خُلق، عبارت است از حالتى استوار در نفس كه به سبب آن، به راحتى و بدون احتياج به فكر و تأمّل، فعلها و رفتارها از انسان سر مىزند. اگر در آن حالت، افعال زيبا و پسنديده عقلى و شرعى سر زند، «خُلق حَسَن» (يا خوى نيكو)، و اگر افعال زشت سر زند، «خُلق سيّئ» (يا خوى بد و ناپسند) ناميده مىشود.[2]
علّامه طباطبايى معتقد است كه ملكات فاضله (خُلق حَسَن) و تهذيب نفس، تنها با تمرين و تكرار اعمال شايسته متناسب با صفات اخلاقى به دست مىآيد؛ زيرا بر اثر تكرار عمل در هر مورد، علمى خاص در روح انسان نقش مىبندد و بر اثر تراكم به جايى مىرسد كه اثر آن، غير قابل زوال مىشود يا دستِ كم به آسانى زايل نخواهد شد. اين مقصود، به يكى از دو راه زير حاصل مىشود:
1. توجّه كردن به آثار دنيوى فضايل اخلاقى، مانند: عفّت، قناعت، علم، شجاعت، عدالت، صبر و ...، و نيز توجّه به پيامدهاى منفى رذايل اخلاقى كه در برابر صفات ياد شده قرار دارد.
2. توجّه به فوايد اخروى اين صفات پسنديده، مانند: هدايت، بهشت، پاداش بىحساب و رضوان الهى.[3]
رابطه آداب و اخلاق
در برخى از روايات به رابطه تنگاتنگ اخلاق و آداب، تصريح شده و رعايت آداب اسلامى و داشتن حُسن ادب، وسيله تزكيه اخلاق، معرّفى گرديده است، چنان كه امام على عليه السلام مىفرمايد: