اسم الکتاب : جوان، هيجان و خويشتندارى المؤلف : گروهى از نويسندگان الجزء : 1 صفحة : 123
بگو: من نمىخواهم براى دوست داشته شدن، اجازه بدهم كسى از من سوء استفاده كند.
اگر دوستت گفت: ولى من دوستت دارم ...
بگو: پس به تصميم من احترام بگذار و احساسات مرا پايمال نكن.
اگر دوستت گفت: به من نشان بده كه چه قدر دوستم دارى ...
بگو: من با خويشتندارى و انتظار كشيدن تا روز ازدواج، به تو نشان مىدهم كه چه قدر دوستت دارم.
اگر دوستت گفت: مشكل تو چيست؟
بگو: من هيچ مشكلى ندارم. فقط در برنامه زندگىام، الآن وقت ازدواج و مادر (يا پدر) شدن نيست. و اصلًا آمادگى ندارم كه دغدغه حاملگى يا مبتلا شدن به يك بيمارى لاعلاج يا شنيدن حرفهاى انتقادآميز ديگران را هر روز، با خودم داشته باشم. پس بايد خويشتندار باشم و انتظار بكشم.
اگر دوستت گفت: كسى كه چيزى نمىفهمد ...
بگو: خودم كه اين را مىفهمم.
اگر دوستت گفت: تو مرا هيجانزده كردهاى و حالا نبايد اين طور رهايم كنى، وگرنه رفتارت در حقّ من، بىانصافى و غير انسانى است. چهطور وجدانت چنين اجازهاى مىدهد؟!
بگو: من مسئول تحريك شدنِ هيجانات تو نيستم و نمىتوانم به قيمت راضى شدن تو، خودم را به عذاب وجدان و سرزنش بيندازم. تو بايد خودت را كنترل مىكردى. به علاوه، تو ممكن بود با يك فيلم يا عكس يا ديدن يك عابر در خيابان هم تحريك بشوى. پس به نفع خودت است كه ياد بگيرى خودت را كنترل كنى.
اسم الکتاب : جوان، هيجان و خويشتندارى المؤلف : گروهى از نويسندگان الجزء : 1 صفحة : 123