و خواب و بيدارى نيز
همين حال دارد و در اكثر اوقات بىاختيار واقع مىشود و آنچه اختياراً واقع
مىشود، به اين طريق مىشود كه آدمى اسبابى را كه مؤدّى به خواب و بيدارى مىشود
اختيار مىكند و دواهايى كه خواب مىآرد، يا مانع آن مىشود، مىخورد و يا افكار و
خيالات چند پيش مىگيرد كه موجب بيدارى مىگردد و گاه بعضى از افكار مورث خواب
مىشود، چنانكه مشهور است كه مطالعه كتاب باعث استيلاى خواب است و در بعضى از
مردم، خيال اشكال هندسيّه و مسايل حسابيّه مانع خواب مىشود.
پس مراد يا اين است كه
در اكثر اوقات، خواب و بيدارى اختيارى نيست، يا اينكه خواب و بيدارى حين وقوع
اختيارى نباشد و مانند اكل و شرب و قيام و قعود نيست كه به اختيار آدمى مباشر آن
مىشود.
و بر اين تقدير ممكن است
كه در معرفت و جهل نيز همين معنى مقصود افتاده باشد كه اكثر اوقات آن اختيارى نيست،
يا در حين وقوع به اختيار نيست، بلكه بعد از نظر و التفات، آن معرفت بىاختيار به
هم مىرسد.
اگر كسى خواهد كه بعد از
تصوّر معنى يكى و دو تا و دانستن معنى نصف و استحضار اين معانى نداند كه يكى نصف
دوتاست نمىتواند و همچنين اگر خواهد كه بعد از ملاحظه مقدّمات دليل مسأله به
ترتيب صحيح كه به آن ترتيب نتيجه مىدهد، علم به آن مسأله به هم نرساند،
نمىتواند، به خلاف حركت كه مادام كه حركت نكرده،[1] هر چند اسباب آن را
مهيّا كرده باشد، اگر خواهد كه سكون اختيار كند مىتواند، وليكن اخبارى ديگر كه در
اين باب واقع شده اين معنى نمىتواند داشت، چنانكه ايمايى به آن كرديم و اگر چه
اختلاف معانى آن احاديث، استبعادى در نظر ظاهر دارد، امّا چون بيان كرديم كه
احاديث متعلّقه به معرفت مشتمل است بر