وليكن معرفت، اسباب و شرايط بسيار دارد و پيش از حصول آن
اسباب و شرايط، تكليف به آن شده و پارهاى از آنها اختيارى نيست و تكليف نسبت به
آنها مشروط است، يعنى مانند تحصيل زاد و راحله نسبت به حجّ بيت اللَّه الحرام؛ و
پارهاى اختيارى است و تكليف قياس به آنها مطلق است، يعنى مانند قطع راه قياس به
حجّ.
و مكلّف گاه هست كه خود
به اينها خلل مىرساند و بنابر اينكه خود آن خلل را احداث كرده، معذور نمىباشد و
اگر قدرت تامّ كه ديگر موقوف عليه نمانده باشد مىداشت، مانند آب خوردن در وقتى كه
كوزه در دست داشته باشد، هر آينه كسى كه اخلال به تحصيل آن نمىكرد، مگر نادرى از
اشقيا كه معاند باشند.
و در بعضى از روايات
واقع شده كه: «خدا بر معرفت ثواب مىدهد از روى تفضّل، همچنان كه معرفت را از روى
تفضّل مىدهد»[1] و ظاهر اين
است كه بناى اين حديث بر آن باشد كه افعال مكلّفين موجب استحقاق عقلى ثواب
نمىشود، بلكه ثواب وعدهاى است كه خدا از روى تفضّل براى عباد مقرّر كرده، نه از
روى وجوب عقلى، چنانكه جمعى از اصحاب ما قايل شدهاند.
و خلاصه اينكه چون اكثر
مقدّمات و اسباب معرفت از مواهب خداست و صنع و تأثير عبد درو[2] كم است و آن قدر نيست
كه به سبب آن ثوابى بر خدا واجب شود، پس ثوابى كه خدا وعده كرده است محض تفضّل
خواهد بود و اگر به فرض، آن تأثيرى كه عبد در معرفت دارد، موجب عوضى باشد،
نعمتهاى الهى كه غير از ثواب آخرت در دنيا به عبد داده، همان در مكافات كافى است
و عقل به وجوب خصوص ثواب حكم نمىكند.
[فصل دوم: رضا و غضب]
و امّا رضا و غضب، پس
ظاهر است كه خشنود شدن به چيزى و خشمناك شدن، اكثر اوقات به اختيار آدمى نيست و
گاه هست كه آدمى تفكّر در امورى چند مىكند