چند [كه] محتشم گفته است ليكن نسبت به فلك، نه نسبت به خدا،
هر چند نسبت به فلك هم بى جاست مگر بر وجه تفجّع و حسرت.
شعر:
خوش نغمه بلبلان چمن را چه شد كه زاغ
بر شاخ گل نشسته و فرياد مىكند
و امّا تفصيل دوم؛ زيرا
كه مبنى است بر بودن ايجاب مسبوق به اختيار و مفارق و اختيار و اين اشتباهى است
عظيم ناشى از اشتباه در مفهوم قدرت و لهذا در مقام اثبات قدرت بر ترك فعل بعد از
وجوب؛ دفعاً للاعتراض الاوّل به قدرت بر ترك قبل از وجوب چسبيده و «قادر بود» را
به جاى «قادر هست» ذكر كرده، با اينكه از مفهوم قدرت چنانكه قدرت قبلى مىرسد،
قدرت بعدى نيز مىرسد و اين عمده است در دفع اعتراض؛ زيرا كه منشأ اعتراض ما بعد
وجوب است نه ماقبل وجوب و بالجمله اين تفصيل- بلكه هم آن تفصيل، بل كلّ ما قيل من
هذا القبيل- مبنى است بر اشتباه در مفهوم قدرت و بطلان آن بنابر بطلان مبنىٌّ عليه
ظاهر است و دو وجه ديگر نيز در بطلان دارم، مجموع در فصل اوّل مفصّل.
تتمه
فرق ميان اين دو تفصيل
آنكه، اوّل مبنىّ است بر فاعليّت خدا، لكن به اعداد يا شرطيّت اراده بنده و دوم
مبنىّ است بر فاعليّت بنده، و لكن به اعداد شىء مذكور يا به شرطيّت وى.
و ايضاً بناى تفصيل اوّل
بر آن است كه خلق عاصى به وجهى شرّ باشد و به وجهى خير و به آن وجهى كه شرّ است
مجعول بالذات نباشد، بلكه مجعول بالعرض باشد و معلوم است كه ترك جعل بالعرض ممكن
نيست مگر به ترك جعل بالذات و جعل بالذات چون از لوازم وجود كاينات است، هر آينه
ترك كاينات، مستلزم ترك نظام كلّ كه خير محض است و ترك خير محض به غايت كثير، اكثر
قبحاً باشد از ارتكاب شرور اضافيّه به غايت قليل؛ و ارتكاب اقلّ قبيحين، هر گاه از
هر دو گريز نباشد قبيح نيست.