برق: اگر گويى: خواستنِ
فاعل چون واجب است، پس نخواستن او در حال خواستن غير ممكن و غير مقدور باشد و
معلّق بهشرط غير مقدور غير مقدور است، پس نكردن نيز در اين حال غير مقدور باشد.
جواب گوييم: لانُسلّم كه
بر تقدير وجوب خواستن نخواستن، در حال خواستن غير مقدور باشد و فاعل نتواند كه در
آن حال نخواسته باشد و اراده نداشته باشد؛ چه دانستى كه قدرت آن است كه اگر كارى
را خواهد نكند، نكند و در اينجا نيز صادق است كه اگر خواهد كه نخواهد و اراده
نداشته باشد هر آينه نمىخواهد و فسخ اراده مىكند و از اين لازم آمد كه در حال
خواستن، نخواستن و اراده فعل قبيح نداشتن مقدور فاعل باشد و چون خواستن، منافى
مقدوريّت نخواستن و اراده نداشتن در آن حال نباشد، بلكه گوييم كه: خواستن و
نخواستن هر دو جزو معنى قدرت است و جزو شىء خارج از آن شىء نيست، بلكه در تحت آن
شىء است، پس نخواستن تحت قدرت و غير خارج از قدرت باشد.
رشحات
[رشحه اول]: بدانكه
آنچه ما در تحقيق مقام گفتيم تنها همين در بيان اراده و اختيار عباد نيست، بلكه در
مطلق اراده و اختيار است چنانكه مىبينى، پس به اين تحقيق باطل شد فقره «كما في
الواجب» نيز، كه از مشهور در دفع شبهه گذشت.
و اين معنى با اينكه
بحمد اللَّه ظاهر است، در بعضى احاديث نيز وارد است، چنانكه مروى است كه ابو بصير
از حضرت صادق عليه السلام پرسيد كه: «شَاءَ وأرادَ، و قدّر و قَضى؟» فرمود: «بلى».
پرسيد كه: آيا بهسرحدّ وجوب رسيد؟ فرمود: «نه». پرسيد كه:
چگونه تواند بود كه با
وجود مشيّت و اراده و تقدير و قضا بهسرحدّ وجوب نرسيده باشد؟ فرمود كه: «هكذا
خَرج إلينا»: چنين به ما رسيده است[1].
[1]. الكافي، ج 1، ص 150، ح 2؛ بحارالأنوار، ج 5،
ص 121، ح 66.