حمد بى حدّ و ثناى بيرون
از عَد، حضرت قادر مختار و جنابِ عادل جبّارى را سزاست كه در مملكت هر وجودىْ
پادشاهِ عقل را حاكم مطلق العنان نموده كه اگر متقلّبه شبهات آرا، دست بر وى
نمايند، به پايمردى او دفعِ آن شود و در شهربند حيات هر موجودى، شحنه دل را قاضى
صاحب اختيار كرده كه هرگاه جواسيس غفلات توقّع، چشمْ روى داشتهباشند، به يمن
حراست او، دفع آن گردد. بيت:
عقل را عقل كرد و دل را دل
تا شود زاين دو مدّعا حاصل
عقل ذات خداتْ بنمايد
دل به راه هُداتْ بگشايد
عقل اثبات آن وجود كند
دلت انكار ذى الجحود كند
اين دو با يكدگر چو وصل شوند
خوب و بد در ميانه فصل شوند
و درود نامعدود، پيغمبر
محمودى را رواست كه عقل صادق او، معيار كمال عقول اصنافِ عالم است و دل واثق او،
آيينه حقّ نماى مطالب و اغراض بنىآدم. بيت:
احمد مُرسل آن سپهر جلال
كه كمالش برى بود ز زوال
طبع بشكفد گل از نقلش
عقل كل را سَبَق دهد عقلش
دلش آيينهاى ز صنع خداست
كه در او عين ذات حقّ پيداست
از سُويداى آن دل بى شك
كام هر قلب مىرسد به نمك
و صلوات بلا نهايات و
تحيّات بى غايات، آل برگزيده و عترت پسنديده او را بجاست