responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : فرهنگ نامه علوم قرآن المؤلف : دفتر تبلیغات اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 969

اصول قرائت كسائي

اصول قرائت كسائي

(ضوابط و روش‌هاي عامِ قرائت کسائي؛ يکي از قاريان هفت گانه)

امام القراءة ابو الحسن على بن حمزة بن عبدالله الاسدى معروف به کسائى (119 ـ 189 هـ ق) سومين قراء از کوفه، قرائت خود را از حمزة بن حبيب و محمد بن ابى ليلى اخذ کرد. وي در دوره خلافت هارون الرشيد مى‌زيسته، و معلم امين و مأمون فرزندان او بود، و بعد از حمزه رياست اقراء کوفه را داشته است. بعضى از مورخين او را شيعه شمرده‌اند. راويان او عبارتند از: 1. ابو الحارث عيسى بن وردان مدنى (م260 هـ ق) ؛ 2. ابو عمر حفص بن عمر بن عبدالعزيز الدورى بغدادى معروف به الدورى که راوى ابو عمرو هم مى‌باشد (م 246 هـ ق) . اين دو بدون واسطه از کسائى روايت کرده‌اند. اصول قرائت کسائي به شرح ذيل است:

بسمله: در وصل تمام سوره‌ها (جز توبه) بسم الله را خوانده است.

در ضمائر: در وصل کلماتى مانند: عَلَيهُمُ القَولَ، اِليهمُ اثنين قُلُوبِهُمُ العِجلَ، قَتلهُمُ الاَنبياءَ که ماقبل ضمير مکسور، يا ياء ساکنه باشد، به ضم هاء و ميم، و در وقف بر آنها به کسر هاء و سکون ميم خوانده است.

در هاء کنايه: يتَّقهِ (نور/52) به کسر قاف و هاء با اشباع آن (يتَقّهِى) ، و فَاَلقِه (نمل/28) را بکسر هاء با صله (فَاَلقِهى) ، ولى در وقف، هر دو را به سکون هاء خوانده است. کلمه يرضَهُ (زمر/7) را با اشباع ضمه هاء (يرضَهُو) ، و اَرجِه (اعراف/111، شعراء/31) را به کسر هاء با اشباع آن (اَرجِهى) ، و در وقف به سکون هاء، و فِيهِ مُهاناً (فرقان/69) را به قصر هاء، وَ ما اَنسانيهَ (کهف/63) و عليهَ اللهَ (فتح/10) را به کسر هاء در هر دو خوانده است.

کسائى، هاء ضمير هو و هى را وقتى بعد از (واو، فاء، لام) واقع شوند، به سکون خوانده است، مثل: وَ هْوَ، و َهْى، لَهْيَ، لَهْوَ، فَهْيَ، فَهْوَ. و در ثُمَّ هوَ (قصص/61) هم چنين کرده است.

هرگاه ماقبل افعالى که همزه وصل در ابتداى آنها به ضم خوانده مى‌شود، حرف ساکنى باشد. مثل: فَمَنْ اضْطُرَّ، کسائى براى رفع التقاء ساکنين، ساکن ماقبل را به ضم خوانده است، مثل: فَمَنُ اضطُرَّ، اَنُ اعبُدَّالله، اَوُ ادْعُوا، فَتيلانُ انْظُر.

مد: مد متصل و منفصل را به توسط کشيده است، و در ساير مدها هم مثل حفص عمل کرده است.

همزه‌ها: اَئِنَّکُم لَتَأتُونَ (اعراف/81، عنکبوت/29) ، اَئِنَّ لَنا (اعراف/13) ، ءَامَنتُم (اعراف/123، طه/71، شعراء/49) ، ءَاَعجَميٌ (فصلت/44) ، تمامى را با دو همزه به استفهام و تحقيق هر دو خوانده است. يضاهُون (توبه/30) را به ضم هاء بدون همزه، و ترجى (احزاب/51) را به کسر ياء بدون همزه خوانده است.

لفظ استفهام که در 11 موضع از 9 سوره قرآن کريم تکرار شده، کسائى به استفهام در لفظ اول، و اخبار (بدون همزه استفهام: اِنّا) در لفظ دوم خوانده و در موضع عنکبوت (28 ـ 29) هر دو را به استفهام، و در موضع نمل به استفهام در اول و با افزودن نون بدون همزه استفهام (اِنَّنا) در دومى خوانده است.

کلمه الذيب را هر جا آمده و يأجوج و مأجوج (کهف/94، انبياء/96) و مُوصَدَة (بلد/20، همزه/8) به ابدال همزه به حرف مدى مجانس حرکت ماقبل خوانده است.

فعل امر مشتق از سؤال مانند: فَسْئَلْ، فَسْئَلوُهُنَ، وَ اسئَلُو اللهَ را در هر حال با حذف همزه عين الفعل: فَسَلْ، فَسَلُوهُنَّ، وَ سَلُوا اللهَ خوانده است.

فعل اَرَاَيتَ را نيز در هر حال با حذف همزه دوم آن اَرَيتَکَ، اَرَيتُم، اَفَرَيتَ تلاوت کرده است.

در چهار موردى که حفص با سکت خوانده، عوجاً قيماً (کهف/1-2) ، مرقدنا هذا (يس/52) ، من راق (قيامة/27) ، بل ران (مطففين/14) به ادغام و بدون سکت خوانده است.

ادغامات:

الف. ذال اذ را فقط در پنج حرف (ت، د، ز، س، ص) ادغام کرده است، مثل: اِذ تَّخلُقُ، اِذ صَّرَفنا. همچنين، ذال ساکنه را در تاء، مثل عُذْتُّ (غافر/27، دخان/20) ، فَنَبَذْتُّها (طه/96) ، وَ اتَّخَذتُّم و بقيه صيغ آن ادغام نموده است.

ب. دال قد را در هشت حرف (ج، ذ، ز، س، ش، ص، ض، ظ) ادغام نموده، و دال ساکنه را در ثاء، يرِِد ثَّوابَ الدُّنيا (دو موضع آل عمران/145) ، و دال ملفوظ از صاد را در کهيعص ذِکرُ (مريم) به ادغام خوانده است.

ج. تاء تأنيث را در شش حرف (ث، ج، ز، س، ص، ظ) ادغام نموده: کَذَّبَتْ ثَّمودُ، نَضِجَتْ جُّلُودُهُمْ، خَبَتْ زِّدْناهُمْ.

د. و لام بل و هل را در تمامى حروف هشت گانه (ت، ث، ز، س، ض، ط، ظ، ن) ادغام کرده است، و اَمْ هَلْ تَسْتَوى (رعد/16) را چون مثل حمزه به ياء مغايب خوانده، موردى براى ادغام ندارد.

هـ. باء را در فاء (مثل خلاد) که در پنج موضع قرآن نزد ميم قرار گرفته‌اند: اِنْ تَعْجَبْ فَّعجَبٌ (رعد/5) ، اِذْهَبْ فَّمَن (اسراء/63) ، فَاذْهَبْ فَّانَّ لَکَ (طه/97) ، مَن لَم يتُبْ فَّاوُلئِکَ (حجرات/11) ، يغْلِبْ فَسَوْفَ (نساء/74) ، و همچنين فاء را در باء: اِنْ نَّشَاء نَخْسِفْ بِّهُمُ الاَرضَ (سبأ/9) ادغام نموده است.

و به روايت ابوالحارث از کسائى لام ساکنه در ذال در شش موضع قرآن کريم به ادغام است: مَنْ يَّفْعَل ذّلِکَ (بقره/85و231) ، مَنْ يَّفْعَلْ ذّلِکَ يلق اثاماً (فرقان/68) ، و در بقيه مواضع (آل عمران/28، نساء/30و114، منافقين/9) . و به روايت الدورى و بقيه قراء به اظهار در همه مواضع.

ز: کسائى ثاء را در تاء اُورِثتُّمُوها (اعراف/43، زخرف/72) ، لَبثتُّمْ، لَبِثْتَّ و ساير صيغ آن، و همچنين يلْهَثْ ذّلِکَ (اعراف/176) وَ ارْکَبْ مَّعَنا (هود/42) وَ يعَذِّب مَّنْ يشاء (بقره/284) را که به سکون باء خوانده، ادغام نموده است.

در حروف مقطعه: نونِ يس را در وَ القران و نون را در وَ القلم و نون طسم (شعراء، قصص) را در ميم، ادغام کرده، و نون طس را نزد تاء تَلِکَ (نمل) به اخفاء خوانده است.

اشمام: کسائى اشمام حرکت به حرکت را درافعال قيلَ (هرجا باشد) غيضَ (هود/44) ، وَجئَ (زمر/69، فجر/23) ، حيلَ (سبأ/54) ، سيقَ (زمر/71و73) ، سيئَ (هود/77، عنکبوت/33) ، سيئَت (ملک/27) ، اجرا نموده است و طريقه انجام اين اشمام چنين است، که کسره اول را به جزئى از ضمه، و بعد کسره ترکيب کنيم. که جزء ضمه کم و مقدم، و جزء کسره زيادتر و بعد از آن بيايد. تبصره: اين اشمام فقط در افعال است و در قيلهِ (زخرف/88) و قيلاً (نساء/122، واقعه/26، مزمل/6) که اسم هستند اشمام نيست.

و در اشمام حرف به حرف: (مانند حمزه) تمام صادهاى ساکن که قبل از دال واقع شده‌اند، اشمام به زاء کرده، مثل: مَنْ اَصْدَقُ، تَصْدِيةً، فَاصْدَعْ و امثال آن. و طريقه انجام آن اين است که صداى صاد با زاء چنان مخلوط شود، که حرف ديگرى متولد گردد که نه صاد و نه زاء خالص باشد ولى بايستى صداى صاد غالب بر زاء باشد.

فتح و اماله: کسائى کليه الف‌هاي منقلب از ياء را در اسم يا در فعل در هر حال اماله کبرى نموده، مثل: الهُدى، اَتى، سَعى، اِسْتَعلى. و الف منقلب از ياء در اسماء به تثنيه آن شناخته مى‌شود: مَولى، مَولَيانِ، فَتى، فَتَيان. و در افعال وقتى اسناد به متکلم يا مخاطب داده شود، اگر ياء ظاهر شد، يائى است، مثل: رَمى، رَمَيتُ، اِشتَرى، اِشترَيتُ، استَعلى، استَعلَيتَ و در اين صورت اماله لازم مى‌آيد، و اگر واوى باشد، اماله جايز نيست. از آنها چند مورد که واوى است کسائى اماله کرده است: اَلعُلى، اَلقُوى، الضُّحى، دَحيها، طَحيها، تَليها، اَلرِّبا. و کلمات واوى وقتى از سه حرف بيشتر باشند، مانند: يرضى، اَدنى، مَرضى، تَزَکّى، زَکّيها، نَجّانا، اَنْجاهُ، يدْعى، يتْلى، اِعْتَدى، فَتَعالى داخل در اماله مى‌شوند.

و الف‌هاي تأنيث مقصوره مثلث الفاء (فَعلى، فِعلى، فُعلي) مثل: تَقوى، اَسرى، اِحدى، ذِکرى، قُربى، اُخرى و آنچه بر وزن فُعالى و فَعالى آيد، مثل: اُسارى، کُسالى، يَتامى، نَصارى اماله نموده است.

و هر الفى که در رسم الخط مصاحف به ياء نوشته شده باشد مثل: مَتى، بَلى، يا اسَفى، عَسى، اَنّى (استفهاميه) اماله کرده است.

تبصره: در پنج کلمه آن مثل بقيه قراء به فتح خوانده: لَدى، اِلى، حَتّى، عَلى، ما زَکي.

اماله کلمات آخر آيات 11 سوره از قران کريم (طه، نجم، معارج، قيامه، نازعات، عبس، اعلى، شمس، ليل، ضحى، علق) را به هر تقدير (واوى، يائى، اصلى، زائده، و در اسماء يا افعال) باشد فرقى در اماله آنها نمى‌کند، و غرض يکسان بودن آنهاست.

تبصره: اگر الف آنها، بدل از تنوين باشد، مثل: هَمْسَا، ضَنْکا، نَسْفا، عِلْما اماله نمى‌شوند.

کسائى کلمه احيا را اماله مى‌دهد و اگر اين لفظ قرين به (ف، و، ثم) هم باشد اماله داده است. همچنين کلمه مَحْياهُم (جاثيه/21) کلمات تُقْيةً (آل عمران/28) و حَقَّ تُقاتِه (آل عمران/102) و هَدينى (انعام/161، زمر/57) ، هَدينِ (انعام/80) و اَنسانيهِ (کهف/63) ، مَنْ عَصانى (ابراهيم/36) ، اَوْصينى (مريم/31) ، إتينِيَ الکِتابَ (مريم/30) ، إتينِيَ اللهُ (نمل/36) اماله از کسائى است.

کلمات: ضُحيها (شمس، ذاريات) وَالضّحى، سَجى (ضحي) و مَثويکُم، مَثواهُم، مَثواهُ را کسائى اماله داده، و در مَثواى (يوسف/23) اماله به روايت الدورى است. در کلمه نَأبِجانِبِهْ (اسراء/83، فصلت/51) کسائى الف بعد از همزه را با همزه اماله کرده است، و کلمه اِنيهُ (احزاب/53) الف و نون آن را با هم، و کِلاهُمَا (اسراء/23) ، الف بَلْ رانَ (مطففين/14) ، کلمه التَّوريةَ (هرجا باشد) و کلمه رُؤياى (يوسف/43و100) و کلمه مرضات اماله از کسائى است. کلمه خَطايا، خَطاياکُم، خَطايانا، خَطاياهُم (در همه قرآن) اماله الف بعد از ياء از کسائى است. کلمه رَءا هر جا قبل از متحرک باشد در هفت موضع آمده رَءا کَوکَباً (انعام/76) ، رَء اَيديهِم (هود/70) ، و ديگر رَءاکَ (انبياء/36) ، رَءاها (نمل/10، قصص/31) و غيره که قبل از ضمير واقع شده اماله راء و همزه با هم قرائت کسائى است، و در وصل آن رَءَا الشَّمسَ (انعام/78) ، رَءَا القَمَر (انعام/77) ، رَءَا الَّذينَ (دو موضع نحل/85و86) ، و در ساير موارد کسائى اماله ندارد.

کسائى الف را در لفظ البَوارِ (ابراهيم/28) ، القهّارِ (هر جا باشد) و الف متوسطه واقع بين دو راء که اولى مفتوح و دومى در آخر کلمه مکسور باشد، مثل: الْاَبْرار، مِنْ قَرارٍ، مِنَ الْاَشرارِ، والف هارٍ (توبه/109) اماله داده است.

تبصره: الفى که به لحاظ کسره راء بعدش اماله يا تقليل مى‌شود، در وقف هم که راء ساکن مى‌گردد، باز اماله يا تقليل به قوت خود باقى است. در وقف به روم بر اين کلمات، که ثلثى از حرکت کسره راء باقى مى‌ماند، نيز همين حکم را دارد.

در حروف مقطعه: راء درالمر، الر، و‌ها و ياء در کهيعص ياء در يس، طا و‌ها در طه، و طا در طسم و طس، حاء در حم، اماله آنها از کسائى است.

اما کلماتى که اماله آنها به روايت الدورى از کسائى است: کلمه الرُّءيا، مثل لِلُرّءيا تَعبُرُوُنَ، رُؤياکَ، قَد صَدَّقتَ الرُّءيا (صافات/105) ، رَسُولَهُ الرُّءيا (فتح/27) ، کلمات روءياک (يوسف/5) و مَثواى (يوسف/23) ، مَحياى (انعام/162) ، مِشکاةٍ (نور/35) ، هُداى (بقره/38، طه/123) ، لفظ کافِرينَ (در هر جا) ، جَبّارينَ (مائده/22، شعراء/130) وَ الجارِِِ (دو موضع نساء/36) را الدورى از کسائى اماله روايت کرده است.

اماله الف اَنْصارى (آل عمران/52، صف/14) ، سارِعُوا (آل عمران/133) ، نُسارعُ (مؤمنون/56) ، يسارعون (هر جا باشد) ، اذانِهِم (الف بعد از ذال) ، إذانِنا (فصلت/5) ، طُغيانِهِم (هرجا باشد) ، بارِئُ (حشر/24) ، بارِئِکُمُ (بقره/54) روايت الدورى از کسائى است.

تبصره:

الف يوارى، فَاُوارى (مائده/31) از الدورى به فتح و اماله روايت شده ولى اصحّ فتح است، مثل يوارى (اعراف/26) که خلافى در فتح آن نيست.

الف وسط کلمه که قبل از راء مکسور آخر کلمه واقع شده، کسائي- به روايت الدورى- اماله کرده است، مثل: اَبْصارِِ، وَ الدّارِ، وَ الحِمارِِ، مِنَ الکفارِ، اگر چه به اين کلمات ضمير متصل شود، مثل اَبصارِهمِ، الى حِمارِکَ. در اين قاعده راء مکسور بايستى در آخر کلمه باشد. پس در لاتُمارِ فيهم (کهف/22) ، که در اصل تُمارى بوده، و به علت لاء نهى ياء حذف شده، اماله نيست. ولى در اَلجَوارِ (شورى/32، رحمن/24، تکوير/16) که ياء از باب منقوص يا براى التقاء ساکنين حذف شده اماله آمده.

اماله، نزديکى فتحه به کسره: کسائى تاء تأنيث، اگر مدوّر (ة) مثل رَحمَةً، يا کشيده نوشته شده باشد، مثل: اِنَّ رَحمَتَ الله، و همچنين بر کلماتى که لفظاً مؤنث آمده و مقصود دلالت بر تأنيث آن نبوده، اماله داده است.

در کلماتي مثل: کاشِفَةً، بَصيرَةً، هُمَزَة، لُمَزَة، همه را در هنگام وقف به هاء وقف نموده (و در وصل، به تاء) . و در موقع وقف، حروف قبل آنها را اماله مى‌دهد (نزديکى فتحه به کسره) به اين شرح:

از حروف هجائيه ده حرف (حق ضغاط عص ـ خظا) استثناء است. يعنى قبل از هاء تأنيث اماله نمى‌شود. و چهار حرف (اکهر) اگر ماقبل آن ياء ساکنه يا کسره باشد اماله مى‌شوند.

تبصره: اگر بين کسره و يکى از حروف چهارگانه (اکهر) حرف ساکن ديگرى واقع شد، اين حرف مانع اماله نمى‌شود، مثل لَعبِرَة، سِدرَة، وِجهَة (در فِطرَت چون ساکن قبل آن حرف استعلاست اختلاف است) .

و در پانزده حرف باقيمانده از مجموع حروف که قبل از تاء تأنيث واقع شده باشند، بدون هيچ قيد وشرطى اماله آنها از کسائى قولى واحد است و آنها عبارتند از (فجثت زينب لذود شمس) .

و قولى ديگر اماله همه حروف هجائيه قبل از تاء تأنيث است. مگر الف ماقبل هاء تأنيث که در آن اماله به هيچ وجه نيست، و قول اول ارجح است.

وقف به مرسوم الخط: کسائى تاء تأنيث را چه مدوّر و چه کشيده نوشته شده باشد به هاء وقف مى‌کند. وقف بر ذات، ذاتَ بَهجَةٍ (نمل/60) ، هَيهاتَ (دو موضع مؤمنون/36) ، مَرضاتَ (بقره/207و265، نساء/114، تحريم/1) ، لاتَ حينَ (ص/3) ، وَاللّاتَ (نجم/19) همه را به هاء وقف کرده، ولى مثل همه قراء، ذات را در ذاتَ بَينِکُم و ذاتَ اليمينَ و ذاتَ الشمال به تاء وقف نموده، و کلمه يا اَبَت را به تاء وقف کرده است.

در وقف بر کلمات مال (فرقان/7، کهف/4، معارج/36، نساء/78) از کسائى به دو وجه: وقف بر ما يا وقف بر لام، و در وقف بر اَيهَ (زخرف، نور، رحمن) به الف اَيها وقف کرده، در وقف بر کلمات وَيکَأَنَّ، وَيکَاَنَّهُ (قصص) کسائى روى ياء وقف نموده و به قرائت او ابتدا به کافِ بعدش صحيح است. در اَيّاً ما (اسراء/110) کسائى بر اَيّا (ابدال تنوين) وقف کرده است.

ياءات اضافه:

بَيتى (بقره/125، حج/26، نوح/28) ، وَجْهى (آل عمران/20، انعام/79) ، يدى اَليکَ (مائده/28) ، و اُمّى اِلهَين (مائده/116) ، اَجْرى اِلّا (يونس/72، هود/51و29، شعراء/109و127و145و164و180، سبأ/47) ، يا عِبادى الَّذينَ (عنکبوت/56، زمر/53) ، قُل لِعِبادى الَّذينَ (ابراهيم/31) و مَعى (اعراف/105، توبه/83، کهف/67و72و75، انبياء/24، شعراء/62و118، قصص/34، ملک/28) ، ما کانَ لى (ابراهيم/24، ص/22) ، لى فيها (طه/18) ، لى نَعجَةٌ (ص/6) ، لى دين (کافرون/6) به سکون ياء خوانده است، و عَهدى الظّالِمينَ (بقره/124) را به فتح ياء. در ياءات، يوم يأتِ (هود/105) ، ما کُنّا نَبغِ (کهف/64) به اثبات ياء در حال وصل خوانده، و در فَما اتينِ اللهُ (نمل/36) به حذف ياء در حال وقف و وصل خوانده است.


[1]شاطبي ، قاسم بن فيره ، 538 - 590ق.;حرز الاماني و وجه التهاني في القراءات السبع;
[2]داني ، عثمان بن سعيد ، 371 - 444ق.;التيسيرفي القراءات السبع;
[3]ابن جزري ، محمد بن محمد ، 751 - 833ق.;النشرفى القراءات العشر;
[4]مكي بن حموش ،355 - 437ق.;الكشف عن وجوه القراءات السبع و عللها و حججها;
[5]ابن مجاهد ، احمد بن موسي ، 245 - 324ق.;السبعة في القراءات;
[6]ابن خالويه ، حسين بن احمد ، - 370ق.;الحجة في القراءات السبع;
[7]ابو زرعه ، عبد الرحمان بن محمد ، - 410ق;حجة القراءات;
اسم الکتاب : فرهنگ نامه علوم قرآن المؤلف : دفتر تبلیغات اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 969
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست