responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : فرهنگ نامه علوم قرآن المؤلف : دفتر تبلیغات اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 964

اصول قرائت ابوعمرو

اصول قرائت ابوعمرو

(ضوابط و روش‌هاي عامِ قرائت ابوعمرو بصري؛ يکي از قاريان هفت گانه)

امام ابو عمرو زبان بن العلاء بن عمار بن عبدالله البصرى (70 ـ 154) قارىِ اول بصره است. وي قرائت را از ابن کثير و مجاهد و سعيد بن جبير اخذ کرد، و آنها از ابن عباس، و او بر ابى بن کعب، و او بر پيامبر اکرم (ص) قرائت کرده است. او از بزرگان زمان خود و در علم شعر و عربيت و قرآن شهرتى به سزا داشته است. راويان او، يکى ابو عمرو حفص بن عمر بن عبدالعزيز الدورى النحوى است، و ديگر ابوشعيب صالح بن زياد عبدالله السوسى. اصول قرائت ابوعمرو به اين شرح است:

بسمله:

ابوعمرو در ابتداى به قرائت از اول همه سوره‌ها غير از توبه بر طبق نوشته مصاحف بسم الله را خوانده، و در وصل آخر سوره الناس به اول فاتحه الکتاب نيز بسم الله را گفته، و در بين دو سوره، سه گونه عمل کرده: يا بسم الله را گفته، يا با سکت بدون بسم الله خوانده، و يا آخر سوره را بدون بسم الله به اوّل سوره بعدى وصل کرده. آنان که به وصل از او روايت کرده‌اند بين چهار سوره الزهر (مدثر به قيامة) ، (فجر به بلد) ، (انفطار به تطفيف) و (عصر به همزه) را به سکت، و آنان که به سکت روايت کرده‌اند، بين دو سوره را با بسم الله ذکر نموده‌اند.

ميم جمع:

ابوعمرو ميم جمعى را که بعد از هاء ضمير واقع شده، به شرط آنکه ماقبل هاء، ضمير مکسور يا ياء ساکنه بوده باشد، در موقع وصل به مابعدى که آن هم ساکن است به کسر ميم خوانده، مانند: قُلُوبِهِمِ العِجْلَ (بقره/93) ، قَتْلِهِمِ الانبياءَ (نساء/155، آل عمران/181) ، يوَفّيهِمِ اللهُ (نور/25) .

هاء کنايه:

هاء کنايه را در کلمات يؤدّه (آل عمران/75) ، نُوَلّهِ و نُصْلِهْ (نساء/114) ، نُوْتِهْ (آل عمران/145، شوري/1) به سکون هاء خوانده. و فَاَلْقِه اِلَيهم (نمل/28) را مثل حفص، و يتَّقهِ (نور/52) را به کسر قاف و سکون هاء (يتَّقِه) خوانده است. و يأتِهْ مُؤمِناً (طه/75) را فقط سوسى به سکون هاء روايت کرده. سوسى اِن تَشکُرُوا يرضَه لکم (زمر/7) را هم به سکون، و الدورى آنرا به دو وجه: اسکان فاء و ضم هاء با صله (يرضَهَوُ) روايت کرده است. و اَرْجِهْ و اَخاهُ (اعراف/111، شعراء/31) را ابوعمرو با زيادتى همزه بين جيم و هاء، و ضم هاء بدون صله (اَرْجئْهُ) ، و فيهِ مُهاناً (فرقان/69) را به قصر، وَاَنسانيهِ (کهف/63) و عَليه اللهُ (فتح/10) را به کسر ‌هاء در آنها خوانده است.

مد:

ابوعمرو مد متصل را به توسط، و مد منفصل را به قصر خوانده، و روايت الدورى هر دو را به توسط ذکر کرده است. و مد لازم را به اشباع، و مد عارض به سکون را مانند همه قراء به سه وجه: قصر، توسط و اشباع خوانده است.

همزه مفرده:

به روايت سوسى تمام همزه‌هاى مفرده ساکن را به جنس حرکت ماقبل ابدال کرده است، مثل: ياکُلُ، اَلْبَاسْ، جيتَ (الدورى تمام را به تحقيق روايت کرده) .

استثناءات: 1. سکون که علامت جزم باشد، در شش کلمه آمده: تَسُؤْهم (آل عمران/120، توبه/50) ، تَسُؤْکُم (مائده/101) ، يشَأ يذْهِبْکُم (نساء/133، انعام/133، ابراهيم/19، فاطر/16) ، مَن يشَأ (انعام/ 39) ، فَاِنْ يشَأ (شوري/24) ، نَشَأ (شعراء/4، سبأ/9، يس/43) ، يهَيئْ (کهف/16) ، اَوْ نَنْسَأَها (بقره/) ، اَمْ لَمْ ينَبَّأ (نجم/36) .

تبصره: اِنْ اَسَأتُم (اسراء/7) و الّا نَبَّأتُکُما (يوسف/37) که سکون همزه براى جزم نبوده، بلکه براى اتصال فعل ماضى به ضمير است، هر دو را سوسى ابدال نموده است.

2. سکونش براى بناء باشد، و اين در فعل امر 11 کلمه واقع شده: هَيئْ لَنا (کهف/10) ، اَنْبِئْهُمْ (بقره/33) ، نَبِّئْنا (يوسف/36) ، نَبِّئ عِبادى (حجر/49) ، نَبِّئهُم (قمر/28) ، ارجِئهُ (اعراف/111، شعراء/31) ، اِقرَأ (اسراء/14، علق/1و3) .

3. ديگر آنکه تحقيق همزه از ابدالش آسانتر باشد، مثل تُؤوى (احزاب/51) ، تُؤويه (معارج/13) .

4. نوع چهارم آنکه ابدال مشتبه به معنى ديگرى شود، مثل: اَثاثاً وَرئْيا (مريم/74) .

5. آنکه در صورت ابدال از لغتى به لغت ديگر رود، مثل: مُؤصَدَة (بلد/20، همزه/8) ، وَ بارِِئْکمُ (بقره/54) را سوسى به سکون همزه بدون ابدال خوانده است.

کلمه لايلِتْکُم (حجرات/14) را ابوعمرو به زيادتى همزه ساکنه (لا يئْلِتْکُم) خوانده و به روايت سوسى ابدال و الدورى تحقيق است.

کلمه بادِيَ (هود/27) را به همزه (بادِيءَ) ، و مُرجَونَ (توبه/106) و تُرْجى (احزاب/51) را به همزه مضمومه بعد از جيم (مُرجَئُونَ، تُرجئُ) ، ولى يضاهُونَ (توبه/30) را بدون همزه خوانده است.

و کلمه يأجوج و مأجوج (کهف/94، انبياء/96) ابدال آن از ابو عمرو است.

و سکت بر محلهاى چهارگانه روايت حفص، يعني: عوجاً قَيماً (کهف/1-2) ، مَرْقدنا هذا (يس/52) ، بل ران (مطففين/14) و من راق (قيامة/27) را ابوعمرو به ترک سکت با ادغام نون و لام در راءِ بعد خوانده است.

اِنَّهُ اَهلَکَ عادَنِ الاُولى (نجم/50) را به حذف همزه و نقل حرکت آن به لام، و در حال وصل آن لام، متحرک به ضم شده، و تنوين قبل در آن ادغام مى‌شود (عادَا الُّولى) . در ابتداء به اَلاَوُلى سه وجه: اَلُولى، لُولى، اَلْاوُلى صحيح است.

در کلمه اَللّائى (مجادله/2) به حذف ياء بعد از همزه اَللّاءِ، و در همزه مکسوره به تسهيل آن با مد يا قصر، و يا ابدال آن به ياء ساکنه اَلّايْ با مد، و در سوره طلاق اَلّايْ يئسِْنَ جايز است اظهار با سکت بين دو ياء، يا ادغام آن دو، و اگر در وصل به تسهيل همزه مى‌خواند در وقف آن به ابدال به سکون ياء، يا به تسهيل با رَوم جايز مى‌باشد.

و کلمه ‌ها اَنتُم (آل عمران/66و119، نساء/109، محمد/38) به تسهيل همزه با مد يا قصر، قرائت ابوعمرو است.

دو همزه در يک کلمه:

در اجتماع دو همزه در يک کلمه، همزه اول حتماً مفتوح خواهد بود و همزه دوم اگر مفتوح يا مکسور باشد، مثل: ءَاَلِدُ، ءَانذَرتَهُم، ءَاِذا، ءَاِنّکَ، قرائت ابوعمرو به تسهيل همزه دوم، با الف فصل بين دو همزه که آنرا ادخال مى‌گويند، مى‌باشد، واگر همزه دوّم مضموم باشد، به دو وجه خوانده: تسهيل همزه دوّم با ادخال يا بدون ادخال: قُل اَؤُنَبِّئکُم، اَءُنزِِلَ، ءَالقِى.

در لفظ اَئِمَّة که در پنج موضع قرآن آمده، ابوعمرو به تسهيل همزه دوم بدون ادخال خوانده است. و در کلمه ءَاَعجَمِيٌّ (فصلت/44) با ادخال الف فصل تسهيل همزه دوّم، و در اَذْهَبْتُم طَيبّاتِکُم (احقاف/20) به همزه واحده و تحقيق آن، و در: ما جئتُم بِهِ السِّحرَ (يونس/81) را ابوعمرو به زيادتى همزه استفهام قبل از همزه وصل (ءالسِّحِرُ) به دو وجه: تسهيل يا ابدال، مثل ءَالذَکرَينِ (انعام/143و144) ، و ءاللهُ (يونس/59) قرائت کرده است.

در ءَالِهَتُنا (زخرف/58) به تسهيل همزه دوم بدون الف فصل، ءَاِنَّکم لَتَأتُونَ (اعراف/81، عنکبوت/29) ، ءَاِنَّ لَنا (اعراف/113) با زيادى همزه استفهام و تسهيل همزه دوم با الف فصل قرائت ابوعمرو است.

اجتماع دو همزه در دو کلمه:

اگر دو همزه متفق در حرکت باشند، در مفتوح آن، مثل جاءَاَمرُنا، شاءَ اَنشَرَهُ، يا مکسور آن مثل: مِنَ السَّماءِ اِن، هؤلاءِ اِن، يا هر دو مضموم، مثل: اَولياءُ اُولئِکَ، ابوعمرو به حذف يکى از همزه‌ها مبادرت کرده، پس اگر محذوف همزه اول باشد مد آن منفصل، و جايز است به قصر ياء توسط خوانده شود، و اگر مخدوف دومى باشد، نوع مد آن متصل و توسط آن صحيح است.

و اگر دو همزه در حرکت مختلف باشند ابوعمرو به شرح زير خوانده است: اگر همزه اول مفتوح و دومى مضموم يا مکسور باشد، مثل: شُهَداءَ اِذْ، تَفئ اِلى، جاءَ اُمَّةً به تسهيل (بين بين) همزه دوم خوانده، و اگر همزه اول مضموم و دوّمى مفتوح باشد، مثل نَشاءُ اَصَبْنا، الملاءُ اَفتُونى همزه دوم ابدال به واو خالص مى‌شود. و اگر اولى مکسور و دومى مفتوح باشد، مثل: مِنَ السّماءِ آيةً، هؤلاءِ اَهدى، همزه دوم ابدال به ياء خالص مى‌شود. و اگر همزه اول مضموم و دوم مکسور باشند، مثل: ما مَسَّنِى السُّوءُ اِنْ، مَنْ يشاءُ اِلى، همزه دوم به دو وجه خوانده مى‌شود: تسهيل بين بين يا ابدال آن به واو خالص. و تمامى اين قواعد فقط در موقع وصل اجرا مى‌شود و در وقف بر اول ابتداى به دوم، تحقيق همزه مسلم است.

ادغامات:

در ادغام متقاربين ابو عمرو، ذال اذ را در حروف شش گانه (ت، ج، د، ز، س، ص) ادغام کرده، مثل: اِذْ تَّمشى، اِذ جَّعَلْنا، اِذْ زَّينَ. و دال قد را در نزد هشت حرف (ج، ذ، ز، س، ش، ص، ض، ط) ادغام کرده است، مثل: قَدْ سَّمِعَ، قدْ شَّغَفَها، لَقَدْ ذَّرَءنا. و تاء تأنيث را در شش حرف: (ث، ج، ز، س، ص، ط) ادغام کرده است، مثل: کَذَّبَت ثَّمُودُ، نضَجِت جُّلودُهم، خَبَت زِّدناهُم. لام هل را در دو موضع: هَل تَّرى (ملک/3) ، فَهَل تَّرى لَهُم (حاقة/8) ادغام و در مقابل بقيه حروف اظهار نموده است.

باء مجزومه را در فاء ادغام کرده است، و آن در پنج موضع از قرآن آمده: اَوْ يغْلِب فَّسَوفَ (نساء/74) ، اِنْ تَعَجَبْ فَّعَجَبٌ (رعد/5) ، اِذْهَب فَّمَن (اسراء/63) ، فَاذهَب فَّاِنَّ (طه/97) ، لَم يَتُبْ فَّأؤلئِکَ (حجرات/11) .

ذال را در تاءِ کلمه عُذْتُ (دخان/20) ، اِنّى عُذتُّ (غافر/27) ، فَنَبَذتُّها (طه/96) ، و همچنين اِتَّخَذتُّم و ساير صيغ آن ادغام کرده است. ثاء را در تاء اُورِِثْتُّموُها (اعراف/43، زخرف/72) ، وَ لَبِثْتَّ هر جا بيايد به ادغام خوانده. ثاء را در ذال يلهَث ذّلِکَ (اعراف/176) ، و دال را در ثاء يرد ثّوابَ (آل عمران/145) ادغام کرده، و دال ملفوظ کهيعص را در ذکر (مريم) ، و باء را در ميم يعَذِّب مَّن يشاءُ (آخر بقره) ، و باء را در ميم ارکَب مَّعنا (هود/42) ادغام نموده است، و راء مجزومه را در لام، مثل: فَاصبِر لّحکُم رَبّکَ (انسان/24) ، نَغفِرلَّکُم (اعراف/161) به روايت سوسى بلاخلاف و بروايت الدورى- به اختلاف- ادغام کرده است.

نون يس را در واو بعد، و نون را در والقلم به اظهار خوانده، و نون را در ميم طسم (شعراء، قصص) ادغام کرده است.

ادغام کبير:

اين ادغام در حروف متحرکه‌اى که تماثل در لفظ يا تقارب در مخرج دارند، و در يک يا دو کلمه قرار گرفته باشند انجام گرفته، مشروط بر آنکه مدغم تَاء متکلم، يا مخاطب، يا منّون، يا مشدّد نباشد.

مثلين در يک کلمه، فقط در مَناسِکْکُّمْ (بقره/200) و ما سَلَکَکُّم (مدثر/42) را ادغام کرده، و جز اين دو کلمه بقيه را به اظهار خوانده است، ولى مثلين در دو کلمه را ادغام کرده اگر چه ماقبل مدغم، متحرک باشد، مثل: يعلَم مّا، طُبِع عَّلى، يا از حروف مدى، مثل: فيه هُّدىً، يا ساکن صحيح، مثل: و خُذِ العَفوَ وّ أمُرْ، شَهْر رَّمَضانَ باشد.

و در سه کلمه از سوسى به دو وجه روايت شده: مَن يبْتَغِ غَيرَ (آل عمران/85) ، اِن يکُ کاذِباً (غافر/28) ، يخلُ لَکُمُ (يوسف/9) . و در يحْزُنْکَ کُفرهُ (لقمان/23) به جهت مشکل بودن از اخفاء به تشديد ادغام رفتن، به فک ادغام خوانده است.

ادغام کبير در دو حرف متقارب:

اگر در يک کلمه باشد سوسى فقط قاف را در کاف به دو شرط ادغام کرده: ماقبل قاف متحرک باشد، و بعد از کاف ميم جمعى باشد، مثل: يرْزُقکُّم، واثَقْکُّم، خَلَقکُّم. در طَلّقَکُنَّ (تحريم/5) به دو وجه روايت از سوسى آمده است.

و اگر دو حرف متقارب در دو کلمه باشند، وقتى مدغم يکى از حرف 16 گانه (سنشد حجتک بذل رض قثم) باشد به روايت سوسى در هم ادغام مى‌شوند، مشروط بر آنکه مدغم منوّن (مثل: نَذِيرٌلکُم) ، يا مشدّد (مثل: اَشدَّ ذِکراً) ، يا تام مخاطب (مثل: کُنتَ ثاوياً) ، يا مجزوم (مثل: لم يؤتَ سَعَةً) نباشد، به اين شرح:

ح ع: فقط در زُحْزِِح عَّنِ النّارِ (آل عمران/185) ، و در ساير مواضع ادغام نکرده: مثل ماذُبِحَ عَلى النُّصُبِ، فَلاجِناحَ علَيهِما...

ق ک: مثل خَلَقَ کُّلَّ شيئٍ، و همچنين: ق، مانند لَکَ قُّصُوراً وقتى ماقبل مدغم متحرک باشد، و اگر ساکن باشد، مثل: فوْقَ کُلِّ، تَرَکُوکُ قائِماً ادغام نمى‌شوند.

ج در ت و ش: ذِى المعارِج تَّعرُجُ (معارج/3-4) ، اَخرَج شَّطأَهُ (فتح/29) (فقط همين دو موضع است) .

ش س: ذى العَرش سَّبيلاً (اسراء/42) (فقط همين يک موضع است) .

س ز: النُفُوس زُّوِّجَت (تکوير/7) (فقط يک موضع است) .

س ش: الرَأسُّ شَّيباً (مريم/4) (فقط همين يک موضع، به اختلاف) .

ض ش: لِبَعض شَّأنِهم (نور/62) (فقط در يک موضع آمده) .

د ده حرف (ت، ث، ج، ذ، ز، س، ش، ص، ض، ظ) ادغام مى‌شود: مَساجِد تِّلِک (بقره/187) ، يريد ثّوابَ اَلدّنيا (نساء/134) ، داوُد جّالُوتَ (بقره/251) ، اَلقلائِد ذَلِکَ (مائده/97) ، تُريد زّينَةَ الحيوة (کهف/28) ، عَدَد سِّنين (مؤمنون/112) ، شَهِد شّاهِدُ (يوسف/26) ، نَفْقِدْ صُّواع الملک (يوسف/72) ، مِنْ بَعد ضَّعفٍ (روم/54) ، يريد ظُّلماً (آل عمران/108) .

تبصره: شرط ادغام دال در اين ده حرف آنست که مفتوح بعد از ساکن نباشد، مثل: داوُدَ سُلَيمان، بَعدَ ثبوتِها، داوُدَ زَبوراً. فقط دال در تاء اگر چه مفتوح بعد از ساکن باشد ادغام مى‌شود.

ت ده حرف ذکر شده در ادغام دال ادغام مى‌شود. البته ادغام ت(ت مثلين است، مثل شَوکَة تَّکُونُ، بجاى آن طاء اضافه مى‌شود، مثل: بالبَينات ثُّمَّ، الصّالحات جُّناحٌ، عَذابٌ الاخِرَة ذّلِک، بالاخرَة ذّلِکَ، بالاخِرَة زَّينا، بِالسّاعَة سَّعيراً، زَلزَلَةَ السّاعَة شَّيئٌ، وَالصّافّات صَّفاً، وَالعاديادت ضَّبحاً، الصّالِحات طُّوبى، اَلْملئکَة ظّالِمى. )

تبصره: در الزَّکوةَ ثُمَّ، وَالتّوريةَ ثُمَّ، آتِ ذَالقُربى، وَ لْتَاتِ طائِفةٌ دو وجه از سوسى روايت شده است. و ادغام بَيت طائِفَةً (نساء/) قراءت ابوعمرو است.

ث پنج حرف (ت، ذ، س، ش، ض) ادغام مى‌شود، مثل: حَيثُ تُّؤمَرُونَ، الحَديث تَّعجَبُونَ، وَالحَرث ذّالِکَ، وَرِثَ سُّليمانَ، حَيث شِّئتُما، حَديثِ ضِّيفِ اِبراهيمَ.

ذ دو حرف (س، ص) : فَاتَّخَذ سَّبيلَهُ، مَااتَّخَذ صاحِبَةً.

راء ل ادغام نموده، مثل: سَخَّر لَّنا، لِيغفرلَّکَ، و ل(راء، مانند: کَمَثَل رِّيحٍ، جعَل رَّبکَ. )

شرط ادغام آنها اينست که: مدغم مفتوح، قبل ساکن نباشد. مثل: وَ افعَلِوا الخَيرَ لَعَلَّکُم، اِنَّ الاَبرارَ لَفى، فَعَصَوا رَسولَ رَبِّهِم، فَيقُول رَبِّ. در اين قاعده لفظ قالَ مستثنى است، که با وجود مفتوح بعد از ساکن بودن در راء ادغام مى‌شود، مانند: قال رَّبِّ، قالَّ رَّجُلانِ، ولى اگر مدغم متحرک بعد از متحرک باشد، مثل: سَخَّرلَّکُم، جَعَل رَّبَّکَ، يا مدغم مضموم بعد از ساکن، مثل: فَيقول رَّبّى، يا مدغم مکسور بعد از ساکن، مثل: الذِّکر لَّمّا، مِن فَضلِ ربّى باشد بدون اختلاف ادغام مى‌شود.

ن دو حرف (ل، ر) به شرطى که ماقبل مدغم متحرک باشد، ادغام مى‌شود، مثل: اِذ تَأذَّن رَّبُّکَ، خَزائِن رَّحمَةِ، لَن نُومِن لَّکَ، ما تَبَينَ لّهُم. ولى اگر ماقبل مدغم ساکن باشد، ادغام ممتنع است، مثل: يخافُونَ رَبَّهُم، اَنّى يکونُ لَهُ، بِاِذنِ رَبِّهِم، مُسلِمَين لَکَ، و استثناء از آن لفظ نَحنُ است که با وجود سکون قبل نون، با لام ادغام مى‌شود. مثل: نَحن لَّهِ، ما نَحن لَّکما.

م ب: وقتى سکون روى ميم گذارده شد، بنابر قاعده در نزد باء بايد اخفاء مع الغنه شود، و سوسى چنين کرده است، مثل اَعلَم بِکمْ، و عَلَّم بِالْقَلَم، ولى اگر ماقبل ميم ساکن باشد ادغام ممتنع است، مثل اَعْلَم بِکُم، عَلَّم بِالْقَلم، ولى اگر ماقبل ميم ساکن باشد ادغام ممتنع است، مثل: اِبراهيمَ بَنيهِ، اليومَ بِجالُوتَ.

ب م: فقط در يعَذِّب مَّن يشاءُ که در شش موضع از قرآن آمده (بقره/284، آل عمران/129، مائده/40و18، فتح/14، عنکبوت/21) ادغام نموده است. و در سوره مبارکه بقره که قرائت سوسى به سکون باء است ادغام آن صغير است، و در کلمات ديگرى که باء نزد ميم قرار گرفته ادغام نکرده است مثل: اَن يضْرِبَ مَثَلاً، سَنَکتُبُ ماقالُوا. ضُرِِبَ مَثَلاً.

قواعدى ديگر درباره ادغام کبير:

الف. در حرف مدغم (مثلين، متقاربين) دو روش است، يکى ادغام محض که اصل است. و ديگر ادغام محض به اشمام و روم اگر مدغم مضموم، و به روم فقط اگر مدغم مکسور باشد، در غير چهار صورت: ب(ب (نصيبُ بِرَحمَتِنا) ، م)م (يعلَمِ ما) ، ب(م (يعَذِّب مَن يشاءِ) ، م)ب (اَعْلَم بِکُمْ) . بعضى در مورد (فف) هم، از اين باب که حرف شفوى است، همين نظر را دارند.

ب. اگر ماقبل مدغم حرف مد يا لين باشد سه وجه جايز است: مد، توسط، قصر، با جواز روم و اشمام در آن. و اگر حرف صحيح و ساکن باشد، مثل: خُذِ العَفوَ وَ أمُر، مِنَ العِلمِ مالکَ، مِن بَعدِ ظُلمِهِ، دو قول است؛ به قول متقدمين ادغام محض و به قول متُاخرين چون ادغام در اين مورد به علت دو ساکن مشکل است به اختلاس حرکت (روم) قائلند.

ج. در حالت ادغام مِنَ النّار رَّبَّنا، النهارِ لَّاياتٍ، حالت اماله محفوظ مانده و ادغام انجام مى‌گيرد.

فتح و اماله:

1. ابو عمرو هر الف که در مصاحف به ياء نوشته شده و بعد از راء واقع شده باشد اماله کرده است. در اسم مانند: النَّصارى، اَسْرى، الذِّکرى، و در فعل: اِشْتَرى، قَدنَرى، لَوْ تَرى، و در ياي بُشرايَ (يوسف/19) بر سه وجه: فتح، اماله، تقليل آن جايز است، و در تَتْرى (مُؤمنون/44) دو وجه: فتح و اماله صحيح است: (ابن جزرى فتح را صحيح دانسته) .

و در وصل کلماتى که در آنها الف منقلب از ياء، بعد از راء واقع شده، مثل: اَلْکُبرَى اِذْهَب، تَرَى المُؤمنينَ، تَرَى المَلئِکَةَ به روايت سوسى از ابوعمرو، دو وجه ذکر شده: فتح، اماله، و اگر راء به لفظ جلاله وصل شود، مثل: نَرَى اللهَ، فَسَيرى اللهُ، جايز است تفخيم در لفظ جلاله، نظر به اصل، و ترقيق، نظر به اماله راء، البته مشروط بر آنکه راء تنوين نداشته باشد، مثل: قُريً، مُفتَريً، که در اين صورت فقط فتح صحيح است.

2. الف وسط کلمه که قبل از راء مکسور آخر کلمه باشد، مثل: اَبْصارِهِم، حِمارَِکَ، مِنَ الکفّارِ، را ابو عمرو اماله کرده است، اگر چه به ضميرى هم متصل شده باشد، و همچنين الف هارٍ (توبه/109) را نيز به اماله خوانده است.

استثناء: اَلْجارِِ، جَبّارينَ، اَنصارى که به فتح خوانده است.

ديگر، الف متوسطه واقع بين دو راء که دومى مکسور و آخر کلمه باشد، مثل: الاَبْرارِِ، اَلْقَرارِِ، مِنَ اَلْاَشْرارِِ، را ابو عمرو اماله کرده است، که ملازمه با اماله راء اول دارد و سکون وقفى بر آنهم سبب عدم اماله نمى‌شود.

3. ابوعمرو، الف کافرين را اماله داده، چه نکره، چه معرف به ال، فقط بايستى به ين ختم شود، و به روايت الدورى از ابوعمرو در کلمه الناس که سين آن مکسور باشد، الف آنرا در تمامى قرآن اماله داده، و سوسى به فتح آن روايت دارد. و ابوعمرو در حروف مقطعه قرآنى به اماله راء (الر، المر) و اماله‌ هاء فقط در کهيعص، و اماله هاء فقط در طه و تقليل حاء در حم قرائت کرده است و کلمه التورية را اماله، و اَعمى را فقط در موضع اول اسراء اماله کرده است.

و کلمه رَءا فعل ماضى وقتى قبل از متحرک آيد به فتح راء و اماله الف بعد از همزه از ابوعمرو است، مثل: رَءاهُ مُستَقِراً، رَءاکَ، رَءاها. و به روايت الدورى ابو عمرو، الف‌هاي در کلمات چهارگانه: يا وَيلَتى، اَنَّى (استفهاميه) ، يا حَسرتَى، يا اَسَفى را تقليل خوانده، و در يا اَسَفَى از او به فتح هم روايت شده است.

4. ابوعمرو، الف تأنيث مقصوره واقع بر وزن فعلى (مثلث الفاء) را به تقليل خوانده است، مانند اَلْتَّقوى، اَلدُّنيا، اَلْقربى، اِحدى، ضيزى، همچنين کلمات موسى، عيسى و يحيى. و اگر اين کلمات رائى باشند در اماله داخل هستند.

و ديگر الف‌هاي فواصل آيات سوره‌هاى طه، نجم، معارج، قيامة (هَمْسا، اَمْتا) به تقليل خوانده، و اگر رائى باشند اماله نموده است.

وقف به مرسوم الخط:

ابو عمرو تاء تأنيث را اگر به تاء کشيده نوشته شده باشد به هاء وقف کرده است، مثل رَحمَتْ و بَقِيتْ، و ت اَبَتْ را به ت وقف نموده است. در وقف بر کلمه کَاَين ابو عمرو فقط بر ى وقف کرده: کَاَيَّ، فَکَاَيَْ، و لام جرّ بعد از ما که در چهار محل جداى از اسم نوشته شده، بر ما وقف کرده، و لفظ آيهَ که به دو الف نوشته شده در وقف بر الف وقف کرده، و کلمه وَيکَانَّ وَيکَاَنَّهُ (قصص) را در هر دو کلمه بر کاف وقف کرده، و در نزد او ابتداء از اَنَّ، اَنَّهُ صحيح است.

ياءات اضافه (ضمير متکلم) :

الف. اگر بعد از ياء اضافه همزه قطع مفتوح يا مکسور باشد، ابوعمرو به فتح ياء خوانده، مثل، اِنِّى اَعلَمُ، اِنِّى اَخافُ، اِنِّى ءانَسْتُ، ولى موارد زير را به سکون ياء خوانده: اَرِنى اَنظُرّ (اعراف/143) ، وَلاتفتِنّى اَلا (توبه/49) ، فَاتَّبِعنى اَهدِکَ (مريم/43) ، وَتَرحَمنى اَکُن (هود/47) ، ذَروُنى اَقتُل (غافر/26) ، اُدعُونى اَستجِب (غافر/60) ، فَادکُروُنى اَذکُرکُم (بقره/152) ، اَوْزِِعْنى اَن اَشکُرَ (نمل/19، احقاف/15) ، لِيبلُوَنى ءَاَشکر (نمل/40) ، سَبيلى اَدعُوا (يوسف/108) ، فَطَرَنى اَفَلا (هود/51) ، لِيحزُننى اَنْ (يوسف/13) ، اَتَعِدانِنى اَنْ (احقاف/17) ، حَشَرتَنى اَعْمى (طه/125) ، تَأمِرونّى اَعْبُدُ (زمر/64) .

و در همزه قطع مکسور، موارد زير را به سکون ياء خوانده: بَناتى اِن (حجر/) ، اَنْصارى اِلى (آل عمران/52، صف/14) ، بِعِبادى اِنَّکُم (شعراء/52) ، لَعْنَتى اِلى (ص/78) ، سَتجِدُنى اِنْ (کهف/69، قصص/27، صافات/102) ، اِخوَتى اِنَّ (يوسف/100) ، تَدعونَنى اِلى (غافر/41) ، تَدعُونَنى اِلَيهِ (غافر/43) ، اَنظِرنى اِلى (اعراف/14، حجر/36، ص/79) ، اَخَّرتَنى اِلى (منافقين/10) .

ب. آنچه بعد از ياء اضافه همزه قطع مضموم آمده (در 12 موضع) مثل: اِنّى اُعيذُ، قرائت ابو عمرو به سکون ياء مى‌باشد.

ج. آنچه بعد از ياء اضافه همزه وصل با لام تعريف آمده (14 موضع) ، ابوعمرو (به خلاف حمزه) به فتح ياء خوانده است. ولى آنجا که لفظ عبادى با ندا باشد، مثل يا عِبادى الّذينَ امَنوُا (عنکبوت/56) ، قُل يا عِبادِى الَّذينَ اَسرَفُوا (زمر/53) با سکون ياء خوانده است.

د. و آنچه بعد از ياء اضافه همزه وصل بدون لام تعريف آمده (در هفت موضع) ، ابو عمرو همه را به فتح خوانده: اَخِى اشْدُدْ (طه/30-31) ، اِنّى اَصْطَفَيتُکَ (اعراف/144) ، يا لَيتَنِى اتَّخَذتُ (فرقان/27) ، لِنَفسِى اذهَب (طه/41-42) ، فى ذِکرى اذهَبا (طه/42-43) ، اِنَّ قَومِى اتّخَذوُا (فرقان/30) ، بَعدِى اسمُهُ (صف/6) .

هـ. ابو عمرو کليه ياءات اضافه که بعدش يکى از حروف هجا غير از همزه باشد، به سکون ياء خوانده، فقط کلمه مَحياى (انعام/162) را به فتح ياء خوانده، و آنها عبارتند از: وَجهى (آل عمران/20، انعام/79) ، بَيتى (نوح/28، بقره/125، حج/26) .

کلمه لى: وَلى دينِ (کافران/6) ، مالى لا ارى (نمل/20) ، وَ لى نَعْجَةُ (ص/6) ، ما کانَ لى (ابراهيم/24، ص/22) ، وَ لى فيها (طه/18) را به سکون قراءت کرده فقط در مالى لا اَعبُدُ (يس/22) به فتح ياء خوانده است.

کلمه مَعى (نه موضع) : فَارسل مَعى (اعراف/105) ، معى عَدُوّاً (توبه/83) ، مَعى صبراً (کهف/67و72و75) ، ذِکرُ مَن مَعى (انبياء/24) ، اِنّ مَعى رَبّى (شعراء/62) ، نَجّنى وَ مَن مَعى (شعراء/118) ، فَارسِلهُ مَعى رِِدْءاً (قصص/34) ، ابو عمرو همه را به سکون ى خوانده است.

ياءات زوائد (آنکه در لفظ آمده و در خط نوشته نشده) :

ابو عمرو ياء زائده را در وصل به اثبات، و در وقف به حذف خوانده (33 موضع) ، مثل: اَلدّاعِ، دَعانِ، وَ اتَّقُونِ، خافُونِ، اِذا يسْر ِ، الجَوارِِ، نَبغِ، يأت، وَ البادِ، و غيره.

در: اَکرَمَنِ (فجر/15) و اَهانَنِ (فجر/16) براى ابو عمرو در وصل با اثبات و حذف ذکر شده که حذف ارجح است ولى در وقف به حذف قطعى است.

در فَما اتينِ الله (نمل/36) ، در اثبات ياء مفتوح، و در وقف به اختلاف به حذف و اثبات (مثل حفص) از او روايت شده است.

فَبَشّرْ عِبادِ (زمر/17) براى سوسى به اثبات ياء مفتوحه در وصل، و ساکنه در وقف آمده، و يا به حذف در هر دو حال ذکر شده است.

و يا عبادِ لا خَوفٌ (زخرف/68) را ابو عمرو به اثبات ياء ساکنه در هر حال خوانده است.

براى رهائى از التقاء ساکنين، ابو عمرو با کسره ساکن اول را به ساکن دوم وصل نموده، مثل: فَمَنِ اضطُرَّ اَنِ اعبُدوُ اللهَ، ولى موقعى که کلمه اول اَو، يا قُل باشد، آنرا با ضمه با ساکن بعد وصل مى‌کند، مثل: قُلُ ادعُو الله، اَوُ ادعُوا، قُلُ انْظُر، اَوُ انْقُص منهُ.


[1]شاطبي ، قاسم بن فيره ، 538 - 590ق.;حرز الاماني و وجه التهاني في القراءات السبع;
[2]داني ، عثمان بن سعيد ، 371 - 444ق.;التيسيرفي القراءات السبع;
[3]ابن جزري ، محمد بن محمد ، 751 - 833ق.;النشرفى القراءات العشر;
[4]مكي بن حموش ،355 - 437ق.;الكشف عن وجوه القراءات السبع و عللها و حججها;
[5]ابن مجاهد ، احمد بن موسي ، 245 - 324ق.;السبعة في القراءات;
[6]ابن خالويه ، حسين بن احمد ، - 370ق.;الحجة في القراءات السبع;
[7]ابو زرعه ، عبد الرحمان بن محمد ، - 410ق;حجة القراءات;
اسم الکتاب : فرهنگ نامه علوم قرآن المؤلف : دفتر تبلیغات اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 964
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست