responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : فرهنگ نامه علوم قرآن المؤلف : دفتر تبلیغات اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 962

اصول قرائت ابن كثير

اصول قرائت ابن كثير

(ضوابط و روش‌هاي عامِ قرائت ابن کثير؛ يکي از قاريان هفت گانه)

امام ابوسعيد عبدالله بن کثير بن المطلب الملکى عطار عجم. شيخ قراء مکّه (45 ـ 120) از تابعين است، و تعدادي از صحابه رسول اکرم مثل ابو ايوب انصارى و انس بن مالک و ديگران را درک کرده است. ابو عمرو بصري - كه خود يكي از قاريان هفتگانه است - از او بهره جسته و وي را در زبان عربي از مجاهد داناتر مي‌داند. قرائت او را علاوه بر ابي عمرو بصري، پيشواياني چون خليل‌بن‌احمد و شافعي نقل كرده‌اند. ابن‌كثير تا هنگام مرگ پيشواي مورد پذيرش مردم مكه در قرائت‌بوده است. بخاري و مسلم در صحيحين از وي نقل حديث نموده و گروهي او را به وثاقت‌ستوده‌اند. وي در مكه به دنيا آمد و در عراق اقامت گزيد، سپس به مكه بازگشته و در همانجا وفات كرد. اين قاري ايراني‌الاصل را باوقار و داراي قامتي بلند و تنومند و با گفتاري فصيح و بليغ وصف نموده‌اند.

راويان او عبارتند از: 1. ابوالحسن احمد بن محمد بن عبدالله بن القاسم بن نافع بن ابى بزة البزّي مکّى (170 ـ 250) ؛ 2. ابو عمر محمدبن عبدالرحمن بن محمد بن خالدبن سعيد الملکى المخزومى معروف به قنبل (195 ـ 291) . البته اين دو راوي هيچيك بي واسطه از وي اخذ ننموده‌اند. اصول قرائت ابن کثير به شرح ذيل است:

بسمله:

ابن کثير در شروع اول تمام سوره‌ها و همچنين هنگام ورود از سوره‌اى به سوره ديگر بر طبق رسم الخط مصاحف بسم الله را خوانده (جز توبه) .

ميم جمعى:

ابن کثير تمام ميم‌هاى جمعى را در وصل به مابعد متحرک، صله واوى داده است؛ مثل: عَلَيهِمُو غَيرِ (حمد/7) ، مِنهُمُو اُمِّيونَ (بقره/78) . ولى اگر بعد از ميم جمعى ساکن باشد، مثل: عَلَيکُمُ الصِيامَ (بقره/183) و مِنهُمُ الَّذينَ (توبه/61) ، مثل ساير قرّاء صله نداده است.

مَدها:

ابن کثير به قصر منفصل، و توسط متصل قرائت کرده است و در مد لازم که سببش سکون لازم است، مثل همه قراء به اشباع مد داده است، و در مد عارض به سکون (به سبب وقف) مانند همه قراء سه وجه دارد: قصر، توسط، طول.

هاء کنايه:

در موردى که ماقبل هاء ضمير ساکن و مابعدش متحرک باشد ابن کثير در مضموم آن صله واوى و در مکسورش صله يائى داده است، مثل: فيهى هُدى (بقره/2) ، عَقلُوهُو (بقره/75) ، اجتَباهوُ و هَداهُو (نحل/121) . و حفص در فيهى مُهاناً (فرقان/69) از او متابعت کرده.

تبصره: مراد از صله، اشباع ضمه به واو مدى، و اشباع کسره به ياء مدى است که در وصل جارى و در وقف حذف مى‌شود (اصطلاحاً ضد صله اختلاس است) .

ابن کثير: اَرجِهْ وَ اَخاهُ (اعراف/111 و شعراء/36) را به ضم ‌هاء و صله آن، و اضافه کردن همزه ساکنه بعد از (اَرْجِئهُوا و اَخاهو) خوانده است. وَ يتَّقهِ (نور/52) را يتَّقهِى (به کسر قاف و اشباع هاء ضمير) ، وَ اِنْ تَشُکُروا يرْضَهُ لَکُم (زمر/7) را به اشباع هاء (يرضَهُو) ، و فَاَلقِه اِلَيهِمِ (نمل/28) را به کسر هاء و صله آن (فَاَلقِهِى) خوانده است. و ما اَنسانِيهُ (کهف/63) را به کسر هاء و صله يائى (اَنسانيهى) ، و عَلَيهِ الله (فتح/10) را به کسر هاء تلاوت کرده است.

اجتماع دو همزه در يک کلمه:

دو همزه واقع در يک کلمه را در هر شکل و هر حرکت، ابن کثير به تحقيق همزه اول و تسهيل همزه دوّم خوانده است، مثل: ءَاَنذَرتَهُم، ءَاِنَّکُم، ءَاُلقِى. اَنْ يؤتى (آل عمران/73) با دو همزه ءَاَنْ يؤتى، و اَذْهَبْتُم طَيباتِکُم (احقاف/20) را ءَاَذهَبتُم ـ يعنى با زيادتى همزه استفهام بر آنها- خوانده، و باز قاعده تسهيل همزه دوم را منظور نموده است.

تبصره: اَن يوتى صُحُفاً مُنَشَّرةً (مدثر/52) را با يک همزه خوانده است.

در ءَآمَنتُم (اعراف/123، طه/71، شعراء/49) با دو همزه و تسهيل همزه دوّم، و به روايت قنبل در سوره طه مثل حفص با يک همزه و تحقيق آن، و در وصل «قالَ فِرعُونَ» به: «ءَآمنتم» (اعراف/123) ، و در وصلِ «وَالَيهِ النُّشُورُ» به: «ءَاَمِنتُم» (ملک/16) در اين دو موضع در حالت وصلى همزه اول را واو خالص خوانده: وَ ءامَنتُم، وَاَمِنتُم و همزه دوم آنها را هم تسهيل کرده است، ولى در ابتداى از آنها به تحقيق همزه اول، و تسهيل دوم قرائت نموده است.

تبصره: ابن کثير کلمه قُرانْ را در وقف و وصل به نقل و حذف (قُران) خوانده است.

اجتماع دو همزه در دو کلمه:

1. متفق در حرکت:

الف: به روايت بَزّى اگر هر دو مفتوح باشند، مثل: جاءَ اَمْرُنا، شاءَ اَنْشَرَهُ (عبس/22) به حذف يکى از همزه‌ها (مثل قالون و ابوعمرو) خوانده، که نتيجه آن در مد معلوم مى‌شود، اگر محذوف اولى باشد، مد آن منفصل، و به قصر خوانده مى‌شود، و اگر محذوف دومى باشد، مد آن متصل و توسط آن لازم است.

و اگر هر دو مکسور باشند، مثل: هؤلاءِ اِن (بقره/31) ، مِنْ وَراءِ اِسحقَ (هود/71) ، و يا هر دو مضموم باشند، مثل: اَولياءُ اُولئکَ (احقاف/32) ، روايت بزى از ابن کثير، به تسهيل همزه اول در آنهاست، و در حرف مد قبل از همزه مسهله جايز است توسط و قصر.

تبصره: در بِالسُّوء اِلّا مارَحِمَ (يوسف/53) بزى (مثل قالون) دو وجه دارد: يکى تسهيل بر طبق اصل روش خود، و ديگر ابدال همزه اول به واو، و ادغام واو ساکنه قبلى در آن، که با يک واو مشدّد و تحقيق همزه بعد از آن خوانده مى‌شود.

ب. اما به روايت قنبل از ابن کثير، در دو همزه متفق در حرکت، همزه اول به تحقيق، و در همزه دوم دو وجه دارد: 1. تسهيل آن 2. ابدال همزه به حرف مدى مجانس با حرکت همزه اول (مثل ورش) . و در صورت ابدال همزه دوّم به حرف مدى اگر حرف بعد از آن متحرک باشد، به قصر خوانده مى‌شود، مثل فِى السَّماءِ اِلهٌ (زخرف/84) ، جاءَ احَدٌ (مومنون/99) ، اَولياءُ اُولئکَ (احقاف/32) ، و اگر حرف بعد آن ساکن باشد، مد آن لازم است، مانند: وَ يمْسِکُ السَّماءَ اَن تَقَعَ (حج/65) ، فَقَد جاءَ اَشراطُها (محمد/18) ، مِنَ السَّماءِ اِنْ (شعراء/187) .

تبصره: در مِنَ النِّساءِ اِنِ اتَّقَيتُنَّ (احزاب/32) که حرکت نون براى رفع التقاء ساکنين است، جايز است قصر و اشباع در حرف مد قبل از آن، پس در اين کلمه سه وجه است: تسهيل، ابدال به قصر، ابدال به مد (مثل ورش) .

و وقتى بعد از همزه دوّم الف باشد، مثل: جاءَ ال لَوطٍ (حجر/61) ، جاءَ ال فِرعَونَ (قمر/41) روايت قنبل به سه وجه است: تسهيل همزه دوم، ابدال آن به الف با مد يا قصر، زيرا در وجه ابدال دو الف پيدا مى‌شود، که جايز است حذف اولى و قصر آن و ديگر اثبات هر دو الف و زياد کردن الف سوم براى فصل، که در اين صورت با مد خوانده مى‌شود.

2. دو همزه در دو کلمه و مختلف در حرکت: قراءت ابن کثير (مثل نافع و ابو عمرو) :

الف. اگر همزه اول مفتوح و دوم مکسور يا مضموم باشد، مثل: شُهَداءَ اِذ (انعام/144، بقره/133) ، تَفِيءَ اِلى (حجرات/9) ، جاءَ اِخوَةُ (يوسف/58) ، جاءَ اُمَّةً رَسُولُها (مومنون/41) به تسهيل (بين بين) همزه دوم است.

ب. اگر همزه اول مضموم و دوّم مفتوح باشد، مثل: لَو نَشاءُ اَصَبنا (اعراف/100) ، يا سَماءُ اَقْلِعِى (هود/44) ، همزه مِنَ السَّماءِ ايةً (شعراء/4) ، هوُلاءِ اَهْدى (نساء/51) ، همزه دوم بدل به ياء خالص مى‌شود. و اگر همزه اول مضموم و دوم مکسور باشد، مثل: ما مَسَّنِى السُّوُءُ اِنْ (اعراف/188) ، يشاءُ اِلى (بقره/213) ، به دو وجه: تسهيل همزه دوّم، يا ابدال آن به واو خالص، قرائت ابن کثير است.

تبصره: تسهيل و ابدال همزه در تمام مراحل ذکر شده، فقط در موقع وصل آن است، و اگر وقف بر اوّل و ابتداء به دوم شود، حکم آن تحقيق است.

در همزه‌هاى ديگر: ابن کثير هُزُءاً (بقره/67) و کُفُؤاً (اخلاص/4) را در هر حال به همزه خوانده، و رَؤف را (مثل حفص) و کلمه ضيزى (نجم/22) را با همزه ساکنه بعد از ضاد، ضِئْزى، وَ مَناةَ (نجم/20) و ياجوج و ماجوج (کهف/94، انبيا/96) را با ابدال همزه با الف، و کلمه مُوصَدَةً (بلد/20، همزه/8) را به ابدال همزه به واو، وَ يضاهُونَ (توبه/30) را به ضم هاء بدون همزه (مثل حفص) ، و مُرجَونَ (توبه/106) و تُرجى (احزاب/51) را با همزه مضمومه بعد از جيم، مُرْجَئُونَ و تُرْجِئُ خوانده است.

و قنبل کلمه ضياء (يونس/5، انبياء/48، قصص/71) را با همزه مفتوح در مکان ياء: ضِئاءً، ‌ها اَنْتُمْ (آل عمران/66, 119، نساء/109) را به حذف الف بعد از هاء و تحقيق همزه: هَاَنتُم خوانده (‌ها را بدل از همزه دانسته نه براى تنبيه) .

و به روايت بزى: کلمات اِسْتَيئَسُوا مِنهُ، لا تَيئَسُوا، اِنَّهُ لاييئَسُ، اِستَيئَسَ الرُّسُلُ (يوسف) ، اَفَلَمْ ييئَسِ (رعد/31) ، همزه را مقدم بر محل ياء با ابدال همزه به الف، و بعد آن ياء به جاى همزه: اِسْتايسُوا، لا تايسُوا و... در هر پنج کلمه خوانده است.

ابن کثير کلمه اللّائِى (احزاب/4، مجادله/2، طلاق/4) را به حذف ياء بعد از همزه (اَللّاءِ) ، و به روايت قنبل به تحقيق همزه مکسوره، و به روايت بزّى، دو وجه: تسهيل همزه مکسوره با مد يا قصر آن، و ديگر ابدال آن به ياء ساکنه با اشباع الف قبل اَللّائى، و در اين وجه در اَللّائى يئِسْنَ (طلاق/4) اظهار بين دو ياء با سکته، و يا به ادغام.

ابن کثير اَلْاَيکَةِ (شعراء/176، ص/13) را به لام مفتوح بدون الف وصل قبل آن و همزه بعد آن و فتح تاء تأنيث (لَيکَةَ) ، و فعل امر سؤال را وقتى قبل آن واو يا فاء باشد به نقل و حذف: وَسَلُوا، وَسَلْ، فَسَلْ، فَسَلُوهُنَّ، و قُرْانْ را در هر حال به نقل فتحه همزه به راء و حذف همزه خوانده است.

ادغامات:

ابن کثير در ادغام متقاربين مثل حفص امساک داشته، ذال إذ را در مقابل حروف شش گانه، و دال قد را در نزد حروف هشتگانه، و تاء تأنيث را نزد حروف شش گانه، که در آنها قراء راه خلاف پيموده‌اند، تماماً به اظهار خوانده است.

لام هل و بل را در نزد حروف اظهار نموده، نون يس را در واوِ و القرآن، و نون را در والقلم به اظهار خوانده است، بزى نون را در ميمِ طسم (شعراء، قصص) ادغام کرده است، و باء را در ميمِ اِرکَب مَعَنا (هود/42) قنبل به ادغام روايت کرده، و به روايت بزى به دو وجه اظهار و ادغام صحيح است، ابن کثير ثاء را در ذال يلهَث ذلِکَ (اعراف/176) اظهار کرده است، و يعَذِّبْ مَنْ يشاءُ (آخر بقره) را که به سکون باء خوانده، به دو وجه اظهار و ادغام، و اصح اظهار است.

لام را در راء، مثل قُل رَّبِّى، و قاف را در کاف اَلَمْ نَخْلُقْکُّمْ (مرسلات/20) مثل همه قراء ادغام کرده است.

وقف بر مرسوم الخط: به روايت بزى (مثل کسائي) در وقف بر کلمه هيهات (مؤمنون/36) به هاء وقف کرده، ابن کثير در وقف بر کلمه يااَبَتِ (يوسف، مريم، قصص، صافات) مثل ابن عامر به هاء وقف کرده است.

ابن کثير تاء تأنيث را در کلماتى که به تاء کشيده نوشته شده (مثل ابو عمرو و کسائي) به هاء وقف کرده، مثل: بِقيتُ الله خَيرٌ لَکُم (هود/86) ، وَاذْکُرُوا نِعمَتَ اللهِ عَلَيکُم (فاطر/3) ، و به روايت بزى، در وقف بر کلمات: فيمَ، بِمَ، مِمَّ، عَمَّ، لِمَ با الحاق هاء سکت وقف کرده، و در وجه ديگر، بر طبق نوشته قرآنى بدون هاء سکت وقف نموده است.

در چهار موضع که سکت به روايت حفص آمده: عِوَجاً قَيماً (کهف/1-2) ، مَرقَدِنا هذا (يس/52) ، مَن رّاقٍ (قيامت/27) ، بَل رّانَ (مطففين/14) به ترک سکت و ادغام نون مِنْ و لام بَل در راء بعد خوانده است.

ياء ضمير متکلم (ياء اضافه) :

1. ياءات اضافه که بعدش همزه قطع مفتوح باشد، ابن کثير (مثل نافع و ابو عمرو) به فتح ياء خوانده است. مثل اِنّى اَخافَ، اِنّى اَعلَمُ، اِنّى اَرى. و او در چهارده موضع به سکون ياء خوانده است، و آنها عبارتد از: اَرِِنى اَنْظَرُ (اعراف / 143) ، لاتَفتِنّى اَلا (توبه / 49) ، فَاتَّبِعنى اَهْدِکَ (مريم / 42) ، وَ تَرْحَمْنى اَکُن (هود / 47) ، لِيبلُونَى ءَاَشکُر (نمل / 41) ، سَبِيلى اَدْعُوا (يوسف / 10) ، يأذَنَ لى اَبى (يوسف / 36) ، مِن دونى اَولياءَ (کهف / 98) ، اِجْعَلْ لى ءايةً (آل عمران / 41، مريم / 9)

و در هفت موضع قنبل به سکون و بزى به فتح ياء خوانده است: فَطَرنى اَفَلا (هود/51) ، اِنّى اَريکُم (هود/84) ، لکِنّى اريکُم (هود / 29، احقاف / 23) ، تَحْتى اَفَلا (زخرف/50) ، اَوْزِعْنى اَنْ (نمل/ 19، احقاف / 15) . و عِندِى اَوَ لَمْ (قصص/78) را قنبل به فتح و بزى به سکون خوانده‌اند.

2. ياءات اضافه که بعدش همزه قطع مکسور آمده، قرائت ابن کثير به سکون ياء است. ولى در دُعائيَ اِلّا فِراراً (نوح / 6) ، ءابائِى اِبراهيمَ (يوسف / 38) به فتح ياء خوانده است، اما بر طبق روش خود در يدِى اِلَيکَ (مائده/30) ، اُمّى اِلهَينِ (مائده / 118)

و اَجْرِى اِلّا (يونس/72، هود/29و51، سبأ/47، شعراء/109و127و145و164و180) را به سکون ياء خوانده است.

3. ياءات اضافه که بعدش همزه قطع مضموم آمده، در کليه آنها قرائت ابن کثير به سکون ياء است.

در موارد ديگر که بعد از ياءات اضافه همزه وصل با لام تعريف يا بدون آن آمده، قرائت ابن کثير به فتح ياء است، مثل: عَهدىَ الظّالمينَ (بقره/124) ، اِنّىَ اصْطفَيتُکَ (اعراف/144) ، اَخِيَ اشْدُدْ (طه/30-31) ، نَفْسِيَ اذهَب (طه/41-42) ، ذِکرىَ اذْهَبا (طه/42-43) ، بَعديَ اسْمهُ (صف/6) ، مِنْ وَرائىَ وَ کانَتْ (مريم/5) ، شُرَکائِىَ قالُوا (فصلت/47) .

و در کلمات بَيتِى (بقره/125، حج/26، نوح/28) ، وَجْهِى (آل عمران/20، انعام/79) ، مَعى (اعراف/105، توبه/83، کهف/67و72و75، انبياء/24، شعراء/62و118، قصص/34) ، وَلِى نَعجَةٌ (ص/23) ، ما کانَ لى (ص/ 69، ابراهيم/22) ، وَلى فيها مأربُ (طه/18) همه را به اسکان ياء خوانده است.

روايت بزى در قَومِى اتَّخَذُوا (فرقان/30) به فتح ياء است، و در لِى دينِ (کافرون/6) دو وجه فتح و اسکان هر دو صحيح است (قنبل به سکون) ، ابن کثير مالِى لا اَرَى الهُدهُدَ (نمل/20) را به فتح ياء خوانده است.

ياءات زوائد:

ابن کثير، يومَ يأتِ (هود/ 105) ، تؤتُونِ (يوسف / 66) ، اَلمُتَعالِ (رعد / 10) ، لَئِن اَخَّرتَنِ (اسراء / 62) ، اَنْ يهدِينِ (کهف/24) ، اِن تَرَنِ (کهف/38) ، اَن يؤتِينِ (کهف/39) ، ما کُنّا نَبغِ (کهف/62) ، اَن تُعَلِّمَنِ (کهف/66) ، اَلّا تَتَّبِعَنِ (طه/ 93) ، اَتُمِدُّونَنِ (نمل/ 36) ، وَالبادِ (حج/ 25) ، کَالجَوابِ (سبأ/ 13) ، اَلتَّلاقِ (غافر/15) ، اَلتَّنادِ (غافر/32) ، وَالتَّبِعُونِ (غافر/38) وَالجَوارِ (شورى/ 32) ، اِلَى الدّاعِ (قمر/ 8) ، المُنادِ (ق/41) ، يسَرِْ (فجر/ 4) را به اثبات ياء در هر حال (وقف و وصل) خوانده است.

و در جابُوا الصَّخرَ بِالوادِ (فجر/ 9) ابن کثير به اثبات ياء در هر حال، و به روايت قنبل، در وقف آن دو وجه ذکر شده.

و به روايت بزى به اثبات ياء در هر حال در: دُعاءِ (ابراهيم/ 40) ، يدْعُ الدّاعِ (قمر/ 6) ، اَکرَمنِ (فجر/15) ، اَهانَنِ (فجر/ 16) ، بالوادِ (فجر/ 9) . در مورد اخير قنبل در وقف با بزى موافق است.

و به روايت قنبل به اثبات ياء در هر حال: اِنَّهُ مَنْ يتَّقِ وَ يصْبِرْ (يوسف/ 90) ، ولى در نَرْتَع (يوسف/ 12) به اثبات و حذف ياء در هر حال روايت شده است.

ابن کثير فما آتَينِ (نمل/ 36) را به حذف ياء در هر حال خوانده است و کلمات: هادٍ (رعد /7و33، زمر/ 36، غافر/ 33) ، والٍ (رعد/ 11) ، واقٍ (رعد/ 34و37، غافر/ 21) ، باقٍ (نمل/ 96) را به اثبات ياء فقط در حال وقفى، و در: يُنادِ (ق/ 41) به دو وجه حذف و اثبات ياء در وقف خوانده است.

انتخاب حرکت براى رهائى از التقاء ساکنين:

وقتى آخر کلمه‌اى ساکن و اول کلمه بعدى هم ساکن باشد، اگر اول کلمه بعدى همزه وصلى باشد که در ابتداي به آن به ضم خوانده مى‌شود، ابن کثير (مثل کسائى، نافع، ابن عامر، ابوجعفر و خلف) ساکن اول را به ضم به ساکن دوم وصل مى‌کند، مثل: قُلُ ادْعُوا (سبأ/22، و...) ، اَوِ انْقُصْ (مزّمّل/3) ، قالَتُ اخْرُج (يوسف/31) ، قُلُ انْظُرُوا (يونس/101) ، اَنُ اعْبُدُاللهَ (مائده/117) ، لَقَدُ اسْتُهْزِئِ (انبياء/41) و مَحظُورَنُ انْظُر (اسراء/20-21) .

تشديد تاء در وصل:

روايت بزى از ابن کثير، به تشديد تاء فعل مضارع در حال وصل در 31 موضع اتفاقى است، و آنها عبارتند از: وَ لاتَّيمَّموا (بقره/ 267) ، وَ لا تَّفَرَّقُوا (آل عمران/ 103) ، اَلَّذينَ تَّنَوِّفيهُم (نساء/ 97) ، وَ لاتَّعاوَنُوا (مائده/ 2) ، فَتَّفَرَّقَ (انعام/ 153) ، هِِى تَّلقَفُ (اعراف/ 117 و شعراء/ 54) ، وَلا تَّوَلُّوا عَنهُ (انفال/ 20) ، وَ لاتَّنازَعُوا (انفال/ 46) ، هَل تَّرَبَّصُونَ بنا (توبه/ 52) ، وَ اِنْ تَّوَلَّوا (هود/ 3, 57) ، لا تَّکلّمُ (هود/ 105) ، ما تَّنَزَّلُ (حجر/ 8) ، يمينِکَ تَّلقَف (طه/ 69) ، اِذ تَّلَقَّونَهُ (نور/15) ، فانْ تَّولَّو فَانَّما (نور/54) ، عَلى من تَّنَزَّلُ الشياطينُ، تَّنَّزلُ عَلى کلِّ (شعراء/ 221 ـ 222) ، وَ لا تَّبَرَّجْنَ (احزاب/33) ، وَلا اَنْ تَّبَدَّلَ (احزاب/52) ، ما لَکُم لا تَّناصَرُونَ (صافات/ 25) ، وَ لا تَّنّابَزوا (حجرات/11) ، وَ لا تَّجَسَّسُوا (حجرات/12) ، قبائل لتَّعارَفوا (حجرات/13) ، اَن تَّولَّوهُم (ممتحنه/ 9) ، تَکادَّ تَّميزُ (ملک/ 8) ، لَماتَّخَيرَّونَ (قلم/ 38) ، فَاَنتَ عنْ هُو تَّلَهّى (عبس/ 10) ، ناراً تَّلَظّى (ليل/ 14) ، شَهرٍ تَّنَزَّلُ (قدر/ 4)

.

بزى از ابن کثير فقط مواضع فوق را در وصل به تشديد تاء روايت کرده، و ساير موارد مشابه را به تخفيف، مثل ساير قراء ذکر کرده است.

تبصره: در مثالهاى فوق اگر قبل از تاء مشدد حرف مدى باشد، مد آن به مقدار شش حرکت کشيده مى‌شود. ابن کثير نون را در کلمات: هذانِّ، هاتَينِّ، واللَّذانِّ، اَلّذَينِّ، فَذنِّکَ به تشديد خوانده است.


[1]شاطبي ، قاسم بن فيره ، 538 - 590ق.;حرز الاماني و وجه التهاني في القراءات السبع;
[2]داني ، عثمان بن سعيد ، 371 - 444ق.;التيسيرفي القراءات السبع;
[3]ابن جزري ، محمد بن محمد ، 751 - 833ق.;النشرفى القراءات العشر;
[4]مكي بن حموش ،355 - 437ق.;الكشف عن وجوه القراءات السبع و عللها و حججها;
[5]ابن مجاهد ، احمد بن موسي ، 245 - 324ق.;السبعة في القراءات;
[6]ابن خالويه ، حسين بن احمد ، - 370ق.;الحجة في القراءات السبع;
[7]ابو زرعه ، عبد الرحمان بن محمد ، - 410ق;حجة القراءات;
اسم الکتاب : فرهنگ نامه علوم قرآن المؤلف : دفتر تبلیغات اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 962
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست