اسم الکتاب : فرهنگ نامه علوم قرآن المؤلف : دفتر تبلیغات اسلامی الجزء : 1 صفحة : 3848
قصه حضرت شعيب عليه السلام
قصه حضرت شعيب عليه السلام
(سرگذشت قرآنى حضرت شعيب (ع) و نسبت وى
با حضرت موسى (ع) )
حضرت شعيب (ع) از پيامبران الهى است که
نامش ده بار در قرآن کريم آمده است.
از آيه 91 سوره هود معلوم مىشود شعيب
پس از نوح، هود و صالح، و زمان او به زمان لوط نزديک بوده است. در آيات 176 و 177 سوره
شعرا قوم شعيب «اصحابالأيکه» ناميده شده و نام شهر او در
سوره هود و سورههاى ديگر «مدين» است.
طبق آيات سوره هود، شعيب (ع) مردم خود را به يکتاپرستى و درست داشتن پيمانه
و ترازو دعوت مىکرد؛ ولى آنها نميپذيرفتند و سرانجام، عذاب خداوند بر ايشان فرود
آمد و همه آنان را نابود کرد.
قرآن کريم در آيات 22 تا 28 سوره قصص درباره ازدواج حضرت موسى (ع) با دختر
شعيب (ع) سخن گفته و اين قصه در تورات هم مسطور است. چون حضرت موسى (ع) به «مدين» وارد
مىشود؛ مىبيند جمعيتى چهارپايان خود را آب مىدهند؛ از آن جمله، دو زن مىخواهند
گوسفندان خود را آب دهند؛ ولى آب برداشتن از چاه براى ايشان دشوار است. موسى (ع) آنان
را در اين کار يارى مىدهد. دختران به موسى (ع) ميگويند پدر پيرى دارند و چون پدر
ايشان فرزند پسر ندارد، دختران به اين کار دست زدهاند. دختران واقعه را به پدر گزارش
مىدهند و يکى از ايشان پيش موسى (ع) مىآيد و او را به خانه دعوت مىکند. پيرمرد تزويج
هر يک از دخترانش را که موسى بخواهد، به وى پيشنهاد مىکند؛ به شرط آن که موسى (ع)
هشت تا ده سال اجير او باشد. حضرت موسى (ع) شرط او را مىپذيرد و با يکى از دختران
شعيب (ع) ازدواج مىکند….
در تورات و قصص اسلامى مرقوم است که شعيب
هر سال با خود عهد مىبست همه گوسفندانى را که با علائم مخصوص متولد شوند به موسى
(ع) اختصاص دهد. در آن سال همه يا بيشتر گوسفندان با همان علامت متولد مىشدند و به
موسى (ع) تعلق مىگرفتند. در نتيجه؛ موسى (ع) بسيار ثروتمند شد و پس از انجام مدت اجاره؛
به مقر خود بازگشت و در اثناى راه در وادى ايمن به نبوت مبعوث شد.
چون اين قصه با تورات مطابقت دارد و شعيب
(ع) هم طبق نص قرآن، پيغمبر قومى در شهر مدين بوده است، مفسران متأخر، شعيب (ع) را
بر پدرزن موسى (ع) تطبيق کردهاند؛ اما تصريحى در اين خصوص در قرآن مجيد نيست. پدرزن
موسى (ع) طبق گفته تورات، يترون نام داشته و امير يا کاهن مدين بوده است.
شعيب (ع) در ادبيات فارسى و در اشعار
شاعران بزرگى چون حافظ، مولوى و ناصرخسرو جايگاه رفيعى دارد که غزل معروف حافظ از آن
جمله است:
شبان وادى ايمن گهى رسد به مراد { که چند سال بهجان،
خدمت شعيب کند