اسم الکتاب : فرهنگ نامه علوم قرآن المؤلف : دفتر تبلیغات اسلامی الجزء : 1 صفحة : 3523
عوامل ابهام
اسباب ابهام
(عوامل ابهام)
(عوامل وجود
نوعى ابهام در بعضى از آيات قرآن)
برخى از آيات
قران کريم به نوعى ابهام دارند؛ دلايل ابهام آنها به شرح ذيل است:
1. رعايت اختصار،
و اعتماد بر مطلبى که در آيه يا آيات ديگر بيان شده است؛ مثلاً در آيه 7 سوره فاتحه((صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ...) ؛ نعمتدادهشدهها
مبهمند؛ ولى آيه 69 سوره نساء)وَمَن يُطِعِ
اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِّنَ
النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ
رَفِيقًا)(آنها را بيان کرده است. )
2. شهرت: چون
مصداق خاص لفظ يا عبارتي، مشهور بوده است، ديگر نيازى به تصريح نبوده است؛ همانطور
که خداوند متعالى مىفرمايد:(وَقُلْنَا يَا
آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ...)(بقرة// 35) . در اين آيه، نام همسر حضرت آدم (ع) يعنى حوا (ع) را به سبب شهرتش
مبهم گذاشته است.
3. کتمان و پوشيده
داشتن نام کسى به جهت برخى مصالح؛ مانند:(وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ
اللّهَ عَلَى مَا فِى قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ)((بقره//204) . در اين آيه، نام شخصى که سخن او پيامبر
(ص) را به تعجب واداشته نيامده است تا شايد از اين طريق، دل او به اسلام و وحى متمايل،
و مسلمان شود. گفته شده نام اين شخص اَخنس بن شُرَيق بوده است. )
4. عدم فايده
در اظهار؛ مانند:((أَوْ كَالَّذِى مَرَّ عَلَى
قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىَ يُحْيِى هَذِهِ اللّهُ بَعْدَ
مَوْتِهَا...))(بقره// 259) . اگر خداوند به
نام گوينده سخن فوق (عُزَير) ، تصريح مىکرد، چندان تفاوتى نمىکرد و فايده خاصى بر
آن مترتب نبود.
5. آگاهى دادن
بر عموميت مطلب و اين که حکم آيه خاص نيست؛ بهگونهاى که اگر تعيين مىشد، چنين معنايى
افاده نمىکرد؛ مانند:((... وَمَن يَخْرُجْ
مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ
وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللّهِ...))(نساء //
100) .
6. تعظيم به
وصف: بزرگداشت کسى يا گروهى با بيان وصف کامل؛ بىآنکه از شخص، نامى برده شود؛ آنچنان
که خداوند متعالى مىفرمايد:((وَالَّذِى جَاء
بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ))(زمر// 33) .
7. تحقير به
وصف: به سبب تحقير شخصى، از او نامى نمىآيد، و تنها به اوصاف تحقيرآميز او اشاره مىشود؛
مانند:((إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ))(کوثر// 3) . مراد از ضمير «هو» در آيه، عاص بن وائل است.
و نيز(إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا …)((حجرات//
6) که مراد، وليد بن عقبه است.)
[1]سيوطي ، عبد الرحمان بن ابي بكر ،
849 - 911ق.;الاتقان فى علوم القرآن;جلد4;صفحه (93-94)
[2]زركشي ، محمد بن بهادر ، 745 - 794ق;البرهان
فى علوم القرآن(باحاشيه);جلد1;صفحه (156-160)
[3]معرفت ، محمد هادي ، 1309 -1385.;التمهيد
فى علوم القرآن;جلد3;صفحه (12-13)
اسم الکتاب : فرهنگ نامه علوم قرآن المؤلف : دفتر تبلیغات اسلامی الجزء : 1 صفحة : 3523