responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : فرهنگ نامه علوم قرآن المؤلف : دفتر تبلیغات اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 3248

صفت

صفت

(وصف بيانگر چگونگى موصوف خود در علم ادب و بلاغت)

«صفت» که آن را «نعت» هم مى‌گويند، تابعى است که چگونگى موصوف (متبوع) خود را بيان مى‌کند.

«تابع» کلمه‌اى است که در اِعراب استقلال ندارد؛ بلکه اِعراب آن تابع کلمه ديگرى است که آن را «متبوع» مى‌گويند؛ چنان‌که صفت در اعراب، تابع و مانند موصوف است؛ مثلاً اگر موصوف فاعل باشد و مرفوع، صفت نيز مرفوع مى‌شود.

اگر صفت براى موصوفى نکره باشد، آن را تخصيص مى‌زند؛ مانند:((فتحرير رقبة مؤمنة))(نساء// 92) . و اگر صفت براى موصوفى معرفه باشد، آن را توضيح مى‌دهد؛ مانند:((و رسوله النبىّ الأمّي))(اعراف// 158) .

تخصيص و توبيخ از مهم‌ترين اغراضِ آوردن صفت در کلام است. برخى از اغراض ديگر عبارتند از:

1. مدح و ثنا:((بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ) ؛ )

2. سرزنش: (فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ)((نحل// 98) ؛ )

3. تأکيد: (لاَ تَتَّخِذُواْ إِلهَيْنِ اثْنَيْنِ) (نحل// 51) ؛

4. مبالغه: (فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا) (فرقان// 23) .

قواعد صفت:

1. پس از صفت خاص، صفت عام نمى‌آيد؛ مثلاً نمى‌گوييم «هذا رجل فصيح متکلم»؛ زيرا متکلم اعم است از فصيح و غيرفصيح.

2. گاهى صفت، براى تقييد موصوف نمي‌آيد بلکه بيانگر وصفِ لازمِ موصوف است؛ مانند:((وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ))(بقره// 61) .

3. گاهى بين صفت و موصوف چيزهايى فاصله مى‌شود؛ مانند: معمول صفت در((فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ))(يس// 53) . در اين آيه «لدينا» معمول «محضرون» است که بين صفت و موصوف فاصله شده است.

4. گاهى صفت براى عموميت بخشيدن مى‌آيد؛ مانند:((كُلُواْ مِن ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ))(انعام// 141) که «إذا أثمر» صفت است و براى عموميت بخشى آمده است.

5. هرگاه چند صفت براى موصوف واحدى بيايد، گاهى بدون حرف عطف مى‌آيد؛ مانند:((وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَّهِينٍ)هَمَّازٍ مَّشَّاء بِنَمِيمٍ)((قلم// 10 و 11) و گاهى با حرف عطف؛ مانند:)(سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى(الَّذِى خَلَقَ فَسَوَّى)وَالَّذِى قَدَّرَ فَهَدَى)((أعلي// آيات 1 - 3) . )

6. َگاهى براى موصوف جمع، صفت مفرد آورده مى‌شود؛ مانند:((تَنزِيلًا مِّمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَى))(طه// 4) . کلمه «السموات» جمع است و «العُلَي» که مفرد است، صفت آن قرارگرفته است.

7. گاهى بر سر جمله‌اى که صفت واقع شده حرف واو داخل مى‌شود؛ مانند: (وَمَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلاَّ وَلَهَا كِتَابٌ مَّعْلُومٌ) (حجر// 4) . جمله «و لها کتاب معلوم» صفت «قريه» است.


[1]زركشي ، محمد بن بهادر ، 745 - 794ق;البرهان فى علوم القرآن(باحاشيه);جلد2;صفحه (422-453)
[2]سيوطي ، عبد الرحمان بن ابي بكر ، 849 - 911ق.;الاتقان فى علوم القرآن;جلد3;صفحه (233-237)
[3]خرمشاهي ، بهاء الدين ، 1324 -;دانش نامه قرآن وقرآن پژوهى;جلد2;صفحه (2246-2247)
اسم الکتاب : فرهنگ نامه علوم قرآن المؤلف : دفتر تبلیغات اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 3248
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست