responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : فرهنگ نامه علوم قرآن المؤلف : دفتر تبلیغات اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 204

آيه 007 آل عمران

آيه راسخين

(آيه 007 آل عمران)

(آيه 7 آل عمران، در باره تقسيم آيات قرآن به محکم و متشابه، و جايگاه راسخان در علم)

به آيه 7سوره آل عمران «آيه راسخين» مى‌گويند:((هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ) ؛ «او كسى است كه اين كتاب (آسمانى) را بر تو نازل كرد، كه قسمتى از آن، آيات) محكم [صريح و روشن‌] است، كه اساس اين كتاب مى‌باشد، (و هر گونه پيچيدگى در آيات ديگر، با مراجعه به اينها، بر طرف مى‌گردد.) و قسمتى از آن، متشابه است [آياتى كه به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات ديگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفى در آن مى‌رود، ولى با توجه به آيات محكم، تفسير آنها آشكار مى‌گردد. ] اما آنها كه در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهات‌اند، تا فتنه‌انگيزى كنند (و مردم را گمراه سازند) ، و تفسير (نادرستى) براى آن مى‌طلبند، در حالى كه تفسير آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمى‌دانند.

(آنها كه به دنبال فهم و درك اسرار همه آيات قرآن در پرتو علم و دانش الهى) مى‌گويند: ما به همه آن ايمان آورديم، همه از طرف پروردگار ماست. و جز صاحبان عقل، متذكر نمى‌شوند (و اين حقيقت را درك نمى‌كنند) .

شان نزول: از امام باقر (ع) حديثى به اين مضمون نقل شده كه چند نفر از يهود به اتفاق «حى بن اخطب» و برادرش خدمت پيامبر اسلام (ص) آمدند و حروف مقطعه «الم» را دست‌آويز خود قرار داده، گفتند: طبق حساب ابجد الف مساوى يك، و لام مساوى 30 و ميم مساوى 40 مى‌باشد، و به اين ترتيب خبر داده‌اى كه دوران بقاى امت تو بيش از هفتاد و يك سال نيست! پيامبر (ص) براى جلوگيرى از سوء استفاده آنها فرمود: شما چرا تنها «الم» را محاسبه كرده‌ايد مگر در قرآن «المص» و «الر» و ساير حروف مقطعه نيست، اگر اين حروف اشاره به مدت بقاء امت من باشد چرا همه را محاسبه نمى‌كنيد؟ ! (در صورتى كه منظور از اين حروف چيز ديگرى است) سپس آيه فوق نازل شد.

در تفسير فى ضلال القرآن شان نزول ديگرى نيز براى آيه نقل شده كه از نظر نتيجه با شان نزول فوق هم آهنگ است و آن اينكه جمعى از نصاراى نجران خدمت پيامبر اسلام (ص) آمدند و تعبير قرآن در باره مسيح:((وَ كَلِمَتُهُ... وَ رُوحٌ مِنْهُ))(نساء//171) را دستاويز خود قرار داده و مى‌خواستند براى مساله «تثليث» و خدايى مسيح از آن سوء استفاده كنند و آن همه آياتى كه با صراحت تمام هر گونه شريك و شبيه را از خداوند نفى مى‌كند ناديده انگارند، آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ قاطع داد.

در اين آيه، آيات قرآن به «محکم» و «متشابه» تقسيم شده است. واژه محكم در اصل از احكام به معنى ممنوع ساختن، گرفته شده است و به همين دليل به موجودات پايدار و استوار، محكم مى‌گويند، زيرا عوامل انحرافى را مى‌زدايند. و نيز به سخنان روشن و قاطع- كه هر گونه احتمال خلاف را از خود دور مى‌سازد- محكم مى‌گويند. بنابراين مراد از آيات محكم آياتى است كه مفهوم آن به قدرى روشن است كه جاى گفتگو و بحث در آن نيست. آياتى همچون (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ) ؛ «بگو او است خداى يگانه» (اخلاص//1) ، (لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‌ءٌ) ؛ «هيچ چيز همانند او نيست» (شوري//11) ،((اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ) ؛ «خداوند آفريننده و آفريدگار همه چيز است» (زمر//26) ،)(لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ) ؛ «سهم ارث پسر معادل سهم دو دختر است» (نساء//11) و هزاران آيه مانند آنها در باره عقايد و احكام و مواعظ و تواريخ، همه از محكمات مى‌باشند. اين آيات (محكمات) در قرآن ام الكتاب ناميده شده، يعنى اصل و مرجع و مفسر و توضيح دهنده آيات ديگر است.

واژه «متشابه» در اصل به معناى چيزى است كه قسمت‌هاى مختلف آن شبيه يكديگر باشد، به همين جهت به جمله‌ها و كلماتى كه معناى آنها پيچيده است و گاهى احتمالات مختلف در باره آن داده مى‌شود، متشابه مى‌گويند، و منظور از متشابهات قرآن همين است، يعنى آياتى كه معانى آن در بدو نظر پيچيده است، و در آغاز، احتمالات متعددى در آن مى‌رود، اگر چه با توجه به آيات محكم، تفسير آنها روشن است. قسمتى از آيات مربوط به صفات خدا و چگونگى معاد، از مصاديق آيات متشابه است، مانند:((يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ) ؛ «دست خدا بالاى دستهاى آنها است» (فتح//10) كه درباره قدرت خداوند مى‌باشد،)(وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ) ؛ «خداوند شنوا و دانا است» (بقره//224) كه اشاره به علم خدا است، (وَ نَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ) ؛ «ترازوهاى عدالت را در روز رستاخيز قرار مى‌دهيم» (انبياء//47) كه در باره وسيله سنجش اعمال سخن مى‌گويد. بديهى است نه خداوند دست (به معنى عضو مخصوص) دارد و نه گوش (به همين معنا) و نه ترازوى سنجش اعمال، شبيه ترازوهاى ماست، بلكه اينها اشاره به مفاهيم كلى قدرت و علم و وسيله سنجش مى‌باشد.

در باره محكم و متشابه، مفسران احتمالات زيادى داده‌اند؛ مرحوم طبرسى در مجمع البيان پنج تفسير براى آن ذكر كرده، و فخر رازى چهار قول، و مرحوم علامه در الميزان شانزده قول، و بالاخره در البحر المحيط حدود بيست قول در تفسير آن آمده است. از ميان آنها، آنچه‌ در بالا گفته شد هم با معناى اصلى اين دو واژه كاملا مناسب است، و هم با شان نزول آيه، و هم با رواياتى كه در تفسير آيه وارد شده، و هم با خود آيه مورد بحث، سازگارتر مى‌باشد، زيرا ذيل آيه فوق مى‌خوانيم كه افراد مغرض، هميشه آيات متشابه را دستاويز خود قرار مى‌دهند، بديهى است آنها از آياتى سوء استفاده مى‌كنند كه در بدو نظر تاب تفسيرهاى متعددى دارد و اين خود مى‌رساند كه متشابه به آن معنا است كه در بالا گفته شد.

اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه محكم و متشابه، به معناى ديگرى نيز در قرآن آمده است، در اول سوره هود مى‌خوانيم: (كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ) در اين آيه تمام آيات قرآن، محكم قلمداد شده است، و منظور از آن ارتباط و به هم پيوستگى آيات قرآن است. و در آيه 23 سوره زمر مى‌خوانيم: (كِتاباً مُتَشابِهاً...)(يعنى كتابى كه تمام آيات آن، متشابه است، متشابه در اينجا يعنى همانند يكديگر از نظر درستى و صحت و حقانيت. )

نتيجه آنچه در باره محكم و متشابه گفته شد اين است كه انسان واقع بين و حقيقت‌جو براى فهم كلمات پروردگار، راهى جز اين ندارد كه همه آيات را در كنار هم بچيند و از آنها حقيقت را دريابد، و اگر در ظواهر پاره‌اى از آيات، در ابتداى نظر، ابهام و پيچيدگى بيابد، با توجه به آيات ديگر، آن ابهام و پيچيدگى را برطرف سازد و به كنه آن برسد.

در حقيقت، آيات محكم از يك نظر همچون شاهراههاى بزرگ، و آيات متشابه همانند جاده‌هاى فرعى هستند، روشن است كه اگر انسان در جاده‌هاى فرعى، احيانا سرگردان شود، سعى مى‌كند خود را به نخستين شاهراه برساند و از آنجا مسير خود را اصلاح كرده و راه را پيدا كند. تعبير از محكمات به «أُمُّ الْكِتابِ» نيز مؤيد همين حقيقت است، زيرا واژه «أمّ» در لغت به معناى اصل و اساس هر چيزى است، و اگر مادر را «أمّ» مى‌گويند به خاطر اين است كه ريشه خانواده و پناهگاه فرزندان در حوادث و مشكلات مى‌باشد و به اين ترتيب، محكمات، اساس و ريشه و مادر آيات ديگر محسوب مى‌گردد.

و اما در باره فلسفه وجود آيات متشابه، اموري ذکر شده است:

1. الفاظ و عباراتى كه در گفت‌و‌گوهاى انسانها به كار مى‌رود تنها براى نيازمنديهاى روزمره به وجود آمده، و به همين دليل، به محض اينكه از دايره زندگى محدود مادى بشر خارج مى‌شويم و مثلا سخن در باره آفريدگار كه نامحدود از هر جهت است به ميان مى‌آيد، به روشنى مى‌بينيم كه الفاظ ما قالب آن معانى نيست و ناچاريم كلماتى را به كار بريم كه از جهات مختلفى نارسايى دارد، همين نارسايي‌هاى كلمات، سرچشمه قسمت قابل توجهى از متشابهات قرآن است، آيات((يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ))(فتح//10) ،((الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‌))(طه//5) و (إِلى‌ رَبِّها ناظِرَةٌ)((قيامة//23) و نيز تعبيراتى همچون «سميع» و «بصير» از اين نمونه است. )

2. بسيارى از حقايق، مربوط به جهان ديگر يا جهان ماوراى طبيعت است كه از افق فكر ما دور است و ما به حكم محدود بودن در زندان زمان و مكان، قادر به درك عمق آنها نيستيم، اين نارسايى افكار ما و بلند بودن افق آن معانى، سبب ديگرى براى تشابه قسمتى از آيات است، مانند بعضى از آيات مربوط به قيامت و امثال آن. و اين درست به آن مى‌ماند كه كسى بخواهد براى كودكى كه در عالم جنين زندگى مى‌كند، مسائل اين جهان را تشريح كند، اگر سخنى نگويد، كوتاهى كرده و اگر هم بگويد ناچار است مطالب را به صورت سربسته ادا كند زيرا شنونده در آن شرايط، توانايى و استعداد بيشتر از اين را ندارد.

3. يكى ديگر از اسرار وجود متشابه در قرآن، به كار انداختن افكار و انديشه‌ها و به وجود آوردن جنبش و نهضت فكرى در مردم است، و اين درست به مسائل فكرى پيچيده‌اى مى‌ماند كه براى تقويت افكار انديشمندان، طرح مى‌شود تا بيشتر به تفكر و انديشه و دقت و بررسى در مسائل بپردازند.

4. نكته ديگرى كه در ذكر متشابه در قرآن وجود دارد و اخبار اهل بيت (ع) آن را تاييد مى‌كند، اين است كه وجود اين گونه آيات در قرآن، نياز شديد مردم را به پيشوايان الهى و پيامبر (ص) و اوصياى او روشن مى‌سازد و سبب مى‌شود كه مردم به حكم نياز علمى به سراغ آنها بروند و رهبرى آنها را عملا به رسميت بشناسند و از علوم ديگر و راهنماييهاى مختلف آنان نيز استفاده كنند، و اين درست به آن مى‌ماند كه در پاره‌اى از كتب درسى، شرح بعضى از مسائل به عهده معلم و استاد گذارده مى‌شود، تا شاگردان، رابطه خود را با استاد قطع نكنند و بر اثر اين نياز، در همه چيز از افكار او الهام بگيرند و در واقع قرآن، مصداق وصيت معروف پيامبر (ص) است كه فرمود: «انى تارك فيكم الثقلين كتاب اللَّه و اهل بيتى و انهما لن يتفرقا حتى يردا على الحوض‌»: دو چيز گرانمايه را در ميان شما به يادگار مى‌گذارم: كتاب خدا و خاندانم و اين دو هرگز از هم جدا نمى‌شوند تا در قيامت در كنار كوثر به من برسند.

5. مساله آزمايش افراد و شناخته شدن فتنه‌انگيزان از مؤمنان راستين نيز فلسفه ديگرى است كه در آيه به آن اشاره شده است.

معناي تاويل: تاويل در اصل لغت به معناى بازگشت دادن چيزى است، بنابراين هر كار و يا سخنى را كه به هدف نهايى برسانيم تاويل ناميده مى‌شود، مثلا اگر كسى اقدامى كند و هدف اصلى اقدام او روشن نباشد و در پايان آن را مشخص كند اين‌ كار را تاويل مى‌گويند، همانطور كه در سرگذشت موسى (ع) و آن مرد دانشمند مى‌خوانيم كه او كارهايى در سفر خود انجام داد كه هدف آن روشن نبود (مانند شكستن كشتى) و به همين دليل موسى ناراحت و متوحش گرديد، اما هنگامى كه هدف خود را در پايان كار و به هنگام جدايى براى او تشريح كرد و گفت منظورش نجات كشتى از چنگال سلطان غاصب و ستمگرى بوده است اضافه كرد:((ذلِكَ تَأْوِيلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً) ؛ «اين هدف نهايى كارى است كه تو در برابر آن صبر و تحمل نداشتى» (کهف//83) . همچنين اگر انسان خوابى مى‌بيند كه نتيجه آن روشن نيست سپس با مراجعه به كسى، يا مشاهده صحنه‌اى تفسير آن خواب را دريابد به آن تاويل گفته مى‌شود، همانطور كه يوسف (ع) پس از آنكه خواب مشهورش در خارج تحقق يافت و به اصطلاح به نهايت بازگشت، گفت:)(هذا تَأْوِيلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْلُ) ؛ «اين تفسير و نتيجه و پايان خوابى است كه ديدم» (يوسف//

100) . و نيز هر گاه انسان، سخن بگويد و مفاهيم خاص و اسرارى در آن نهفته باشد كه هدف نهايى آن سخن را تشكيل دهد به آن تاويل مى‌گويند.

در آيه مورد بحث، منظور از تاويل همين معنا است؛ يعنى در قرآن آياتى است كه اسرار و معانى عميقى دارد، منتها افرادى كه افكارشان منحرف است، و اغراض فاسدى دارند از پيش خود، تفسير و معناى نادرستى براى آن ساخته و براى اغفال خود يا ديگران روى آن تكيه مى‌كنند. بنابراين منظور از جمله((وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ))اين است كه آنها مى‌خواهند تاويل آيات را به شكلى غير از آنچه هست منعكس سازند؛ مانند آنچه در شان نزول آيه خوانديم كه جمعى از يهود، از حروف مقطعه قرآن، سوء استفاده كرده، آن را به معناى كوتاه بودن مدت آيين اسلام تفسير كرده بودند، و يا مسيحيان كلمه «رُوحٌ مِنْهُ» را دستاويز قرار داده و براى الوهيت عيسى به آن استدلال كرده بودند، تمام اينها از قبيل «تاويل به غير حق» و بازگشت دادن آيه به هدفى غير واقعى و نادرست محسوب مى‌شود.

مصداق «راسخون در علم»: در قرآن مجيد در دو مورد، اين تعبير به كار رفته است؛ يكى در اينجا و ديگرى در آيه:((لكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ) ؛ «دانشمندان و راسخان در علم از اهل كتاب، به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو نازل گرديده است ايمان مى‌آورند» (نساء//162) . )

همانطور كه از معناى لغوى اين كلمه استفاده مى‌شود منظور از آن، كسانى هستند كه در علم و دانش، ثابت قدم و صاحب‌نظرند.

البته مفهوم اين كلمه يك مفهوم وسيع است كه همه دانشمندان و متفكران را در بر مى‌گيرد، ولى در ميان آنها افراد ممتازى هستند كه درخشندگى خاصى دارند و طبعا در درجه اول، در ميان مصاديق اين كلمه قرار گرفته‌اند و هنگامى كه اين تعبير ذكر مى‌شود قبل از همه نظرها متوجه آنان مى‌شود. و اگر مشاهده مى‌كنيم در روايات متعددى «راسخون فى العلم» به پيامبر گرامى اسلام (ص) و ائمه هدى (ع) تفسير شده، روى همين نظر است. در اصول كافى از امام باقر يا امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمود: «پيامبر خدا بزرگ‌ترين راسخان در علم بود و تمام آنچه را خداوند بر او نازل كرده بود از تاويل و تنزيل قرآن مى‌دانست، خداوند هرگز چيزى بر او نازل نكرد كه تاويل آن را به او تعليم نكند و او و اوصياى وى همه اينها را مى‌دانستند». و از ابن عباس نقل شده كه مى‌گفت: من هم از راسخان در علم هستم.

آگاهي «راسخان در علم» از معناى متشابهات: در اينجا بحث مهمى در ميان مفسران و دانشمندان ديده مى‌شود كه آيا «وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» آغاز جمله مستقلى است و يا عطف بر «إلّا اللَّه» مى‌باشد، و به عبارت ديگر آيا معناى آيه اين است كه: «تاويل قرآن را جز خدا و راسخون در علم نمى‌دانند» و يا معناى آن اين است كه: «تاويل قرآن را فقط خدا مى‌داند، اما راسخون در علم مى‌گويند گرچه تاويل آيات متشابه را نمى‌دانيم، اما در برابر همه آنها تسليم هستيم و همه از طرف پروردگار ما است».

طرفداران هر يك از اين دو نظر براى اثبات عقيده خود شواهدى آورده‌اند. کساني که «وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» را عطف بر «اللَّه» دانسته‌اند، مي‌گويند: بسيار بعيد به نظر مى‌رسد كه در قرآن آياتى باشد كه اسرار آن را جز خدا نداند. مگر اين آيات براى تربيت و هدايت مردم نازل نشده است؟ چگونه ممكن است حتى پيامبرى كه قرآن بر او نازل شده از معنا و تاويل آن بى‌خبر باشد؟ اين درست به آن مى‌ماند كه شخصى كتابى بنويسد كه مفهوم بعضى از جمله‌هاى آن را جز خودش هيچكس نداند! ثانيا همانطور كه مرحوم طبرسى در مجمع البيان مى‌گويد: هيچگاه در ميان دانشمندان اسلام و مفسران قرآن ديده نشده است كه از بحث در باره تفسير آيه‌اى خوددارى كنند و بگويند اين آيه از آياتى است كه جز خدا معناى نهايى آن را نمى‌داند، بلكه دائما براى كشف اسرار و معانى قرآن همگى تلاش و كوشش داشته‌اند. ثالثا اگر منظور اين باشد كه راسخون در علم در برابر آنچه نمى‌دانند، تسليم هستند مناسب‌تر اين بود كه گفته شود: راسخون در ايمان چنين هستند، زيرا راسخ در علم بودن متناسب با دانستن تاويل قرآن است نه با ندانستن و تسليم بودن. رابعا روايات فراوانى كه در تفسير آيه نقل شده همگى تايي

د مى‌كند كه راسخون در علم، تاويل آيات قرآن را مى‌دانند، بنابراين بايد عطف بر كلمه «اللَّه» باشد. تنها چيزى كه در اينجا باقى مى‌ماند اين است كه از جمله‌اى در خطبه «اشباح» (خطبه 91) از نهج البلاغه استفاده مى‌شود كه راسخون در علم تاويل آيات را نمى‌دانند، و به عجز و ناتوانى خود معترف‌اند: «بدان راسخان در علم، كسانى هستند كه اعتراف به عجز در برابر اسرار غيبى و آنچه از تفسير آن عاجزند، آنان را از كاوش در پيرامون آنها بى نياز ساخته است». ولى علاوه بر اين كه اين جمله با بعضى از روايات كه از خود آن حضرت نقل شده، كه راسخون در علم را بر «اللَّه» معطوف دانسته و آنها را آگاه از تاويل قرآن معرفى نموده، سازگار نيست، با دلايل فوق نيز تطبيق نمى‌كند، بنابراين بايد اين جمله از خطبه اشباح را چنان توجيه و تفسير كرد كه با مدارك ديگرى كه در دست ما است منافات نداشته باشد.


[1]مكارم شيرازي ، ناصر ، 1305 -;تفسير نمونه;جلد2;صفحه 431
[2]طبرسي ، فضل بن حسن ، 468 - 548ق;مجمع البيان فى تفسيرالقرآن;جلد2;صفحه 699
[3]بحراني ، هاشم بن سليمان ، - 1107ق;البرهان‌ في‌تفسير القرآن;جلد1;صفحه 597
[4]سيوطي ، عبد الرحمان بن ابي بكر ، 849 - 911ق.;الدر المنثور في التفسير بالماثور;جلد2;صفحه 4
اسم الکتاب : فرهنگ نامه علوم قرآن المؤلف : دفتر تبلیغات اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 204
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست