responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : فروغ ولايت المؤلف : سبحانى، شیخ جعفر    الجزء : 1  صفحة : 480

اى مردم، آن كس كه سخن كم او را قانع نسازد سخن زياد نيز او را قانع نخواهد كرد. ماجراى عثمان مسئله اى نيست كه سخن گفتن از آن شما را قانع كند، ولى مسلّماً شنونده ماجرا مانند بيننده آن نيست. اى مردم، آگاه باشيد كه پس از قتل عثمان مهاجرين وانصار با على بيعت كردند. آن دو نفر(طلحه وزبير) بى جهت بيعت خود را شكستند وسرانجام خدا على را وارث زمين كرد وعاقبت نيكو براى متقيان است.[1]

در اين موقع اشعث چاره اى نديد جز اينكه با كمال كراهت با سخنان بس كوتاهى اطاعت خود را از حاكمى كه برگزيده مهاجرين وانصار است ابراز دارد. او برخاست وگفت:

اى مردم، عثمان ولايت اين استان (يعنى آذربايجان) را به من بخشيد. او درگذشت وحكومت در دست من بود ومردم با على بيعت كردند واطاعت ما از او همچون اطاعت ما از گذشتگان است. ماجراى او را با طلحه وزبير شنيديد وعلى بر امورى كه از ما پوشيده است مورد اعتماد است.[2]

استاندار به سخنان خود خاتمه داد ووارد خانه شد وياران خود را خواست وگفت: نامه على مرا به وحشت انداخته است. او ثروت آذربايجان را از من خواهد گرفت. پس چه بهتر كه به معاويه بپيوندم. ولى مشاوران استاندار او را ملامت كردند وگفتند:مرگ براى تو از اين كار بهتر است. آيا ديار وقبيله خود را رها مى كنى ودنبال رو شاميان مى شوى؟ او تسليم نظر مشاوران شد وبراى ترميم روابط رهسپار كوفه گرديد.[3]

***


[1] وقعه صفّين، ص 21; الامامة والسياسة، ج1، ص 83.
[2] الامامة والسياسة، ج1، ص 82.
[3] الامامة والسياسة، ج1، صص 83و 84; وقعه صفّين، ص 21.
اسم الکتاب : فروغ ولايت المؤلف : سبحانى، شیخ جعفر    الجزء : 1  صفحة : 480
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست