اسم الکتاب : فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامى المؤلف : سبحانی، علیرضا الجزء : 1 صفحة : 107
1ـ روزى كعب به خليفه گفت: كتابهاى پيشينيان، تو را شهيد و پيشواى دادگر معرفى ميكند، و اينكه در اجراء حق و عدالت از ملامت كنندگان، هراسى ندارى.
خليفه، روى حسن ظنى كه به «كعب» داشت، گفت: سخن اخير درست است، ولى من كجا و شهادت كجا.
2ـ روزى خليفه، مجرمى را ميزد، كعب الاحبار، جريان را ديد و به او گفت، خليفه دست نگهدار، به خدايى كه جانم در دست او است، در تورات نوشته است، واى بر حاكم زمين از دست حاكم آسمان. عمر فوراً پاسخ داد: «الا من حاسب نفسه»، (مگر حاكمى كه به حساب خود برسد). كعب گفت: به خدايى كه جان من در دست او است، عين اين گفتار در كتاب نازل از جانب خدا، بدون كم و زياد وارد شده است[1].
3ـ روزى جلاد به امر خليفه، مجرمى را تازيانه ميزد، ناگهان مجرم، زير تازيانه گفت: «سبحان اللّه». خليفه دستور داد كه جلاد او را رها سازد. در اين موقع «كعب» خنديد. وقتى خليفه علت آنرا پرسيد، او فوراً عمل خليفه را توجيه كرد و گفت: «سبحان اللّه»، مايه تخفيف از عذاب است، يعنى عمل تو اى خليفه يك اصل الهى دارد[2].
اين يهودى روباه صفت، با كردار و گفتار خويش، عواطف خليفه را بسوى خود جلب كرد، بگونهايكه خليفهاى كه از نشر و تدوين حديث رسول گرامى، جلو گيرى ميكرد، به او اجازه نقل قصص و داستان و حديث و روايت داد و سرانجام آنچه نبايد انجام بگيرد، تحقق پذيرفت.