رسيد و كوشيد تا او را به مادر بازگرداند و در اين كار موفّق گرديد.
شاخۀ دوم-دلايلى از سنت شريف نبوى
دليل اوّل
روايت شده است كه رسول خدا (ص) در سال دوم هجرى عبدالله بن جحش [1]را در رأس دوازده تن از مهاجران اعزام داشت و نامهاى سر به مهر بدو سپرد. حضرتش فرمان داد كه آن نامه را نگشايد، مگر آن كه دو روز راه پيموده، به نقطهاى كه خود برايش معين كرد، رسيده باشد. هنگامى كه به آن نقطه رسيد و زمان گشودن نامه رسيد، آن را گشود و ديد كه در آن نوشته است:
آن گاه كه اين نامه را ديدى به نام خداوند و بركت او رهسپار شو. هيچ يك از يارانت را در همراهى با خود مجبور مساز و با آنان كه فرمانت را مىبرند، رهسپار شو تا به بطْن نَخْله برسى و در آن جا در كمين كاروان قريش بنشين و ما را از اخبارشان آگاه گردان. [2]
1- اين دسته يك دستۀ گشتى و هدف آن زير نظر گرفتن دشمن و آگاهى يافتن از
[1]- عبدالله بن جحش (000-3 ه/000/625 م) بن رئاب بن يعمر اسدى: صحابى، از مسلمانان اوّلين بود و ابتدابه حبشه و سپس به مدينه مهاجرت كرد و از فرماندهان سريهها و برادر زن پيامبر (ص) ، يعنى زينب ام المؤمنين بود. وى در جنگ احد به شهادت رسيد و با حمزه در يك قبر دفن گرديد. (ر. ك: زركلى، الاعلام، ج 4، ص 76.) رسول خدا (ص) سريهاى را به فرماندهى عبدالله بن جحش اسدى اعزام داشت؛ آنان حركت كردند تا در بطن نخله فرود آمدند. دو روز مانده به ماه حرام، عمرو بن حضرمى را همراه يك كاروان تجارى قريش يافتند و بر او سخت گرفتند، وى را به قتل رساندند. اين خبر به قريش رسيد. پس نزد رسول خدا (ص) رفتند و گفتند: آيا پيكار در ماه حرام را حلال مىشمرى و خداى متعال اين آيه را فرستاد. «از تو دربارۀ قتال در ماه حرام مىپرسند. . .» (بقره: آيۀ 217) . (ر. ك: ابوالحسن على بن احمد واحدى نيشابورى،468 ه، اسباب النّزول، شركت مكتبة و مطبعة مصطفى بابى حلبى و اولاده، مصر، چاپ سوم،1387 ه \1968 م، ص 36.)
[2] -ر. ك: بيهقى: سنن، دارالفكر، ج 9، ص 12؛ ابو محمد عبد الملك بن هشام المعافرى (وفات 213 ه) ؛ السيرة النبويه، با حاشيه روض الانف، دار المعرفة للطباعة و النشر،1398 ه/1978 م، ج 3، ص 18.
[3] -ر. ك: ابوالقاسم عبدالرحمن بن ابو الحسن خثعمى سهيلى (508-581) \(1114-1185 م) ، الروض الانف فى تفسير السيرة النبويه لا بن هشام، ج 3، ص 22؛ وليد الاعظمى، الرسول فى قلوب اصحابه، چاپخانۀ الوطن العربى چاپ اوّل، (1399 ه/1979 م) ، ص 29؛ شريعة الحرب فى الاسلام، ص 325؛ ابن سيد الناس، عيون الاثر، ج 1، ص 227؛ محمود ابو ليل، اسس العلاقات الدوليه، ص 352.