1- تبيين واژهها الف- سياست سياست در لغت از ريشه «سَوَسَ: ساس» به معناى تيمار و تربيت چارپايان، بويژه اسب، آمده و به همين مناسبت در تدبير و سرپرستى امور مردم نيز به كار رفته است. «1» معناى اصطلاحى: خواجه نصيرالدين طوسى در تبيين سياست مىنويسد: انسان بطور طبيعى بايد زندگى اجتماعى داشته باشد و لازمه زندگى اجتماعى تزاحمو برخورد افراد و گروهها با يكديگر است كه در نتيجه، به فساد و فناى جامعه منجر خواهد شد. از اين رو، بايد تدبيرى انديشيد تا هر گروهى در جايگاه شايسته خويش قرار گيرد، به حق خود قانع شود ودستش از تجاوز و تصرف عدوانى در حقوق ديگران كوتاه گردد و در گردش چرخ اجتماع سهيم شود. چنين تدبيرى را «سياست» نامند؛ كه اگر به مقتضاى قاعده «حكمت» باشد و كمال نوعى و شخصى انسان را محقق سازد، «سياست الهى» نام دارد و گرنه به پسوندهاى متعددى اضافه خواهد شد. «2» بدين ترتيب، به تعداد مكاتب و مرامهاى فكرى و سياسى، براى سياست تعريف وجود دارد كه نيازى به شمارش آنها نيست. يكى از نويسندگان ادّعا مىكند كه تعريف زير، به نسبت، فراگير و شامل است: