بيايد، احتمال انهدام آن وجود دارد و چون ما اين تيپ را لازم داريم، نمىخواهيم فردا وارد عمليات بشود، مگر اينكه از سوى فرماندهى دستور ويژهاى بيايد.
واقعيت اين بود كه من از اينكه با بنىصدر به مناقشه لفظى بيفتم، ابا داشتم؛ اين بود كه به دكتر چمران گفتم: شما صحبت كنيد. وقتى او تلفن كرد و عين اين مطلب را به بنىصدر گفت، بنىصدر گفت كه مسأله را بررسى خواهد كرد و تقريباً قولى هم داد، امّا من اطمينان نداشتم. بارها تجربه كردهبودم كه در آخرين لحظه، همهچيز خراب مىشود. [1]
3-7. استمداد از امام امّت
چيزى كه به ما كمك زيادى كرد، پيغام مرحوم اشراقى داماد امام بود. ايشان همان شب تلفنى به من گفت: امام فرمودند بپرسيد خبرها چيست، گفتم: خبر اين است كه قرار است فردا عملياتى انجام بگيرد، ولى اظهار ترديد كردم و گفتم كه ممكن است مشكلى پيش بيايد و اين برنامه عملى نشود، مگر اينكه امام دستورى بدهند. ايشان با امام تماس گرفت و به ما گفت كه امام فرمودهاند:
تا فردا سوسنگرد بايد آزاد شود و تيمسار فلاحى هم خودش بايد مباشر عمليات باشد!
تيمسار فلاّحى آن موقع جانشين رئيس ستاد بود و عملاً در عمليات مسؤوليتى نداشت و تنها، مسؤوليت فرماندهى نيروى زمينى را به عهده داشت. بلافاصله دو نامه نوشتم؛ يكى در ساعت يك و نيم بعد از نيمهشب و ديگرى در ساعت دو. اوّلى خطاب به آقاى سرهنگ قاسمى فرمانده لشكر 92 بود. در آن نامه نوشته بودم: داماد حضرت امام از قول ايشان پيغام دادهاند كه فردا بايد حصر سوسنگرد شكسته شود. اگر تيپ 2 نباشد، اين كار عملى نخواهد شد و من اين را