انسان و عزادارى سوگوارى، جزئى از فرهنگ دينى و ملى ما است. «ما»، در اينجا يعنى شيعيان ايرانى، يا ايرانيان شيعى، درباره مبانى و ريشههاى عزادارى در متون دينى و سنت معصومين (ع) تاكنون تحقيقات و مقالات بسيارى منتشر شده است؛ اما سابقه تاريخى سوگ در ايران باستان، نياز به پژوهشهاى بيشترى دارد. براى آنكه معلوم گردد سوگ و سوگوارى در مرام تاريخى ايرانيان بوده و تشيع به آن رنگ و بوى دينى داده است، به اشارهاى بسنده مىكنيم. در صفحات آغازين شاهنامه مىخوانيم: اولين پادشاه اساطيرى ايران، كيومرث يزدان پرست بود. زمامدارى كيومرث و كيش توحيدى او، دشمنى اهريمن خود پرست را برانگيخت. اهريمن پسر ديو صورت و شيطان صفتش را با سپاهى گران به واژگونى تخت كيومرث روانه كرد. همزمان سروش غيب نزد سيامك، فرزند كيومرث آمد و او را از قصد سوء اهريمن خبردار كرد. سيامك لشكرى بياراست و به جنگ اهريمنان ديوسيرت رفت. در اين جنگ، ديو سياه، سيامك را مىكشد و جگرش را از سينه بيرون مىآورد. خبر به تخت گاه مىرسد. كيومرث و ايرانيان يك سال در سوگ سيامك مىنشينند. فردوسى، در اينجا از آيين سوگوارى پدر و مردم در مرگ سيامك سخن مىگويد و نشان مىدهد كه ايرانيان در دوره باستان نيز در سوگ شهيدان خود مىگريستند و ياد و نام آنان را- با آيينهاى ويژه- زنده نگه مىداشتند. پس از يك سال، سروشى از سوى خداوند مىآيد و ندا مىدهد سوگوارى بس است و به جنگ اهريمن رويد. اين بار سپاهى به سالارى هوشنگ فرزند سيامك به جنگ ديو سياه مىرود. هوشنگ او را مىكشد و پيروزمندانه به وطن باز مىگردد. پس از چندى كيومرث نيز مىميرد و هوشنگ بر تخت پادشاهى مىنشيند. «1» در اين حكايت كه نخستين داستان شاهنامه است، به خوبى برخى از مهمترين وجوه فرهنگ ايرانى آشكار مىگردد؛ خصايلى همچون ديندارى، حقپرستى، جايگاه رفيع پدر و سنت سوگوارى. همين وجوه ملى را، فردوسى در سوگ سياوش نيز بازگويى مىكند. از اين همه، چنين بر مىآيد كه ايرانيان همچون اكثر اقوام و ملل متمدن، سوگوارى در عزاى عزيزان خود را حرمت مىنهادند و از اين رهگذر ياد و خاطره آنان را زنده نگه مىداشتند. مراسم يادآورى مصلوب شدن حضرت عيسى (ع) در دين مسيحيت، يادواره «خون سياوش» و داستان «مرگ سهراب» در ايران باستان، نمونههايى ديگر از اهتمام مردم جهان به احياى نام و ياد بزرگان خود از طريق عزادارى است.