تُرْکَمَن، قوم، گروه قومیِ بزرگ ترکزبان مسلمان که در سرزمینهای آسیای مرکزی،
ایران، افغانستان، ترکیه، سوریه، عراق و چین پراکندهاند و امروزه جمعیت اصلی کشور
جمهوری ترکمنستان را تشکیل میدهند.
ریشهشناسی واژۀ ترکمن: پیشینۀ تداول نام ترکمن از سدۀ 4ق/10م فراتر نمیرود. این
واژه در منابع فارسی و عربی کهن به صورت ترکمان و ترکمانان آمده است. ظاهراً مقدسی
(سدۀ 4ق) نخستینبار در احسنالتقاسیم به گروهی از غُزها با عنوان «ترکمانیین»
(ترکمنها) در مرز آبادی بروکت و نشیمنگاه «ملک ترکمان» در مکانی به نام اُردو اشاره
میکند (ص 274، 275). عبدالحی گردیزی نیز در شرح مناسبات میان غزان با سلطان محمود
غزنوی و جانشینانش در 408ق/1017م، از این گروه به نام ترکمان ــ که در جـامعۀ آن
روز شنـاخته شـده بودند ــ یاد میکند (ص 190، 192، جم ). بیهقـی در تاریخ خود
بارها از این گروه با عنوان ترکمانان نام برده است (ص 444، 446، جم ).
واژۀ ترکمان را به معنای ترکْمانند (ترک + پسوند فارسی مانندگی«مان»)دانسته
(بیرونی،333؛ کاشغری،3/307؛ رشیدالدین، 1/55)، و افسانههایی دربارۀ این نامگذاری
آوردهاند. به نوشتۀ کاشغری، وقتی که ذوالقرنین این مردم را با نشانههایی شبیه
ترکان دید، آنها را ترکمان نامید (همانجا). نیز گفتهاند که ایرانیان ترکان اُغوزی
را که به فرارود (ماوراءالنهر) آمده، و در میان تاژیکها (تاجیکها) اقامت گزیده
بودند، پس از چند نسل توالد و تناسل و تغییر شکل ظاهری، ترکمان نامیدند(رشیدالدین،
همانجا؛ ابوالغازی بهادرخان همین مطلب را در شجرۀ تراکمه نقل کرده است، نک : EI2,
X/682)، اما این توجیهات نمیتواند پایه و اساس علمی داشته باشد.
دورفر واژۀ ترکمن را برگرفته از تورک یا ترک (فرمانروا) و ـ من män گونهای پسوند
اضافه،و گلدن آن را مرکب از تورک و ـ مِن men (پسوند قدرت) دانستهاند (همانجا).
پسوند ـ من، یا ـ مان را برابر با -dom و -ship در زبان انگلیسی و به معنای گروه،
پایگاه و منزلت نیز تلقی کردهاند (خواجه نوریان، 369؛ برای شاهد مثالهای این
پسوندها، نک : «لغتنامۀ...1»، ذیل همین پساوندها). در زبان ترکی پسوندی به صورت ـ
مَن یا ـ مان با کاربردی اندک وجود دارد که نشانۀ تأکید و مبالغه است. پژوهندگان
ترک این پسوند را در واژههای ترکمان و قهرمان، همان پسوند مبالغه دانستهاند که در
زبان ترکی قرقیزی کاربرد بیشتری داشته است. اسکار هانزر2 در کتاب «راهنمای ترکمن»،
واژۀ ترکمان را ترکیبی از دو نام ترک و کومان (نام ترکان دشت قپچاق) میداند (نک :
روشن، 3/2050).
اصطلاح ترکمان به صورت تو ـ کو ـ منگ1، نخست در دائرةالمعارف چینی سدۀ 8م به نام
تونگ تین2 آمده که نام دیگر سرزمین سوک تاک3، همان سرزمین آلانها ست. این سرزمین در
سدۀ 4ق/10م مرکز اصلی اغوزها بوده است(نک : EI1, VIII/897؛
نیز نک: لغتنامه...، ذیل ترکمان). برخی، ازجمله بیرونی (همانجا)، اغوزهایی را که
بهدین اسلام گرویدند، ترکمان نامیده است (نیز نک : سومر،52). بازورث در
مفهومسیاسی ـ مذهبی یا قومی بودن واژۀ ترکمن تردید میکند و مینویسد: به هر روی،
این اصطلاح از سدۀ 11م به اینسو دربارۀ ترکان جنوب غربی، یعنی اغوزها و قپچاقها به
کار میرفته است، در حالی که اصطلاح «ترک» به شرقیترین ترکهای گروه قرلق اطلاق
میشده است (ص 17).
خاستگاه قومی: چنانکه گذشت، تا اواخر سدۀ 4ق گروههای صحرانشین ترک را اغوز (به
معنای قبیلهها، اُغ یا اُق: قبیله + اوز، نشانۀ جمع) یا تُغُزغُز (قبیلههای
نهگانه) مینامیدند (نک : ه د،اغوز؛ نیز بارتولد،«تغزغزان»،414-416).
جغرافینگاران اسلامی مانند ابن خردادبه (د ح 300ق) (ص 31)، اصطخری (د 364ق) (ص 9،
10) و مؤلف حدودالعالم (تألیف: 372ق) (ص 11، 26، جم )، از این قبایل به نام تغزغز
نام بردهاند. قلمرو ترکان غُز پیش از آمدن به ایران در صحرای وسیعی در ناحیۀ سفلای
سیردریا (سیحون)، و میان دریای آرال و دریای خزر بود (ابن خردادبـه، اصطخری،
همانجاها؛ نیز نک : پیگولوسکایا، 1/291). ابن فضلان در 309ق/921م از این گروه
ترکهای صحراگرد دامدار پراکنده در سیاه چادرهای مویین (آلاچیق)، با نام اغوز نام
میبرد (ص 68-69). در این سده و در دورۀ سامانیان گروهی از این قبایل به رهبری شخصی
به نام سلجوق اسلام آوردند و از این هنگام غُزهای اسلام آورده به ترکمن شهرت یافتند
و نامشان جانشین اغوز، و نام اغوز به کلی منسوخ شد و پس از آن در نوشتههای تاریخی
و جغرافیایی نام ترکمان و ترکمن آشکار گردید (نک : مقدسی، 274؛ بیرونی، همانجا؛
آکینر، 314).
ترکمانان 24 شعبه و از اولاد اغوزخان، نیای افسانهای و بنیانگذار اتحادیۀ قبایل
بیست و چهارگانه بودند (رشیدالدین، همانجا). کاشغری ترکمنها را 22 شعبه آورده است و
افزون بر آن قرلقها را نیز ترک و با عنوان ترکمان معرفی میکند (1/56-57، 393؛ برای
اسامی 24 شعبه و شرح مفصل تمغاها (نشانها) و اونقونهای (توتمهای جانوری) مقدس هر
شعبه، نک : رشیدالدین، 1/58-61؛ کاشغری، 1/56- 58؛ نیز نک : بیات، 235-245؛ برای
تحلیل مردمشناختی نظام معناشناسی اونقون و نقش و کارکرد اجتماعی آن در جامعۀ
بوریاتها، نک : همفری، 271-289).
ترکیب قومی ـ قبیلهای: قبیلههای اغوز یا ترکمن تا سدۀ 5ق/11م یک ترکیب قومی ـ
اجتماعی یکپارچه نبودند. در سدههای 7 و 8ق/13 و14م با درآمیختن قبیلههاییاز
ترکمن، که به ترکستان شمالی، اوست اورت و منقشلاق کوچیده بودند،
اساس قومیت یکپارچۀ ترکمن شکل گرفت (لوگاشوا، 18). ترکمنها هریک از گروههای
تشکیلدهندۀ قوم ترکمن را «حَلق» یا «خَلق» مینامند. نخستینبار وامبری در نیمۀ
دوم سدۀ 19م
اطلاعات کم و بیش جامعی دربارۀ اتحادخلقهای ترکمن به دست
میدهد. به گزارش او، ترکمنها از 9 خلق یا قبیله به نامهای چاودور1، اِرزاری (یا
ارساری)، آلعلی،قَره، سالور2، ساریق، تِکِه یا تِکّه(تَکَه: مطابق ضبط
دانشنامه...، 8/53)، گوکلن(یا گوکلان) و یُموت ترکیب مییافتند. هریک از این
گروهها، چند طایفه و هر طایفه چند طایفۀ کوچکتر را در بر میگرفت(برای اطلاعات
جامع و تفصیلی دربارۀ هریک از این طایفهها و شمار چادرها یا خانوارها و حدود
جغرافیایی زیستگاهی یا یورت، بهویژه خلقهای تکه، گوکلن و یموت، نک : وامبری،
370-379).
آیرونز («ترکمنهای یموت3»، 40) ترکمنها را کلاً یک گروه نسبی بزرگ میداند که به
شاخهها یا ردههای کوچکتر نسبی تقسیم میشوند. بزرگترین گروه این ردهها، مانند
یموت، گوکلن و تکه، «خلق» و همۀ ردههای بزرگ و کوچک دیگر «تایپه» (طایفه) نامیده
میشدند. بنابراین، در ساختار اجتماعی سازمان ایلی ترکمن اصطلاح طایفه عموماً به
جای 3 ردۀ ایل، طایفه و تیره که در جامعههای ایلی دیگر ایران به کار میروند،
معمول بوده است (نیز نک : پورکریم، شم 61-62، ص50، حاشیۀ 2). آیرونز در مقالۀ
«ترکمن» (ص 806) هریک از گروههای تکه، یموت، گوکلن و... را گروههای نسبی بسیار بزرگ
با نیای مشترک دورتر یاد میکند که برای مقاصد نظامی و رفع تهدیدات گروههای نسبی
کوچکتر با هم متحد شده بودند.
در میان طایفههای ترکمن طایفهای بیرون از گروههای نسبی همتبار آنها وجود دارد که
خود را از اعقاب خلفای راشدین و از تباری مقدس میانگارند (نک : دنبالۀ مقاله).
این طایفه به 4 گروه یا طایفۀ کوچکتر تقسیم میشود. همۀ طوایف ترکمن با اعضای این
طایفه، که «اولاد» نامیده میشدند، روابط صلحآمیز داشتند و اولادها نقش سیاسی و
صلحآور ارزشمندی در ساختار سیاسی سنتی جامعۀ ترکمن، بهویژه در میان طایفههای
متخاصم، ایفا میکردند (همو، «کوچندگی...4»، 645-646، نیز نک : «ترکمنهای یموت»،
65-66؛ نیکولا موراویف، نموداری از طایفههای ترکمن، زیستگاهها، شمارۀ چادرها و
رهبران برخی طایفهها را در سفرنامهاش ترسیم کرده است، نک : گلی، 238).
در میان ترکمنها کلمۀ اِل یا ایل به دو صورت اسم و صفت به کار رفته است. ایل در
حالت صفتی به معنای صلح و دوستی در میان دو فرد یا دو گروه و طایفه، و در حالت اسمی
به مفهوم یک گروه جغرافیایی یا مکانی پدرتبار است. کوچکترین گروه مکانی از اتحاد
سیاسی چند اُبه، و بزرگترین گروه از اتحاد چند گروه مکانی که با یکدیگر مناسبات
حسنه داشتند، تشکیل میشد (آیرونز، همان، 63-64، 49، «کوچندگی»، 640-641؛ نیز
بلوکباشی، 82). از اینرو، گروههای بزرگ ترکمن، مانند یموت، گوکلن، تکه و... را
میتوان بنابر این تعریف ایل دانست.
اُبا، یا اُبَه از مجموعهای خانوار (25 تا 100 خانوار) شکل مییافت که در یک قطعه
زمین مشترک و در محدودهای مشخص از قلمرو ابه سهیم بودند. همۀ اعضای ابه حق اردو
زدن و چراندن گله را در سراسر قلمرو ابه داشتند. هر ابه سرپرستی داشت که اعضای ابه
او را انتخاب میکردند تا سخنگوی آنان با افراد بیرون از ابه باشد. در میان ایل نیز
پیوسته مردان خردمند و منتفذی بودند که ریش سفیدی (آق سقَّلی یا یاشولی) ابهها را
برعهده داشتند (آیرونز، همانجا، نیز «تنوع در سازمان...5»، 92).
ترکمنهای ایران: شمار بزرگی از ترکمنها از دیرباز در ایران و در دشت گرگان (ترکمن
صحرا) و کوههای شمال غربی و مغرب بجنورد در خراسان زندگی میکردهاند. عمدهترین
گروههای ترکمن که از قدیم در ایران میزیستهاند، یموت و گوکلن یا گوکلان و شماری
هم از طوایف تِکّه یا تکه بودهاند.
یموتها در برخی از نواحی کرانۀ دریای خزر و در باختر دشت گرگان و اندکی به سوی خاور
از دژ آق قلعه تا رود اترک و تا بخش میانۀ رودخانۀ گرگان و گوکلنها در دامنههای
کوهستان خاور دشت گرگان و مصب رود گرگان و در جلگههای کوههای خراسان در قوچان و
درهگز زندگی میکنند. به جز این دو گروه طایفههایی از ترکمنهای تکه، ساریق و
سالور در نواحی گوناگون شمال بجنورد، شمال خاوری خراسان و در روستاهایی در شهرستان
مشهد و سرخس و جاهای دیگر پراکندهاند (برای تفصیل پراکندگی جغرافیایی این گروههای
ترکمن، نک : ییت، 235؛ رابینو، 153، 157؛ قورخانچی، 58؛ شوقی، 2؛ پورکریم، شم
61-62، ص 49، شم 63، ص 25- 28).
ترکمنهای یموت به دو شاخۀ جغرافیایی بزرگ، یموت خیوه (خوارزم، ناحیهای در ایران
قدیم) و یموت استراباد یا گرگان تقسیم میشوند. یموتهای خیوه در غرب شهر خیوه، و
یموتهای گرگان در دشت گرگان یا ترکمنصحرا و در مناطق مجاور آن در خاک جمهوری
ترکمنستان میزیند (آیرونز، «تنوع در لایهبندی سیاسی...6»، 144).
یموت ایران متشکل از دو طایفۀ بزرگ جعفر بای و آتابای، بزرگترین ردهها از طوایف
یموت بودند که هریک به چند طایفه تقسیم میشدند. ییت (ص 280) صورتی از 9 طایفۀ یموت
با جمعیت خانوارها یا چادرهای هریک به نقل از مطلعان محلی خود در کتابش آورده است.
این طایفهها هریک به
طایفههایی کوچکتر (به اصطلاح تیرهها) تقسیم میشدند که نام 91 تیره از
آنها در فهرست ردهبندی یموت آمده است (همانجا).
جعفربای به 4 طایفۀ اصلی یارعلی، نورعلی، شیرعلی و میرعلی، و چند طایفۀ وابستۀ جنبی
تقسیم میشد. از یارعلی 5 طایفۀ کوچکتر و از میرعلی طایفۀ کوچک چوکان انشعاب
مییافت. شمار طایفههای آتابای را 10 طایفه یاد کردهاند که آق، آته بای، یولمه،
قان یوقمز، بادرق، کوچک و داز از طوایف اصلی و ایمر، ایکدر و سلاق از طوایف پیوسته
به آتابای بهشمار میرفتند (برای اطلاعات دربارۀ این طایفهها و معنی نام آنها به
فارسی، نک : شوقی، 6، حاشیۀ 15-17).
ترکمنهای طوایف جعفربای و آتابای تا چند دهه پیش با گلهداری روزگار میگذراندند و
ییلاق و قشلاق می کردند. دشت گرگان قشلاق آنها بود که در اواخر بهار از آنجا به
ییلاق، در کوههای بالخان، در آن سوی اترک میکوچیدند و فصل تابستان را در آنجا
میگذراندند و در پاییز دوباره به قشلاق خود در دشت گرگان بازمیگشتند (پورکریم،
شم 61-62،ص 49 و حاشیۀ 1؛ برای تقسیمات طایفگی یموت و نام هر طایفه در اسناد مکتوب
تا نیمۀ سدۀ 14ش، نک : گرگاننامه، 113-114؛ قورخانچی، 34؛ میرزا ابراهیم، 57-62؛
رابینو، 155؛ برای نمودارهایی از خلق یموت، نک : بیگدلی، 304؛ لوگاشوا، 24؛ برای
نمودار طایفۀ جعفر بای، نک : پورکریم، شم 61-62، ص 51).
گوکلن، یا گوکلنگ، نام یکی دیگر از خلقهای ترکمن را به معنای سرزمین سبز گرفتهاند
(گوکلن یا گوکلان = گوک، واژۀ ترکی به معنای سبز + پسوند لان، به معنای جا، مکان و
جایگاه، گرگاننامه، 126؛ پسوند لان، در فارسی نیز به معنی جایگاه به کار رفته است،
نک : برهان...، ذیل لان). خلق گوکلان که در آغاز به نام «قای» (یا قایی، Qai)، نوۀ
اغوزخان، جدشان معروف بودند (نک : رابینو، 158؛ نیز، نک : کمالی، 58)، از دو گروه
یا طایفۀ عمدۀ اصلی به نامهای دودورغه و حلقه داغلو و مجموعۀ طایفههای بزرگ و کوچک
منتسب به این دو گروه ترکیب یافته بودند (میرزا ابراهیم، 63-65؛ قورخانچی، 59؛
گرگاننامه، 126-127). در حالی که این اسناد حلقۀ داغلو را شاخۀ اصلی گوکلان و
«غایی» یا «قایی» را طایفهای از آن آوردهاند، لوگاشوا (نک : نمودارهای ص 26، 27)
قایی را شاخۀ اصلی و «حلقه داغلی» (حلقۀ داغلو) را طایفهای از آن آورده است.
ییت 10 طایفۀ اصلی گوکلان را نام میبرد که 7 طایفه با فهرست گرگاننامه مشابه و دو
طایفه به نامهای قرابالخان و شیخ خوجلی در آن فهرست نیامده است. طایفۀ دیگر به نام
لَدکَکلی نیز باید احتمالاً همان طایفۀ ارلکلوی فهرست گرگاننامه باشد (برای نام
طایفههای دهگانه و شمار خانوارهای آنها، نک : ییت، 236 ؛ برای نمودار تقسیمات
طایفگی گوکلان ایران، نک : بیگدلی، 305؛ کمالی، 60).
تاریخ استقرار گوکلانها در گرگان دقیقاً روشن نیست. ییت به دو نامه از احمدشاه
درانی به ترکمنهای گوکلان در 1160ق/1747م اشاره میکند که احمدشاه از گوکلانها برای
پیوستن به او در جنگی مذهبی برای تصرف مشهد دعوت کرده است. بنابر محتوای این نامه،
بدون تردید از پیش از این تاریخ باید گوکلانها در گرگان مستقر شده باشند (ییت،
235).
خلق بزرگ دیگر ترکمن، گروه ترکمنهای تِکّه بودند که در سدۀ 13ق/ 19م یکی از
پرجمعیتترین و نیرومندترین قبایل ترکمن بهشمار میرفتند. این گروه دو زیستگاه،
یکی در کوهستان آخال، در جنوب قراقوم و شرق تجند و دیگری در واحۀ مرو، در غرب
کوههای آخال را در تصرف خود داشتند (وامبری، 373؛ آیرونز، «ترکمنهای یموت»، 9). تکه
را نام فرزند اِبوکه، از نوادگان اغورجیک نوشتهاند (نک : نمودار شجرۀ اقوام ترکمن
از اغورجیک، کمالی، 43)، که به دو طایفۀ عمدۀ اصلی به نام فرزندانش، اُتِمیش (یا
اقتمش) و تُقْتِمیش (یا توغتامِش) تقسیم میشدند (میرزا ابراهیم، 65). برخی برادر
سوم یا طایفۀ سومی به نام یالقامِش را نیز برای تکه نام بردهاند که به سبب زردرنگ
بودن چهره به ساروق (ظاهراً همان ساریق) معروف بودهاند (قره گوزلو، 42-43). وامبری
(ص 374) نام طایفۀ دوم تکه را بَخشی آورده است که باید همان گروه باغشی، زیر شاخۀ
طایفۀ اقتمش، بوده باشد (نک : قرهگوزلو، 59، حاشیۀ 2). گروه ترکمنهای یالقامِش یا
ساریق در ایران زندگی نمیکنند (کمالی، 64) (برای نمودار تقسیمبندی ایلی گروه تکه،
نک : قرهگوزلو، 122-126؛ کمالی، 63).
اعضای گروههای تکۀ اتمیش و تقتمیش به گزارش میرزا ابراهیم در قلعههایی داخل یکدیگر
زندگی میکردند، و تکههای «قومنشین» (اصطلاحی ظاهراً برای ایلیاتیهای کوچنده) که
بیابانگرد بودند، در سر چاهها به سر میبردند و به اتک (دامنۀ کوه) نمیرفتند.
محدودۀ آخالنشینان تکه در شرق عشقآباد، در غرب قزلرباط، در جنوب کوه متصل به
بجنورد و قوچان و دره ـ گز و شمال خیوق (خیوه) بود (ص 65؛ نیز نک : ه د، آخال
تکه؛ برای نام زیستگاه و شمار خانوارهای تکه آخال در هر محل، نک : میرزا ابراهیم،
66-67).
در سدۀ 9ق/15م گروهی از تکهها از جایگاه نخستین خود به شمال خراسان آمدند و در
سدههای بعد از آنجا همراه طایفههای دیگر ترکمن به جاهای دیگر سرزمین ایران رفتند.
گروهی از تکهها نیز در نزدیکی کلات به سر میبردند. تکهها پس از کوچیدن به اتک
کوشیدند تا واحههای تجن (در 1840م) و سرخس (در 1850م) را تصرف کنند، اما بومیان
ایرانی ساکن در آن واحهها آنها را از آنجا بیرون راندند. تکهها در 1855م واحۀ مرو
را تصرف کردند و ترکمنهای صالی را از آنجا بیرون کردند. سرانجام در 1884م تکهها
واحۀ تجن را به دست آوردند و مناطق سفلای رودخانۀ مرغاب و تجن رود و واحههای اتک و
آخال زیستگاه دائمی آنها شد و بخشی از آنها نیز در خراسان باقی ماندند (لوگاشوا،
19-21؛ نیز نک : گلی، 214).
تبارشناسی: در تاریخ حیات اجتماعی هر قوم و ملت اسطورهها و افسانههایی میان مردم
آن رایج است که به خاستگاه قومی و تبارشناسی و چگونگی پیدایی آن قوم و ملت اشاره
دارد. در این میان، اقوام ابتدایی بیشتر تبار خود را به یک نیای افسانهای یا حتى
حیوانی میرسانند. مردم ترکمن بنابر اسطورهای، تبار 3 طایفۀ بزرگ تکه، یموت و
گوکلان را به ترتیب، از 3 حیوان گوناگون: قوچ کوهی، گرگ و گوسفند میدانند و بر
آناند که 3 همسر نیای شکارچی آنان از گوشت آنها خورده بودند. از اینرو، باور
دارند که نسل تکهها چون قوچ، مردمانی با فکر و هنرمند، نسل یموتها چون گرگ،
مردمانی جسور و دلیر و گوکلانها مثل گوسفند نرم و عاشق پیشهاند (گلی، 292).
تبارشناسی یموت: بنابر روایتها، نسب یموت به شرف و دو برادر ناتنی (مادری) او چونی
و قُجُق یا قوجوق میرسد که اعضای خاندان قجق بعداً به شرف میپیوندند. فرزندان شرف
و چونی به دو نیای خود فخر میکنند، اما مردم ترکمن منزلت تباری فرزندان شرف را
بالاتر از فرزندان چونی میانگارند (رابینو، 154-155؛ گرگاننامه، 113؛ قورخانچی،
34). ییت (ص 280) طایفههایی را که مدعی بودند از شرف و چونی نسب بردهاند، یاد
کرده است.
بنابر پژوهشهای مردم شناختی نامهای شِرِپ (شرف) و چُنی (چونی)، هر دو عنوانهایی
بودند که هم به گروههای نسبی و هم به دستههای متحد سیاسی در اتحادیههای ایلی
ترکمن اطلاق میشده است. هرچند که این اتحادیهها گروههای ترکمنی را هم که بیرون از
اعضای گروههای نسبی شرف و چونی بودند، در بر میگرفتند. درنتیجه، در جامعۀ ترکمن
شرف از سویی نام یک طایفه، اصطلاحی به مفهوم تبارشناسی، و نیز دربرگیرندۀ گروههایی
بود که از شرف نسب میبردند، و از سوی دیگر عنوان ایل، اصطلاحی به مفهوم سیاسی، و
متشکل از گروههای نسبی دیگری نیز چون قجق، سالیق و دوجی بود (آیرونز، «ترکمنهای
یموت»، 49، نیز برای نمودار تبارشناسی یموت، نک : ص 42، شکل 7، برای چگونگی
زیستگاه ایلهای شرف و چونی، نک : ص 64، شکل 16، و برای توضیح آن، نک : ص 63-65).
از اینرو، میتوان ترکمنها را بهطور کلی یک گروه نسبی بسیار بزرگ تصور کرد که به
گروههای نسبی بزرگ و کوچک دیگر تقسیم میشود. بنابر تبارشناسی مکتوب، نسب اصلی
ترکمنها به شخصیتی به نام اغوزخان میرسد. دو گروه نسبی بزرگ گوکلان و چاودور اولاد
دو تن از نوادگان بیست و چهارگانۀ اغوزخان، یعنی قایی و جاوولدر1 و بقیۀ گروههای
نسبی بزرگ اولاد اغورجیق2، فرزند سالور، یکی دیگر از نوادگان اغوزخان بودند (همان،
40، نیز برای نمودار کوتاه شدۀ فرزندان اغورجیق، نک : ص 41، شکل 6). نیای بزرگ
یموتها
برحسب شجرهنامۀ مکتوب مورد قبول مردم محلی، شخصی به نام یموت بوده که گروههای فرعی
معتدد یموت از او نسب بردهاند (برای شجرهنامۀ گروههای نسبی بزرگ فرعی یموت و
شجرهنامههای گروههای منشعب از داز3 و آق ـ آتابای، نک : همانجا، شکلهای 7, 8, 9،
برای توضیح تبارشناسی ترکمنها، نـک : ص 40-46؛ برای صورت خط پدری قبایل بیست و
چهارگانۀ ترکمن، نک : رشیدالدین، 1/ 58-61).
برای ترکمن بودن 3 ملاک در نظر گرفته میشد: نخست، عضو یکی از گروههای همتبار
رسمی، یا از اعقاب بردهای متعلق به یکی از اعضای گروههای همتبار بودن؛ دوم و سوم،
زبان مادری ترکمنی داشتن و مسلمان سنی بودن (آیرونز، «کوچندگی»، 636). یموتها
افرادی را که از پدر و مادر یموت بودند، «ایگ»، یعنی نجیب، و افرادی را که پدرشان
یموت و مادرشان غیریموت و از ولایت بود (یا به قولی پدر یا مادرشان فارس بودند)
(شوقی، 16) «غول»، یعنی نانجیب مینامیدند (گرگاننامه، 115؛ قورخانچی، 44).
بنابر تحقیق آیرونز، اعقاب بردگان در یک گروه اجتماعی معین به نام «غول» قرار
میگرفتند که در تقابل با یموتهای بیرون از تبار غیر برده، یعنی «ایگ» بودند. همتای
زن در گروه غول «قرنیق1» و همتای زن در گروه ایگ «بیکه2» نامیده میشدند. گروه نسبی
بزرگی که تبارشان تا 7 نسل به بردگان میرسید، تا 40 سال پیش در میان ترکمنها
شناخته شده بودند.
در میان یموتها، گروههایی که نسب از برده و غیر یموت میبردند، درهم ادغام شده
بودند. یموتهایی که از ولایتهای همسایه، یا روستاهای گوکلاننشین زن میگرفتند،
همسرانشان همه قرنیق و فرزندان پسر و دخترشان غول و قرنیق بهشمار میآمدند.
دو گروه اجتماعی غول و ایگ در جامعۀ ترکمن تابع مقررات حاکم بر شیوۀ انتخاب شریک
زندگی در ازدواج و قوانین حاکم بر سنت قصاصهای خونی بودند. در قانون مربوط به قصاص
اساساً دو غول برابر با یک ایگ بود. بدینگونه که در پاکسازی خون ریخته شده، به
جبران کشته شدن یک ایگ بایستی خون دو غول ریخته میشد (آیرونز، «ترکمنهای یموت»،
121-122، نیز برای شکل ازدواج ترجیحی و چگونگی انتخاب همسر میان دو گروه ایگ و غول،
نک : ص 130-132).
ساختار خانواده و نظام زناشویی:
خانواده: در جامعههای ایلی عشیرهای ایران اشکال گوناگون خانواده، از خانوادۀ زن و
شوهری یا هستهای ساده و مرکب تا خانوادۀ گسترده و گسسته و ناقص وجود داشته است. در
میان
ترکمنها خانواده معمولاً به صورت گسترده است و پسران خانواده پس از ازدواج تا زمانی
که برای کار مستقل در جامعه آمادگی نمییافتند، از چادر و خانوادۀ پدر جدا نمیشدند
(تاپر، 22). مردان کانون خانوادگی پدر را زمانی ترک میکردند و استقلال مییافتند
که پسرانشان به سنی رسیده بودند که میتوانستند همچون بزرگسالان به تنهایی در تولید
اقتصادی عمل کنند. خانوادههای تازه شکل یافته، نخست به صورت خانوادۀ زن ـ شوهری
بودند، اما با گذشت زمان به صورت خانوادههای گستردۀ پدر ـ بومی3 توسعه یافتند
(آیرونز، «تنوع در سازمان»، 91). ترکمن خانواده را «گروه افرادی که برای تهیۀ نان
به هم پیوستهاند»، وصف میکند (همو، «ترکمنهای یموت»، 83).
در خانوادۀ ترکمن مرد یا شوهر، عضو مقتدر خانواده است و بر اعضای خانواده، بهویژه
همسر، نفوذ بسیار دارد. نقش زن به عنوان همسر مانند نقشهای دیگر اجتماعیاش تابع
اعمال ماهرانۀ او ست. فرمانبُرداری زن ترکمن از شوهر مانع تأثیر و نفوذ او بر شوهر
نمیشود. بهطور کلی، در جامعۀ ترکمن تأثیر و نفوذ زن بر شوهر در خانواده امری
شناخته شده است (همان، 104، نیز برای اطلاعات بیشتر دربارۀ خانواده و مدار توسعه و
انواع آن در یک ابه،نک : ص 83-85, 87-94؛ برای ساختار خانواده در میان ایلات و
عشایر ایران، ازجمله ترکمنها، نک : بلوکباشی،
57-60).
زناشویی: نهاد ازدواج در هر جامعه تابع و متناسب با مجموعهای ملاکها و معیارهای
اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی رایج در آن جامعه است. در میان جامعۀ ترکمن پیوندهای
زناشویی در بیرون از دو گروه خانوادههای درگیر، نقش و اهمیت اجتماعی چندانی نداشته
است. نهاد ازدواج در این جامعه برخلاف برخی از جامعههای عشایری دیگر، یک وصلت
سیاسی میان دو گروه را شکل نمیدهد، بلکه نقش و اهمیت آن در سطح دو خانواده و میان
خاندانهایی که سران آنها از طریق پدر یا پدربزرگ به یکدیگر میپیوندند، آشکار می
گردد (آیرونز، همان، 127).
وقتی پدری پسرش را زن میداد، یک اوی (آلاچیق) برای او در کنار آلاچیق خود برپا
میداشت. آلاچیق پسر ارشد در سمت راست و آلاچیقهای پسران کوچکتر در جانب چپ آلاچیق
پدر افراشته میشد. آخرین پسر خانواده که او را «کُرْپه اوغلی» مینامند، معمولاً
در آلاچیق پدر باقی میماند. این فرزند نزد پدر و مادر از پسران دیگر عزیزتر بود
(شوقی، 27).
سن ازدواج دختران و پسران در گذشته پایین، و معمولاً 15 یا 16 سال برای پسران و 9
یا 10 سال برای دختران بود. ارزش زن در میزان پرداخت شیربها آشکار میگردید.
شیربهای دختران معمولاً کمتر از شیربهای زنان بیوه بود. شیربها را معمولاً به صورت
مال (اسب، شتر یا گاو) و گاهی نیز نقد همراه با چند سر مال به پدر دختر میپرداختند
(رابینو، 152-153؛ نیز نک : ییت، 217؛ قورخانچی، 43، 44). ارزش بیوگان به سبب
داشتن تجربه و مهارت در امور خانهداری و نگهداری گله بود (ییت، همانجا). در میان
یموتها، اشخاصی که دختران بیشتری داشتند، از ارزش و اعتباری بیشتر برخوردار بودند و
اهل ولایت به آنها بیشتر قـرض و نسیه مـیدادند، اما آنها پشت نـداشتند و
دامادانشان از آنها حمایت نمی کردند ( گرگاننامه، 119؛ قورخانچی، 43).
مقدار شیربها برحسب دام تعیین میشد. شیربهای دختر معمولاً 10 مال بود. هر مال
برابر یک حیوان اهلی بزرگ مانند
شتر، اسب یا گاو، یا برابر 10 گوسفند یا 10 بز بود. خانوادۀ داماد افزون بر پرداخت
شیربها به پدر عروس، یک مال هم به نام «ایچر پول» (پول اندرونی) به مادر عروس
میپرداخت. وقتی قرار بود شیربها به صورت پول نقد پرداخت شود، مقدار آن با بهای
حیوانهای بالغ در بازار روز حساب میشد. در زناشوییهای میان خویشاوندان پدری درجۀ
یک عموماً از میزان شیربها مقداری میکاستند (آیرونز، «ترکمنهای یموت»، 135، «تنظیم
اجتماعی...1»، 7-8؛ نیز نک : بلوکباشی، 69).
شیربها همچون نهادی اجتماعی ـ اقتصادی در جامعۀ ترکمن عمل میکرد. پرداخت شیربها
درواقع، جبران نیروی کار و رشد اقتصادی بالقوهای بود که خانوادۀ دختر از دست
میداد و خانوادۀ پسر به دست میآورد. به این طریق، دو خانواده هریک چیزی داده، و
چیزی گرفته بودند. همچنین شیربها اثرات دیگری نیز در جامعۀ ترکمن میگذاشت که یکی
اعتبار بخشیدن به زن و بالا بردن شأن او در جامعه و دیگری دوام بخشیدن به پیوند
زناشویی بود (همو، 71؛ برای توضیح بیشتر در نقش و اهمیت شیربها، نک : آیرونز،
«ترکمنهای یموت»، 163-167).
دختر در سالهای آغاز ازدواج چند نوبت به خانۀ پدر باز میگشت تا هنرهای خانهداری و
گلهداری و تولید صنایع دستی را تکمیل کند. در نوبت نخست، پس از 2 یا 3 روز پس از
مراسم عروسی به خانۀ پدر بازمی گشت و 3 سال در آنجا میماند. نوبت دوم یک سال را به
تناوب در خانۀ شوهر و پدر می گذراند (همو، «تنظیم اجتماعی»، 6-7؛ نیز نک :
قورخانجی، 44). آیرونز دربارۀ سنت پرداخت شیربهای سنگین و رسم چند سال جدا ماندن زن
از شوهر در آغاز زندگی زناشویی، فرضیهای را مطرح میکند که بنابر آن، اِعمال چنین
رسم و سنتی در جامعۀ ترکمن، نه تنها از میزان باروری میکاهد، بلکه با کاهش یافتن
سرانۀ ثروت و به کار بردن شدت عمل در این
رسوم، موانع ایجاد باروری افزایش مییابد و سن ازدواج نیز به سبب عدم امکان پرداخت
شیربها بالا میرود (برای تفصیل این فرضیه، نک : همان، 10-13).
بنابر قوانین و مقررات حاکم در جامعۀ ترکمن گروه اجتماعی غول نمیتوانست زن خود را
از گروه اجتماعی دیگر انتخاب کند. افراد گروه غول برای گزینش همسر به نواحی
استراباد، جوین، جاجرم، بجنورد و قوچان میرفتند و دختر میخریدند. اهالی این نواحی
(ولایتیها) نیز به رضا و رغبت دختر به آنها میدادند تا برای خود پشت و پناهی
بیابند ( گرگاننامه، 115؛ قورخانچی، همانجا). مردان ایگ که از نیای خالص یموت
بودند، فقط از نسل خالص یموت، یعنی «بیکه» زن میگرفتند. زنان بیکه را هرگز به
مردان بیرون از گروه دیگر شوهر نمیدادند (برای شکل ازدواج ترجیحی در میان ترکمنهای
یموت و چگونگی انتخاب همسر میان دو گروه دیگر و غول، نک : آیرونز، «ترکمنهای
یموت»، 130-132).
ساختار اقتصادی: اقتصاد معیشتی ترکمنهای یموت به دو گروه شغلی چاروا (کوتاه شدۀ
چاروادار فارسی: مال و حشمدار) و چُمور (واژهای ترکی به معنای خانۀ گلی، مجازاً
رعیت و زارع) تقسیم میشدند. چارواها در صحرای کویر و میان اترک و گرگان به
دامچرانی مشغول بودند و چمورها بیشتر به زراعت دیمی گندم و جو و اندکی هم به پرورش
گوسفند و بز اشتغال داشتند ( گرگاننامه، 106-107؛ قورخانچی، 34؛ نیز: رابینو،
153-154؛ ییت، 242؛ آیرونز، «تنوع در لایهبندی»، 144). گوکلانها برخلاف یموتها همه
کشاورز بودند و کوچندگی و دامداری از عادات آنها نبود (ییت، 217).
چارواهای بادیهنشین یموت که ییلاق و قشلاق میکردند، تابستان را در شمال گرگان،
حدود اترک، و زمستان را در جنوب و مجاورت گرگان و در یورتهای مخصوص بهسر میبردند.
آنها هر روز برای جمعآوری هیزم به جنگلهای ولایت میرفتند و برای آرد و سوخت و
خرید به ولایتیها نیاز داشتند ( گرگاننامه، 118). چارواها معمولاً در فصل خشک
تابستان و پاییز در پیرامون چاههای آب دائم تجمع میکردند و اردو میزدند و در فصل
زمستان و بهار به صورت پراکنده در قلمرو محدودی اردو می زدند. زایش گله در زمستان و
شیر دادن گله در بهار مواظبت بیشتری را طلب میکرد؛ از اینرو، گله را در این دوره
نزدیک اردو نگه میداشتند (آیرونز، «تنوع در سازمان»، 89). چارواها چون در محل
ثابتی توقف نمیکردند و غالباً دور از هم و بیشتر به استقلال زندگی میکردند، باج
یا مالیات هم به حکومتها یا اصلاً نمیپرداختند، یا کم میپرداختند (رابینو، 154؛
ییت، 246). برخی از چارواها که به هنگام کوچ فصلی به بیرون
از قلمرو ایران میرفتند، پس از پایان فصل چرا به گرگان و نواحی اترک بازمیگشتند
تا محصولاتشان را درو، و در زیرزمین انبار کنند (همانجا). این گروه تا حدودی تحت
نظارت حکومتها بودند. چمورها که قلمروی دور از مرکز اداری دشت گرگان را در تصرف خود
داشتند، تحت نظارت حکومت نبودند. چمورهای نزدیک به مرکز شهر گرگان نیز مالیاتی
سبکتر از مالیات گوکلانها به حکومت میپرداختند. آنها رهبرانی نیز داشتند که به
هزینۀ حکومتها سوارهنظام فراهم میآوردند (آیرونز، «ترکمنهای یموت»، 11).
چارواهای یموت ساکن در گومیش تپه که دامداران بزرگ شتر، گوسفند و گاو بودند، گوسفند
و گاو و پشم به روسیه میفرستادند و از مردم ترکزبان آذربایجان که همه ساله به
منطقه میآمدند، شتر و گاومیش میخریدند (ییت، 278).
زمینهای گوکلان حاصلخیزتر از زمینهای یموت بود و در آن چشمهسارهای فراوان وجود
داشت و بیشتر اراضی آنها جنگل و نیزار و کوهسار بود و از آبهای کوهسار و حاجیلَرْ
آبیاری میشد. زراعت آنان برنج، ماش، کنجد، گندم و جو بود (قورخانچی، 58). درخت توت
هم میکاشتند و کرم ابریشم تربیت میکردند و پارچۀ ابریشمی به بیرون از مرزهای
ایران میبردند و میفروختند. مقداری از زمینها را هم زیر کشت تریاک برده بودند
(رابینو، 157).
شالیکاری در برخی نواحی ترکمننشین پیش از تداول کشت گندم و پنبهکاری معمول بود.
برخی از شهرها و دهکدهها، ازجمله اینچه بورون، تَنْگَلی، دانشمند و... که به
رودخانۀ اترک وابسته بودند، دورهای از زندگی را به برنجکاری اشتغال داشتند (برای
تفصیل اشتغال ترکمنها به شالیکاری و کشت پنبه و گندم و چگونگی تولید آنها، نک :
پورکریم، شم 64،ص 58-62، شم 71، ص 43-55).
از دهۀ 1330ش/1950م بیشتر چمورهای یموت ایران به کشت مکانیزۀ پنبه مشغول شده بودند
و بهرهگیری از ماشینهای کشاورزی و آبیاری در میان آنها عمومیت یافته بود. چارواهای
یموت هم کم و بیش تغییراتی در فضای اقتصادی زندگی داده بودند، اما همچون گذشته
گلهچرانی را ادامه میدادند (آیرونز، «تنوع در لایهبندی سیاسی»، همانجا، «تنظیم
اجتماعی...»، 6).
تامپسن (ص 287-288) به نقل از دوبد مینویسد: در 1264ق/ 1848م چمورهای زارع جنوب که
اندکی هم دام داشتند، از پایگاه اجتماعی پایینتری از چارواها برخوردار بودند. وقتی
یکی از چمورها دامدار و دولتمند میشد، یکجانشینی و زراعت در درۀ بارورگرگان را رها
میکرد و به منقطۀ بایر شمال میرفت و به برادران مستقل کوچندۀ چاروا میپیوست.
وقتی هم که یکی از چارواها دارایی و دامش را از دست میداد و فقیر میشد، به زندگی
یکجانشینی چمورها روی میآورد.
فرایند تدریجی دگرگونی در شیوۀ معیشت، از کوچندگی و دامداری به یکجانشینی و
کشاورزی، از سدۀ 13ق/ 19م در جامعۀ ترکمن پدیدار گردید و چارواهای دامدار ابههای
خود را بهتدریج رها کردند و به روستانشینی روی آوردند و گلهداری را به کشاورزی، و
مراتع را به کشتزار تبدیل کردند (پورکریم، شم 61-62، ص 51). با از میان رفتن شیوۀ
معیشت از کوچندگی به یکجانشینی، هنوز هم ترکمنها هویت قومی ـ ایلی خود را همراه با
خاطرات زندگی شبانی در دشت و بیابان و میراث کهن نیاکانی در نگهداری و پرورش اسبان
اصیل با تبار خونی ترکمنی (تامپسن، 291) و علاقه به اسب و تفنگ و آلاچیق حفظ
کردهاند (قورخانچی، 34). از اینرو، با اینکه نوع معیشت چمورهای زارع و چارواهای
گلهچران با یکدیگر تفاوت دارد، اما هر دو گروه در ساختار ایلی ـ سنتی کهن به هم
پیوسته اند و سازمان سیاسی مشترکی را به کار میبندند (آیرونز، «کوچندگی»، 637).
ترکمنهای سواحل دریای خزر بیشتر ماهیگیر، کشتیران و کاسب و تاجر بودند. صاحبان
حرفه و صنایع در میانشان به ندرت دیده میشد. صنعت و حتى کار زراعت برعهدۀ زنان بود
(شوقی، 39؛ قورخانچی، 44؛ گرگاننامه، 114). محصولات صنعتی معمول میان یموتها قالی،
قالیچه، گلیم، خورجین، آغاری (نوعی پارچۀ ابریشمی درشت باف)، نمد، جُل و جز آنها
بود
( گرگاننامه، 117؛ قورخانچی، 35). فرش یموت را بیشتر چارواها یا بادیهنشینان
میبافتند. همه نوع کارهای بافندگی و نمدمالی برعهدۀ زنان ترکمن (بهویژه زنان
طایفههای جعفربای، آتابای و داز) بود (رابینو، 153؛ میرزا ابراهیم، 71). تنها صنعت
گوکلانها تهیۀ نمد و قالیچههای خرسک کمبها بود. نمدها را برای فروش به بجنورد
میفرستادند (ییت، 234).
مسکن: ترکمنها از دو نوع مسکن متحرک و ثابت استفاده میکردهاند. گونهگونی در شکل
ساختمان و مصالح کاربردی در هریک از این دو نوع مسکن اساساً به شیوۀ زندگی معیشتی
ترکمنها و کم و بیش به ویژگیهای اقلیمی و اقتصادی ـ فرهنگی بستگی داشته است.
ترکمنهای کوچندۀ دامدار عموماً در چادرهای نمدی به نام «اوی» (آلاچیق)، و ترکمنهای
روستانشین زارع در خانـههای گلی و در قلعههای تدافعی زندگی میکردهاند.
پژوهشگران 3 نوع اوی ترکمنی (لوگاشوا کلمۀ «یورت» را به جای اوی به کار میبرد):
اوی ترکمنهای تکه با گنبد نیمگرد، اوی یموت با گنبد پهن، و اوی چودور با گنبد بلند
و گوشهدار را وصف کردهاند. در ایران دو نوع اوی نخست متداول بوده است (لوگاشوا،
58). اسکلت اوی چوبی و قابل باز و بسته شدن بود و سطح دیواره و سقف آن را از بیرون
با چند تخته نمد میپوشاندند. بزرگ و کوچک بودن آلاچیقها به وضع اقتصادی و اجتماعی
و عیالواری سرپرست خانواده بستگی داشت (بلوکباشی، 48؛ برای شرحچگونگی ساختمان اوی
یا آلاچیق،نک : پورکریم، شم 73، ص 38-41؛ شریعتزاده، 79-106؛ نیز نک : ه د،
اوی؛ برای چگونگی برپایی آلاچیق، نک : گلی، 304، 305- 308). این چادر نمدی را
میتوان هنوز در میان برخی ترکمنهای ساکن دشت ترکمن در ایران مشاهده کرد. اگرچه اوی
امروزه بیشتر به صورت نوعی خانۀ فرعی یا فضای انباری و در کنار مسکن دائمی به کار
میرود، اما هنوز شبانان گوگچاداغ از این مسکن متحرک استفاده میکنند (تامپسن،
290).
قرارگاههای ترکمنها در گذشته به دو صورت نزدیک و مجاور هم، یا پراکنده و دور از هم
بود. وقتی که ترکمنها خود را در معرض تاخت و تاز و حملۀ بیگانگان مییافتند، اویهای
خود را در نزدیکی یکدیگر برپا میکردند، و زمانی که خود را از حملۀ همسایگان در
امان میدیدند، اویهای خود را با فاصله از یکدیگر برپا میداشتند (لوگاشوا،
همانجا).
جمعیت: آمار دقیق و روشنی از جمعیت ترکمنهای جهان، حتى ترکمنهای هریک از سرزمینهای
ترکمننشین در دست نیست. از حدود 20 سال پیش سیاحتگران اروپایی و برخی
جغرافینویسان آمار تخمینی ضد و نقیضی از ترکمنها و شمار خانوارهای طایفههای هریک
از گروههای بزرگ ترکمن به دست دادهاند که به برخی از آنها اشاره میشود.
وامبری (ص 379) در 1282ق/1865م شمار خانوارهای ترکمن در قراقوم را 500‘96 چادر و
جمعیت آنها را حدود 500‘982 تن داده است. در آمار او شمار تکهها با 60 هزار چادر و
قره با 500‘1 چادر، بیشترین و کمترین جمعیت را داشتهاند. کریدر در 1968م جمعیت کل
ترکمنها را در قراقوم حدود 000‘500‘1 نفر تخمینزده است (نک : آیرونز، «ترکمنهای
یموت»، 9). جمعیت ترکمنهای جمهوری ترکمنستان را که بخش عمده و اصلی ترکمنها در آنجا
به سر میبرند، بیش از 000‘400‘1 (GSE, XXVI/484) و حدود 000‘891‘1 (نک : آکینر،
319) تا 000‘100‘2 تن (آیرونز، «ترکمن»، 804) آوردهاند. بنابر آخرین آمار در
1374ش/1995م از جمعیت حدود 4 میلیون و 460 هزار نفری ترکمنستان 3/73٪ ترکمن و بقیه
از اقوام دیگر بودهاند (ترکمنستان، 9، 10).
شمار جمعیت هریک از 3 گروه یموت، گوکلان و تکۀ ایران را نیز با آمار تقریبی چنین
دادهاند: یموت بیش از10 هزار خانوار چادرنشین (قورخانچی، 38)، 7 هزار ( صحرانشین و
بقیه یکجانشین،نک : رابینو، 158)، 25 هزار(فریر، 88)؛ گوکلان دو هزار
(رابینو،همانجا)،12 هزار و تکه 35 هزار چادر(فریر، همانجا). ییت (ص 217-218) شمار
گوکلانهای ناحیۀ گرگان را میان 700‘1 تا دوهزار خانوار گزارشکردهاست. آمارهای
متفاوتی نیز از جمعیت ترکمنهای کشورهای افغانستان،ازبکستان، قزاقستان، چین، ترکیه،
عراق و سوریه نقل کردهاند (برای این آمارها، نک : دوردیف، 37-83؛ آکینر، 327-318؛
EI2, X/685؛GSE, XXVI/484 ).
ساختار فرهنگی:
زبان: در میان اعضای هر خانوادۀ بزرگ قومی یک فرهنگ عام و مشترک وجود دارد که مردم
گروههای گوناگون وابسته به هر خانوادۀ قومی معمولاً از راه ویژگیهای فرهنگی ـ زبانی
خاص آن خانواده شناخته میشوند. زبان رکن اساسی شناسۀ هویت قومی ـ فرهنگی هر قوم
است (بلوکباشی، 89).
زبان گروهی از اقوام و ایلات و عشایر بزرگ و کوچک پراکنده در سرزمین ایران ترکی
است. زبان ترکمنی به گروه زبانهای ترکی اغوز (ترکی شاخۀ غرب و جنوب غربی) تعلق
دارد. ترکی ترکمنی دارای گویشهای چندی است که میان طوایف مختلف پراکنده در
ترکمنستان و ایران و سرزمینهای دیگر به آنها سخن میگویند (بلوکباشی، 2؛ آکینر،
322-325؛ نیز نک : ه د، ترکمنی، زبان).
دین و مذهب: ترکمنها اندکاندک از سدۀ 4ق به دین اسلام گرویدند (سومر، 59؛ برای شرح
تفصیلی اسلام آوردن ترکمنها، نک : بیات، 232-233) و بیشتر آنان مذهب حنفی را
پذیرفتند (آکینر، 325؛ گلی، 269). ترکمنها پیش از گرایش به مسیحیت و آنگاه اسلام
(بارتولد، تاریخ ترکهای...، 122، 126) آیین شمنی داشتند («فرهنگ...1»، III/2128) و
پچشگان (پزشکان) یا حکیمان (احتمالاً شمنها) را بزرگ میداشتند و بر آنها که «بر
خون و خواستۀ ایشان حکم» میراندند،نماز میبردند(حدودالعالم، 86). این حکیمان
راهنمایی و درمان معنوی ـ مذهبی مردم را برعهده داشتند و «قام» نامیده میشدند. یکی
از این حکیمان قورقودآتا، یا دَده قورقوت بود (معطوفی، 1/ 309؛ برای آگاهی بیشتر
دربارۀ قهرمان حماسی دده قورقوت، نک : لویس، 1-15؛ نیز بیات، 226-227).
ترکمنهای سنی مذهب بیابانگرد در آغاز با شیعیان مستقر دشمنی میورزیدند و پیوسته
به آنها یورش میبردند و آنها را می کشتند، یا اسیر میکردند و اموال و احشامشان را
میربودند. به نوشتۀ فریر (ص 90) ترکمنان حمله به شیعیان و اسیر گرفتن از آنان و
فروختنشان را عملی نیک و موجب رضای خدا میپنداشتند و قصد از این کار را متدین
ساختن شیعیان عنوان میکردند.
برخی چند تار موی باریک بر چانه گذاشتن مرد ترکمن را نشانۀ حنفی بودن او دانستهاند
(طباطبایی، 131). این رسم از سدۀ 4ق میان ترکمنها معمول بوده، و ابن فضلان (ص 75)
به این نوع آرایش اشاره کرده است. باتوجه به اشارۀ ابن فضلان این رسم احتمالاً باید
بازمانده از دورۀ کهنتر و مربوط به پیش از اسلام آوردن ترکمنها بوده باشد. مردان
ترکمن به یاد و پاس
دورۀ حیات 63 سالۀ پیامبر اسلام(ص)، زمانی که به این سن میرسند، آن را جشن
میگیرند (شوقی، 34-35).
مـاه رمضان از مقدستـرین ماهها، و عیـد قربان از مهمترین عیدهای مذهبی ترکمنها
ست. عید قربان را 3 روز با آداب خاصـی جشن میگیـرند (برای مـراسم مـاه رمضان و
عیـد قربان، نک : پورکـریم، شم 50، ص 28-30؛ نیـز نک : گلـی، 271-273).
آخوند، ملا و قارلیملا از مراتب روحانیت در جامعۀ ترکمن بوده است. آخوندها آموزش
یافتگان مدارس دینی، ملاها درس خواندگان در محضر آخوندها و قارلیملاها قاریهای
قرآن با اجازهنامه از مدارس دینی بودند (پورکریم، همان، 23-25). در میان ترکمنهای
کوهستانی ایران روحیۀ مذهبی بر روحیۀ قومی، و در میان ترکمنهای دشتی روحیۀ قومی بر
روحیۀ مذهبی برتری داشت. در دشت،وظایف و مسئولیتهای«یاشول»(سرپرست تیره و طایفه) و
آخوند از یکدیگر جدا بود و منصب یاشولی را به آخوند نمیسپردند؛ در حالی که در میان
ترکمنهای کوهستانی گاهی ادارۀ امور طایفه به آخوند واگذار میشد (همو، شم 61-62، ص
52).
اعضای 4 طایفۀ مقدس اته، مختوم، شیخ و خوجه یا خواجه را از نسل اولیا، و به ترتیب
از تبار خلفای راشدین، ابوبکر، عمر، عثمان و علی(ع) میدانند. خوجهها را سید و
محترمتر از دیگران بهشمار میآورند و آنان را همچون مشایخ و قضات محلی ــ که از
راه توارث به این مناصب رسیده بودند ــ همچنین صوفیان و ترکمنهای پیرو طریقت
نقشبندی را حرمت فراوان میگذاشتند (گرگاننامه، 120؛ شوقی، 15-16؛ برای توضیح
دربارۀ پیروان طریقت عرفانی و نقشبندیه، نک : آکینر، 326؛ پورکریم، شم 41- 42، ص
32-33؛ گلی، 269). اشیاء متعلق به سیدها را مقدس میشمردند و آنها را نمیچاپیدند و
هرگاه چیزی از آنان ربوده میشد، آن چیز را به آنان بازمیگرداندند یا جایگزین میکردند.
از اینرو، سیدها آزادانه در میان همۀ طوایف ترکمن رفت و آمد میکردند (ییت، 229).
آنها حمله به فرزندان این 4 طایفه و غارت و آزارشان را موجب غضب و عقوبت الاهی
میانگاشتند (آیرونز، «کوچندگی»، 645).
افزون بر منابعی که در متن مقاله به آنها ارجاع داده شده است، کتابها و مقالههای
بسیار دیگری دربارۀ تاریخ قوم ترکمن و ساختارهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی،
ادبیات، هنر و صنایعدستی اینقوم و ایلها و طایفههای آن توسط پژوهشگران ایرانی و
خارجی نوشته، و منتشر شده است. در اینجا فهرستی از برخی منابع که به آنها دست
یافتهایم، برای آگاهی و بهرهمندی بیشتر پژوهشگران و علاقهمندان به مطالعۀ قوم
ترکمن آورده میشود:
آذرمهر، گیتی، «نقوش قالی ترکمن، خاستگاه، رموز و کنایهها»، مجموعۀ مقالات اولین
گردهمآیی مردمشناسی، 17-19 مهرماه 1369، تهران، 1371ش، ص 165-191؛ احمدی، آنه
محمد، تاریخچۀ خلق ترکمن، گنبد کاووس، قابوس نشریاتی؛ اشتری، بهروز، «ترکمن و
تبار»، مجموعۀ مقالات مردمشناسی، دفتر سوم، تهران، 1366، ص 245-266؛ همو، «موسیقی
و ترکمن»، مجموعۀ مقالات اولین گردهمآیی مردمشناسی، 17-19 مهرماه 1369، تهران،
1371ش، ص 9- 18؛ همو، «یک بازی ترکمنی»، مجموعۀ مقالات مردمشناسی، دفتر دوم،
تهران، 1362ش، ص 65-79؛ بوگولیف، ی.، فرشهای ترکمن، ترجمۀ ناز دیبا اعلم، تهران،
1357ش؛ توکل، محمد، موانع توسعه: مطالعۀ مقایسهای ایران با ترکمنستان و مراکش،
تهران، 1381ش، ص 55-121؛ جرجانی، موسى، موسیقی آیینی قوم ترکمن: سیری بر جایگاه اهل
بیت، تهران، 1384ش؛ خانهزاد، علی (مترجم)، سفرنامۀ ترکمنستان (بخشی از جلد چهارم
مجموعۀ ناصری)، تهران، 1258ش؛ خطیب، عَلیاء، عرب الترکمان: انباء مرج ابن عامر
(فلسطین)، عمان، 1987م؛ رزمآرا، علی، جغرافیای نظامی ایران، گرگان و دریای خزر،
تهران، 1320ش؛ سارای، محمت، ترکمنها در عصر امپریالیسم، ترجمۀ قدیر ویردی رجایی،
تهران، 1378ش؛ سارلی، ارازمحمد،ترکستان درتاریخ، تهران، 1364ش؛ سه سفرنامۀ هرات،
مرو، مشهد، به کوشش قدرتالله روشنی زعفرانلو، تهران، 1356ش؛ سه مقاله دربارۀ
ترکمنصحرا، دشت مغان و روستاهای دیگر، تهران، 1358ش؛ شادمهر، امان قلیچ، نغمههای
زنان ترکمن، گنبد قابوس، 1377ش؛ ضابط، شاکر صابر، موجز تاریخ ترکمان فیالعراق، با
مقدمۀ مصطفى جواد، بغداد، 1960م؛ عسکری خانقاه، اصغر و محمد شریف کمالی، مقایسۀ
خطوط پوستی دو گروه ترکمن، تهران، 1366ش؛ قوجق، یوسف و محمود عطاگزلی، یاپراق:
مجموعهای از ادبیات و فرهنگ ترکمنصحرا، تهران، 1371ش؛ قورخانچی، محمدعلی (صولت
نظام)، نخبۀ کامرانی، تهران، نسخۀ خطی شم 3935 کتابخانۀ ملی ملک؛ کسرائیان،
نصرالله و زیبا عرشی، ترکمنهای ایران، تهران، 1364ش؛ همان دو، ترکمنهای ایران،
تهران، 1370ش؛ کلته، ابراهیم، مقدمهای بر شناخت ایلات و عشایر ترکمن، گنبد قابوس،
انتشارات حاجی طلایی؛ همو، و دیگران، بررسی اجمالی امکانات و موانع تشکیل تعاونی
دستبافتههای عشایری، گنبد، 1371ش؛ کمالی، محمدشریف، «ترکمنهای ایرانی»، مجموعۀ
مقالات مردمشناسی، دفتر سوم، تهران، 1366ش، ص 145-180؛ همو، «ریشهیابی ترکمنهای
یموت»، همان، دفتر دوم، تهران، 1362ش، ص 53-63؛ گرگانی، منصور، مسئلۀ زمین در صحرای
ترکمن، تهران، 1358ش؛ گوبینو، جنگ ترکمن، ترجمۀ محمدعلی جمالزاده، تهران، 1357ش؛
محسنی، منوچهر و عزتالله کیوان، آگاهیهای فرهنگی در میان ترکمنها، انتشارات علمی
دانشکدۀ بهداشت و مؤسسۀ تحقیقاتی بهداشتی، دانشگاه تهران، وزارت بهداری، 1356ش، شم
1984؛ معینی، اسدالله، گرگان و دشت: جغرافیا و جغرافیای تاریخی، تهران، 1344ش؛
موزر، هنری، سفرنامۀ ترکستان و ایران، ترجمۀ علی مترجم، تهران، 1356ش؛ میرنیا،
سیدعلی، طوایف ترکمن، مشهد، 1366ش؛ یاقوتی، حسین، مقدمهای بر فاصلۀ اجتماعی
ترکمنها و غیرترکمنها، گنبد قابوس، 1379ش؛ نیز:
Andrews, P. A., »Alachikh and Küme: The Felt Tents of Azarbaijan«, Geschichte
des Konstruierens, III, ed. R. Graefe and P. Andrews, Stuttgart, 1987, pp.
49-135 )Expanded Version of Article with same Title, published in Mardom-Šenasi
va Farhang-e ªĀmme-e-Iran, vol. III, 1977-1978, pp.15-19(;Barthold, W.W., »A
History of the Turkman People«, Four Studies in the History of Central Asia, tr.
V. Minorsky and T. Minorsky, Leiden, 1962, vol. III, pp.73-187;
Bregel,Y.,»Nomadic and Sedentary Elements among the Turkemens«, Central Asiatic
Journal, 1981, vol. XXV, no. 1-2, pp. 5-37; Irons, W., »The Turkmen Nomads«,
Natural History, 1968, vol. LXXVII)2(, pp. 44-51; id., »The Turkmen Nomads: A
Brief Research Report«, Iranian Studies, 1969, vol. II)1(, pp. 27-38; id,
»Political Stratification among Pastoral Nomads«, Pastoral Production and
Society, Ann Arbor, 1979, pp. 361-374; id., »The Qizilbash Turcomans: Founders
and Victims of the Safavid Theocracy«,
Intellectual Studies on Islam, ed. M. M. Mazzaoui and V. B. Moreen, Salt Lake
City, 1990; Kalter, J., The Arts and Crafts of Turkestan, London, 1984; Kanonor,
A., Shajarah-yi Tarakimah, Moscow, 1958; König, W., »Die Achal-Teke: Zur
Wirtschaft und Gesellschaft einer Turkmenen-Gruppe«, XIX Jahrhundert, Berlin,
1962; Küpruluzade, F., »Turkmen Literature«, EI1, vol. VIII, pp. 898-899;
Marvin, Ch., Merv, The Queen of the World and the Man-Stealing Turcomans,
London, 1881; id, The Russian Compaign against the Turcomans, London,
1880;Okazaki, Sh., The Development of Large-Scale Farming in Iran: The Case of
the Province of Gorgan, Tokyo, 1968;Roemer,H.R., »Die Turkmenischen Qïzilbaš
Gründer und Opfer der Safawidischen Theokratie«, ZDMG, 1985,vol.CXXXV)2(, pp.
227-240.
مآخذ: ابن خردادبه، عبیدالله، المسالک والممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1889م؛ ابن
فضلان، احمد، سفرنامه، ترجمۀ ابوالفضل طباطبایی، تهران، 1345ش؛ اصطخری، ابراهیم،
مسالک الممالک، لیدن، 1927م؛ بارتولد، و. و.، تاریخ ترکهای آسیای مرکزی، ترجمۀ غفار
حسینی، تهران، 1376ش؛ همو، «تغز غزان»، گزیدۀ مقالات تحقیقی، ترجمۀ کریم کشاورز،
تهران، 1358ش؛ برهان قاطع، محمدحسین ابن خلف تبریزی، به کوشش محمد معین، تهران،
1342ش؛ بلوکباشی، علی، جامعۀ ایلی در ایران، تهران، 1382ش؛ بیات، نادر، مهاجران
توران زمین، تهران، 1370ش؛ بیرونی، ابوریحان، الجماهر فی الجواهر، به کوشش یوسف
هادی، تهران، 1374ش؛ بیگدلی، محمدرضا، ترکمنهای ایران، تهران، 1369ش؛ بیهقی،
ابوالفضل، تاریخ، به کوشش قاسم غنی و علیاکبر فیاض، تهران، 1362ش؛ پورکریم، هوشنگ،
«ترکمنهای ایران»، هنر و مردم، تهران، شم 41-42، 50 (اسفند 1344، فروردین، آذر،
1345)، شم 61-62، 63-64 (آبان، آذر، دی، بهمن 1346)، شم 71، 73 (شهریور، آبان
1347)؛ پیگولوسکایا، ن. و. و دیگران، تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان سدۀ
هجدهم، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1346ش؛ ترکمنستان، گردآوردۀ حسین کریمی، تهران،
1375ش؛ حدودالعالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1362ش؛ خواجه نوریان، فتحعلی،
تعلیقات بر سیاحت درویشی دروغین (نک : هم ، وامبری)؛ دانشنامۀ جهان اسلام، تهران،
1383ش؛ دوردیف، مراد و شهرات قادیرف، ترکمنهای جهان، ترجمۀ امانگلدی ضمیر، تهران،
1379ش؛ رابینو، ه . ل.، سفرنامۀ مازندران و استراباد، ترجمۀ غلامعلی وحید
مازندرانی، تهران، 1343ش؛ روشن، محمد و مصطفى موسوی، مقدمه و حاشیه بر جامع
التواریخ (نک : هم ، رشیدالدین فضلالله)؛ رشیدالدین فضلالله، جـامع التـواریخ،
بـه کـوشش محمد روشن و مصطفى موسـوی، تهران، 1373ش؛
شریعتزاده، علی اصغر، «آلاچیق ترکمن»، مجموعۀ مقالات مردمشناسی، تهران، 1362ش؛
شوقی، عباس، دشت گرگان، تهران، 1314ش؛ طباطبایی، ابوالفضل، حاشیه بر سفرنامه(نک :
هم ، ابن فضلان)؛ قرهگوزلو همدانی، عبدالله، دیار ترکمن، قائمشهر، 1371ش؛
قورخانچی، محمدعلی (صولت نظام)، نخبۀ سیفیه، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس
سعدوندیان، تهران، 1360ش؛ کاشغری، محمود، دیوان لغات الترک، استانبول، 1333- 1335ق؛
کمالی، محمدشریف و اصغر عسکری خانقاه، ایرانیان ترکمن، تهران، 1374ش؛ گردیزی،
عبدالحی، زینالاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347ش؛ گرگاننامه، به کوشش
مسیح ذبیحی، تهران، 1363ش؛ گلی، امین، تاریخ سیاسی و اجتماعی ترکمنها، تهران،
1366ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ لوگاشوا، بیبی رابعه، ترکمنهای ایران، ترجمۀ سیروس ایزدی و
حسین تحویلـی، تهـران، 1359ش؛ لـویس، جفری، مقـدمه بر کتاب بابا قورقـود،
ترجمۀ فریبا عزب دفتری و محمد حریریاکبری، تبریز،1355ش؛ معطوفی،اسدالله،
تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383ش؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش
دخویه، لیدن، 1906م؛ میرزا ابراهیم، سفرنامۀ استراباد و مازندران و گیلان و...، به
کوشش مسعود گلزاری، تهران، 1355ش؛ وامبری، آرمینیوس، سیاحت درویشی دروغین در خانات
آسیای میانه، ترجمۀ فتحعلی خواجه نوریان، تهران، 1343ش؛ نیز:
Akiner, Sh., Islamic Peoples of the Soviet Union, London, 1986; Bosworth, C. E.,
»The Political and Dynastic History of the Iranian World«, The Cambridge History
of Iran, vol. V, ed. J. A. Boyle, Cambridge, 1968; EI1; EI2; Ferrier, J. P.,
Caravan Journeys and Wanderings in Persia, Afghanistan, Turkistan and
Beloochistan, London, 1976; GSE; Humphrey, C., »Some Ideas of Saussure Applied
to Buryat Magical Drawings«, Social Anthropology and Language, ed. E. Ardener,
London, 1971; Irons, W., »Nomadism as a Political Adaptation the Case of the
Yomut Turkmen«, American Ethnologist, Pennsylvania, 1974, vol. I)4(; id, »The
Social Regulation of Population Sizes: The Implications of Research among the
Turkmen of Northern Iran«, Mardom Šenasi va Farhang-e-Amme-e-Iran, Tehran, 1974,
no. 1; id, »Turkmen«, Muslim Peoples, ed. R. V. Weekes, Westport, 1984; id,
»Variation in Economic Organization a Comparison of the Pastoral Yamut and the
Basseri«, Perspectives on Nomadism, Leiden, 1972; id, »Variation in Political
Stratification among the Yomut Turkmen«, Anthropological Quarterly, 1971, vol.
XLIV)3(; id, The Yomut Turkmen, Ann Arbor, 1975; The Oxford Dictionary of
Byzantium, ed. A. P. Kazhdan, New York, 1991; The Oxford English Dictionary, ed
C. T. Onions, Oxford, 1989; Sümer, F., Oğuzlar )Türkmenler(, Ankara, 1972;
Tapper, R., »The Tribes in 18th and 19th Century Iran«, )Paper(, California,
1975-1976; Thompson, J., »From Nomads to Farmers: The Turkmen of Iran«, The
Nomadic Peoples of Iran, London, 2002; Yate, C. E., Khurasan and Sistan,
Edinburgh, 1977.
علی بلوکباشی