آزاد مَرْدِیَه (منسوب به آزادمردان)، ظاهراً جماعتی از شعوبیان که نسبت به
دودمان پیامبر(ص) اظهار دشمنی میکردهاند. «آزادمرد» در لغت به معنی آزاده، حُرّ،
جوانمرد، اصیل و صاحبِ نسبِ بلند، کریم و نبیل است (لغتنامة دهخدا) و «آزاد مردی»
خوی آزادمرد است. در کتابهای تاریخی نیز از چند شخص که «آزادمرد» نام داشتهاند سخن
رفته است: لُهراسب، حاجب یزدگرد ساسانی (جاحظ، التاج، 222)؛ پسر آزاد بِهْ مرزبان
حیره از اشراف عجم در زمان جنگ قادسیه (ابناثیر، 2/454)؛ عامل حجاجبن یوسف ثقفی
(45-95ق/665-713م) که در فارس شهر فسا را تجدید عمارت کرد «چه فسا را در اول مثلث
ساخته بودند «آزادمرد» آن بارو بشکافت و شهر از آن شکل بگردانید» (مستوفی، 93، 94؛
مجملالتواریخ، 52) و «آزادمرد» نامی که پیش حجاجیوسف از فساد غلة خویش شکایت
میکرد (راغب اصفهانی، 3/276).
ظاهراً ایرانیان از قدیم خود را «آزاد» و «آزادمرد» (به معنی شریف و نژاده)
مینامیدهاند و و کلمة «آریا» که در سنگ نبشتههای هخامنشی دیده میشود به همین
معنی است. یوسفوس مورخ یهودی سدة اول م به این نکته اشاره دارد (نلدکه، 397). در
زبان آرامی کلمة b'naihêrê بر ایرانیان اطلاق شده است (همانجا). اعراب نیز ایرانیان
را «بنوالاحرار» میگفتند (نکـ احرار). به گفتة ابنفقیه همدانی (سدة 3ق/9م)
ایرانیان در روزگار گذشته دیگران را به خدمت میگرفتند، ولی خود به خدمت دیگران در
نمیآمدند و از اینرو اعراب آنان را «احرار» مینامیدند (5/317).
اما در باب «آزاد مردیه» تاکنون تنها مأخذ عمده، گفتة جاحظ است که گوید: «شعوبیه و
آزادمردیه، دشمنان دودمان پیامبر(ص) و یاران اویند، یعنی کسانی که فتوح ]آغاز
اسلام[ را انجام دادند، مجوس را کشتند و اسلام را آوردند، (اَلبخلاء، 319). از این
عبارت و نیز از راه مقایسة مطالبی که جاحظ در کتابهای دیگر خود بهویژه البیان
والتبیین در باب شعوبیه و نفرت آنان از اعراب ازجمله دودمان پیامبر(ص) و بنیهاشم
میآورد، چنین برمیآید که آزاد مردیه گروهی از شعوبیة ایرانینژاد بودهاند که
برای تمایز از دیگر گروههای این جنبش به «آزاد مردیّه» موسوم شدهاند؛ اما اینکه
جاحظ میگوید شعوبیه عموماً خاندان رسول اکرم و اصحاب او را دشمن میداشتهاند،
درست نیست (نکـ شعوبیه). حمزة اصفهانی باب دوم کتاب التنبیه علی حدوث التصحیف را
کلاً به ذکر آراء و اقوال این گروه دربارة مسائل مربوط به زبان عربی اختصاص داده و
پارهلی از ایراداتی را که بر شاعران و لغتشناسان عرب گرفتهاند، نقل کرده است.
مآخذ: ابناثیر، عزالدین، الکامل، بیروت، دارصادر، 1399ق؛ ابنفقیه همدانی، احمدبن
محمد، البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1887م؛ اصفهانی، حمزه، التنبیه علی
حدوثالتصحیف، به کوشش محمداسعد طلس، دمشق، مجمعاللّغهالعربیه، 1968م؛ جاحظ،
عمروبن بحر، البخلاء، بیروت، دارصادر، 1973م؛ همو، البیان والتبیین، قاهره، مطبعه
لجنهالتألیف والترجمه والنشر، 1380ق/1960م، 3/5؛ همو، التاج، بیروت، 1375ق/1955م؛
راغب اصفهانی، حسینبن محمد، محاضراتالادباء، بیروت، 1961م؛ مستوفی، حمدالله،
تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، امیرکبیر، 1338ش؛ مجملالتواریخ
والقصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، کلالة خاور، 1318ش؛ نلدکه، تئودور، تاریخ
ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمة عباس زریاب خویی، تهران، انجمن آثار ملی،
1358ش.
بخش ادبیات