responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 974

 

بَرَص (به فارسی ، پیسی ؛ در هدایة المتعلّمین اَخَوینی بُخاری ،( قرن چهارم )، پیس ؛ > پهلوی s ¦ pe <) ، گونه ای بیماری پوستیِ مُزمِنِ ناواگیر که به شکل لکّه های سفید نرمِ کمابیش بزرگ بر اندامهای گوناگون تن آدمی حادث می شود و گاهی سراسر تن را فرا می گیرد (در این صورت ، اصطلاحاً، «برصِ مُنتشِر»).

سابقة تاریخی . به سبب همانندی برخی از علتها و نشانهای پیسی با چند بیماری پوستیِ دیگر ــ بویژه بَهَق (معرّبِ بَهَک ) و جُذام * (خوره ) ــ از قدیم غالباً برص را بِناروا مترادف با جذام یا یکی از مقدّماتِ آن دانسته و شخصِ «مَبْروص » یا «أبرص » (= مبتلا به برص ) را همچون جذامیان ، منفور و مطرود (از اجتماع ) داشته اند. بازتابی از این خَلط را در برخی از کهنترین متنهای دینی و تاریخیِ بازمانده می توان یافت ؛ مثلاً، در اوستا از پیسی ، با نامِ sa- ¦ pae (به معنایِ «مَجذوم » ( = مَبروص ) و «جذام » ( = برص ) ؛ رجوع کنید به بارتلومه ، ستون 818)، به عنوان یکی از «داغ خوردگانِ اهریمن » (همچون کوژپُشتان ، «تباهْدندانان » و روسپیان )، چند بار ذکری رفته است ؛ یا در وَندیداد 2:29 و 37، که اهورا مزدا به جَم دستور می دهد که sa- ¦ pae را به «وَر» (پناهگاهی زیرزمینی که جم به فرمان او برای حفظ نمونه های آدمیان و جانوران و گیاهان نیکو و سودمند از بلای طوفان سهمگین قریب الوقوعی مانند طوفان نوح ، ساخت ) نپذیرد و راه ندهد ( اوستا ، ج 2، ص 671، 673)، و یا در یَشتها (بند 92)، اَناهیتا، ایزدْبانوی آبها، حکم می کند که «پیسِ جداکردهْ تن » ( = مجذومی /مبروصی «که باید جدا و دور از دیگران نگاه داشته شود»؟ ) نباید از ra  zao (در پهلوی ، hr ¦ zo ؛ فارسی قدیم ، r ¦ zo = نذر و پیشکشِ مایعِ آیینیِ مزداپرستان قدیم ، مانند شیر و نوشابة هوم * ؛ بارتلومه ، ستون 1654؛ اوستا ، ج 2، ص 999، تعلیقات دوستخواه ) بیاشامد ( اوستا ، ج 1، ص 314). نکته ای که خَلطِ برص و بهق سفید و خوره را نزد ایرانیان باستان تأیید می کند اشاره به کبوتران سفید در گزارش هرُدوت (مورّخ یونانی ، قرن پنجم ق م ) است (ص 98): « ( در پارس ، ) مبتلایان به جَرَب * و برص را جدا و ( سکونت در ) شهر را برای آنان ممنوع می سازند. ( پارسیان = ایرانیها ) می گویند که این بیماریها عقوبتِ اهانت به خورشید است ... بسیاری از ایشان حتی کبوترهای سفید را هم به دور می رانند، گویی که این کبوتران نیز مرتکب همان اهانت شده اند.» نزد عبرانیان باستان نیز «بَلاء» یا «ضَرْبة » برص معروف و بسیار مکروه بود. آنان بر این باور بودند که برص به عقوبت گناهکاری (سرپیچی از دستورهای الهی ) بر بعض ایشان نازل می شد؛ مثلاً رجوع کنید به سِفرِ اَعداد 12:10، که خداوند مریم ، خواهر موسی علیه السلام ، را به سبب بدگویی از آن حضرت ، آناً «بَرْصاء ( مرجوع کنید به نث أبْرص ) به سفیدی برف » گردانید.

نشانشناسی افتراقی . در شریعت موسوی ، دستورهای مشروحی به کاهنان قدیم برای تمییز برص از بیماریهایی چون بهق و قوباء و سَعْفَه ، و نیز برای «تطهیر» شرعی مبروصان

پس از بهبود بیماری آنان ، داده شده است . هیچیک از این بیماریهای پوستی واگیر یا کُشنده شمرده نشده و آن دستورها فقط برای تعیین «نَجاست » یا «طَهارت » شرعی ضایعات پوستی است ( رجوع کنید به سِفرِ لاویان 13:1ـ46، و در مورد آیینهای تطهیر، همان ، باب 14).

برخی از حکمای قدیم ، از جمله ، بعض پزشکان دورة اسلامی کوشیده اند که تفاوت میان برص ، بهق ، جذام حقیقی و مانند اینها را تبیین کنند. اینان ، تا جایی که به برص و بهق مربوط می شود، وجوهِ افتراق این دو را چنین تشخیص داده اند: 1) لکه های برص نخست در سطح پوست پدید می آید و سپس «بَیاض » («سفیدی ») از برونْپوست فرا رفته به گوشت اندامِ مبتلا و حتی گاهی به استخوانِ زیر آن می رسد، در صورتی که لکه های «بهق سفید» فقط به برونپوست محدود می ماند؛ به گفتة اخوینی بخاری (ص 593)، «برص بر گوشت بُوَد و بهق بر پوست »؛ 2) «پیس از اول درشت بُوَد، باز نرم گردد، ولی بهق از اول نرم بود» (همانجا)؛ 3) مویهای موضعِ پیسی گرفته سفید می شود، ولی «بر وَضَح ( = «بهق سفید» ) موی سیاه روید یا اَشْقَر» (جُرجانی ، ص 621)؛ 4) لکة «برص سفید، اگر بمالند، سرخ نشود و از وی رطوبتی سپید برآید»، ولی «از وضح خون برآید و، اگر بمالند، زود سرخ شود» (همانجا؛ نیز رجوع کنید به مَجوسی ، ج 1، ص 311).

گونة دیگری از برص را هم ، به نامِ «البرص الاسود»/«برصِ سیاه » (متناظر با «بهقِ سیاه »)، ذکر کرده اند. «مادّة » برص سیاه ، همچون آنِ بهق سیاه ، «سودایی بُوَد که پوست و حوالی آن وی را تَشرُّب کرده باشد، و این علت از مقدمات جذام است » (جرجانی ، همانجا؛ نیز رجوع کنید به تَهانوی ، ج 1، ص 125: «برص سیاه ، مسمّی ' به قوباء ، سیاهی ای است که در اثر استیلای سودای غلیظ ( بر فلان اندام ) عارضِ پوست ( آن اندام ) می شود»). به گفتة تهانوی (همانجا)، «در برصِ سیاه ، پوست دیگرگون شده دچار خشونت ( «زِبری ، درشتی » ) شدید و تَفْلیس ( «پولک پولک گردانیدن » ) همچون فَلسهای پوست ماهی می گردد.»

سبب شناسی . حدوث برص را عموماً ناشی از «غلبة بَلْغَم (یا خِلط بلغمی ) بر خون و ضعف «قوّة مُغیِّره » ( «نیروی دگرگون کننده »، یعنی قوه ای که ، به گمان قدما، غذای موجود و جاری در خون را تماماً موافق مزاج اَجزای اندامها می گرداند ) در فلان اندام ( یعنی اندامی که پوست آن دچار پیسی شده است ) ، در صورتی که آن ضعف از بَدی و فسادِ مزاجِ سرد باشد» (مجوسی ، همانجا) دانسته اند (نیز رجوع کنید به طبری ، ص 321؛ ابن سینا، ج 3، کتاب چهارم ، ص 282ـ287؛ ابن مَطْران ( متوفی 587 ) ، ج 1، ص 144؛ جرجانی ، همانجا؛ سُیوطی ، ص 157ـ158).

حدیثی نبوی دربارة برص زایی آبِ «مُشمَّس » («آفتاب خورده ») یا «مُسخَّن فی الشمس » («در آفتابْ داغ شده ») نقل کرده اند (با ترکیب و عبارات مختلف ؛ مثلاً، به روایت محمد بن حسن طوسی ( ج 1، ص 379ـ380 ) از امام جعفر صادق ، علیه السلام : «آبی که در آفتاب داغ کرده شود، با آن وضو نسازید، خود را با آن نشویید و با آن ، آرد خمیر نکنید زیرا مورثِ برص می شود»). مرجوع کنید به لف نامشخص یَواقیت العلوم (تألیف احتمالاً در نیمة دوم قرن ششم ) در شرح این حدیث توضیح داده است که این نهی مخصوص آبی است که تازیان در آفتاب سوزان حجاز در آوندهای مِسین و رویین گرم می کردند و بر اثرِ «قوّت حرارت آفتاب ... ذرّه های خُرد ... از جِرم آن اَوانی مُنحلّ ... و به آب آمیخته شود، و چون کسی آن آب را بر اندام ریزد، آن ذرّه ها در مَسامّ نشیند و مسام ببندد. و چون مسام بسته شود، سطح پوست سخت گردد و بخار اندر تن مُحتقِن شود و رطوبت غلیظ گردد، و از آنجا برص پدید آید» (ص 213).

درمان . به اعتقاد عبرانیان قدیم ، درمان برص ، همچون حدوث آن ، از جانب خداوند به مبروص می رسید ــ چه مستقیماً (مثلاً رجوع کنید به سِفِر خروج 15:26، و سِفِر اَعداد 12:14ـ15 در مورد درمان برصِ سابق الذکرِ خواهر موسی ، علیه السلام ، چه به توسّط خُلفای او بر زمین (مثلاً، موسی ، سفر خروج : 15:25؛ اَلیشَع ، کتاب دوم پادشاهان 2:21؛ اِشَعْیا، همان 20:7ـ8؛ نیز رجوع کنید به د.جودائیکا ، ذیلِ « Leprosy »؛ هاکس ، ذیلِ «برص »). لذا درمانی دارویی یا غذایی برای برص و مانند آن در تورات یافت نمی شود. مع ذلک در قرآن نیز برص ، همچون کوری مادرزاد، بیماری ای دانسته شده است که پزشکان از درمان آن عاجز بودند: درمان این دو علّت ، همچون زنده کردنِ مُردگان ، از معجزات عیسی ، علیه السّلام ، بود ( رجوع کنید به سورة آل عمران 49 ( از قول حضرت عیسی ) : «... وَ أُبْری ُالاَکْمَهَ و الاَبْرصَ و أُحیِ المَوْتی ' بِإذنِ اللّه ...» ( «... و کوِر مادرزاد و ابرص را درمان و مردگان را زنده می کنم ، به اجازتِ خدا...» ) ؛ (نیز رجوع کنید به همین مضمون ، ولی در خطاب خداوند به حضرت عیسی ، در سورة مائدة 110). در منابع شیعی ، اشاراتی از قول بعض ائمّه ، علیهم السلام ، به این مطلب هست که «مردمی از بنی اسرائیل دچارِ بیاض شدند، پس خداوند به موسی ( علیه السلام ) وحی کرد که آنان را بفرمای تا گوشت گاو با سِلْق ( گونه ای چغندر که برگهای آن خورده می شود ) بخورند» (به نقل بَرْقی ، ص 519، از امام جعفر صادق و امام محمد باقر علیهما السلام ). ظاهراً همین درمان را شیعیان قدیم پذیرفته و تجویز کرده اند: «آبگوشت گاو با سِلقْ بیاض را می بَرَد» (به نقل برقی از امام جعفر صادق ، علیه السلام ، همانجا) و «کسی که آبگوشت گاو بخورد، خداوند برص و جذام را از او زایل می کند» (مجلسی ، ج 59، ص 212، به نقل از امام موسی کاظم ، علیه السلام ). درمانی دارویی را نیز مجلسی از امام جعفر صادق ، علیه السلام ، روایت کرده است (همان ، ج 59، ص 211): «مردی از بابت وضح و بهق به ابوعبداللّه شکایت کرد. ( امام ) فرمود: به گرمابه شو، حَنا به نوره بیامیز و این ( آمیزه ) را بر آنها ( = آثار وضح و بهق ) طِلا کُن ؛
پس از آن ، چیزی ( از آن آثار ) نخواهی دید.» «عُوذَه » (= تعویذ، دعاء)هایی نیز برای درمان برص نقل کرده اند ــ مثلاً، دو دعا از امام جعفر صادق ، علیه السلام ، برای رفع برص و «بیاض » به روایت عبدالله و حسین نیشابوری ، فرزندان بسطام بن سابور الزَیّات (ص 102؛
برای عوذه ای مکتوب که بر لکة برص گذارند رجوع کنید به سیوطی ، ص 158).

برخی از پزشکان دورة اسلامی درمانهای گوناگونی برای برص (و بهق ) ذکر کرده اند، که از آن میان ، چون برنامة درمانی علی بن عباسِ مجوسی جامعتر و سامانمندتر می نماید (ج 2، ص 196ـ198)، خلاصة آن در اینجا آورده می شود : چون علت بروز برص غلبة بلغم بر اندامهایی از تن آدمی است ، نخست بیمار باید از خوردن غذاهای مولّد بلغم (مثل ماهی تازه ، قارچ ، شیر، میوه های «مُبرِّد» و «مُرطِّب ») بپرهیزد و، در عوض ، باید چیزهای «گرم » بخورد (مثلاً عسل ، گوشت کبک یا تیهو، گوشت «شکار» ( مثلاً، آهو ) نمکسود و با «تَوابِلِ» ( = ادویه جات ) گرمِ در روغْن سرخ کرده شده )؛
به موازات این دستور غذایی ، پزشک باید «مَعجون »های «مُسهلِ بلغم » (یعنی پاک کنندة بدن از بلغم زیادی ) برای او تجویز کند (مرجوع کنید به لف دستور ترکیب چند معجون و طرز استعمال آنها را ذکر کرده است ). سپس باید «أطْلیه » ( جمعِ طِلاء : داروی مفرد یا مرکّب رقیقِ مالیدنی بر پوست بدن ) ویژه ای بر لکه های برص مالید (مجوسی اطلیة مفردی چون زِفت و نفت سفید، و اطلیة مرکّب بسیاری را ذکر کرده است ، مثلاً معجونی از گوگرد، خِرْبَقِ سیاه ( از هر یک ، دو دِرْهَم ) ، بَلادُر ( پنج درهم ) ، عاقرقرحا و شاهتره ( از هر یک ، یک درهم ) آمیخته به سرکه ).

همچنین ، در «برص سیاه » و «بهق سیاه » که هر دو ناشی از غلبة سودا بر فلان اندام است ، نخست باید با داروهای سودابُر تن را از سودای زاید زدود و ضمناً از خوراکهای مولّد سودا پرهیز کرد، و با خوراکهای «مُعتدل » تن را به اعتدالِ اَخلاطی باز آورد؛
آنگاه باید اطلیة ویژه ای را بر لکة برص یا بهق سیاه مالید (یکی از چهار طِلای یادشده در متن این است : ریشة «سَوْسن شمانْجونی » ( = زنبقِ آسمانگون ، کبود؛
در اصطلاح کنونی ، «ریشة ایرْسا» ) را خوب بکوبند و سپس با عسل یا سکنجبین عَجین کنند و آنگاه این آمیزه را در آفتاب یا گرمابه برجای منظور بمالند؛
برای درمانهای دیگر رجوع کنید به مثلاً، طبری ، ص 322ـ323؛
ابن سینا، ج 3، کتاب چهارم ، ص 282ـ287؛
اخوینی بخاری ، ص 591 ـ 595).

حُکم برص در فقه اسلامی . کشف وجود برص در یکی از زوجین پس از عقدِ نکاح ، پیش از مباشرت ، در فقه اهل سنّت و نزد بسیاری از فقهای امامیّه ، مجوِّز «رَدِّ» (= فَسخ ، ابطال ) نکاح می شود ــ نه به عنوانِ عیبی «جنسی » بلکه به عنوان بیماری ای «مُنَفِّر» (نفرت انگیز) و احتمالاً واگیر (برای آگاهی از اَحکام آن در فقه مذاهب چهارگانة اهل سنت ، مثلاً رجوع کنید به زحیلی ، ج 7، ص 514 به بعد؛
و در فقه جعفری ، مثلاً رجوع کنید به نجفی ( متوفی 1266 ) ، ج 30، ص 318، 341، و، از میان معاصران ، مثلاً بروجردی ، مسئله های 2389، ص 380، و 2391، ص 381).


منابع :
(1) علاوه بر کتاب مقدس . عهد عتیق ؛
(2) ابن سینا، کتاب القانون فی الطب ، بولاق 1294؛
(3) ابن مطران ، بستان الاطباء و روضة الالباء ، چاپ عکسی از روی نسخة کتابخانة ملی ملک ، با مقدمة مهدی محقق ، ج 1، تهران 1368 ش ؛
(4) ربیع بن احمد اخوینی بخاری ، هدایة المتعلمین فی الطب ، چاپ جلال متینی ، مشهد 1344 ش ؛
(5) اوستا ، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه ، تهران 1370 ش ؛
(6) احمدبن محمد برقی ، کتاب المحاسن ، چاپ جلال الدین محدّث اُرموی ، قم ( تاریخ مقدمه 1331 ش ) ؛
(7) حسین بروجردی ، رسالة توضیح المسائل ، تهران 1336 ش ؛
(8) محمد اعلی بن علی تهانوی ، کتاب کشاف اصطلاحات الفنون ، چاپ محمد وجیه ... ( و دیگران ) ، کلکته 1862، چاپ افست تهران 1967؛
(9) اسماعیل بن حسن جرجانی ، ذخیرة خوارزمشاهی ، چاپ عکسی از نسخة خطی ( مورخ 603 ) ، تهران 1355 ش ؛
وهبه مصطفی



(10) زحیلی ، الفقه الاسلامی و ادلّته ، دمشق 1404/1984؛
(11) عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی ، الرحمة فی الطب والحکمة ، دهلی ( بی تا. ) ؛
(12) علی بن سهل طبری ، فردوس الحکمة فی الطب ، چاپ محمد زبیر صدیقی ، برلین 1928؛
(13) محمدبن حسن طوسی ، تهذیب الاحکام ، چاپ حسن موسوی خرسان ، بیروت 1401/1981؛
(14) محمد باقربن محمد تقی مجلسی ، بحارالانوار ، بیروت 1403/1983؛
(15) علی بن عباس مجوسی ، کامل الصناعة فی الطب ، بولاق 1294؛
(16) محمدحسن بن باقر نجفی ، جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام ، چاپ محمود قوچانی و ابراهیم میانجی ، بیروت 1981؛
(17) عبدالله بن بسطام نیشابوری و حسین بن بسطام نیشابوری ، طب الائمة ، چاپ محمد مهدی حسن خرسان ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(18) جیمز هاکس ، قاموس کتاب مقدس ، بیروت 1928، چاپ افست تهران 1349 ش ؛
(19) یواقیت العلوم و دراری النجوم ، چاپ محمدتقی دانش پژوه ، تهران 1345 ش ؛


(20) Christian Bartholomae, Altiranisches Wخrterbuch, Strassburg 1904, repr. Berlin 1961;
(21) Encyclopaedia Judaica, Jerusalem 1978-1982;
(22) Herodotus, The histories, tr. Aubrey de Sإlincourt, ed. A. R. Burn, Harmondsworth, England 1980.

/ هوشنگ اعلم /



اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 974
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست