responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 795

 

بدوی ، عرب ، گروهی چوپان بادیه نشین و پرورش دهندة شتر با زبان و نژاد و فرهنگ عربی در شبه جزیرة عربستان (رجوع کنید به چادرنشینی * ). بادیه نشینی در عربستان با واژة اعراب پیوند تنگاتنگ دارد؛ درزبانهای سامی و در دورانهای پیش از اسلام ، این کلمه رامخصوصاً بر بدویان شتردار و گاه بر آبادی نشینان واحه ها اطلاق می کرده اند، چنانکه در قرآن کریم (توبه : 90، 97، 98، 99، 101، 120؛ احزاب : 20؛ فتح : 11، 16؛ حجرات : 14) نیز لفظ اعراب فقط دربارة بدویان به کار رفته است .

پیشینه . 1) دوران کهن . برای بررسی بادیه نشینی در شبه جزیرة عربستان ، آگاهی از سرگذشت و چگونگی ورود شتر در تمدن عربِ بدوی ضروری می نماید، چه بادیه نشینی عرب با تربیت و اهلی کردن این حیوان پیوند خورده است . بر پایة آگاهیهای قابل اعتمادی که آگاتارخید (در دو روایت رجوع کنید به مولر، ج 2، ص 179) و آرتمی دوروس (استرابو، ج 16، بند 4، ص 18) دربارة ساحل عربی بحر احمر به دست می دهند، در نواحی شمالی حجاز کنونی گله های حیوانات وحشی از جمله شتر وجود داشته است . گرچه نمی توان با قاطعیّت گفت که نخستین بار در کدام بخش از عربستان شتر وحشی یک کوهانه اهلی شد، به گمان آلبرایت ، این امر احتمالاً در عربستان جنوبی ، جایی در حاشیة صحرای بزرگ ، رخ داده است (1958، تعلیقة 5). در کتاب مقدس (سفر داوران ) آمده است که مدیان ، عمالیق * و بنی مشرق ، نزدیک به نیمة اول قرن یازدهم ق م ، سوار بر شتر، سرزمین فلسطین را اشغال کردند؛ به گفتة آلبرایت و والز ، این کهنترین اشاره به وجود شتر اهلی است . به گمان آلبرایت (1953، ص 227، تعلیقة 31) شتر در فاصلة قرنهای شانزده تا دوازده ق م اهلی شده است . دربارة اهلی شدن این حیوان در سده های بعد، بویژه در قرن نهم ق م ، دلایل و قراین بیشتری وجود دارد. در نقشی که از تلّ حلاف به دست آمده ، تصویر مردی شتر سوار متعلق به قرن نهم ق م دیده می شود (والز). نخستین اشاره ای که در کتیبه های میخی به بدویان شترسوار شده ، باید ناظر بر «بدویان آرامی » باشد که در 880 ق م به جنگ یکی از رجال آشور نصیر پال رفته اند (رجوع کنید به د.اسلام ، ذیل «عرب * »).

بدویان ، هم شتر یک کوهانه و هم شتر دو کوهانه تربیت می کردند، اما از همان آغاز شتر دو کوهانه بیشتر برای بارکشی به کار می رفت . اهلی شدن شتر از سویی موجب شکوفایی اقتصادی و رونق بازرگانی داخلی عربستان ، و از سوی دیگر سبب افزایش حمل و نقل کالا میان عربستان جنوبی وکشورهای حوزة مدیترانه و بین النهرین بویژه از طریق جادة بخور * شد. کاروانهای شتر از جنوب به شمال بخور، احجار کریمه و گوهرهای قیمتی و از شمال به جنوب انواع پارچه و آثار هنری حمل می کردند (سگال ). افزون بر اینها بادیه نشینی عرب رونق تازه ای یافت ؛ زیرا این امکان برای بدویان فراهم آمد که منحصراً از فرآورده های گله های شتر خود گذران زندگی کنند.

در کنار پیشرفتهای اقتصادی و بازرگانی عربستان ، تحوّلات مذهبی و فرهنگی نیز شایان ذکر است . از زمان تیگلت پیلسر سوم (745ـ727 ق م ) شمال غربی عربستان پس از هر فتح تازه ای بیشتر به آشور و بعدها به کشور جدید بابل وابسته می شد. لشکرکشی نبونید، آخرین پادشاه بابل ، در 550 ق م به یثرب و فتح تیماء و تأسیس معبدی در آنجا ظاهراً در گسترش آیین پرستش سین ، خدای ماه ، تأثیر بسیار گذاشت (موزیل ، ص 224 به بعد؛ مورتگات ؛ سگال )؛ چنانکه آلبرایت (1952، تعلیقة 8) نیز دربارة نفوذ آیین پرستش این ربّالنوع به حضرموت در روزگاران گذشته دلایلی آورده است .

رواج بازرگانی با کاروانهای شتر که از قرن چهارم یا سوم ق م آغاز شده بود (پلینی ، ج 12، ص 14، 65)، از حدود 115 ق م با گشوده شدن باب المندب * و توسعة راه دریایی میان فرمانرواییهای روم و هند تقریباً بکلّی نابود شد (استرابو، ج 2، بند 5، ص 12، ج 18،بند 1، ص 13؛ پلینی ، ج 6، ص 23، 104). انحطاط تجارت کاروانی برای بدویان که با فروش شتر نقش فعّالی در بازرگانی زمینی داشتند، بسیار گران بود.

در حدود قرن دوم میلادی ، دخالت اعراب بدوی در منازعات عربستان جنوبی آغاز شد (ریکمنز ، 1951، ص 215 و بعد، 1956). در کتیبة خلیل یحیی نامی ، لفظ «اعراب » در کنار خ - م - ی - س (خُمَیس ؟) به کار رفته که احتمالاً بر سپاه منظّم اطلاق می شده است (هوفنر)؛ حال آنکه به دسته های بدویان اسب سوار یا شترسوار شمال عربستان «اعراب » می گفته اند.

جنگهای مداوم میان ایران و روم و بین حبشه و سبا، انحطاط کشورهای حوزة مدیترانه ، رقابت فزایندة راه دریایی ـ که عربستان جنوبی از آن برکنار بود ـ با راه و تجارت زمینی ، زوال قدرت عربستان جنوبی ، جنگهای مذهبی و نزاع میان امیران محلّی ، طی قرنهای دوم تا ششم میلادی ، موجب ناامنی شدیدی در عربستان شد (بیستون ؛ اسمیت ؛ ریکمنز، 1956 ب ).

با هجوم قبایل بدوی به نواحی معتدل هلال خصیب ، واحه های عربستانِ جنوبی ، بویژه در حاشیة صحرای بزرگ و یا در دره های حضرموت ، رو به زوال نهاد (رجوع کنید به ویسمن و هوفنر، ص 121 و بعد؛ بارون باون ). انهدام نهایی سدّ شهر مَأْرِب * ، پایتخت کهن سبا، و ویرانی شهر و واحه های آن ، نمونة کامل این روند است . بدین ترتیب ، حتی بخشی از اقوام کشاورز جنوب نیز بدوی شدند؛ چنانکه بادیه نشینی مبتنی بر شترداری نیز به مناطق شمالی راه یافت . البته جنگهای ایران و روم نیز در مهاجرت بدویانی که در پی زوال تجارت کاروانی نمی توانستند شتران خود را به فروش رسانند، مؤثّر بود. در همین حال ، مهاجرت دیگری در جهت معکوس جریان داشت ؛ از آن جمله بود: کوچ کِنْدیان به حضرموت در قرن ششم میلادی که به گفتة هَمْدانی ، بیش از 000 ، 30 تن را شامل می شد (فورر ، ص 134 به بعد). در عربستان جنوبی با افول قدرت دولتهای همسایه که وجود ایشان بر کشاورزی استوار بود و در آن ایّامِ ناامنی نمی توانستند خوراک توده های انبوه مردم خود را تأمین کنند، زندگی بدوی ناچار نفوذ فزاینده ای یافت . کاسکل (1953) شرح می دهد که پیش از بازگشت عربستان جنوبی به بربریّت ، هنوز ویژگیهای اجتماعی و اقتصادی زندگی «بدوی » با وصفهای دوتی و فن . اوپنهایم که در ذهن ما نقش بسته ، تطبیق نیافته بود. در این دوران ، نگارش از میان بدویان رخت بربست اما سنّت شفاهی شکوفا شد.


منابع :
(1) علاوه بر قرآن و کتاب مقدس . عهد عتیق ؛


(2) W.F. Albright, Archaeology and the religion of Israel, Baltimore 1953;
(3) idem,"The Chaldaean inscriptions in Proto- Arabic script.", Bulletin of the American School of Oriental Research, no.128(1952),39-45;
4- idem, Zur Chronologie des vorislamischen Arabien, in Von Ugarit nach Gumran , Festschrift fدr Otto Eissfeldt, Berlin 1958,1-8;
(5) A.F.L. Beeston, Problems of Sabaean chronology, BSOAS , XVI, (1954), 37-56;
(6) R. le Baron Bowen Jr., Irrigation in ancient Qataba ¦ n (Beih ¤ a ¦ n), in Archaeological discoveries in South Arabia, Publ. of Amer. Foundation f.th. study of Man, ed. W.F. Albright, vol. 2, Baltimor 1958, 43-131;
(7) W. Caskel, Einleitung, in M.V. Oppenheim, Die Beduinen III, 1953, 5-36;
(8) EI , s.v. "Al- ـ Arab";
(9) L. Forrer, Sدdarabien nach al-Hamda ¦ n i ¦ 's "Beschreibung der arabischen Halbinsel", Deutsche Morgenl. Ges., Abh. Z. Kunde d. Morgenl. 27, 3, 1942;
(10) M. Hخfner, Magische Zeichen aus Sدdarabien, Archiv f. Orientforschung,XVI, 2,271-271-286;
11- A. Moortgat, Geschichte Vorderasiens bis zum Hellenismus, in A. Scharff and A. Moortgat, gypten und Vorderasien im Altertum, Munich 1950;
(12) C. Mدller, Georgr. Grace. Minor. I, 179;
(13) A. Musil, Northern Neg § d, Amer. Georg. Soc., Orient. EXPl. and Studies, Nr.5, New York 1928;
(14) J. Ryckmans, L' institutien monarchique en Arabie mإridionale avant l'Islam, Louvain 1951 (Bibl. du Musإon,vol.28);
15- idem,"Aspects nouveaux du problةme thamoudإen", Studia Islamica, V (1956 a), 5-17;
(16) idem, La persإcution des Chrإtiens Himyarites au sixiةme siةcle, Nederl. Hist.-Archaeol. Inst., Istanbul 1956b;
(17) B.Segall, "Sculpture from Arabia Felix:the earliest Phase", Ars Orientalis, 2 (1957), 35-42, 4 plates;
(18) Sidney Smith, "Events in Arabia in the 6 th century A.D.", BSOAS , XVI, 1954, 425-468;
(19) Strabo, Gإographie, XVI, 4, 18;
R. Walz, Beitrجge zur جltesten Geschichte der altweltlichen Cameliden unter besonderer Berدcksichtigung des Problems des Domestikationspunktes, Actes du 4 e Congrةs Internat.



(20) des Sciences Anthropologiques et Ethnologiques, Vienna 1952, vol. 3, (Publ. 1956);
(21) idem, "Zum Problem des Zeitpunktes der Domestikation der altweltlichen cameliden", ZDMG , CI (1951), 29-51, CIV (1954), 45-87;
(22) H. V. Wissmann and M. Hخfner, Beitrجge zur historischen Geographie des vorislamischen Sدdarabien, Akad. d. Wiss. u.d. Literatur, Mainz, Abh. d. Geistes-und Sozialwiss. kl. Jg. 1952, Nr.4.

) / د.اسلام ( تلخیص از / ه . فن ویسمن ،

2) عصر جاهلی و مقارن ظهور اسلام . اساس اطلاعات ما دربارة بادیه نشینی عصر جاهلی عمدتاً از دو منبع حاصل شده است : یکی اشعار جاهلی و ضرب المثلهای کهن عرب ؛
دیگر، شروحی که در قرن دوم یا قرنهای متأخّرتر بر آن اشعار نوشته شده است و در آنها مقداری اطلاعات سنتی دربارة حوادث پیش از اسلام یافت می شود. شعر در زندگی اعراب نقش عمده ای داشت و معمولاً شاملِ « رجوع کنید به مفاخره * » «مثالب * » (یا هجا) می شد و اعراب شاعران را دارای نیرویی خارق العاده می دانستند. برخی از محققان معاصر، چون مارگلیوث و طه حسین ، شعر جاهلی را از شاعران جاهلی نمی دانند، اما بیشتر محققان ، در عین اقرار به وجود تحریف و جعل در آن اشعار، معتقدند که به طور کلی شعر جاهلی به نحو شایسته ای نقل شده است (رجوع کنید به آربری ، ص 228 تا 254). همچنین دانشمندان مغرب زمین ، که پیش از این «اخبار» تاریخی را بی اهمیت می دانستند، اینک بیشتر آنها را روایاتی واقعی می دانند، هر چند که برای بازسازی یک تاریخ به معنای اخص کافی نباشد.

از آغاز دورانهای تاریخی ، بدویان تمدنهای آبادی نشین را زیر فشار می نهادند و در برخی دوره ها، به صورت «امواج انسانی »، به مناطق آباد هجوم می آوردند. آنها بیش از هر چیز برای حمله و غارت می آمدند، اما غالباً خود آبادی نشین می شدند (مثلاً تَنوخ در عراق ، ح 225 م ). سپس میان این بدویان آبادی نشین و بدویانی که در صحرا بودند همبستگی استواری پیدا می شد که بازرگانی را آسان می کرد، زیرا فقط بدویان می توانستند کاروانها را از سینة صحرا عبور دهند، یا امنیت آنها را تضمین کنند. از اینجاست که در تاریخ فرمانرواییهای روم شرقی و ساسانی ، اعراب بدوی در دو نقش غارتگر و بازرگان ظاهر شدند. ازینرو، هر دو فرمانروایی به شیوه های گوناگون می کوشیدند تا در برابر نفوذ غارتگرانه و ویرانگر بدویان مقاومت کنند. کارسازترین وسیله آن بود که رؤسای قبایل نیمه بدوی را در مرزهای فرمانروایی به کار گمارند تا سرزمینهای مسکونی را از حملات بدویان درون صحرا حفظ کنند. در عراق ، این نقش را پادشاهان لخمی حیره (ح 300ـ 602 م ) به عهده داشتند و در مرزهای روم شرقی هم این نقش را غسّانیان * ایفا می کردند.

تمدن بازرگانی عربستان جنوبی ، با از دست دادن تسلط بر دریای سرخ رو به زوال نهاد (رجوع کنید به دوران کهن ). روایات کهن عرب به آن اشاره دارد که با شکستن سد مأرب ، کشاورزی نیز در عربستان جنوبی پایان پذیرفت ، اما کشفیات باستانشناختی جدید نشان می دهد که آسیبهای متعددی به سیستم آبیاری وارد شده بوده است ؛
و نیز چنین استنباط می کنند که آن آسیبها، آثار زوال عربستان جنوبی است نه علل آن .

روایات عربی ، کوچ بسیاری از قبایل به سوی شمال را نیز زاییدة همین شکستگی سد مأرب می دانند (ظاهراً آنها در همین احوال ، از آیین آبادی نشینی روی می گرداندند). در خلال همین سالها، بازرگانی در راههای خشکی با کاروانهای شتر، میان یمن و شام و عراق ، رو به شکوفایی نهاد و در حدود 600 م عمدتاً در اختیار قریشیان مکه درآمد که آن شهر را پایتخت کرده بودند و بنابراین ، دیگر بدوی به شمار نمی آمدند. اما آن نوع بازرگانی ایجاب می کرد که با بسیاری از قبایل پیوند خانوادگی و غیر آن برقرار سازند. بدین جهت ، پاسداری و حمایت از این کاروانها منبع درآمد قابل ملاحظه ای برای بدویان بود؛
در بازارهای ایشان = اَسواق، کالاهایی که کاروانها همراه آورده بودند دست به دست می شد و به این ترتیب ، بدویان می توانستند آنچه را که نمی توان از صحرا به دست آورد تهیه کنند.

واحدهای اجتماعی و سیاسی اعراب بدوی ، از جماعاتی با جمعیتهای گوناگون تشکیل می شد. نویسندگان باختر معمولاً کلمات قبیله و در مورد گروههای کوچکتر، شعبة قبیله یا رَهْط را بر آنها اطلاق می کنند، اما این الفاظ دقیقاً با مفاهیم عربی منطبق نیست . عربها برای واحدهای اجتماعی و سیاسی خود کلمات بسیار متعددی به کار می برند، اما رایجترین رسم آن است که قبیله یا رهط را فقط «بنوفلان » بخوانند.

هنوز ریخت قبایل جاهلی ، با توجه به پیشرفتهایی که در زمینة انسان شناسی به دست آمده ، به نحو شایسته ای تحقیق نشده است . در روایات کهن عرب ، این قبایل را بر اصل خویشاوندی ذکور معرّفی کرده اند. کسی که از طریق خون به قبیله پیوسته نبود، باز می توانست از برخی مزایای عضویّت در قبیله که مهمترین آنها «حمایت » بود بهره مند شود. برای کسب این مزایا، ممکن بود شخص یا هم پیمان قبیله (حلیف ) یا همسایة تحت حمایت («جار» رجوع کنید به جوار) و یا «مولی » باشد.

اعراب ذکور، اگر در کودکی در خلال رزیّه ای اسیر می شدند، ممکن بود بَرده شوند. علاوه بر این ، بردگان حبشی هم در میان قبایل وجود داشتند. گاه مردی به سبب آنکه کسی از خویشاوندان خود را کشته بود یا به سبب داشتن رفتاری که برای قبیله زیان آور بود، از قبیلة خویش نفی می شد. چنین کسی می بایست به صورت «صُعْلُوک * » تنها و سرگردان بماند، یا اینکه به عنوان «جار» به قبیله ای دیگر بپیوندد.

به استناد دلایل مُتْقنی می توان گفت ، عقیدة سنتی مسلمانان بر اینکه اعضای قبیله یا رهط ـ به معنای دقیق آن ـ از طریق نسل پدری با یکدیگر خویشاوندند، همة جوانب قضیه را در بر نمی گیرد؛
حتی اگر برخی قبایل واقعاً به اینگونه تشکیل یافته باشند. به دلایل زیادی ، در ارزش تبارنامه هایی که منحصراً بر سلسلة پدری استوارند و در آثار محققان متأخرترِ مسلمان یافت شده است می توان تردید کرد. بعلاوه ، نام بعضی از قبایل اصلاً نام گروه با پایه ای محلی یا سیاسی بوده و برهیچ تبار مشترکی دلالت نداشته است (رجوع کنید به نالینو ، ج 3، ص 72ـ79)؛
و این تبارنگارانِ متأخرند که نام گروه را به نام نیاکان قبایل تبدیل کرده اند. البته توجیه همة تبارنامه ها با این نظریه کاملاً درست نخواهد بود؛
اما قطعاً ریخت قبایل بیابان پیوسته در حال تغییر بوده است . محتملاً برخی قبایل که صاحب نعمت می شدند و آنقدر کثرت می یافتند که دیگر نمی توانستند عملاً به صورت یک واحد اجتماعی به حیات خود ادامه دهند، به دو یا سه قبیله و یا بیشتر منشعب می شدند (رجوع کنید به نالینو،ج 3، ص 76). از طرف دیگر، همین که نعمت از قبیله ای روی می گرداند، و شمار آنان کاهش می یافت ، قبیله می بایست یا به قبیلة قویتری بپیوندد یا با دیگر قبایل ضعیف و پراکنده متّحد شود. بدینسان برخی از قبایل ضعیفتر اطراف مکّه به قریشیان وابسته شدند.

مسایل قبیله معمولاً در انجمنی یا اجتماعی (مجلس ) مرکب از همة افراد قبیله حل و فصل می شد. همة اعضا حق سخن داشتند، اما به سخن مردانی که از شخصیت و قدرت مقبولی بهره مند بودند، اهمیت بیشتری داده می شد. رئیس قبیله را که «سید» نامیده می شد، در همین انجمن انتخاب می کردند و سید معمولاً از میان شریفترین خاندانهای قبیله برگزیده می شد؛
اما حقّ تقدّم سنّی وجود نداشت ، بویژه در شرایط دشوار زندگی صحرایی ، مهم آن بود که رئیس قبیله بتواند عملاً رهبری افراد را برعهده گیرد. رئیس قبیله ، بخصوص هنگام ایجاد روابط میان قبیله (یا رهط ) با دیگر قبایل (یا رهطهای دیگر)، نقش ویژه ای می یافت . وی می توانست پیمانهایی ببندد که موجب تقیّد قبیله شود. او مسئول باز پس خریدن اسیران و مراقب پرداخت خونبهای مقتولان بود. معمولاً حق پذیرایی از بیگانگان و یاری رسانیدن به تهیدستان قبیله از کارهای او محسوب می شد. سید در مقابل این وظایف چهار یک غنایمی را که طی ایلغارها به دست می آمد دریافت می کرد. حل اختلافات میان اعضای یک گروه معمولاً به سید آن گروه واگذار می شد. غالباً اختلاف میان اعضای گروههای مختلف که سید واحدی نداشتند به نبرد می انجامید و گاه نیز به داوری یک حَکَم واگذار می شد. در بخشهای گوناگون عربستان غالباً مردانی که به خردمندی و بیطرفی شهره بودند، به حکمیت برگزیده می شدند. از این موارد که بگذریم ، هر قبیلة بزرگ ، خود واحد سیاسی مستقلی تشکیل می داد. گاهی سید قبیلة نیرومند، به یُمنِ قدرتِ شخصیت و توان جنگاوری ، بر چند قبیلة دیگر نیز اعمال نفوذ می کرد آنچنان که ایشان ناچار به هم پیمانی او تن می دادند. اما این وضع چندان مقبول نبود و به محض از میان رفتن آن شخصیت توانمند، پیمان نیز ملغی می شد.

زندگی بدویان در شرایط طبیعیِ بسیار سختی قرار داشت . بیشتر اوقات ، وسایل ضروری زندگی بسیار اندک بود. همین امر موجب بروز جنگ بین قبایل قوی و ضعیف می شد و آنها را وامی داشت تا با احساس شدید همبستگی گروهی زندگی کنند. همچنانکه پیش از این اشاره شد، قبایل پرجمعیت و پر نعمت به انشعاب گرایش داشتند؛
زیرا گاهی ضرورت ایجاب می کرد که در جستجوی چراگاه از هم بپراکنند.

رزیّه (غَزْو، غَزْوه ) یا حمله و غارت برای به چنگ آوردن شتر در نظر بدویان نوعی بازی و ورزش به شمار می رفت . با اینهمه وقتی دشمنی شدت می یافت ، کار به خشونت می گرایید و به بهانة قصاص ، کشتارهای پوچ و نامعقول واقع می شد. در زمان حضرت رسول صلّی اللّه علیه وآله وسلّم گرایشی به پرداخت خونبها (دیه ) که شامل تعدادی شتر برای خون هر مرد جوان بود، جایگزین قصاصِ جان به جان شد و آن حضرت این گرایش را تقویت کرد. معذلک گاهی عربها احساس می کردند که «نشاندن شتر به جای خون ، عملی چندان مردانه نیست ».

صداقت ، شجاعت و مردانگی از خصایلی بود که بدویان برای موفقیت در زندگی جانکاه صحرایی می بایست کسب کنند (نیکلسون ، ص 79).

بخاری (ج 6، ص 132ـ133) چهار نوع ازدواج جاهلی را وصف کرده است . ظاهراً دو نوع آنها عمدتاً به آیین مادرسالاری تعلق داشته ، اگر چه بخاری مقدمات موضوع را به نحوی توضیح داده است که آن دو نیز از مقولة پدرسالاری به شمار می آید. علاوه بر این از منابع موجود چنین استنباط می شود که منابع بخاری جامع و شامل نیستند. بیگمان این نیز معمول بوده که زن در خانوادة خود زندگی کند و شوهر او فقط طی دوره های کوتاهی ، مثلاً هنگامی که قبیله هایشان اتفاقاً نزدیک هم منزل می کردند، به «دیدار» زن رود.

از شعر جاهلی چنین برمی آید که قبایل بدوی ، از پویایی نسبی مذهبی مبتنی براعتقاد به کمال انسانی در خانواده های عشیره ای برخوردار بودند. ارجی که برای شرف و نیکنامی (حَسَب ) قایل می شدند، قوة محرکة بسیاری ازاعمال ایشان بود. با چنین برداشتی می توان گفت که دیانت واقعی بدویان نوعی انسان دوستی قبیله ای بوده است . اعراب بدوی ، اعتقاد تام به سرنوشت داشتند و معتقد بودند که کوشش آدمیان برای بازگرداندن مسیر مصیبتها، به دست حوادث نقش بر آب می شود.

هنگامی که حضرت پیامبرصلّی اللّه علیه وآله وسلّم به تبلیغ اسلام پرداخت ، آیین مسیحیت در عربستان انتشار گسترده ای یافته بود و برخی از جماعات بدوی لااقل اسماً مسیحی شده بودند. آثاری هم از یهودیت در میان آنان به چشم می خورد، اما این جهودان با آنکه با بدویان روابط استواری داشته اند، هیچکدام خود بدوی نبوده اند.


منابع :
(23) محمدبن اسماعیل بخاری ، صحیح البخاری ، استانبول 1981؛


(24) A.J. Arberry, The Seven Odes , London 1957;
(25) F. Buhl, Das Leben Muhammeds , Leipzig 1930, esp. 21-100;
(26) B. Farةs, L'Honneur chez les Arabes avant l'Islam , Paris 1932;
(27) I.Goldziher, Abhandlungen zur arabischen Philologie , Leiden 1896, vol. I, 1-121;
(28) idem Muhammedanische Studien , vol. I, 1-100;
(29) M, Guidi, Storia e cultura degli Arabi , Florence 1951, esp. 122-143;
(30) H. Lammens, L'Arabie occidentale avant l'Hإgire , Beirut 1928, esp. 100-294;
(31) idem, Le berceau de l'Islam , Rome 1914;
(32) G. Levi Della Vida, "Pre-Islamic Arabia", in The Arab heritage , ed, N. A. Faris, Princeton 1944;
(33) C. A. Nallino, Raccolata di scritti editi e inediti , Roma 1939- 1948;
(34) Reynold Alleyne Nicholson, Literary history of the Arabs , Cambridge 1930;
(35) De Lacy O'Leary, Arabia before Muhammad , London 1927;
(36) W. Robertson Smith, Kinship and marriage in early Arabia , 2nd ed. London 1907;
(37) J. Sauvaget, Introduction ب l'histoire de l'Orient muslman , Paris 1943, etc., 103-110.

) / د. اسلام ( تلخیص از / و. مونتگمری وات ¡

3) اعراب بدوی در عصر حاضر. قدیمترین ساکنان صحرا، قبیلة صُلَبه * احتمالاً از نسل شکارچیان ابتدایی و نژادی مدیترانه ای هستند که به نحو کاملی با زندگی صحرایی سازگار به نظر می آیند. ایشان ، در عربستان شمالی ، در میان بدویان نژاده زندگی می کنند و برای آنان به امور راهنمایی و مسگری و آهنگری و درودگری می پردازند؛
گاهی هم به شکار می روند؛
زنانشان هم وسایل تفریح و سرگرمی را فراهم می آورند. پس از صلبه ، قبایل گوسفندچرانی چون اتحادیه های قبیله ای شَراراة و مُنتَفِق قدیمترند که به سبب نداشتن تحرک نسبی که در دفاع ناتوانشان کرده ، به بدویان شتردار وابسته شده اند. اعضای قبایل اصیل ، صاحب گله های شترند که هنگام کوچ ، آنها را به دنبال می رانند، یا سوارشان می شوند. آنان در اوج گرمای تابستان به چیدن خرما در واحه ها یا به صید مروارید می روند.

افراد این قبایل ، آهنگرانی غالباً از نژاد سیاه به خدمت می گیرند که از مناطق همیشه مسکون می آیند. علاوه بر این ، از بردگان سیاه پوست هم استفاده می کنند. فروشندگان شهرنشین ، گاه در میان خیمه گاه بدویان ، چادرهای مخصوصی بر پا می کنند تا کالاهای خود را به ایشان بفروشند. در عوض بازرگانان دوره گردی که برای تجارتخانه های بزرگ در جستجوی شترند، شتران جوان را خریداری می کنند. بسیاری از این معاملات در بازارهای شتر فروشان ، مانند بازار بُرَیده در نَجْد انجام می گیرد. اعضای قبایل اصیل غالباً به شهرهای عربستان سعودی و اُردن و سوریه و عراق و کویت می روند. بسیاری از این بدویان به زندگی شهری روی آورده اند و حتی بعضی در کشورهای مختلف عربی به مقامهای عالی دست یافته اند.

تمدن بدویان ، به جابه جایی وابسته است . آنها در تمام فصول در چادرهای سیاهی که از موی بز به طرز مخصوصی بافته شده است و ضمن نفوذ دادن هوا به درون ، از گرمای تابستان و باران محفوظشان می دارد، زندگی می کنند. به استثنای چادرهای مخصوصی که به عنوان «دیوان » یا تالار پذیرایی به کار می روند، بقیة چادرها را پرده ای به دو بخش تقسیم می کند: بخش خانوادگی که زنان و فرزندان در آن به سر می برند و بخش خاص مهمانان که رئیس خانواده در آن از دوستان پذیرایی می کند. وسایل آشپزی از فلز و چوب است ، اما معمولاً هر خانواده ، یک سرویس قهوه خوری دارد.

لباس عربی شامل عبا و دستار مردان و عبا و سربند زنان ، لباسی مناسب صحراست که آنان را از باد خشک ، خواه سرد خواه گرم ، محافظت می کند. بدویان بیشتر وسایل شخصی حتی بخشی از خوراک خود را مانند گندم و جو و برنج و خرما و قهوه از خارج تهیه می کنند؛
تنها شیر و گوشت است که در محل تأمین می شود.

آنان ، مانند دیگر اقوام سامی ، تبارنامه های مفصلی برای خود تدارک می بینند. چون از نظر ایشان برترین نوع زناشویی ، پیوند میان عموزادگان است ، ناچار سلسلة نسب بر سلسلة پدری استوار می گردد. طلاق آسان است ، داشتن چند زن ، هم پی درپی و در طول زمان و هم در آنِ واحد برای آنان ممکن است . زنان بدوی که غالباً بی نقاب و روبازند، در موارد بسیار، بیش از یک بار به خانة شوهر رفته اند و نسبت به خواهران شهرنشین یا واحه نشینشان آزادترند.

معمولاً، علاوه بر اعضای بلافصل یک خانواده ، گروههایی مرکب از خانواده های مختلف به چراندن چارپایان می روند. دسته های متعددی از این قبیل ، فصل گرما را با هم می گذرانند. درجة خویشاوندی این گروهها نسبت به یکدیگر معمولاً به آن حدّ است که گرفتن انتقام و خونبهای هر عضو را بر دیگران واجب می سازد.

از این نوع جماعات ، مهمتر قبیله و بالاتر از آن اتحادیه های قبیله ای است . در میان بدویان اصیل که گاهی لفظ اعراب هم بر آنها اطلاق می شود، دو سلسله نسب عمده می شناسیم : یکی زادگان قَحْطان که پیش از ابراهیم علیه السّلام می زیسته اند؛
دیگر «العَرَبُالمُسْتَعْرِبَة » که از نسل اسماعیل پسر ابراهیم هستند. بدویان اصلی این مجموعه ها را شامل می شوند: اتحادیة بزرگ عَنَزه که رَوّاله بزرگترین قبیلة آن است ، شَمَّر، آل مُرّ ساکن داخل جزیرة العرب و حواشی ربع خالی ، عُجْمان و بنی خالد. همة این قبایل در منازعات از آیین سخت و دقیق جوانمردی پیروی می کنند.

بدویان مسلمان سنی هستند. بسیاری از ایشان (خاصه در عربستان شرقی ) مالکی و وهّابیان حنبلی هستند ( چنانکه بسیاری نیز در شرق عربستان به تشیع گرایش دارند ( > خاورمیانه و آفریقای شمالی < ص 673) ) . معروف است که بدویان نسبت به شهرنشینان کمتر وقت و کوشش خود را صرف آیینهای دینی می کنند، اما در بسیاری موارد عکس این موضوع صادق است .

اوضاع سیاسی بدویان دوره به دوره تفاوت می کند؛
به هنگام ضعف حکومتهای مرکزی ، شیوخ قبایل در عمل پادشاهی می کنند و حتی گاه شهرها به ایشان باج می پردازند. اما وقتی این حکومتها نیرومندند، قدرت شیوخ به محدودة قبیلة خودشان منحصر می شود. امروزه بدویان در داخل مرزهای سیاسی عربستان سعودی ، در یمن ، مسقط ، عمان ، کویت ، عراق ، سوریه ، لبنان ، اردن ، اسرائیل ، مصر و آفریقای شمالی سکونت دارند. بیشتر دولتها می کوشند که بدویان خود را در داخل کشور نگه دارند. کوشش برخی از این کشورها برای مستقر ساختن دسته هایی از بدویان در مناطقی که تازه به زیر کشت و آبیاری رفته ، براثر اجرای برنامه هایی ، با موفقیت همراه بوده است . مخازن جدید آب که در طول خطوط لولة سراسری عربستان برقرار شده ، مورد استفادة بسیاری از قبایل ، خاصه قبیلة رَواله است .

جمعی از افراد قبیلة دَواسِر * که در نجد اقامت داشتند و به سمت خلیج فارس و جزیرة بحرین کوچ کرده بودند، در 1302 ش /1923 دوباره به داخل جزیرة العرب بازگشتند و در خُبَر و دَمّام مستقر شدند. چنانکه برخی دیگر نیز که در دهه های نخستین قرن بیستم در خدمت کمپانی نفت عربستان ـ آمریکا (آرامکو) بودند، بیشتر به کارهای ساختمانی و حمل و نقل روی آوردند.

هنوز هم نوع حیواناتی که اساس معیشت بدویان را تشکیل می دهد، مبنای طبقه بندی بدویان سنّتی است ؛
بر این اساس سه گروه زیر به ترتیب از تشخّص بیشتری برخوردارند: بدویان شتردار، چادرنشینان گوسفنددار که اغلب نزدیک نواحی کشاورزی اردن ، سوریه و عراق زندگی می کنند و چادرنشینان گاودار که عمدتاً در جنوب عربستان و سودان به سر می برند که در سودان به بقاره * موسوم اند.

در دهة پنجاه قرن بیستم ، عربستان سعودی و سوریه مراتع بدویان را ملّی کردند و اردن نیز چرانیدن بز را محدود کرد. در اسرائیل نیز از مساحت زمینهای قبایل بدوی واقع در نزره کاسته شد و پس از امضای پیمان کمپ دیوید این محدودیتها به صحرای سینا نیز کشیده شد.

امروز اعراب بدوی دوران انتقالی را می گذرانند؛
هنوز برخی از آنان به پرورش شتر و فروش فراورده های آن علاقه مندند. برخی دیگر به عنوان کامیون دار و تعمیرکار حرفه ای و کارگر فنّی و کارگر آزموده در تأسیسات نفتی اشتغال دارند و فرزندان خود را به دبستان و دبیرستان می فرستند. ایشان ثابت کرده اند که قادرند هم با عصر ماشین همساز گردند و هم ، در صورتی که موقعیت تازه ای فراهم آید، به زندگی صحرایی روی آورند.

/ کارلتن کن ، تلخیص از ( د.اسلام ) ؛
با اضافاتی از ( بریتانیکا ) /



اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 795
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست