لطفعلیخان زند، ، لطفعلیخان زند، هشتمین و واپسین شاه سلسلۀ زندیه. سال تولد او به درستی معلوم نیست. به نوشتۀ فرانکلین (ص 103)، وی در 1202، نوزده ساله بوده است، بنابراین باید در 1183 به دنیا آمده باشد. لطفعلیخان در 1199 از طرف جعفرخان، پدرش، مأمور تخسیر لار شد. پس از چهار ماه محاصره، قلعۀ لار به تصرف نیروهای زند درآمد. وی پس از مدتی اقامت در آنجا به شیراز بازگشت. در 1203 و با شروع ناآرامی در لار، جعفرخان بار دیگر لطفعلی خان را عازم لار کرد (رجوع کنید به شهاوری شیرازی، ص 62ـ 67؛ غفاری کاشانی، ص 703، 742ـ 745؛ فرانکلین، همان).
لطفعلیخان درصدد بازگشت به شیراز بود که از کشته شدن جعفرخان به توطئۀ صید مرادخان زند باخبر شد. لطفعلیخان با میرزا سیدمحمدخراسانی، وزیرش، به بوشهر رفت و از شیخ ناصرخان ابومهیری، حاکم بوشهر، درخواست کمک کرد و با سپاهیانی که او در اختیارش گذاشت به سوی شیراز رهسپار شد. صید مرداخان، با آگاهی از حرکت لطفعلیخان، سپاهی به فرماندهی شاهمرادخان، برادرش، برای مقابله با او فرستاد. دو سپاه در نزدیکی بوشهر به هم رسیدند، اما پیش از آغاز درگیری، شاهمرادخان کشته شد و بسیاری از سپاهیان او به نیروهای لطفعلیخان پیوستند (رجوع کنید به موسوی اصفهانی، ص 317ـ 320؛ گلستانه، ص 352؛ شهاوری شیرازی، ص 67ـ 70).
لطفعلیخان به کمک برخی از بزرگان شیراز(از جمله حاجی ابراهیمخان کلانتر*)، صیدمرادخان و توطئهکنندگان قتل پدر را کشت و خود در شعبان همان سال بر تخت نشست (موسوی اصفهانی، 317ـ 320؛ وارینگ، ص 289). او حاجی ابراهیمخان را بر مسندش، کلانتری شیراز، ابقا کرد (موسوی اصفهانی، ص 342).
حکومت لطفعلیخان زند هم زمان با قدرت گرفتن آقا محمدخان قاجار آغاز شد و بدین سان کشمکش قاجار و زند– که از زمان نبردهای محمدحسنخان قاجار( پدر آقامحمدخان) و کریمخان زند آغاز شده بود– از سرگرفته شد. آقامحمدخان قاجار در 1203 ، جعفر قلیخان(برادرش) و مصطفیخان دولو( سرادرخود) را به شیراز فرستاد و خود نیز برای مقابله با لطفعلیخان به فارس رفت. لطفعلیخان شکست خورد و به سوی قلعۀ شیراز گریخت و آقامحمدخان شیراز را هفتهها محاصره کرد، اما به سبب کمبود آذوقه و مقاومت لطفعلیخان، به تهران برگشت (موسوی اصفهانی، ص 323ـ 324، شهاوردی شیرازی، ص 72ـ 73). در اوایل 1204، لطفعلیخان که سپاهیان خود را برای مقاومت در برابر این قاجاری مدعی سلطنت کافی نمیدید، برای جمعآوری نیروی بیشتر به دشتی و دشتستان رفت. در همین حال، برخی اعیان شیراز، آقامحمدخان را به تصرف آن شهر دعوت کردند (هدایت، ج 13، ص 7333)، اما لطفعلیخان پس از بازگشت از دشتستان، شیراز را تسخیر کرد و روانۀ اصفهان شد و شیراز را به حاجی ابراهیمخان کلانتر سپرد و برای آنکه در غیابش از ابراهیم خان خلافی سرنزند، پسر او را به گروگان با خود برد. این بیاعتمادی به سبب آن بود که پس از روی کار آمدن لطفعلیخان و هنگامی که او در کرمان بود، برخی از سرداران او با حاجیابراهیم خان دشمن شدند و از او نزد خان زند بدگویی کردند که بدگمانی شدیدی بین آن دو پدید آورد(کوهمرهای، ص 62؛ شهاوردی شیرازی، ص 80ـ 81). در 1205، لطعفلیخان زند با بیست هزار سپاهی به اصفهان لشکر کشید. آنان در سیرم علیا با سپاه قاجاریه روبهرو شدند، اما چون بخشی از سپاه، لطفعلیخان را همراهی نکردند، وی شکست خورد و سبب این همراهی نکردن آن بود که کلانتر فارس که دیگر به لطفعلیخان اعتماد نداشت، شیراز را گرفت و حامیان لطفعلیخان را با نیرنگ حبس کرد (موسوی اصفهانی، ص 343؛ وارینگ، ص 294) و سپس، به دستور او، عبدالرحیمخان و محمدعلی خان، برادرانش، که همراه سپاه خان زند در قمشه بودند، سپاهیان را برضد خان زند شوراندند. بنابراین، لطفعلیخان با معدودی از سپاهان به سوی شیراز گریخت (جونز، ص 28؛ شهاوری شیرازی، ص 82ـ 84؛ ساروی، ص 196ـ 197). اما کلانتر شیراز دروازۀ شهر را باز نکرد. خان زند ناگزیر به کوههای میان کازرون و خلیج فارس عقب نشست. رضا قلیخان، حاکم کازرون، قصد دستگیری او را داشت، اما لطفعلی خان با سختی تمام خود را به بوشهر رساند. در آنجا نیز ماندگار نشد و به بندر ریگ رفت. امیر علیخان، حاکم بندر ریگ، سپاهیانی در اختیار او نهاد تا به شیراز بازگردد، اما لطفعلیخان گرفتار یورش سپاهیان رضاقلیخان شد و پس از پیروزی بر آنها رهسپار شیراز گشت (شهاوری شیرازی، ص 87ـ 88).
حاجی ابراهیمخان که به تنهایی یارای مقاومت در برابر لطفعلیخان را نداشت از آقامحمدخان خواست تا به مقابلۀ خان زند بشتابد و خزاین او را در شیراز ضبط کند(موسوی اصفهانی، 351؛ کوهمرهای، ص 65ـ 66؛ ساروی، ص 197ـ 198).
در 1205، لطفعلیخان با نیرویی اندکشمار، در گویم( حدود کازرون و شیراز) با نیروهای مصطفیخان قاجار و حاجی ابراهیم خان کلانتر درگیر بود تا این که در زرقان، بر مصطفیخان قاجار پیروز شد و سپس جان محمدخان دَلّوی قاجار را در نزدیکی مسجد بردی شیراز شکست داد و جمعی از امیران قاجار اسیر شدند و او بر تمام نواحی اطراف شیراز تسلط یافت (ساروی، ص 199ـ 200؛ خاوری شیرازی، ص 38). لطفعلیخان کوشید با حاجیابراهیمخان مذاکره کند و حتی به او پیشنهاد کرد با خانوادهاش، که اکنون در دست او بودند، به هند یا عثمانی برود (همبلی، ص 124). حاجی ابراهیم این پیشنهاد را نپذیرفت و منتظر نیروهای کمکی قاجار بود. در 1206، آقامحمدخان قاجار پس از باخبر شدن از شکستهای مداوم سپاهیانش از نیروهای لطفعلیخان، تصمیم گرفت شخصاً برای مقابله با لطفعلیخان عازم فارس شود. وی نخست به اصفهان رفت و پس از سپردن این شهر به حسینقلیخان، پسر حسنقلیخان جهانسوز، به زرقان رفت. لطفعلیخان که از حرکت آقامحمدخان از اصفهان اطلاع یافته بود پیش دستی کرد و در نزدیکی آبرج، پانزده فرسخی شمال شیراز، بر بخشی از اردوی آقامحمدخان حمله برد و پیروز شد (شهاوری شیرازی، ص 95ـ 97) و سپس، شبانه، به نیروهای قاجار تاخت و سپاه قاجار از هم پاشید. اما حاجی ابراهیم، از نزدیکان لطفعلی خان، به دروغ به او خبر فرار آقامحمدخان را داد که باعث شد خان زند تا صبح از ادامۀ جنگ خودداری کند. همین فرصت کافی بود که خان قاجار سپاهیان خود را گرد آورد. روز بعد، در نبردی نهایی، سپاهیان زند شکست خوردند و لطفعلیخان به سمت کرمان گریخت (موسوی اصفهانی، ص 371؛ 378؛ شهاوری شیرازی، ص 97ـ 99؛ وارینگ، ص 298). آقامحمدخان قاجار، پس از شکست سپاهیان زند، در 18 شوال 1206 وارد شیراز شد و حاجی ابراهیم را به پاس خدمتش، و در حقیقت خیانتش، به بیگلر بیگی شیراز منصوب کرد (ساروی، ص 212).
لطفعلیخان در سر راه خود به کرمان، چندی در طبس ماند و به یاری عدهای سوار که حکمران طبس، امیرحسینخان طبسی، به او داده بود، برای تسخیر شیراز به سمت ابرقوه و داراب رفت. پس از مدتی جنگ و گریز با طرفداران قاجاریه و حاجیابراهیمخان کلانتر، شکست خورد و به خراسان رفت (موسوی اصفهانی، ص 378ـ 380 رجوع کنید به شهاوری شیرازی، ص 104ـ 106). توقف لطفعلیخان در طبس، به سبب ترس حاکم طبس، چندان طول نکشید. لطفعلی خان برای کمک گرفتن از تیمورشاه، حاکم درّانی آنجا، رهسپار قندهار شد، اما چون از مرگ تیمورشاه با خبر شد، مدتی در قاین ماند. نمایندگان محمدخان( حاکم نرماشیر) و جهانگیرخان( حاکم بم) در آنجا به خدمت لطفعلیخان رسیدند و برای تسخیر کرمان به او قول مساعدت دادند (موسوی اصفهانی، ص 381). در 1208، خان زند در نبردی کرمان را از دست مرتضی قلیخان و امیران قاجار خارج کرد و در این شهر بر تخت نشست. سپس خود را پادشاه خواند و سکه ضرب کرد (شهاوری شیرازی، ص 109).
در 1209، با رسیدن خبر استیلای لطفعلیخان بر کرمان، آقامحمدخان که عازم تسخیر خراسان بود، رهسپار کرمان شد و چهار ماه آنجا را محاصره کرد تا اینکه، به سبب مقاومت اهالی کرمان و سرما، تصمیم به ترک محاصره گرفت، اما یکی از نگهبانان قلعه، دروازۀ شهر را گشود و عدهای از سپاهیان قاجار وارد شهر شدند که با مقاومت سپاه زند عقب رانده شدند. پس از آن، نجفقلیخان خراسانی، از معتمدان خان زند، به او خیانت کرد و این بار دوازده هزار تن از سپاهیان آقامحمدخان به شهر یورش بردند و خان زند شکست خورد و با از دست دادن تمامی همراهان و هوادارانش، از کرمان گریخت و به بم پناه برد (موسوی اصفهانی، ص 386ـ 387). پس از تسخیر کرمان، آقامحمدخان حکم به ویرانی و قتل عام و تنبیه مردم آنجا داد و دستود داد از اهالی آنجا بیست هزار جفت چشم بکنند و به او تحویل دهند و به قدری از او و از سپاهیان او به شهر آسیب رسید که کرمان را شهر کوران نامیدند (برای آگاهی بیشتر از این کشتار رجوع کنید به وزیری کرمانی، ج 2، ص 750ـ 754).
هنگامی که لطفعلیخان به بم رسید، محمدعلیخان( حاکم بم) جهانگیرخان( برادرش) را، که از یاران لطفعلیخان بود، همراه او ندید و تصور کرد اسیر آقامحمدخان شده است، از این رو تصمیم گرفت لطفعلیخان را دستگیر کند و با سپردن او به آقامحمدخان، برادر خود را رها سازد. لطفعلیخان از این نیت آگاه شد و خواست از بم بگریزد، اما در حین فرار، زخمی و اسیر شد و به آقامحمدخان تسلیم گردید (موسوی اصفهانی، ص 387ـ 390). به دستور او، چشمهای لطفعلیخان را کور کردند و به بدترین نحو ممکن شکنجه اش دادند. آقامحمدخان الماس دریای نور و الماس تاج ماه را، که به بازوی لطفعلیخان بسته شده بود، گرفت و او را در ربیعالاول 1209 به طرز رقتانگیزی به تهران فرستاد و خود به شیراز رفت. پس از چندی آقامحمدخان دستور قتل لطفعلیخان را به محمدخان دولو قاجار، حاکم تهران، داد (شهاوری شیرازی، ص 116؛ ساروی، ص 255ـ 256). لطفعلی خان هنگام مرگ 25 ساله بود. پیکر او را در امامزاده زیدبن یحیی تهران به خاک سپردند (خاوری شیرازی، ج 1، ص 40). اما به نوشتۀ موسوی اصفهانی (ص 391)، بعدها جنازۀ او را مخفیانه به نجف منتقل کردند. لطفعلی خان در عین جوانی، با شهامت بود، حتی آقامحمدخان قاجار دلاوریهای او را در جنگها تأیید کرده است (جونز، ص 68). وارینگ (ص 304) تدبیر و شجاعت او را در جنگ ورزیدن همپایۀ ریچارد، پاشاه انگلستان، وصف کرده و وزیری کرمانی (ص 754) او را با بهرام چوبینه و سلطان جلالالدین خوارزمشاه همسنگ دانسته است. شرح دلاوریهای او دست مایۀ سرودن اشعاری شد که مردم آنها را بر سر زبان داشتند. در تکایا و تعزیهخوانیها نیز از رشادتهای لطفعلی خان و مرارتهایی که در عمر کوتاهش کشیده بود، یاد می شد (خوب نظیر، ص 121ـ 122).
منابع : (1) هارفورد جونز، آخرین روزهای لطفعلیخان زند، ترجمۀ هماناطق و جان گرنی، تهران 1353ش؛ (2) فصلالله خاوری شیرازی، تاریخ ذوالقرنین، چاپ ناصرافشارفر، تهران 1380ش؛ (3) حسن خوب نظر، جانشینان کریمخان زند، شیراز 1354ش؛ (4) محمد فتحاللهبن محمدتقی ساروی، تاریخ محمدی (احسنالتواریخ)، چاپ غلامرضا طباطبایی مجد، تهران 1371ش؛ (5) ابن عبدالکریم علیرضا شهاوری شیرازی، تاریخ زندیه (جانشینان کریمخان زند)، چاپ ارنست بئیر، ترجمۀ مقدمه: غلامرضا و رهرام، تهران 1365ش؛ (6) ابوالحسن غفاری کاشانی، گلشن مراد، چاپ غلامرضا طباطبایی مجد، تهران 1369ش؛ (7) ویلیام فرانکلین، مشاهدات سفر از بنگال به ایران در سالهای 1787ـ 1786م.، ترجمه محسن جاویدان، تهران 1358ش؛ (8) زینالعابدین کوهمرهای، رسالۀ تدابیر شاه و وزیر، چاپ مهین دخت حاجیانپور (همبلی)، تهران 1384ش؛ (9) ابوالحسنبن محمدامین گلستانه، مجملالتواریخ، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران 1356ش؛ (10) میرزامحمدصادق موسوی نامی اصفهانی، تاریخ گیتی گشا، تهران 1363ش؛ (11) احمدعلیخان وزیری کرمانی، تاریخ کرمان، چاپ محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران 1370ش؛ (12) رضا قلیخان هدایت، تاریخ روضةالصفای ناصری، چاپ جمشید کیانفر، تهران 1380ش؛ (13) Gavih R. G. Hambly, "Agha Muhammad Khān and the establishment of the Qājār Dynasty", in Combridge History of Iran, ed. Peter Avery …, Vol. 7. Cambridge 1991. (14) Edward Scott Waring, A Tour to Sheeraz , London 1807.
/ حسین حاتمی/