طالبخان اردوبادى ، صدراعظم شاهعباس* اول صفوی و شاهصفى*. او فرزند حاتمبيگ* و نوۀ بهرامبيگ اردوبادى و از خاندان نصيريۀ اردوباد بود، که از نوادگان خواجه نصيرالدين طوسى بهشمار مىروند (اسكندربيگ منشى، ج 2، ص 722، ج 3، ص 1091). اسكندربيگ منشى در همه جا، جز يك مورد (ج 2، ص 756)، نام او را ابوطالب ذكر كرده است ( برای نمونه، همو، ج 2، ص 807، ج 3، ص924ـ925). حسينى جنابذى هم نام او را ميرزاطاهرخان ثبت نموده است (ص 818).
از تاريخ تولد طالبخان اطلاعى در دست نيست. وى چندين سال نزد ميرمحمدحسين تفرشى، از سادات تفرش، به تحصيل مشغول بود (اسكندربيگ منشى، ج 2، ص 756). در 1019، پس از فوت پدرش، در نوجوانى به جاى پدر به وزارت شاهعباس اول رسيد (همان، ج 2، ص 807؛ منجم يزدى، ص310). او، به دستور شاه، چهار ماه در تبريز ماند و به امور سپاه رسيدگى كرد (اسكندربيگ منشى، ج 3، ص 924ـ925). در 1027، ميان او و قوامالدين محمد اصفهانى (مستوفىالممالك) كدورتى پيش آمد و یکديگر را به از بين بردن اموال ديوان متهم كردند. شاهعباس، پس از پيگيرى، با پردهپوشى، از تقصير آن دو گذشت (همان، ج 3، ص 942).
طالبخان در 1028، به دستورشاهعباس، مأمور رسيدگى به قتل رمازبيگ گرجى شد. خجنهبيگ (قاتل رمازبيگ) و برادرانش به جان او سوءقصد كردند، ولى جان به در برد. طالبخان در 1030 مغضوب شاه شد و از وزارت برکنار گردید(همان، ص 946، 965ـ966). پس از آن، ده سال در اصفهان بیکار بود (واله اصفهانى، ص320) تا اينكه شاهصفى در 1040، پس از بر تختنشستن، او را واقعهنويس دربار خويش کرد(محمدمعصوم، ص40).
طالبخان در 1041، پس از استعفا يا بركنارى خليفهسلطان*، براى دومين بار صدر اعظم دولت صفوى شد(واله اصفهانى، ص 109، 320). در 1042، شاهصفى به اومأموریت داد تا مقدمات ورود داوربخش، معروف به سلطان بلاغى( پسر سلطانخسرو و نوادۀ سلطان سليم)، را فراهم كند. داوربخش از قتلعام شاهزادگان در هند – که از سوى آصفخان، وزير شاهجهان، صورت گرفته بود – نجات يافته و به ايران آمده بود (محمدمعصوم، ص 141؛ وحيد قزوينى، ص 241).
در 1043 ( به نوشتۀ خواجگى اصفهانى، در سال 1042)، طالبخان مأمور رسيدگى به اختلاف ساروتقى* با بيگتاشخان، بيگلربيگى بغداد، شد (محمدمعصوم، ص 164ـ165؛ واله اصفهانى، ص170). طالبخان با جانبدارى از خليلبيگ و اتهام ناوارد به ساروتقى، دشمنى شاهصفى و ساروتقى را با خود برانگيخت (محمدمعصوم، ص 184؛ واله اصفهانى، ص 171ـ172) و سرانجام، در صفر 1044، هنگامی كه به همراه شاهصفى در ييلاق سهند تبريز بهسر مىبرد، كشته شد. مورخان گستاخى او را به هنگام حضور در نزد شاه و ناكارآمدى او را در ضبط امور ديوانى، از عوامل كشته شدنش ذكر كردهاند (واله اصفهانى، ص 201ـ203؛ ولىقلى شاملو، ج 1، ص215ـ216؛ اولئاريوس، ج 2، ص730).
به نوشتۀ خواجگى اصفهانى (ص 188)، نداشتن دورانديشى، افراط در شرابخوارى و نيز بدگويى از طالب خان نزد شاه، از عوامل تغییر نظر شاهصفى به او بود. شاهصفى، پس از قتل او، تمام اموالش را مصادره كرد (اولئاريوس، ج 2، ص 731).
طالبخان اردوبادى در كسب كمالات و فضائل كوشا و به علوم رایج زمان خودآگاه بود و بر علم سياق و حساب و انشا تسلط كافى داشت (حسينى جنابذى، ص 818). وحيد قزوينى (ص 309ـ310) او را فاقد استعداد خوانده، ولى نوشته است که نيكسرشت و بزرگمنش بود. وی جثهاى بزرگ داشت و خوشرو بود و از خوردن شراب لحظهاى فارغ نمی شد.
طالبخان شعر هم مىسرود. از جمله سروده های اوست: شعری دربارۀ مرگ شيخبهايى (اسكندربيگ منشى، ج 2، ص 968)، شعری در وصف شمشير تيمورگوركانى كه به شاهصفى اهدا شده بود، و شعرى دربارۀ درى كه به دستور شاهصفى در باغ شاه ساخته شد و به خيابان باغ سعادت اصفهان باز مىشد (واله اصفهانى، ص 159ـ160).
منابع : (1) آدام اولئاريوس، سفرنامه آدام اولئاريوس، ترجمۀ حسين كردبچه، 1369؛ (2) اسكندربيگ منشى؛ (3) ملاجلالالدين منجم يزدى، تاريخ عباسى، چاپ سيفاللّه وحيدنيا، تهران 1366ش؛ (4) ميرزابيگ حسنبن حسينى جنابذى، روضةالصفويه، چاپ غلامرضا طباطبايى مجد، تهران 1378ش؛ (5) محمدمعصومبن خواجگى اصفهانى، خلاصةالسير، چاپ ايرج افشار، تهران 1368ش؛ (6) ولىقلىبن داود قلى شاملو، قصصالخاقانى، چاپ حسن سادات ناصرى، تهران 1371ش؛ (7) اراك 1334؛ (8) محمديوسف واله قزوينى اصفهانى، خلدبرين (حديقۀ ششم و هفتم از روضۀ هشتم)، چاپ محمدرضا نصيرى، تهران 1382ش؛ (9) ميرزا محمدطاهر وحيد قزوينى، تاريخ جهان آراى عباسى، چاپ سعيد ميرمحمدصادق، تهران 1383ش.
/ سيدسعيد ميرمحمدصادق /