responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 7162

خلأ ، خلأ، اصطلاحى فلسفى و كلامى و در مقابل ملأ. خلأ يا فراغ در لغت به مكان و فضايى اطلاق مى‌شود كه چيزى يا كسى در آن نباشد و ضد آن، ملأ، به معناى پُر، سرشار، آكنده و انباشته است (صليبا، ذيل واژه؛ سجادى، ص 310ـ311، 750).

بحث خلأ در فلسفه از زمان پيش‌سقراطيان مطرح بوده است. فلاسفه وحدت‌گرا، مانند پارمنيدس، خلأ را به عدم تفسير كرده و منكر آن شده‌اند و در مقابل، اتميان همچون دموكريتوس (ذيمقراطيس*)، خلأ را به معناى مكان خالى در نظر گرفته و براى توجيه نظريه اتمى (جزء لايتجزّا*) از آن استفاده كرده‌اند. به نظر آنان تمايز اتمها و حركت و تغيير و تبدل آنها مستلزم وجود خلأ است (>دايرة‌المعارف فلسفه<، ذيل "Vacuum and void"). فيثاغوريان نيز خلأ را براى تمايز ميان اعداد لازم مى‌ديدند و معتقد بودند كه بيرون عالم، خلأ است و از طريق دم زدن، خلأ به درون عالم راه مى‌يابد (ارسطو، طبيعيات، 213ب). افلاطون در تيمائوس(58ب، 60ج، 80ج) منكر وجود خلأ است. اما با توجه به تعريف وى (تيمائوس، 52ب) از مكان و اينكه آن را امرى ابدى و ظرف امور حادث معرفى كرده، اين گرايش به وجود آمده كه چنين مكانى ممكن است همان خلأ (مكان فارغ) باشد (رجوع کنید به جرجانى، ص 135؛ >دايرة‌المعارف فلسفه< ذيل "Space"). ارسطو در طبيعيات (213الف، 217ب)، ضمن تعريف خلأ و عقايد معتقدان به آن، وجود خلأ به معناى مكان تهى را نفى كرده و بر عدمِ آن دليل آورده است. پس از وى، رواقيون و اكثر فلاسفه اسلامى دلايل وى را پذيرفته‌اند و وجود خلأ به معناى مذكور را باطل دانسته و در مقابل، بسيارى از متكلمان مسلمان وجود خلأ را پذيرفته‌اند (تهانوى، ج 1، ص 458؛ >دايرة‌المعارف فلسفه<، ذيل "Vacuum and void"). در فلسفه و كلام اسلامى، بحث خلأ عمومآ ذيل بحث مكان* مطرح شده است (براى نمونه رجوع کنید بهفارابى، 1312، ص 17؛ ابن‌سينا، 1405، ج 1، فن 1، ص 123ـ136؛ فخررازى، المباحث‌المشرقية، ج 1، ص 338ـ360؛ لاهيجى، 1425، ج 3، ص 237ـ258).

ريشه اعتقاد به خلأ، ملاحظه مكانهاى خالى و سپس پر شدن آنها به وسيله اجسام بوده است و اين تصور را ايجاد كرده كه پيش از هر مكان‌مندى بايد خلأيى موجود باشد و حركت اجسام نيز فقط از همين طريق توجيه مى‌شود (ابوالبركات بغدادى، ج 2، ص 44ـ45). به نظر منكران خلأ، قائل شدن به خلأ ناشى از تصرفات قوه واهمه است و در غالب موارد، از وجود هوا در مكانى كه خالى فرض مى‌شود غفلت شده است (ارسطو، طبيعيات، 213ب، 216الف؛ ابن‌سينا، 1381ش، ص 15).

خلأ به دو معنا استعمال شده است: 1) بُعد مفروض يا همان مكان مطلق در اصطلاح متكلمان. معمولا اين معنا درباره خلأِ بيرون عالم مطرح مى‌شود و در آن، مكان با متمكّن نسبتى ندارد (خوارزمى، ص 211). 2) مكان خالى از هر چيزى كه آن را اشغال كند كه اين مكان ممكن است بعد موجود يا موهوم يا سطح باشد. جمهور حكما، هم آنان كه مكان را به سطح تعريف مى‌كنند، مانند فارابى (همانجا) و ابن‌سينا (1405، ج 1، فن 1، ص 123)، منكر خلأ به هر دو معنا هستند و هم معتقدان به بعد بودن مكان، مانند خواجه نصيرالدين طوسى (رجوع کنید به علامه حلّى، 1407، ص 154ـ157) و ملاصدرا (1981، سفر2، ج 1، ص 48ـ52)، وجود بعد موهومى به نام خلأ را انكار كرده‌اند.

متكلمان خلأ را در دو معناى خارج عالم (خلأ نامتناهى) و درون عالم (خلأ متناهى) در نظر گرفته‌اند. خلأ خارج عالم بالاتر از فلك اعظم (فلك محيط رجوع کنید به فلك/ افلاك*) در نظر گرفته مى‌شود (رجوع کنید به فخررازى، التفسيرالكبير، ج 12، ص 150). فلاسفه اين نوع خلأ را عدم محض و لاشىء دانسته‌اند و معتقدند بيرون عالم جسمانى، نه خلأ وجود دارد و نه ملأ (اخوان‌الصفا، ج 2، ص 28ـ29؛ لاهيجى، 1383ش، ص 84؛ قس فخررازى، المطالب‌العالية، ج 5، ص 115ـ117). انگيزه اعتقاد به چنين مكان موهومى، اثبات حدوثِ عالَم (رجوع کنید به حدوث و قدم*) بوده است (رجوع کنید به فخررازى، المطالب‌العالية، ج 5، ص 171ـ173؛ صدرالدين شيرازى، 1378ش، ص 226ـ227) و در مقابل، نتيجه فلسفى انكار آن، اثبات واحد بودن عالم جسمانى و نفى عوالم ديگر است (ابن‌سينا، 1364ش، ص 275؛ ابن‌رشد، ص 93). خلأِ متناهى و درونِ عالم عبارت است از فاصله بين دو جسم به نحوى كه با يكديگر تلاقى نكنند و چيزى نيز باعث تلاقى آنها نشود. قائلان به وجود چنين خلأيى از معتقدان به جزء لايتجزا به شمار مى‌آيند (رجوع کنید بهولفسون، ص 493). گفته مى‌شود جزء لايتجزا و خلأ براى اثبات معاد نزد متكلمان حائز اهميت است (رجوع کنید به فخررازى، كتاب‌الاربعين، ص 253؛ علامه حلّى، 1419، ج 1، ص 402).

منكران وجود خلأ، با توجه به اقوال معتقدان به خلأ، آن را متشابه الاجزاء، فاقد جهت، انقسام‌ناپذير و متناهى وصف كرده‌اند كه حركت و سكون در آن رخ نمى‌دهد (براى نمونه رجوع کنید بهابن‌سينا، 1405، ج 1، فن 1، ص 127ـ130) اما معتقدان به وجود خلأ، در اين ويژگيها با حكما اتفاق‌نظر ندارند (براى نمونه رجوع کنید به فخررازى، المطالب‌العالية، ج 5، ص 171ـ176) و حتى محمدبن زكرياى رازى (1372ش، ص 8ـ9) قوه جاذبه و دافعه را نيز در خلأ منظور كرده است. معتقدان به وجود چنين خلأيى دلايلى براى ادعاى خود آورده‌اند: 1) جدا كردن دو صفحه كاملا صيقلى و به هم چسبيده، دفعتآ، به صورتى كه همه اجزاى دو سطح در يك آن از سطح يكديگر جدا شوند، مستلزم وجود خلأ در وسط دو سطح است؛ اگر چه اين فضا به سرعت با هوا پر مى‌شود. اين دليل را حجتى قوى در اثبات خلأ دانسته‌اند (لاهيجى، 1425، ج 3، ص 255). 2) بدون وجود خلأ حركت مكانى امكان ندارد، زيرا اگر شىء نخست حركت كند و شىء دوم در جاى خود باشد، اجتماع دو شىء در مكان واحد رخ مى‌دهد و اين امر محال است و اگر با حركت شىء اول، شىء دوم نيز حركت كند، مستلزم حركت ساير اشياست و در اين صورت، با هر حركتى كل عالم دچار تغيير و انتقال مى‌شود و اين امر محال است. 3) اگر خلأ وجود نداشته باشد، آب و مواد غذايى به بدن گياهان و جانوران وارد نمى‌شود و نمو صورت نمى‌گيرد. 4) توجيه تخلخل و تكاثف (يعنى افزايش و كاهش حجم، بدون ورود يا خروج چيزى به جسم*) تنها از طريق اعتقاد به وجود خلأ امكان‌پذير است و با افزايش يا كاهش خلأ توجيه مى‌شود. همچنين وجود خلأ بيشتر در اجسام متخلخل، سبب سبكى آنها و صعودشان به طرف بالا مى‌شود (فخررازى، المطالب‌العالية، ج 5، ص 155ـ166؛ علامه حلّى، 1419، ج 1، ص 402ـ406؛ عضدالدين ايجى، ص 117ـ118). برخى از اين استدلالها را قبلا حكماى يونان مطرح كرده بودند و ارسطو (طبيعيات، 213ب ـ 217ب) به آنها اشاره و آنها را نقد كرده است.

معتقدان به وجود خلأ براى اثبات نظريه خود، شواهد تجربى نيز ارائه كرده‌اند (از جمله فرو بردن بطرى خالى در آب، ريختن آب در ظرف محتوى خاكستر) كه اكثر آنها مورد مناقشه منكران خلأ است (فارابى، 1985، ص 2ـ16؛ ابوريحان بيرونى و ابن‌سينا، ص 47ـ48؛ صدرالدين شيرازى، 1981، سفر2، ج 1، ص 52ـ55). به نظر منكران خلأ، تغيير مكانى از طريق حركت دورانى توجيه‌پذير است و به نظر آنان نبودنِ جهت در خلأ حركت مكانى را ناممكن مى‌سازد. علاوه بر اين، تخلخل و تكاثف ممكن است به سبب تغييرات كيفى اجزاى جسم يا دخول و خروج هوا باشد، نه كم و زياد شدن خلأ (ارسطو، طبيعيات، 214الف ـ 214ب؛ ابن‌سينا، 1405، ج 1، فن 1، ص 145ـ147).

منكران خلأ نيز دلايلى براى رد خلأ آورده‌اند كه از مهم‌ترين آنها استدلالى است كه براساس تفاوت حركت جسم در خلأ و ملأ اقامه شده است. خلاصه اين استدلال چنين است: سرعت حركت اجسام در ملأ به رقيق يا غليظ بودن واسطه و اختلاف وزن متحرك وابسته است. هر چه واسطه رقيق‌تر و وزن متحرك كمتر باشد، سرعت حركت بيشتر خواهد بود. با توجه به عدم واسطه در خلأ، عبور جسم از خلأ بايد بدون صرف وقت صورت گيرد؛ در حالى كه حركت بدون زمان معنا ندارد. همچنين چون در خلأ واسطه‌اى وجود ندارد تا جسم متحرك آن را بشكافد و تقسيم كند، موجبى نخواهد بود كه جسم سنگين سريع‌تر از شىء سبك حركت كند. اين استدلال را اول بار ارسطو (طبيعيات، 215الف ـ 216الف) در انكار خلأ مطرح كرده و اكثر حكماى اسلامى نيز آن را نقل كرده‌اند (رجوع کنید به ابن‌سينا، 1405، ج 1، فن 1، ص 130ـ131؛ علامه حلّى، 1407، ص 154؛ صدرالدين شيرازى، 1981، سفر2، ج 1، ص 51ـ52؛ سبزوارى، ج 4، ص 343ـ346). بر اين برهان اشكالاتى وارد است (رجوع کنید به ابوالبركات بغدادى، ج 2، ص 62ـ63؛ فخررازى، المطالب‌العالية، ج 5، ص 173ـ175؛ نصيرالدين طوسى، ص 215ـ217).

دليل ديگر منكران خلأ، تفاوت فاصله اجسام و در نتيجه، كم و زياد شدن خلأ بين آنها، با فرض وجود خلأ، است. به نظر آنان، اگر خلأ وجود داشته باشد، ممكن است زيادت و نقصان بپذيرد و هر چه اين ويژگى را داشته باشد داراى كميت و مقدار است و در نتيجه، قائم به مادّه و جسم خواهد بود. بنابراين، معتقدان به وجود خلأ ناچار از اعتراف به جوهر بودن خلأ و قابليتِ داشتن ابعاد سه‌گانه و جواز اشاره حسى به آن هستند (ابن‌سينا، 1403، ج 2، ص 164ـ166؛ سهروردى، ج 2، ص 89ـ90؛ صدرالدين شيرازى، 1981، سفر2، ج 1، ص 49ـ50؛ براى ملاحظه پاسخ معتقدان به خلأ رجوع کنید به فخررازى، المطالب‌العالية، ج 5، ص 176؛ علامه حلّى، 1419، ج 1، ص 406ـ412، 420ـ429). براساس آنچه به محمدبن زكرياى رازى منسوب است، وى قائل به جوهريت خلأ بوده و آن را از قدماى خمسه دانسته است (رجوع کنید به رازى، 1400، ص 191ـ216).

منكران وجود خلأ، همچون معتقدان به آن، براى اثبات عقيده خود از شواهد تجربى نيز استفاده كرده‌اند، از جمله ريخته نشدن آب از آبدزدك يا ابزار حجامت علاوه بر اين، لازمه فرض خلأ برخورد شىء متحرك در خلأ به سطح داخلى فلك است زيرا مانعى وجود ندارد، و اين امر محال است (ابن‌سينا، 1381ش، ص 23ـ24؛ صدرالدين شيرازى، 1981، سفر2، ج 1، ص 52ـ53).


منابع :
(1)ابن‌رشد، تهافت‌التهافت، چاپ صلاح‌الدين هوارى، صيدا 1422/2001؛
(2) ابن‌سينا، الاشارات و التنبيهات، مع‌الشرح لنصيرالدين طوسى و شرح‌الشرح لقطب‌الدين رازى، تهران 1403؛
(3) همو، الشفاء، الطبيعيات، ج 1، الفن‌الاول: السماع‌الطبيعى، چاپ ابراهيم مدكور و سعيد زايد، قاهره 1385/1965، چاپ افست قم 1405؛
(4) همو، طبيعيات دانشنامه علائى، چاپ محمد مشكوة، همدان 1381ش؛
(5) همو، النجاة من‌الغرق فى بحرالضلالات، چاپ محمدتقى دانش‌پژوه، تهران 1364ش؛
(6) ابوالبركات بغدادى، الكتاب المعتبر فى‌الحكمة، حيدرآباد، دكن 1357ـ1358، چاپ افست اصفهان 1373ش؛
(7) ابوريحان بيرونى و ابن‌سينا، ابوريحان بيرونى و ابن‌سينا: الاسئلة و الاجوبة، چاپ حسين نصر و مهدى محقق، تهران 1352ش؛
(8) اخوان‌الصفا، رسائل اخوان‌الصفاء و خلّان‌الوفاء، قم 1405؛
(9) محمد اعلى‌بن على تهانوى، كتاب كشاف اصطلاحات‌الفنون، چاپ محمد وجيه و ديگران، كلكته 1862، چاپ افست تهران 1967؛
(10) على‌بن محمد جرجانى، كتاب التعريفات، چاپ ابراهيم ابيارى، بيروت 1405/1985؛
(11) محمدبن احمد خوارزمى، الحدودالفلسفية، در المصطلح‌الفلسفى عندالعرب: نصوص من التراث الفلسفى فى حدودالاشياء و رسومها، چاپ عبدالامير اعسم، قاهره: الهيئة المصرية العامة للكتاب، 1989؛
(12) محمدبن زكريا رازى، رسائل فلسفية، بيروت 1400/1980؛
(13) همو، كتاب الشكوك على جالينوس، چاپ مهدى محقق، تهران 1372ش؛
(14) هادى‌بن مهدى سبزوارى، شرح‌المنظومة، چاپ حسن حسن‌زاده آملى، تهران 1416ـ1422؛
(15) جعفر سجادى، فرهنگ علوم فلسفى و كلامى، تهران 1375ش؛
(16) يحيى‌بن حبش سهروردى، مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج 2، چاپ هانرى كوربن، تهران 1380ش؛
(17) محمدبن ابراهيم صدرالدينشيرازى (ملاصدرا)، الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية‌الاربعة، بيروت 1981؛
(18) همو، رسالة فى‌الحدوث (حدوث‌العالم)، چاپ حسين موسويان، تهران 1378ش؛
(19) جميل صليبا، المعجم‌الفلسفى بالالفاظ العربية والفرنسية و الانكليزية و اللاتينية، بيروت 1414/1994؛
(20) عبدالرحمان‌بن احمد عضدالدين ايجى، المواقف فى علم‌الكلام، بيروت: عالم‌الكتب، [.بى‌تا]؛
(21) حسن‌بن يوسف علامه حلّى، كشف‌المرادفى شرح تجريدالاعتقاد، چاپ حسن حسن‌زاده آملى، قم 1407؛
(22) همو، نهاية المرام فى‌علم‌الكلام، چاپ فاضل عرفان، قم 1419؛
(23) محمدبن محمد فارابى، رسالة لابى نصرالفارابى فى الخلاء، عنى بنشرها و تصحيحها و بترجمتها من اللغة العربية الى‌اللغة التركية و الانكليزية نجاتى لوغال و آيدين صاييلى، آنكارا 1985؛
(24) همو، عيون‌المسائل، چاپ سنگى دهلى ] 1312[؛
(25) محمدبن عمر فخررازى، التفسيرالكبير، قاهره [.بى‌تا]، چاپ افست تهران [.بى‌تا]؛
(26) همو، كتاب‌الاربعينفى اصول‌الدين، حيدرآباد، دكن 1353؛
(27) همو، المباحث المشرقيةفى علم‌الالهيات و الطبيعيات، چاپ محمد متعصم‌باللّه بغدادى، بيروت 1410/1990؛
(28) همو، المطالب العالية من العلم‌الالهى، چاپ احمد حجازى سقا، بيروت 1407/1987؛
(29) عبدالرزاق‌بن على لاهيجى، شوارق الالهام فى شرح تجريدالكلام، چاپ اكبر اسدعلى‌زاده، قم 1425ـ؛
(30) همو، گوهرمراد، چاپ زين‌العابدين قربانى لاهيجى، تهران 1383ش؛
(31) محمدبن محمد نصيرالدين طوسى، تلخيص المُحَصِّل، بانضمام رسائل و فوائد كلامى، چاپ عبداللّه نورانى، تهران 1359ش؛
(32) Aristoteles, The complete works of Aristotle, ed. Jonathan Barnes, Princeton, N. J. 1995.
(33) The Encyclopedia of philosophy, ed. Paul Edwards, New York: Macmillan, 1972, s.v. "Space" (by J. J. C. Smart), "Vacuum and void" (by Mary Hesse).
(34) Plato, The collected dialogues of Plato, including the letters, ed. Edith Hamilton and Huntington Cairns, [tr. Lane Cooper et al], Princeton, N. J. 1994.
(35) Harry Austryn Wolfson, The philosophy of the Kalam, Cambridge, Mass. 1976.
/ سعيد انوارى /

اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 7162
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست