responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 7160

خفيف و ثقيل ، خفيف و ثقيل، اصطلاحاتى كمابيش به معناى سبكى و سنگينى كه هم فلاسفه و متكلمان و هم دانشمندان علوم طبيعى و دقيق (و در علوم مختلف) بهكار بردهاند.

در نظام فكرى انديشمندان مسلمان، خفيف و ثقيل (يا خفت/ خفة و ثقل) از اجزاى ميل طبيعى، در زمره ملموسات، از اقسام كيف محسوس، يكى از اعراض نه گانه، است (براى نمونه رجوع کنید به فخررازى، 1966، ج 1، ص 187ـ188؛ سجادى، ذيل «ثقل»؛ اصطلاح نامه فلسفه اسلامى، ج 1، ص 298، 412، ج 2، ص 1031). دانشى كه در آن موضوع وزن اجسام و همچنين چگونگى بلند كردن اجسام ثقيل بررسى مىشده از فروع هندسه به شمار مىآمده است (درباره رابطه وزن با مفهوم خفيف و ثقيل رجوع کنید به ادامه مقاله). ابنسينا ( 1989الف، ص 112) و غزالى (ص 78) اين علم را جرّالاثقال ناميده اند، اما فارابى (ص 62ـ63) آن را علم الاثقال ناميده كه مشتمل است بر دو موضوع بررسى وزن اجسام و جستجو درباره اصول ساخت ابزارى كه با آن بتوان جسمى را از جايى به جاى ديگر منتقل كرد. با اين حال بعدها اين دو موضوع در دو دانش مختلف بررسى شده است؛ چنانكه ابناكفانى (متوفى 749؛ ص 56) از دو علم ياد مىكند: جرّالاثقال كه موضوع آن ايجاد ابزارى براى جابهجا كردن اجسام سنگين است؛ مراكزالاثقال كه موضوع آن بررسى وزن جسم و شناخت مركز ثقل آن است (نيز رجوع کنید به طاشكوپرىزاده، ج 1، ص 353؛ صديق حسنخان، ج 1، ص 66، ج 2، ص 211، 482ـ483). دانشمندان تمدن اسلامى رسائل مختلفى نيز درباره دانشهاى جرّالاثقال و مركز الاثقال ترجمه و تأليف كردند. ابناكفانى (همانجا) از كتابهاى ابوسهل كوهى، ابن هيثم و ايرن (= هرون اسكندرانى، زندگى در قرن اول ميلادى) در اين علوم ياد كرده است (براى گزارشى از مجموعه رسائل دانشمندان دوره اسلامى درباره علم الاثقال رجوع کنید به آباتوى، ص 93ـ99؛ نيز رجوع کنید به ادامه مقاله).

واژگان خفيف و ثقيل عمومآ متناظر باهم به كار رفته اند (براى يك استثنا در اين زمينه رجوع کنید به نوشته هاى عبدالرحمان خازنى در ميزانالحكمة كه فقط به ثقيل اشاره دارد؛ رجوع کنید به ادامه مقاله)، چنانكه كاربردِ باهم اين دو واژه در قرآن (رجوع کنید به توبه: 41) نيز ديده مىشود. ضمنآ در متون متقدم فارسى (شامل متون كلامى، فلسفى، علمى و غيره) هم از واژگان سبك و گران (براى نمونه رجوع کنید به ابنسينا، 1353ش، ص 83؛ ابوريحان بيرونى، 1362ش، ص 25؛ ناصرخسرو، ص 39) و هم از واژگان خفيف و ثقيل (رجوع کنید به بهمنياربن مرزبان، ص 462) و در ترجمههاى متقدم و معاصر متون قديمى از دو واژه سبك و سنگين استفاده شده است (رجوع کنید به ارسطو، 1379ش، ص 169ـ178؛ ابنسينا، 1366ش ب، ص550ـ551). در يونانى براى اصطلاح خفة/سبكى واژه(برای دیدن واژه به کتاب مراجعه کنید) و براى ثقل/ سنگينى واژه (برای دیدن واژه به کتاب مراجعه کنید) بهكار رفته است (رجوع کنید به ارسطو، 1971، ص 326؛ قس ابنسينا، 1366ش الف، واژهنامه، ص 38ـ39). واژه يونانى با واژه سنسكريت guru- و واژه اوستايى gouru- (كه ريشه كلمه گران در فارسى امروز بدان مىرسد) همريشه است (رجوع کنید به شانترن، ص 166؛ اسكيت، ذيل "Grave"). براساس همين تطور واژه در زبانهاى هندواروپايى، آلپاگو (پزشك، دانشمند و مترجم لاتينى آثار ابنسينا، متوفى ح 927/1521) در ترجمه قانون ابنسينا از واژه لاتين Gravitas (از همان ريشه سنسكريت) استفاده كرده است (رجوع کنید به گواشون، ص 31؛ براى جزئيات ريشهشناختى واژه يونانى (برای دیدن واژه به کتاب مراجعه کنید) رجوع کنید به ليدل و اسكات، ذيل (برای دیدن کلمه به کتاب مراجعه کنید)؛ شانترن، ص 574).

در ترجمههاى عربى از آثار دانشمندان يونانى همواره از واژگان خفيف و ثقيل يا خفة و ثقل استفاده شده است (براى نمونه رجوع کنید به ارسطو، 1961، ص 357؛ همو، 1404، ج 1، ص245ـ 246، 364؛ افلاطون، 1968، ص 301؛ براى واژه خفيف به معنى سبك/ سبكى در عربى رجوع کنید به خليلبن احمد، ذيل «خف»؛ ابنسيده، ذيل «خفة»؛ ابنمنظور؛ زبيدى، ذيل «خفف»؛ براى واژه ثقيل به معنى سنگين/ سنگينى رجوع کنید به مشكور، ذيل «ثقل»، كه صورتهاى مختلف واژه را در زبانهاى سامى ذكر كرده است؛ نيز رجوع کنید به گواشون، همانجا).

بحث درباره مفاهيم خفيف و ثقيل در ميان فلاسفه و مهندسان يونانى و پس از آنها در بين بسيارى از فلاسفه و متكلمان و دانشمندان جهان اسلام، همراه مفاهيم ديگر ــاز همه مهمتر مفهوم حركت و نيز، وزن، جزءلايتجزا و خلأ ــ رواج داشته است و هر كدام از فلاسفه و متكلمان بسته به مشرب فكرى خود خفيف و ثقيل را تعريف كرده و مقدمات بررسى اين پديدهها را برشمردهاند (رجوع کنید به ادامه مقاله). اگرچه، بيشترين توجه اين نويسندگان به آراى ارسطو و پس از وى ارشميدس بوده است (رجوع کنید به ادامه مقاله)، تحتتأثير مشربهاى ديگر از جمله آراى افلاطونى و نوافلاطونى نيز بحثهاى مختلفى درباره مفاهيم خفيف و ثقيل انجام دادهاند.

براساس نگرش لوقيبوس (لئوكيپوس) و ذيمقراطيس (دموكريتوس) مبنى بر وجود خلأ و جزءلايتجزّا*، اجسام بسته به ميزان و مقدار وجود خلأ در ميان اجزاى تشكيلدهنده آنها خفيف يا ثقيل ارزيابى مىشوند؛ هرچه ميزان خلأ در اجسام بيشتر باشد جسم خفيفتر (سبكتر) است و اين وابستگى به تكاثف (چگالش) يا تخلخل (عدم چگالش) يكى از مؤلفههاى اساسى براى تعريف سبكى يا سنگينى اجسام محسوب مىشود (ارسطو، 1995، ج 1، ص 504).

اما افلاطون هرچند در تيمائوس از اجزاى سازنده اشيا سخن مىگويد، كيهانشناسى متفاوتى بدون نظريه اتمها و خلأ مطرح مىكند. تبيين افلاطون از سبكى و سنگينى براساس مفهوم همگنى يا تجانس اجزاى جسم است. به عقيده او مادّه سازنده همه اجسام، حتى عناصر چهارگانه (آتش و هوا و آب و خاك) يكى است. تفاوت وزن اجسام فقط براساس تفاوت در وجود اجزاى همگن آنهاست. هر جسمى كه تعداد بيشترى اجزاى همگن داشته باشد سنگينتر است و هر جسمى كه تعداد اجزاى همگن آن كمتر باشد سبكتر است. بهعلاوه، افلاطون برخلاف ارسطو (رجوع کنید به ادامه مقاله) اعتقادى به بالا و پايين حقيقى نداشته و جهات را در سراسر كيهان يكى مىدانسته است. ازاينرو وى با وجود ذكر عناصر چهارگانه، جاى قرارگرفتن آنها را در تعيين سبكى و سنگينى اشيا مدخليت نمىدهد (رجوع کنید به افلاطون، 2003، ص 113ـ116؛ براى ردّيه ارسطو بر اين تبيين افلاطون رجوع کنید به ارسطو، 1995، ج 1، ص 503ـ504). افلاطون (همانجا) همچنين طبيعت افلاك را از جنس عناصر اوليه مىداند و تفاوتى ميان عناصر سازنده در به اصطلاح قسمتهاى بالا و پايين عالم، يعنى آسمان و زمين، نمىبيند.

ارسطو دستكم در دو موضع و بهتفصيل به موضوع سبكى و سنگينى پرداخته است. او در كتاب طبيعيات (رجوع کنید به 1995، ج 1، ص 350ـ351؛ 1404، ج 1، ص 244ـ 246) حركت و ارتباط آن با سبكى و سنگينى و نيز اين موضوع را بررسى مىكند كه كره زمين به سبب سنگينى در مركز عالم جاى دارد. او (1995، ج 1، ص 368ـ369؛ 1404، ج 1، ص 385ـ388) همچنين وجود خلأ و نقش آن در حركت و ارتباط آن با سبكى و سنگينى را رد مىكند. ارسطو در يكى از آثار خود با عنوان در آسمان (رجوع کنید به 1995، ج 1، ص450ـ451، 502ـ511) مباحث جزئىتر سبكى و سنگينى را شرح داده است. وى در اين گفتار ضمن نقل آراى پيشينيان و نقد آن، از جمله آراى افلاطون و آناكساگوراس و امپدوكلس و بررسى آراى آنان، در نهايت به اين تلقى مىرسد كه هريك از عناصر چهارگانه (آب، باد، خاك و آتش) مىكوشد بهسوى جايگاه اصلى خود حركت كند. وى بر اين اساس به تعريف سبك مطلق (جسمى كه به مقتضاى طبيعت خاص خود همواره رو به بالا حركت مىكند) و سنگين مطلق (كه رو به پايين مىرود) پرداخته است؛ خاك و همه اجسامى كه عنصر تشكيلدهنده اصلى آنها خاك است همواره سنگين و آتش همواره سبك است. در مقابلِ اين دو عنصر سنگين و سبك مطلق، دو عنصر ديگر يعنى هوا و آب، سنگينى و سبكى نسبى دارند؛ هر دو سبكتر از خاكاند، اما آب همواره از هوا سنگينتر است. حركت برآمده از سبكى و سنگينى اجسام (به سمت مركز عالم براى سنگينها و از مركز عالم براى سبكها) حركتى مستقيم است، اما در طبيعت، حركت مستديرى نيز وجود دارد كه افلاك براساس آن به دور زمين مىچرخند. لذا عنصر ديگرى نيز بايد وجود داشته باشد تا اين حركت مستدير را رقم بزند و آن اثير است و بر همين اساس طبيعت فلك با طبيعت عناصر چهارگانه (يعنى همان سبكى و سنگينى) مخالف است. بسيارى از فلاسفه و متكلمان به تفاوت طبيعت عناصر با طبيعت افلاك توجه كردهاند (رجوع کنید به ادامه مقاله).

از ديگر دانشمندان يونانى كه آراى او در زمينه سبكى و سنگينى مورد توجه دانشمندان دوره اسلامى قرار گرفت، آپولونيوس تيانايى (در منابع دوره اسلامى: بلينوس، متوفى 97 ميلادى) است. نوشتههاى او درباره سبكى و سنگينى كمابيش آميزهاى از انديشههاى افلاطونى و ارسطويى است (رجوع کنید به ص 104ـ105). او (ص 104) بهويژه حرارت را براى حركت ضرورى دانسته است.

آراى فلاسفه و متكلمان مسلمان درباره خفت و ثقل، بسته به پيروى آنان از آراى ارسطو يا افلاطون به دو دسته تقسيم مىشود. در اين ميان، به ابتكار بعضى از فلاسفه بحثهاى جديدى نيز درباره مفاهيم خفيف و ثقيل يا مبادى وابسته به آنها پديد آمد. ابويعقوب كندى (متوفى 260) از نخستين دانشمندان مسلمان بود كه رسالهاى درباره تبيين علت اختلاف طبيعت فلك با طبايع عناصر چهارگانه نوشت. كندى در اين رساله (1431، ص 279ـ281) ضمن بحث درباره كيفيات اوليه عناصر (شامل حرارت، برودت، رطوبت و يبوست) و تقسيم حركت مستقيمالخط به حركت از وسط ]عالم[ و به وسط آن و مفاهيم سبكى و سنگينى، حركت مستدير افلاك را باتوجه به اختلاف طبيعت آنان با عناصر چهارگانه تبيين كرد. كندى در رساله ديگرى (1998، ص 33ـ37) هنگام بحث درباره حركت مكانى (به عنوان يكى از انواع حركت) به بررسى نقش جرم و حركت اين جرم به سمت مركز عالم پرداخته است. بحث درباره تبيين اختلاف طبيعت فلك با عناصر چهارگانه در آثار دانشمندان بعدى نيز ادامه يافت، از جمله، فصل دوم از فن دوم از طبيعياتِ شفاى ابنسينا (ج 2، ص 6ـ15)، فصل سوم از قسم اول از باب دوم از فن اول از كتاب المباحث المشرقية فخر رازى (ج 2، ص 78ـ81) و مسئله هشتم از فصل نهم از شرح عيونالحكمه همو (ج 2، ص 173).

محمدبن زكرياى رازى (متوفى 313) نيز به خفيف و ثقيل پرداخته است كه البته نوشتههاى او در اين زمينه باقى نمانده و به اتكاى نقلقولهاى ناصرخسرو (متوفى 481؛ ص 74ـ76) از بخشى از اين آرا اطلاع داريم. به نظر رازى، اشيا بسته به ميزان آميختگى اجزاى هيولا با اجزاى خلأ در آنها سبك يا سنگيناند (رجوع کنید به ناصرخسرو، ص 75). نظر خود ناصرخسرو درباره علت سبكى و سنگينى اجسام نظرى است انتقادى بر آراى مشائيان. بهاعتقاد ناصرخسرو (ص 35ـ38، 44ـ45)، برخلاف نظر ارسطو، همه عناصر روبه مركز عالم دارند و به اين معنا همه سنگيناند. حركت آتش و هوا براثر سبكى نيز حركتى طبعى نيست بلكه قهرى و قسرى است. آنچه دهريان طبعِ جسمِ طبيعى مىنامند قوه قاهرى است مقهور قدرت الهى كه جسم را حركت مىدهد. بر اين اساس، جسم به ذات خويش حركت ندارد، بلكه مادّهاى است فعلپذير و البته پذيرنده حركت. او (ص 49) موضوع ميل اجسام سنگين به سوى مركز عالم و اجسام سبك به سوى محيط را تعليمى عاميانه تلقى مىكند (در حالى كه ميل يكى از نكات اصلى در بحث خفيف و ثقيل از منظر ارسطوييان است، رجوع کنید به ادامه مقاله). گزارش كوتاهى كه در رسائل اخوانالصفا (ج 2، ص 47ـ48) درباره خفت و ثقل داده شده، همچنان نوعى نگرش نوافلاطونى است، از جمله اينكه قرار گرفتن طبقات خاك، آب، هوا و آتش بهسبب جاى گرفتن آنها در موضع خاص خود دانسته شده است نه به علت سنگينى و سبكى آنها.

به نظر مىرسد نقطه جدايى آراى فلاسفه و متكلمان در موضوع خفيف و ثقيل از آراى افلاطون و گرايش آنان به آراى ارسطو، نوشتههاى ابنسينا باشد. در حالىكه تا قبل از ابنسينا مهمترين نوشتههاى دانشمندان دوره اسلامى در اين باره تحت سيطره آراى افلاطون و انديشههاى نوافلاطونى بوده، پس از ابنسينا انديشه ارسطويى به رويكرد غالب در اين بحث بدل شده است.

ابنسينا دستكم در سه اثر خود به موضوع خفيف و ثقيلبودن اجسام و بهويژه ارتباط آن با مفهوم حركت و حالتهاى مختلف حركت پرداخته است. او در كتاب الحدود ( 1989ب، ص 256) سبكى و سنگينى را نيروهايى تعريف كرده كه جسم را به طبع (در برابر قسر) بهسوى محيط (در مورد اجسام سبك) و به سوى مركز (در مورد اجسام سنگين) حركت مىدهند. بحثهاى تفصيلى در اين زمينه نيز در بخش طبيعيات شفا (ج 2، فن 2، ص 64ـ69) آمده است. نخستين بحث در اين زمينه در شفا، مفهوم سبك مطلق و سنگين مطلق است، چرا كه اين دو مفهوم از اساسىترين مفاهيم براى تعريف خفت و ثقل به شمار مىآيند. براين اساس، خاك و آتش به ترتيب سنگين و سبك مطلق به حساب مىآيند و هوا و آب سبك و سنگين نسبى. ابنسينا همچنين سه حالت را براى سنگينى و سبكى برمىشمارد: رسيدن جسم به مكانى كه قصد آن را دارد؛ چگونگى حركتى كه جسم پذيراى آن است؛ و وضع ايستايى جسم در مرحله نهايى. موضوع اصلى در اين حالتهاى سهگانه قصد كردن براى رسيدن به مكان طبيعى (در اصطلاح ابنسينا، حيّز) است. يكى از ويژگيهاى ديگر در اين ميان نقش ميل به تعبير فلاسفه (يا «اعتماد» به تعبير متكلمان) است. به نوشته ابنسينا ( 1989ب، همانجا) ميل يا اعتماد كيفيتى است كه براساس آن جسم آنچه را كه مانع حركتش باشد دفع مىكند. اين ميل مفهومى به جز حركت است (رجوع کنید به ادامه مقاله) و مبدأ آن در خود جسم قرار دارد. بنابراين، ميل و حركت به سوى حيّز، جريانهاى اصلى براى خفت و ثقل بهشمار مىآيند. اين ميل در پشت جسم قرار مىگيرد تا آن را به بالا (در اجسام خفيف) يا به پايين (در اجسام ثقيل) براند. در كتاب النجاة ابنسينا گزارشهاى مختصرترى درباره حيّز اجسام (رجوع کنید به ص290ـ291) و خفت و ثقل (ص 667ـ668) ديده مىشود.

به نظر مىرسد مهمترين نقادان آراى ابنسينا به مقوله خفت و ثقل، ابوريحان بيرونى و ابوالبركات بغدادى باشند. ابوريحان بيرونى در پرسش از ابنسينا اگرچه بهطور ضمنى امتناع خلأ را پذيرفته، با بحث درباره اينكه در بالاى فلك قمر و در قلمرو فلكالافلاك ممكن است نوعى حركت مستقيمالخط وجود داشته باشد نظريه نفى خفت و ثقل در افلاك را به چالش كشيده است. ابنسينا نيز با طرح اين مقدمه كه هر چيز در موضع طبيعى خود، بالفعل نه ثقيل است و نه خفيف، به اين پرسش پاسخ داده است (براى صورت تفصيلى اين پرسش و پاسخ رجوع کنید به ابوريحان بيرونى و ابنسينا، ص 2ـ12). ابوالبركات بغدادى (ج 2، ص 125، 128) نيز با قبول كليات نظر ابنسينا موضوع حركت مستدير و مستقيم را پذيرفته اما اختلاف او با ابنسينا بهويژه در مقدار تخلخل و تكاثف اجسام و ارتباط آن با سبكى و سنگينى آنهاست.

بهمنياربن مرزبان (ص 462ـ466) و شهابالدين سهروردى (متوفى 587؛ ج 3، ص 16ـ18، نيز رجوع کنید به ج 3، ص120ـ121) از ديگر كسانى محسوب مىشوند كه به تبع ابنسينا موضوع سبكى و سنگينى اجسام را بررسى كردهاند. اما فخررازى (متوفى 606) در چند اثر و بيش از همه در المباحث المشرقية (ج 1، ص 187ـ188، 287ـ288) به اين موضوع پرداخته است، علاوه بر آنكه خفت و ثقل را ذاتى جسم نمىداند، در موضوع ميل طبيعى نيز رأى ابنسينا را فاقد هرگونه جهت برهانى و حتى اقناعى مىشمرد (رجوع کنید به 1962، ج 1، ص 287).

باباافضل كاشانى (متوفى ح 664؛ ج 1، ص 288ـ290) نيز ضمن بررسى پديده حركت و نقش اجسام سبك و سنگين در فرايند حركت، زمان را معيار امتداد حركت به حساب آورده است.

نوشتههاى صدرالدين شيرازى (متوفى 1050) در اين باره جدا از بعضى تفاوتهاى روشى و استنتاجى، عملا دنباله سنّت ابنسينا محسوب مىشود (رجوع کنید به سفر2، ج 1، ص 77ـ 83). از جمله او (سفر2، ج 1، ص 78) در پاسخ به ايراد فخررازى بر ابنسينا در موضوع ميل، رأى او را از امور واضح و بىنياز از برهان دانسته است. ملاصدرا (سفر2، ج 1، ص 67، 77ـ80) نيز موضوع خفيف و ثقل را از كيفيات ملموس معرفى كرده و در عين حال ميل يا اعتماد را غير از حركت دانسته است. او ضمن شرحى مفصّل، خفت و ثقل را ميل طبيعى دانسته است.

در قرن سيزدهم، گزارش كوتاه حسينى (متوفى پس از 1242؛ ص 317) همچنان ادامه نگرش پيروان ابنسينا درخصوص خفت و ثقل اجسام است.

بخشى از بحث درباره سبكى و سنگينى اجسام در ميان دانشمندان دوره اسلامى، كمابيش در عرصه فنّاورى و بهويژه مكانيك است. مهمترين منابع يونانى اين عرصه چند رساله است، از جمله مقالة لارشميدس فى الثقل و الخفة (رجوع کنید به سلان، ص 431؛ روژانسكايا، ص 616) و كتاب ايرن ]= هرون[ فى رفع الاشياء الثقيلة و مقالة لاقليدس فىالميزان (قس روژانسكايا، همانجا، كه اين اثر را مقالة لِاُقليدس فى الاثقال ناميده است؛ براى آگاهى بيشتر درباره نام و محتواى اين كتاب رجوع کنید به اقليدس، مقدمه وپكه، ص 217ـ219؛ سلان، همانجا). اما نوع استفاده عبدالرحمان خازنى*، از اين منابع، بهويژه كتاب ارشميدس، سبب راه يافتن مفاهيم نسبتآ جديد درباره اجسام خفيف و ثقيل به كتاب او شده است (رجوع کنید به ادامه مقاله). نگرش مهندسان يونانى به اين موضوع، در مقايسه با نوشتههاى ديگر هموطنانشان (از جمله ارسطو)، باعث شده تا نگرش افرادى مانند خازنى با نگرش ديگر دانشمندان دوره اسلامى، از جمله ستارهشناسان (رجوع کنید به ادامه مقاله)، متفاوت باشد. در حالى كه اقليدس (ص220) و ارشميدس (ص510) به نقش وزن اجسام در تبيين سبكى و سنگينى آنها مىپردازند، نگرش ارسطويى در اين خصوص نقش اساسى را به تبيين جايگاه حركت مىدهد (رجوع کنید به ارسطو، 1995، ج 1، ص 503ـ510، كه هنگام بحث درباره اصول حاكم بر سبكى و سنگينى اجسام از معدود مواردى كه به وزن آنها مىپردازد هنگامى است كه آراى افلاطون در تيمائوس را نقد مىكند). همچنين، در ترجمه عربى كتاب ارشميدس (ص 511) و نقلقول خازنى (ص20ـ21) از او و نيز نقلقولهاى خازنى (ص 22ـ23) از منلائوس (دانشمند يونانى، زندگى در قرن اول ميلادى) واژه جرم هم معنى اجسام آمده است. در حالىكه در نقلقولهاى خازنى (ص 16ـ19) از دانشمندان دوره اسلامى واژه جسم بهكار رفته است. اين از مواردى است كه اختلاف نگرش دانشمندان يونانى و اسلامى را به مفهوم سبكى و سنگينى (در حيطه دانش مكانيك) نشان مىدهد. براين اساس، دستاوردهاى خازنى درباره خفت و ثقل را مىتوان آميزهاى از ديدگاه ارشميدس و ارسطو به شمار آورد. خازنى (ص 16ـ17) ثقل را قوه ذاتى جسم مىداند و بيان مىكند كه براى بررسى وزنهاى مساوى اجسام بايد آنها را حركت داد و حركت اجسام در مايعات به شكل آنها نيز بستگى دارد (قس ارسطو، 1995، ج 1، ص 511، كه به شكل اجسام و نحوه حركت آنها در كنار سبكى و سنگينيشان مىپردازد) و اگر دو جسم كه شكل واحدى دارند، در مايعى رها شوند، آنكه ثقيلتر است سنگينتر حركت خواهد كرد. اما در مقابل، بسيارى از نكات مورد توجه خازنى در اين خصوص ارشميدسى است. خازنى (ص 16) از جمله به حركت جسم در مايعات براساس چگالى مايعات مىپردازد. توضيح خازنى (ص 20ـ21) از تفاوت سنگينى اجسام در هوا و مايعات براساس اندازه (= حجم، بهتعبير او و ساير مؤلفان: مساحت) واحدى از اجسام، نشان مىدهد كه خازنى عملا قصد بيان مفهوم جرم حجمى (يا جرم مخصوص، در اصطلاح فعلى آن) را داشته است. علاوه بر اين، خازنى (ص 23ـ26) در بحث درباره نسبت وزن اجسام با فاصله آنها از مركز عالم، معتقد است كه سنگينى هر جسم به حسب فاصله آن از مركز عالم تغيير مىكند. به نوشته خازنى (ص 22) جسم سنگين از هر مادّهاى كه باشد، در نزديكى زمين وزن كمترى دارد، چرا كه هوا وزن دارد و هر چه از زمين دور شويم از وزن هوا كاسته مىشود. به نظر خازنى (ص20)، اجسام در مركز عالم وزنى نخواهند داشت.

يكى ديگر از مفاهيم فيزيكى كه به نظر مىرسد از طريق آراى خازنى گسترش يافته باشد، مفهوم مركز ثقل است. به نوشته خازنى (ص 17) مركز ثقل هر جسمِ سنگين نقطهاى است كه هرگاه آن جسم روى مركز عالم قرار گيرد، آن نقطه بر مركز عالم منطبق مىشود (نيز رجوع کنید به صدرالدين شيرازى، سفر2، ج 1، ص 78، كه كمابيش تعريفى از همين دست براى مركز ثقل ارائه مىدهد). خازنى (ص 16) اجسام ثقيل را به اجسامى كه با سرعت بيشترى حركت مىكنند و بر اين اساس قوه ثقل در آنها بيشتر است (= اجسام كثيف) و اجسامى كه با سرعت كمترى حركت مىكنند (= اجسام سخيف) تقسيم مىكند. در عين اينكه او در سراسر كتاب هيچگاه از اجسام خفيف يا خفيف مطلق سخنى به ميان نمىآورد.

نظر ابنسينا (1331ش، از جمله در ص 31، 34، 37) درباره ثقل كمابيش مشابه خازنى است. همچنين ابزارى كه ابنسينا (1331ش، ص 41ـ49) براى بلند كردن اشياى سنگين شرح داده هماننديهاى بسيار با وسايلى دارد كه هرون اسكندرانى (ص 198ـ205) وصف كرده است. اگرچه نوشتههاى خازنى درباره سبكى و سنگينى اجسام مورد توجه دستكم يكى از دانشمندان و نويسندگان پس از او قرار گرفت و فخر رازى عملا يكى از بابهاى كتاب خود (1382ش، ص 366ـ373) را به گزارشى از نوشتههاى او اختصاص داد، اما هيچكدام از مهمترين مهندسان دوره اسلامى كه آثار مستقلى درباره ماشينها و ادوات مختلف تأليف كردند (از جمله، اسماعيل جزرى*، تقىالدين راصد* و ابنساعاتى*) كمترين التفاتى به بحثهاى نظرى درباره وزن اجسام و مايعات نداشتهاند.

بهسبب شباهت بين رسيدن اجسام ثقيل به زمين و جذب آهن به مغناطيس، دو تن از جغرافىدانان اسلامى، مقدسى (ص 58) و ادريسى (ج 1، ص 7ـ8)، زمين را «جذب»كننده اجسام ثقيل دانستهاند.

ميراث اسلامى در حوزه دانش ستارهشناسى و ارتباط آن با مفهوم سنگينى و سبكى اجسام، تحت تأثير نوشتههاى بطلميوس و مهمترين نوشتهاش، مجسطى، بوده است (رجوع کنید به نصيرالدين طوسى، 1389ش، ص 425). در فصلهاى نخستين اين كتاب، بطلميوس درباره اينكه زمين مركز جهان است و هيچگونه حركت انتقالى ندارد سخن گفته است (رجوع کنید به همان، ص 425). يكى از مقدمات اثبات اين اصول، موضوع حركت اجسام ثقيل و خفيف است، كه كمابيش در متون مختلف نجومى دوره اسلامى، بهويژه آنهايى كه قصدشان پرداختن به اصول كلى دانش نجوم يا ارائه جداول محاسباتى و دادههاى نجومى محض بوده، نيز تكرار شده است. در اين كتابها، بحث درباره موضوع سبكى و سنگينى بيش از هر چيز مشتمل بر كلياتى در باب طبيعت، از جمله حركت اجسام ثقيل به مركز عالم و اجسام خفيف به محيط آن (رجوع کنید به ابوريحان بيرونى، 1373ـ 1375، ج 1، ص 22ـ23)، موضوع حركت و انواع آن، اختصاص حركت مستقيم الخط به اجسام ثقيل و خفيف (رجوع کنید به جونپورى، ص 454ـ455) و نوشتههايى از اين دست است. اما در آن گروه از كتب نجومى كه وظيفه آنها تبيين كلى جهانهستى، شناسايى افلاك و پرداختن به جنبههاى نظرى ستارهشناسى است، گهگاه در اين باره بهتفصيل بحث شده است. چرا كه شرح بعضى اركان اصلى دانش ستارهشناسى به ارائه شكل دقيق از مفاهيم اجسام ثقيل و خفيف وابسته بوده، از جمله اينكه چرا زمين در مركز جهان قرار گرفته است و چرا حركت انتقالى ندارد (رجوع کنید به كندى، 1987، ص 209ـ218؛ نصيرالدين طوسى، 1993، ج 1، ص 107؛ عُرضى دمشقى، ص 44ـ46). از آنجا كه ميل اثقال جملگى به سوى مركز عالم است، زمين خود ثقيل است و مركز آن، مركز كل عالم. براين اساس، اين جسم نمىتواند حركت داشته باشد چرا كه در اين صورت بايد مركز ديگرى وجود داشته باشد تا زمين به سوى آن حركت كند. اصول اساسى اين مفاهيم را به كرّات ستارهشناسان و دانشمندان اين عرصه مورد بحث قرار دادهاند، از جمله ابنهيثم (ص 8ـ10) كه بيان مىكند خلأ وجود ندارد؛ اجسام يا ثقيلاند، يا خفيف و نوع سوم كه نه خفيف است و نه ثقيل؛ ثقيل حركت مىكند به مركز عالم و خفيف به محيط عالم؛ مكان اصلى اجسام ثقيل مركز عالم است كه نزديكترين جا به مركز جهان است؛ هر جسم ثقيلى كه از مركز عالم دور شود، براى بازگشت به مركز مىكوشد، مگر اينكه چيزى جلوى آن را بگيرد؛ جسمى كه نه خفيف است و نه ثقيل، يعنى فلك محيط مشتمل است بر جميع كواكب و شكل آن نيز به صورت كلى، كره است. در حالى كه بعضى ستارهشناسان دوره اسلامى بهطور كلى تعرضى زودگذر بر اين اصول و مفاهيم طبيعى ـ ستارهشناختى كردهاند (براى نمونه رجوع کنید به نصيرالدين طوسى، 1993، ج 1، ص 101)، به نظر مىرسد مفصّلترين بحث در اين خصوص در كتاب منتهىالادراك شمسالدين خفرى* (متوفى 957) آمده باشد. خفرى (گ 20 ر ـ 21 ر) مسائل كلى در اين باب را به هفت مسئله تقسيم كرده و به تفصيل بدانها پرداخته است. او (گ 34پ ـ 38پ) همچنين ضمن برشمردن اصول كلى شكل سيارات و نظام حركت آنها، به استقرار زمين بر مركز جهان، حركت نداشتن آن و انطباق مركز ثقل آن بر مركز عالم پرداخته است (نيز رجوع کنید به همو، التكملة فى شرح التذكرة، گ 19ر ـ 23پ). همچون ديگر دانشمندان دوره اسلامى (براى نمونه رجوع کنید به سهروردى، ج 3، ص 17؛ نصيرالدين طوسى، رساله معينيه، ص 15ـ16؛ قطبالدين شيرازى، درةالتاج، ش 1، ص 637)، مؤيدالدين عرضى دمشقى (ص 31ـ32) نيز هريك از اجسام ثقيل و خفيف را به مطلق و مضاف (غيرمطلق) تقسيم كرده است به نوشته عرضى دمشقى ثقيل مطلق خاك و ثقيل مضاف، جسم كُرى بارد رطب سيال (= آب) است.

در مقام شناسايىِ فلك زير قمر، بالاتر از همه و زير آن فلك آتش قرار دارد. در زير آن طبقه ممزوج از آتش و هواست كه در آن ستارگان دنبالهدار قرار دارند. سپس بهترتيب طبقه هوا، طبقه زمهرير، طبقه آب و درنهايت طبقه خاك قرار دارد. قرار گرفتن اجسام براساس ثقل يا خفت آنها در اين طبقات موجب پيدايى پديدههاى مختلف جوى مىگردد (رجوع کنید به ادامه مقاله)، چرا كه فقط اين اجسام فلكى هستند كه تخلخل، تكاثف و تنمو (ازدياد طبيعى حجم) نمىپذيرند و بروز هريك از اين عوارض بر اجسام سبب تغيير در ثقل و خفت آنها شده و پديدههاى متفاوتى را به وجود خواهد آورد (رجوع کنید به نصيرالدين طوسى، 1993، ج 1، ص 101).

بحث ديگرى كه در اين دسته از كتب صورت گرفته شكل قرار گرفتن كرههاى زير فلك قمر است. به نوشته قطبالدين شيرازى (التحفةالشاهية، گ 5ـ6) شكل كلى همه اين افلاك كره است. كمااينكه اگر مقدارى آب را در ظرفى بر بالاى يك مناره ببريم همچنان به شكل قوسى از كره استقرار خواهد يافت (نيز رجوع کنید به نصيرالدين طوسى، رساله معينيه، ص 17ـ18).

موضوع خفيف يا ثقيل بودن اجسام كمابيش به بخشى از دانش بررسى پديدههاى جوّى نيز وارد مىشود. باتوجه به تبديل عناصر چهارگانه به يكديگر و باتوجه به ثقيل بودن يا خفيف بودن ذاتى اين اجسام و نيز تخلخل يا تكاثفى كه در طبقات مختلف زير فلك قمر رخ مىدهد، سبك يا سنگين شدناجسام روى مىدهد و طبقات مختلف موجب پديدههاى گوناگونى (چون باران، برف، تگرگ يا صاعقه و ستاره دنبالهدار) مىشوند (رجوع کنید به هروى، ص 102ـ106؛ نيز رجوع کنید به ارسطو، 1995، ج 1، ص 555ـ560، كه كليات مربوط به قرار گرفتن عناصر در طبقات مختلف و ارتباط آن با سبكى يا سنگينى آنها و تغيير شكل كلى آنها را توضيح مىدهد. براى گزارشى كلى از ويژگيهاى متغير عناصر چهارگانه رجوع کنید به قطبالدين شيرازى، درةالتاج، بخش 1، ص 634ـ640).

در آثارى مربوط به ديگر دانشهاى دوره اسلامى، موضوع خفيف يا ثقيل بودن اجسام مورد توجه قرار گرفته و به اختصار توضيح داده شده است. ذكر اين موارد از جمله در آثار جغرافيايى (براى نمونه رجوع کنید به مقدسى، ص 58ـ 59؛ ادريسى، ج 1، ص 7ـ8) و نيز پزشكى (براى نمونه رجوع کنید به طبرى، ص 11ـ 13؛ جرجانى، ج 1، ص 18ـ19) ناظر به الزام مؤلفان اينگونه آثار به توضيح مبادى طبيعيات در آثار و دانشهاى مختلف است.

در نهايت، بايد گفت اين موضوع كه واژه مثقال از ريشه ثَقَل و همخانواده واژه ثِقْل است (رجوع کنید به ابنسيده؛ زبيدى، ذيل «ثقل») از گونه ريشهشناسى عاميانه و فاقد اعتبار است (براى آگاهى از ريشه اصلى واژه مثقال رجوع کنید به جفرى، ص 258).


منابع :
(1) ابناكفانى، كتاب ارشاد القاصد الى اسنى المقاصد، چاپ يوست ويتكام، ليدن 1989؛
(2) ابنسيده، المحكم و المحيط الاعظم، چاپ عبدالحميد هنداوى، بيروت 1421/2000؛
(3) ابنسينا، تسع رسايل فى الحكمة و الطبيعيات، قاهره ] 1989[الف؛
(4) همو، الحدود، در المصطلح الفلسفى عندالعرب : نصوص من التراث الفلسفى فى حدود الاشياء و رسومها، چاپ عبدالامير اعسم، قاهره: الهيئة المصرية العامة للكتاب، 1989ب؛
(5) همو، حدود، يا، تعريفات، ترجمه محمدمهدى فولادوند، همراه متن عربى، تهران 1366ش الف؛
(6) همو، الشفاء، الطبيعيات، ج 2، الفن الثانى: السماء و العالم، چاپ ابراهيم مدكور و محمود قاسم، قاهره 1385/ 1965، چاپ افست قم 1404؛
(7) همو، طبيعيات دانشنامه علائى، چاپ محمد مشكوة، تهران 1353ش؛
(8) همو، فنون سماع طبيعى، آسمان و جهان، كون و فساد از كتاب شفا، ترجمه محمدعلى فروغى، تهران 1366شب؛
(9) همو، معيار العقول، چاپ جلالالدين همائى، تهران 1331ش؛
(10) همو، النجاة من الغرق فى بحر الضلالات، چاپ محمدتقى دانشپژوه، تهران 1364ش؛
(11) ابنمنظور؛
(12) ابنهيثم، المقالة فى هيئة العالم، چاپ تسفى يتسحاق لانگرمان، نيويورك 1990؛
(13) ابوالبركات بغدادى، الكتاب المعتبر فى الحكمة الالهية، چاپ حيدرآباد، دكن 1357ـ1358، چاپ افست جبيل، لبنان 2005؛
(14) ابوريحان بيرونى، كتاب التفهيم لاوائل صناعة التنجيم، چاپ جلالالدين همائى، تهران 1362ش؛
(15) همو، كتاب القانون المسعودى، حيدرآباد، دكن 1373ـ1375/ 1954ـ1956؛
(16) ابوريحان بيرونى و ابنسينا، ابوريحان بيرونى و ابنسينا: الاسئلة و الاجوبة، چاپ حسين نصر و مهدى محقق، تهران 1352ش؛
(17) اخوانالصفا، رسائل اخوانالصفاء و خلانالوفاء، قم 1405؛
(18) محمدبن محمد ادريسى، كتاب نزهةالمشتاق فى اختراق الآفاق، قاهره: مكتبة الثقافة الدينية، [.بى‌تا]؛
(19) ارسطو، در آسمان، ترجمه اسماعيل سعادت، تهران 1379ش؛
(20) همو، الطبيعة، ترجمة اسحاقبن حنين، مع شروح ابنسمح و ديگران، چاپ عبدالرحمان بدوى، ج 1، ]قاهره [1404/1984؛
(21) همو، فى السماء و الآثار العلوية، چاپ عبدالرحمان بدوى، قاهره 1961؛
(22) ارشميدس، مقالة لارشميدس فى الثقل و الخفّة، در

Journal asiatique, XIII (May-Jun. 1879);

اصطلاحنامه فلسفه اسلامى، بهكوشش محمدهادى يعقوبنژاد، قم: دفتر تبليغات اسلامى، 1376ش؛
(23) افلاطون، الطيماوس و اكريتيس، ترجمة فؤاد جرجى برباره، چاپ آلبر ريوو، دمشق 1968؛
(24) اقليدس، مقالة لاقليدس فى الميزان، در

Journal asiatique, XIIX (Sep.- Oct. 1951);

محمدبن حسين باباافضل كاشانى، مصنّفات، چاپ مجتبى مينوى و يحيى مهدوى، تهران 1366ش؛
(25) بلينوس، سرّالخليقة و صنعة الطبيعة: كتاب العلل، چاپ اورسولا وايسر، حلب 1979؛
(26) بهمنياربن مرزبان، جامجهاننماى: ترجمه كتاب التحصيل، چاپ عبداللّه نورانى و محمدتقى دانشپژوه، تهران 1362ش؛
(27) اسماعيلبن حسين (حسن) جرجانى، ذخيره خوارزمشاهى، ج 1، چاپ محمدتقى دانشپژوه و ايرج افشار، تهران 1344ش؛
(28) غلامحسينبن ملافتحاللّه جونپورى، جامع بهادرخانى، چاپ سنگى كلكته 1250، چاپ افست تهران 1386ش؛
(29) احمدبن محمد حسينى، مرآت الاكوان: تحرير شرح هدايه ملاصدرا شيرازى، چاپ عبداللّه نورانى، تهران 1375ش؛
(30) عبدالرحمان خازنى، كتاب ميزانالحكمة، حيدرآباد، دكن 1359؛
(31) محمدبن احمد خفرى، التكملة فى شرح التذكرة، نسخه خطى كتابخانه آستان قدس رضوى، ش 12026؛
(32) همو، منتهىالادراك فى مدرك الافلاك، نسخه خطى كتابخانه آيتاللّه مرعشى نجفى، ش 1260؛
(33) خليلبن احمد، كتاب العين، چاپ مهدى مخزومى و ابراهيم سامرائى، قم 1405؛
(34) محمدبن محمد زَبيدى، تاجالعروس من جواهر القاموس، ج 23، چاپ عبدالفتاح حلو، كويت 1406/1986، ج 28، چاپ محمود محمد طناحى، كويت 1413/ 1993؛
(35) جعفر سجادى، فرهنگ معارف اسلامى، تهران 1362ـ 1363ش؛
(36) يحيىبن حبش سهروردى، مجموعه مصنفات شيخاشراق، ج 3، چاپ حسين نصر، تهران 1373ش؛
(37) محمدبن ابراهيم صدرالدين شيرازى (ملاصدرا)، الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، بيروت 1981؛
(38) صديق حسنخان، ابجدالعلوم، ج 1، دمشق 1978، ج 2، بيروت 1395؛
(39) احمدبن مصطفى طاشكوپرىزاده، مفتاحالسعادة و مصباحالسيادة، بيروت 1405/1985؛
(40) علىبن سهل طبرى، فردوسالحكمة فى الطب، چاپ محمدزبير صديقى، برلين 1928؛
(41) مؤيدالدين عُرضى دمشقى، تاريخ علم الفلك العربى (كتاب الهيئة)، چاپ جورج صليبا، بيروت 1990؛
(42) محمدبن محمد غزالى، مقاصدالفلاسفة، ]قاهره [1331؛
(43) محمدبن محمد فارابى، احصاءالعلوم، چاپ على بوملحم، بيروت 1996؛
(44) محمدبن عمر فخررازى، جامع العلوم (ستيّنى)، چاپ على آلداود، تهران 1382ش؛
(45) همو، شرح عيون الحكمة، چاپ احمد حجازى احمد سقا، تهران 1373ش؛
(46) همو، كتاب المباحث المشرقية فى علم الالهيات و الطبيعيات، تهران 1966؛
(47) محمودبن مسعود قطب الدين شيرازى، التحفة الشاهية، نسخه خطى كتابخانه (ش 1) مجلس شوراى اسلامى، ش 6686؛
(48) همو، درةالتاج، بخش 1، چاپ محمد مشكوة، تهران 1369ش؛
(49) يعقوببن اسحاق كندى، رسالة الكندى فى الإبانة عن ان طبيعة الفلك مخالفة لطبائع العناصر الاربعة، در مقالات فى الرياضيات و الفلسفة و الآثار العلوية و الفلك، چاپ عكسى از نسخه خطى كتابخانه سليمانيه استانبول، ش 4832، چاپ فؤاد سزگين، فرانكفورت 1431/2010؛
(50) همو، فى الصِناعة العظمى، چاپ عزمى طه سيداحمد، قبرس 1987؛
(51) همو، كتاب الكندى الى المعتصم باللّه فى الفلسفة الاولى، در

Oeuvres philosophiques et scientifiques d'al-Kindi, vol.2, ed. Roshdi Rashed and Jean Jolivet, Leiden: Brill, 1998;

محمدجواد مشكور، فرهنگ تطبيقى عربى با زبانهاى سامى و ايرانى، تهران 1357ش؛
(52) مقدسى؛
(53) ناصرخسرو، زادالمسافرين ناصرخسرو علوى، تهران ?] 1341[؛
(54) محمدبن محمد نصيرالدين طوسى، رساله معينيه، نسخه خطى كتابخانه (ش 1) مجلس شوراى اسلامى، ش 1/6346؛
(55) همو، مجموعه رسائل رياضى و نجومى خواجه نصيرالدين طوسى، چاپ فريد قاسملو، تهران 1389ش؛
(56) هرون اسكندرانى، كتاب ايرن فى رفع الاشياء الثقيلة، در

Journal asiatique, I (May-Jun. 1893);

محمدشريف هروى، انواريه: ترجمه و شرح حكمةالاشراق سهروردى، چاپ حسين ضيائى و آستيم، تهران 1358ش؛
(57) Mohammed Abattouy, "The Arabic science of weights (`ilm al-athqal): textual tradition and significance in the history of mechanics" in A shared legacy: Islamic science East and West, ed. Emilia Calvo, et al., Barcelona: Universitat De Barcelona, 2008.
(58) Aristoteles, The complete works of Aristotle, ed. Jonathan Barnes, Princeton, N. J. 1995.
(59) idem, On the heavens, with an English translation by W.K.C. Guthrie, Cambridge, Mass. 1971.
(60) Pierre Chantraine, Dictionnaire etymologique de la langue grecque: histoire des mots, Paris 1983.
(61) Anne Marie Goichon, Lexique de la langue philosophiqued'Ibn Sina (Avicenne), Paris 1938.
(62) Arthur Jeffery, The foreign vocabulary of the Qur'an, Leiden 2007.
(63) Henry George Liddell and Robert Scott, A Greek - English lexicon, Oxfrod 1977.
(64) Muhammad b. Muhammad Nasir al - Din Tusi, Nasir al-Din al-Tusi's memoir on stronomy = Al Tadhkira flilm al-hay'a, ed. and tr. F.J. Ragep, New- York 1993.
(65) Plato, Gorgias and Timaeus, tr. B. Jowett, Mineola, N.Y. 2003.
(66) Mariam Rozhanskaya, "Statics", in Encyclopedia of the history of Arabvic science, ed. Roshdi Rashed, vol.2, London.
(67) Routledge, 1996.
(68) Walter W. Skeat, An etymological dictionary of the English language, Oxford 1882.
(69) Mac Guckin de Slane, Catalogue des manuscrits arabes, Paris 1883-1895.
/ فريد قاسملو /

اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 7160
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست