responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 7026

خُزاعه ، خُزاعه، از قبايل بزرگ اَزْدى يمن، افراد اين قبيله بزرگ و مشهور عرب نسبت خود را به عمروبن (عامربن) لُحَىّ (رَبيعَة) بن حارثة‌بن عمرو (مُزَيْقِياء) بن عامر (ماءالسماء) بن حارثه مى‌رسانند. بعضى، اَفْصى برادر لُحىّ را نيز منشأ گروهى از خزاعه شمرده‌اند و پاره‌اى ديگر، خزاعه را شامل تمام نسل و فرزندان (حارثة‌بن) عمروبن عامر دانسته‌اند (رجوع کنید به ابن‌كلبى، 1408، ج 2، ص 439؛ ابن‌هاشم، ج 1، ص 94؛ ابن‌قتيبه، ص 108).

نسب‌شناسان نسب خزاعه را به فُهَيَره دختر عامر/ عمروبن حارث‌بن مُضاض‌بن عمرو جُرهُمى، يا قَمْعَة دختر مُضاض‌بن عمرو جُرهمى، يا خِندِف/ ليلا دختر حُلوان‌بن عِمران‌بن الحاف‌بن قضاعه رسانده‌اند (رجوع کنید به ابن‌كلبى، 1408، ج 2، ص 439ـ 440؛ همو، 1332، ص 8؛ ازرقى، ج 1، ص100). عده كمى از مورخان و نسب‌شناسان بر اين باورند كه نسبت خزاعه به عمروبن (عامربن) لُحَى‌بن قَمْعَة/ عُمَيْربن إلياس‌بن مُضَربن نِزاربن مَعَدبن عدنان مى‌رسد (رجوع کنید به مصعب‌بن عبداللّه، ص 7ـ8؛ ابن‌قتيبه، ص 64؛ يعقوبى، تاريخ، ج 1، ص 229؛ ابن‌حزم، ص10، 233ـ235، 467).

برحسب نظر برخى مورخان، همسر قمعة‌ بن الياس پس از مرگ وى با حارثة ‌بن ثعلبة‌بن عمروبن عامر جرهمى ازدواج كرد و او لُحَى را به فرزندخواندگى پذيرفت؛ ازاين‌رو هر دو نسب در مورد خزاعه مى‌تواند صحيح باشد (سهيلى، ج 1، ص 347؛ قلقشندى، 1402، ص 98؛ همو، 1405، ص 228).

اجمالا نسب‌شناسان فرزندان عمروبن لُحّى* را خزاعه دانسته‌اند، اما در مورد قحطانى يا عدنانى بودن وى اختلاف‌نظر دارند، به‌نحوى كه برخى او را منتسب به مُضَر (از قبايل عدنانى) و بيشتر منتسب به اَزد (از قبايل قحطانى) دانسته‌اند (رجوع کنید به ابن‌عبدالبرّ، 1405، ص 81ـ82؛ ابن‌ فضل‌اللّه عمرى، سفر4، ص 255؛ قلقشندى، 1402، همانجا).

كَعْب، عَوف، و مُلَيح (از تُماضِر، دختر حارث‌بن ثَعْلَبَة‌بن دُودان‌بن أسَد)، عَدى (از رُحْم، دختر كاهل‌بن أسد) و سعد (از عَمْرَه دختر سعدبن عبداللّه بَجَلى معروف به اُمّم‌خارِجَه كه در سرعت و كثرت ازدواج در ميان عرب عصر جاهلى مَثَل بود) فرزندان عمروبن لُحَى بودند (ابن‌كلبى، 1408، ج 2، ص440؛ ابوعبيد، ص 287؛ ابن‌حزم، ص 235، 467ـ468؛ ياقوت حموى، 1987، ص230ـ231) كه از آنان طوايف و تيره‌هاى مختلف خزاعه همچون بنى‌سَلوُل، بنى‌قُمَير، بنى‌حُلَيل، بنى‌ضاطِر، بنى‌كُلَيب (هر چهار طايفه منسوب به حُبشيّة‌بن سَلول)، بنى‌حِزمِربن سلول و بنى‌مصطلق به وجود آمدند (رجوع کنید به ابن‌كلبى، 1408، ج 2، ص440ـ456؛ ابوعبيد، ص 287ـ291؛ ابن‌درى، ج 2، ص 297، 468ـ469؛ ابن‌حزم، ص 235ـ236؛ براى اطلاع كامل از تيرهاى خزاعه رجوع کنید به كحّاله، ج 1، ص 26، 37، 39، 57، 112، 123، 146، 167، 197، و جاهاى ديگر). برخى از مورخان و نسب‌شناسان اَسْلَم، مالِك و مَلِكان/ مِلْكان، سه تن از فرزندان اَفصى‌بن حارثة‌بن عَمْروبن عامر، را نيز جزو خزاعه دانسته‌اند (رجوع کنید به ابوعبيد، ص 291ـ293؛ ابن‌دريد، ج 2، ص 477؛ قس ابن‌حزم، ص240ـ242، 468).

افراد منسوب به خزاعه را خُزاعِى مى‌گويند (سمعانى، ج 2، ص 358؛ حازمى همدانى، ص 54). براثر سيل عَرِم و شكسته شدن سد مَأرِب در يمن، كوچ كردن قبايل يمنى ازد از سرزمين خود (سبأ) به سمت شمال جزيرة‌العرب به رياست عمرو (مُزيقياء)بن عامر (ماءالسماء) بن حارثه و پراكنده شدن قبايل و تيره‌هاى مختلف آن، قبيله خزاعه در تهامه و حجاز از ديگر قبايل ازد جدا شد و در اطراف مكه در بطن مَرّ يا مَرّالظَّهران (يك منزلى مكه) رحل اقامت افكند، و ازاين‌رو به آن خزاعه (به معناى به‌جا ماندن يا جدا شدن از ديگران) اطلاق گرديد (ابن‌هشام، ج 1، ص 13ـ14، 94؛ بلاذرى، 1417، ج 1، ص 12؛ مسعودى، مروج، ج 2، ص 173، 324ـ330؛ ياقوت حموى، 1965، ذيل «مأرب»، «مَرّ»؛ ابن‌منظور، ذيل «خزع»، «ضلل»).

هرچند تاريخ دقيق اين كوچ معلوم نيست، اما بنابر برخى گزارشهاى مورخان مهاجرت خزاعه در فاصله ظهور حضرت مسيح عليه‌السلام تا مبعث پيامبر اسلام صلى‌اللّه‌ عليه ‌و آله ‌وسلم (قزوينى، ص 41؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذيل مادّه: حدود سده پنجم ميلادى) يا در دوران حكومت عمرو بن تُبَّع (از پادشاهان حميرى در قرون چهارم و پنجم ميلادى) كه 33 سال به درازا كشيد (ابن‌قتيبه، ص 633ـ634)، رخ داده است.

مورخان و جغرافى‌دانان، نواحى و مناطق سكونت خزاعه و آبها و كوهها و چشمه‌هايى را كه اين قبيله در كنار آن اقامت داشتند، ذكر كرده‌اند، از جمله سفيدنج، فَنين، ابواء، قُدَيد، بطن مَرّ، مدارج، وادى رحمه، جِعرانه، غدير خُم، وَتير، تهامه و حجاز (طبرى، ج 7، ص 355، 362؛ ابن‌حائك، ص 232ـ233؛ بكرى، 1403، ذيل همين واژه‌ها و ذيل «شَراء»؛ ياقوت حموى، 1965، ذيل همين واژه‌ها؛ قلقشندى، 1402، ص 99).

همچنين پاره‌اى نواحى در خارج از جزيرة‌العرب جزو مناطق سكونت خزاعه محسوب مى‌شد، همچون يَيْن در سه ميلى حيره (ياقوت حموى، 1955، ذيل «يَيْن»)، درب خزاعه در بغداد (سمعانى، ج 5، ص 329)، يهوديه در حومه اصفهان (يعقوبى، البلدان، ص 274)، غزه (قلقشندى، 1402، همانجا)، مصر، شام (ابوالفرج اصفهانى، ج 14، ص 154؛ ياقوت حموى، 1965، ذيل «الرّاية»؛ مَقريزى، ج 2، ص 33)، نيز اندلس و عراق (عامرى ناصرى، ص 123).

پيش از اسلام، جُرهُميان سالها بر مكه تسلط داشتند و امور كعبه را اداره مى‌كردند. چون در حق مردم مكه و حاجيان ستم روا داشتند و به فسق و فجور در حرم دست زدند (رجوع کنید به جرهم*)، بنى‌بَكربن عبد مَناة‌بن كِنانه، و غُبشان، از تيره‌هاى قبيله خزاعه، تصميم گرفتند به اين امر پايان دهند. ازاين‌رو، با جرهميان جنگيدند و آنان را از مكه بيرون راندند و خود اداره كعبه را برعهده گرفتند (ابن‌هشام، ج 1، ص 119؛ ازرقى، ج 1، ص90، ج 2، ص 41؛ بلاذرى، 1417، ج 1، ص 12ـ13؛ ياقوت حموى، 1965، ذيل «مأرب»، «مناة»، «وَدّ»).

به روايتى ديگر، وقتى قبيله خزاعه به مكه رسيدند و از جرهميان كه حاكمان مكه بودند اجازه خواستند تا در كنارشان سكنا گزينند و آنان نپذيرفتند، جنگ درگرفت و خزاعه پيروزمندانه وارد حرم شدند و قبيله جُرهم را از مكه بيرون راندند (ابن‌قتيبه، ص640؛ ابوالفرج اصفهانى، ج 15، ص 16ـ17).

براساس روايتى ديگر، وقتى عَمروبن لُحَى (پدر خزاعه) به سن بلوغ رسيد، با حارث جُرهُمى كه رياست مكه را برعهده داشت، بر سر رياست كعبه درگير شد و با كمك بنى‌اسماعيل با جرهميان جنگيد و آنان را از مكه اخراج كرد و خود حجابت كعبه را برعهده گرفت (ابن‌كلبى، 1332، ص 8).

بنابر برخى قرائن تاريخى، تسلط خزاعه بر مكه و حجابت عمروبن لُحَى در حدود سالهاى 175 تا 210 ميلادى بوده است (حمّور، ج 1، ص 204، 619). برخى مؤلفان تاريخهاى متفاوتى ذكر كرده‌اند، از جمله ابوالفداء (ج 1، جزء1، ص 76) گفته است عمروبن لحى حدود چهارصد سال پيش از اسلام (ح 210 ميلادى) به حكومت رسيد. محب‌الدين خطيب (ص 472ـ 473) تسلط خزاعه را در 429 پيش از هجرت/ ح 192 ميلادى، ذكر كرده و شهرستانى (ج 2، ص 233) رياست عمروبن لحى را هم‌زمان با پادشاهى شاپور ذوالاكتاف (حك : 310 يا 309ـ379 ميلادى) نوشته است كه به گفته ابوالفداء (همانجا) درست به نظر نمى‌رسد.

پس از چيره‌ شدن خزاعه بر مكه، فرزندان اسماعيل عليه‌السلام نزد قبيله خزاعه رفتند و اجازه سكونت و همجوارى با آنان در مكه را گرفتند. عمروبن لحى كه رئيس قبيله خزاعه و مكه شده بود، دستور داد هر جرهمى را كه به حرم مكه نزديك شود، بكشند (ازرقى، ج 1، ص 96؛ ابوالفرج اصفهانى، ج 15، ص 17ـ18؛ بكرى، 1992، ج 1، ص 385). او با بخششهاى زياد، آوازه و منزلتى بسيار يافت و سخنانش در مكه همچون شرع و قانون پذيرفته مى‌شد. گفته شده است وى نخستين كسى بود كه آيين توحيدى ابراهيم را تغيير داد و بت‌پرستى را در جزيرة‌العرب رايج ساخت و سنّتهاى بدعت‌آميزى وضع كرد كه بعدآ اسلام به آنها پايان داد (رجوع کنید به عمروبن لحى*).

به نظر مى‌رسد خزاعيان نخستين كسانى بودند كه امور مكه و حجاز را نظم بخشيدند و وظايف مهمى چون افتاء، سرپرستى مراسم حج، قضاوت در بازار عكاظ، اجازه حركت حجاج از عرفات و منا، نَسىء* (جابه‌جايى ماههاى حرام)، امور كاروانها و كارهاى تجارى را ميان بزرگان قبايل تقسيم كردند (حمّور، ج 1، ص 193ـ194).

علاوه بر هُبَل و بتهاى دوره نوح (ابن‌كلبى، 1332، ص 54؛ ابن‌هشام، ج 1، ص 79)، خزاعه و برخى ديگر از قبايل عرب بتهاى لات، عُزّى (ازرقى، ج 1، ص 126؛ ياقوت حموى، 1965، ذيل «اللات»)، و إساف، نائِلَة و مَناة را هم مى‌پرسيدند (ابن‌كلبى، 1332، ص 9، 14؛ يعقوبى، تاريخ، ج 1، ص 254) و تيره بنومُلَيح از خزاعه، جنّيان مى‌پرستيدند (ابن‌كلبى، 1332، ص 34).

حجابت كعبه در ميان بزرگان خزاعه موروثى بود و سرانجام به واپسين آنان، حُليل‌بن حُبْشيّه/ حَبَشيّه، رسيد (ابن‌كلبى، 1408، ج 2، ص440ـ441؛ ابن‌هشام، ج 1، ص 122ـ123). براساس برخى روايات، حُليل صاحب فرزندى به نام مُحْتَرِش/ مُخْتَرِش، معروف به ابوغُبْشان، شد و او كسى است كه به روايتى، حجابت و كليدهاى كعبه را به قُصَى‌بن كِلاب، جد پنجم پيامبر صلى‌اللّه‌عليه‌وآله‌وسلم، فروخت يا واگذار كرد. بدين‌ترتيب، حكومت خزاعه بر مكه پايان يافت و آنان از مكه اخراج شدند (ابن‌كلبى، 1408، ج 2، ص 443؛ ابوعبيد، ص 288؛ ابن‌حزم، ص 236؛ قلقشندى، 1402، ص 108ـ109؛ براى روايات ديگر در اين باره رجوع کنید به قُصىّبن كلاب*).

به گفته مسعودى (مروج، ج 2، ص 176) خزاعه سيصد سال و به روايت اغراق‌آميز ازرقى (ج 1، ص 101)، پانصد سال حكومت بر مكه و حجابت كعبه را در دست داشتند (نيز رجوع کنید به د.اسلام، همانجا)، اما حمّور (ج 1، ص 211) مدت تسلط آنان را بر مكه از حدود اواخر سده دوم تا اواسط سده پنجم ميلادى دانسته‌است. خزاعه در اين مدت چيزى از كعبه به سرقت نبردند و همواره آن را تعظيم و از مكه به خوبى دفاع كردند و حتى چند بار كه برخى از ملوك تُبَّع* تصميم بر تخريب كعبه گرفتند، در برابرشان ايستادگى كردند (ازرقى، ج 1، ص 102ـ103).

خزاعه پس از شكست در جنگ با قُصَى و رانده شدن از مكه، مدتى در حومه اين شهر سكونت كردند تا آنكه براثر نوعى بيمارى، جمعى از آنان هلاك شدند (بلاذرى، 1417، ج 1، ص 56) و بقيه ناگزير از آنجا كوچ كردند (طبرى، ج 2، ص 256)؛ اما ازرقى (ج 1، ص 107) گفته است خزاعه تا زمان وى (اواسط سده سوم) همچنان در حومه مكه به سر مى‌بردند. بيشتر مورخان بر اين باورند كه تسلط قصى بر مكه و اخراج خزاعه از حرم الهى در دوران حكومت منذر اول پسر نعمان در حيره و سلطنت بهرام گور ساسانى و در حدود 435 تا 440 ميلادى رخ داده است (رجوع کنید به ياقوت حموى، 1965، ذيل «مكة»؛ جوادعلى، ج 4، ص 56؛ حمّور، ج 1، ص 203ـ204؛ قس هيكل، ص 111 :400 ميلادى).

در روزگار جاهليت، خزاعه در كنار قريش و كِنانه جزو قبايل معروف به حُمْس* يا اهل حرم محسوب مى‌شد كه در موسم حج از امتيازات خاص بهره‌مند مى‌شد (ابن‌اسحاق، ص120؛ ابن‌هشام، ج 1، ص 211ـ212). تيره‌هايى از قبيله خزاعه در جاهليت جزو گروهى از قبايل به نام اَحابيش* بودند كه با (مطّلب‌بن) عبدمناف و قبيله قريش پيمان دوستى و همدستى معروف به حلف احابيش بستند (ابن‌حبيب، 1361، ص 246؛ ابن‌قتيبه، ص 616؛ بلاذرى، 1417، ج 1، ص 112؛ يعقوبى، تاريخ، ج 1، ص 241). بعداً نيز خزاعه و ديگران با عبدالمطلب، رئيس قريش كه از نوادگان حُبّى، دختر حَبْشى خزاعى،محسوب مى‌شد، پيمان يارى و همكارى بستند (واقدى، ج 2، ص 781؛ ابن‌حبيب، 1405، ص 86ـ90). اين پيمان‌نامه را در كعبه آويختند و تا چند نسل همچنان مورد احترام باقى ماند (ابن‌حبيب، 1361، ص 475؛ بلاذرى، 1417، ج 1، ص 79ـ 80؛ طبرى، ج 2، ص250ـ251).

خزاعه در دو نبرد يوم‌الشّرب و نَكيف/ ذونكيف در كنار قريش، بر ضد بنى‌بكربن عبد مناة‌بن كنانه شركت كرد (ابن‌حبيب، 1405، ص 115، 182ـ185؛ بلاذرى، 1417، ج 1، ص 84). اين قبيله با قبايل قريش، كِنانه، هُذَيْل و هوازن در برپايى بازار عكاظ، كه هر ساله از نيمه ذيقعده تا اول ذيحجه برپا مى‌شد، شركت مى‌كرد (مرزوقى اصفهانى، ص 385).

هنگام حمله ابرهه به مكه، خزاعه در كنار ساير قبايل عرب و قريش، قصد مقابله با لشكر وى را داشتند، اما چون ديدند توان جنگ با آنها را ندارند، از اين كار صرف‌نظر كردند (ازرقى، ج 1، ص 143).

از آنجا كه حُبّى خزاعى يكى از اجداد مادرى پيامبر اكرم بوده، در حديثى منسوب به آن حضرت آمده كه او (پيامبر) از خزاعه و خزاعه از اوست (رجوع کنید به ابن‌عبدالبرّ، 1412، ج 1، ص170؛ ابن‌اثير، 1970ـ1973، ج 1، ص 223) و شايد از همين رو بود كه همه افراد خزاعه در تهامه، اعم از مؤمن و كافر، پيامبر را رازدار خود مى‌دانستند و هيچ خبرى را از وى پنهان نمى‌كردند (واقدى، ج 2، ص 593؛ ابن‌هشام، ج 3، ص 108؛ طبرى، ج 2، ص 535).

در شعبان سال پنجم يا ششم، بنى‌مُصْطَلِق*، يكى از تيره‌هاى خزاعه، به سرپرستى حارث‌بن ابى‌ضرار خزاعى به جنگ با پيامبر در كنار آب مُرَيْسيع رفتند و شكست خوردند و جُوَيريه، دختر حارث، اسير شد. بعدآ پيامبر او را آزاد و با وى ازدواج كرد (واقدى، ج 1، ص 404ـ412؛ ابن‌هشام، ج 3، ص 302، 307ـ308، ج 4، ص 295).

در هنگام صلح حديبيه* ميان پيامبر و قريش در سال ششم، قبيله خزاعه با پيامبراكرم و قبيله بنى‌بَكربن‌عبدمَناة‌بن‌كِنانه با قريش هم‌پيمان شدند (واقدى، ج2، ص612؛ ابن‌هشام، ج 3، ص332، ج4، ص31ـ32؛ بلاذرى، 1413، ص35؛ طبرى، ج 2، ص635).

در سال هشتم، طايفه ديل، از طوايف بنى‌بكر، براى گرفتن انتقام خونى كه خزاعه در جاهليت ريخته بودند، شبانه به كمك گروهى از قريش به خزاعيان ساكن در وَتير، در جنوب مكه، تاختند و يكى و به روايتى بيست تن از افراد خزاعه را كشتند و بقيه آنان به مكه پناه بردند، در پى اين واقعه، كه به منزله نقض صلح حديبيه بود، رئيس خزاعيان با گروهى از افراد اين قبيله نزد پيامبر رفتند و استمداد جستند و پيمان كهن خزاعه و عبدالمطلب در جاهليت را يادآورى كردند (واقدى، ج 2، ص 780ـ789؛ ابن‌هشام، ج 4، ص 31ـ33، 36ـ37؛ طبرى، ج 3، ص 44ـ45).

نقض صلح حديبيه زمينه فتح مكه را فراهم كرد و پيامبر اكرم در سال هشتم راهى مكه شد و آنجا را گشود. در اين فتح، خزاعه سه پرچم در دست داشت كه يكى از آنها در دست ابوشريح كعبى خزاعى بود (ابن‌هشام، ج 4، ص 36؛ ابن‌سعد، ج 4، ص 295؛ مسعودى، التنبيه، ص 266). به روايتى، پيامبر اكرم در فتح مكه فقط به خزاعه اجازه داد ساعتى تا نماز عصر، در حرم مسلح باشند (واقدى، ج 2، ص 839؛ بحشل، ص 164؛ قس ابن‌هشام، ج 4، ص 56ـ58) و براى آنان منزلت خاصى قائل شد تا حدى كه خزاعيان را در سرزمين خودشان مهاجر اعلام كرد و در اين باره برايشان گواهى نوشت (ابن‌عبدالبرّ، 1405، ص 85).

عمر شخصآ حساب و كتاب مربوط به خزاعه را به اقامتگاهشان در قُدَيد مى‌برد و همگى در همانجا به وى مراجعت مى‌كردند (ابن‌سعد، ج 3، ص 298؛ بلاذرى، 1413، ص 452).

گفته شده‌است در سال 35، خزاعه در شورش بر ضد عثمان كه به قتل وى انجاميد، با ساير قبايل عرب همراه بود (ابن‌شبّه نميرى، ج 4، ص 1281؛ ابن‌عبدربّه، ج 5، ص 51). در جنگ جمل در سال 36، خزاعه به دو دسته تقسيم شده بود، كه يك دسته در كنار على عليه‌السلام جنگيد. در اين جنگ، عمروبن حَمِق* فرمانده پيادگان خزاعه در سپاه على بود (دينورى، ص 146؛ مفيد، ص320) و گروهى نيز به رهبرى عبداللّه‌بن خلف خزاعى در كنار عايشه قرار گرفتند (دينورى، ص 147).

در جنگ صفّين در سال 37، بسيارى از خزاعيان در ركاب حضرت على جنگيدند. از آن ميان، عبداللّه‌بن بُدَيل و سليمان‌بن صُرَد فرمانده پيادگان سپاه حضرت على بودند و رياست همه خزاعه با عمروبن حَمِق بود. شمارى از خزاعيان سپاه على در اين جنگ شهيد شدند (نصربن مزاحم، ص 205، 233؛ خليفة‌بن خياط، ص 117؛ دينورى، ص 171؛ طبرى، ج 5، ص 15، 24؛ مسعودى، مروج، ج 3، ص 132، 135).

در سال 40، هنگام حمله بُسربن أرطاة* عامرى (از امراى معاويه) به قلمرو امام على، بسيارى از قبيله خزاعه در مدينه كشته شدند (همان، ج 3، ص 211). خزاعه با ديگر قبايل يمنى در قيام حُجْربن عدى* كندى در سال 51 شركت كردند (رجوع کنید به طبرى، ج5، ص 261). بعدها در سال 130، هنگام يورش ابوحمزه خارجى به مدينه، افرادى از خزاعه وى را راهنمايى كردند و ازاين‌رو، قريش ابن قبيله را به تبانى با حروريه (گروهى از خوارج) متهم كرد (يعقوبى، تاريخ، ج 2، ص 339؛ طبرى، ج 7، ص 393ـ395).

پس از ظهور ابومسلم در خراسان، نخستين گروهى كه به هواخواهى از عباسيان به دعوت وى پيوستند، افرادى از خزاعه بودند. نام عده بسيارى از خزاعيان در زمره نقيبان و داعيان عباسى در خراسان ياد شده است كه از آن جمله‌اند سليمان‌بن كثير و مالك‌بن هَيثم (رجوع کنید به اخبارالدولة‌العباسية، ص 202، 216ـ223، 274).

بسيارى از افراد قبيله خزاعه شهرت يافته‌اند كه صحابى، تابعى، عالم، شاعر، اديب و امير بوده‌اند، برخى از آنان عبارت‌اند از: عاتكه دختر خالدبن خُلَيف معروف به امّمُعبد خزاعى، صحابى (ابن‌حبيب، 1361، ص410)؛ همسرش اَكْثَم‌بن جَوْن خزاعى، صحابى (ابن‌اثير، 1970ـ1973، ج 1، ص 133)؛ كُرْزبن عَلقَمه‌بن هلال خزاعى كه در هجرت رسول اكرم، رد پاى آن حضرت را تا در غار پيدا كرد (ابن‌كلبى، 1408، ج 2، ص 444)؛ بُديَل‌بن وَرقاء* و پسرش عبداللّه از صحابه پيامبر و امام على عليه‌السلام (ابن‌حزم، ص 239؛ ابن‌عبدالبرّ، 1412، ج 1، ص150)؛ سليمان‌بن صُرَد* خزاعى؛ عمروبن حَمِق خزاعى از صحابه پيامبر اكرم و حضرت على؛ طلحة الطلحات، والى سيستان در زمان امويان، كُثَيّر عزّه* شاعر عصر اموى؛ قبيصة‌بن ذُؤَيب، ديوانسالار خليفه عبدالملك اموى (ابوعبيد، ص290؛ ابن‌قتيبه، ص 291، 419، 448؛ ابن‌درى، ج 2، ص 474ـ476؛ ابن‌حزم، ص 238)؛ ابوالشيص* محمدبن عبداللّه‌بن رزين خزاعى، شاعر عرب و خويشاوند دعبل؛ دِعْبِل خزاعى*، شاعر شيعى (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانى، ج20، ص120ـ186)؛ حمزة‌بن مالك خزاعى كه در زمان خليفه هادى عباسى در ناحيه جزيره شورش كرد (ابن‌اثير، 1399ـ1402، ج 6، ص 95)؛ ابوشِيص محمدبن عبداللّه خزاعى (متوفى 196)، شاعر دوره عباسى و پسرعموى دعبل خزاعى (ابن‌نديم، ص 183)؛ احمدبن نصر خزاعى* (متوفى 231)، محدّث و از اشراف بغداد، نواه مالك‌بن هيثم (از نخستين نقباى دعوت عباسى) كه بر واثق خليفه عباسى خروج كرد (رجوع کنید به طبرى، ج 9، ص 135ـ138؛ خطيب بغدادى، ج 6، ص 397ـ405؛ نيز رجوع کنید به اخبارالدولة‌العباسية، ص 202، 216)، و محمدبن عبدالرحمان معروف به شيخ‌خزاعى (متوفى 329) كه در اندلس بر خليفه عبدالرحمان الناصر شورش كرد (ابن‌حيّان، ج 3، ص 21ـ22، ج 5، ص190، 197).


منابع :
(1)ابن‌اثير، اسدالغابة فى معرفة‌الصحابة، چاپ محمد ابراهيم بنا و محمد احمد عاشور، قاهره 1970ـ1973؛
(2) همو، الكامل فى التاريخ، بيروت 1385ـ1386/ 1965ـ1966، چاپ افست 1399ـ1402/ 1979ـ1982؛
(3) ابن‌اسحاق، كتاب السير و المغازى، چاپ سهيل زكار، ]بى‌جا[: دارالفكر، 1398/1978، چاپ افست قم 1368ش؛
(4) ابن‌حائك، صفة جزيرة‌العرب، چاپ محمدبن على اكوع، بغداد 1989؛
(5) ابن‌حبيب، كتاب المُحَبَّر، چاپ ايلزه ليشتن اشتتر، حيدرآباد، دكن 1361/1942، چاپ افست بيروت [.بى‌تا]؛
(6) همو، كتاب المُنَمَّق فى اخبار قريش، چاپ خورشيد احمد فارق، بيروت 1405/1985؛
(7) ابن‌حزم، جمهرة انساب‌العرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ] 1982[؛
(8) ابن‌حيّان، المُقتبس، ج 3، چاپ ملچور آنتونيا، پاريس 1937، ج 5، چاپ چالمتا، مادريد 1979؛
(9) ابن‌دريد، كتاب الاشتقاق، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بغداد 1399/1979؛
(10) ابن‌سعد (بيروت)؛
(11) ابن‌شبّه نميرى، كتاب تاريخ‌المدينة المنورة: اخبار المدينة النبوية، چاپ فهيم محمد شلتوت، ]جده[ 1399/1979، چاپ افست قم 1368ش؛
(12) ابن‌عبدالبرّ، الاستيعاب فى معرفة‌الاصحاب، چاپ على‌محمد بجاوى، بيروت 1412/1912؛
(13) همو، الانباه‌على‌قبائل‌الرواة، چاپ ابراهيم ابيارى، بيروت 1405/1985؛
(14) ابن‌عبدربّه، العقدالفريد، ج5، چاپ عبدالمجيد ترحينى، بيروت 1404/1983؛
(15) ابن‌فضل‌اللّه عمرى، مسالك‌الابصار فى ممالك‌الامصار، سفر4، چاپ حمزه احمد عباس، ابوظبى 1423/2002؛
(16) ابن‌قتيبه، المعارف، چاپ ثروت عكاشه، قاهره 1960؛
(17) ابن‌كلبى، كتاب الاصنام، چاپ احمد زكى‌پاشا، قاهره 1332/1914؛
(18) همو، نسب مَعدّ و اليمن الكبير، چاپ ناجى حسن، بيروت 1408/1988؛
(19) ابن‌منظور؛
(20) ابن‌نديم (تهران)؛
(21) ابن‌هشام، السيرة‌النبوية، چاپ مصطفى سقا، ابراهيم ابيارى و عبدالحفيظ شلبى، قاهره1355/1936؛
(22)اسماعيل‌بن‌على ابوالفداء، المختصر فى اخبار البشر: تاريخ ابى‌الفداء، بيروت: دارالمعرفة للطباعة و النشر، [.بى‌تا]؛
(23) ابوالفرجاصفهانى؛
(24) قاسم‌بن سلام ابوعبيد، كتاب النسب، چاپ مريم محمد خيرالدرع، بيروت1410/1989؛
(25) اخبارالدولة‌العباسية‌وفيهاخبار العباس و ولده، چاپ عبدالعزيز دورى و عبدالجبار مطلبى، بيروت : دارالطليعة للطباعة و النشر، 1971؛
(26) محمدبن عبداللّه ازرقى، اخبار مكة و ماجاء فيها من‌الآثار، چاپ رشدى صالح ملحس، بيروت 1403/1983؛
(27) چاپ‌افست قم1369ش؛
(28) اسلم‌بن‌سهل بحشل، تاريخ‌واسط،چاپ كوركيس عوّاد، بيروت 1406/1986؛
(29) عبداللّه‌بن عبدالعزيز بكرى، كتاب المسالك و الممالك، چاپ ادريان فان‌ليوفن و اندرى‌فرى، تونس 1992؛
(30) همو، معجم مااستعجم من اسماءالبلاد و المواضع، چاپ مصطفى سقا، بيروت 1403/1983؛
(31) احمدبن‌يحيى بلاذرى، كتابجُمَل‌من‌انساب الاشراف، چاپ سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت 1417/1996؛
(32) همو، كتاب فتوح البلدان، چاپ دخويه، ليدن 1866، چاپ افست فرانكفورت 1413/ 1992؛
(33) جوادعلى، المفصل فى تاريخ‌العرب قبل‌الاسلام، بغداد 1413/ 1993؛
(34) محمدبن موسى حازمى همدانى، كتاب عجالة المبتدى و فضالة المنتهى فى النسب، چاپ عبداللّه كنون، قاهره 1384/1965؛
(35) عرفان محمد حمّور، مواسم‌العرب: المواسم الثقافية و التجارية و الدينية و الطبيعية، بيروت 1427/2006؛
(36) خطيب بغدادى؛
(37) خليفة‌بن خياط، تاريخ خليفة‌بن خياط، چاپ مصطفى نجيب‌فوّاز و حكمت كشلى فوّاز، بيروت 1415/1995؛
(38) احمدبن داوود دينورى، الاخبار الطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره 1960، چاپ افست قم 1368ش؛
(39) سمعانى؛
(40) عبدالرحمان‌بن عبداللّه سهيلى، الروض‌الانف فى شرح السيرة النبوية لابن هشام، چاپ عبدالرحمان وكيل، قاهره 1387ـ1390/ 1967ـ1970، چاپ افست 1410/1990؛
(41) محمدبن عبدالكريم شهرستانى، الملل و النحل، چاپ محمد سيدكيلانى، بيروت، دارالمعرفة، [.بى‌تا]؛
(42) طبرى، تاريخ (بيروت)؛
(43) احمد عامرى ناصرى، الاصول اليمنية فى القبائل العربية و رجالها، بيروت 1427/2006؛
(44) زكريابن محمد قزوينى، آثار البلاد و اخبارالعباد، بيروت ] 1998[؛
(45) احمدبن على قلقشندى، قلائدالجُمان فى التعريف بقبائل عرب‌الزمان، چاپ ابراهيم ابيارى، قاهره 1402/1982؛
(46) همو، نهاية‌الارب فى معرفة انساب‌العرب، بيروت 1405/1984؛
(47) عمررضا كحّاله، معجم قبائل العرب القديمة و الحديثة، بيروت 1402/1982؛
(48) محب‌الدين خطيب، «عهد جرهم من مكة من القرن السادس و العشرين قبل الهجرة الى سنة 429 ق ه »، الزهراء، ج 5، ش 7ـ8 (1347)؛
(49) احمدبن محمد مرزوقى اصفهانى، كتاب الازمنة و الامكنة، چاپ خليل منصور، بيروت 1417/1996؛
(50) مسعودى، التنبيه؛
(51) همو، مروج (بيروت)؛
(52) مصعب‌بن عبداللّه، كتاب نسب قريش، چاپ لوى پرووانسال، قاهره 1953؛
(53) محمدبن محمد مفيد، الجمل و النُصرة لسيد العترة فى حرب البصرة، چاپ على ميرشريفى، قم 1374ش؛
(54) احمدبن على مَقريزى، المواعظ و الاعتبار فى ذكر الخطط و الآثار، چاپ ايمن فؤاد سيد، لندن 1422ـ1425/ 2002ـ2004؛
(55) نصربن مزاحم، وقعة صفّين، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره 1382، چاپ افست قم 1404؛
(56) محمدبن عمر واقدى، كتاب المغازى، چاپ مارسدن جونز، لندن 1966، چاپ افست قاهره [.بى‌تا]؛
(57) محمدحسين هيكل، حياة محمد، قاهره 1968؛
(58) ياقوت حموى، كتاب معجم‌البلدان، چاپ فرديناند ووستنفلد، لايپزيگ 1866ـ1873، چاپ‌افست تهران1965؛
(59) همو، المقتضب‌من‌كتابجمهرة النَسَب، چاپ ناجى حسن، بيروت 1987؛
(60) يعقوبى، البلدان؛
(61) همو، تاريخ؛
(62) EI2, s.v. "Khuzaa" (by M. J. Kister).
/ ستار عودى /

اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 7026
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست