responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 7021

خُرّه كيانى ، خُرّه كيانى، اصطلاحى در حكمت‌اشراق* سهروردى* با پيشينه‌اى در فرهنگ ايران باستان.

خرّه كيانى، مركّب از دو واژه خُرّه و كيانى است. صورت ديگر واژه خرّه، فَرّه يا فَر، به معناى شأن و شكوه (رجوع کنید به دهخدا، ذيل «فر») و نيز نور، برازندگى و زيبايى (رجوع کنید به دوانى، ص 202؛ جمال‌الدين انجو، ذيل «خره»؛ برهان، ذيل «فر») است. برخى دانشمندان معناى اصلى اين كلمه را سعادت، هستى‌نيك و رفاه دانسته‌اند (رجوع کنید به زينر، ص 219). اين كلمه از واژه اوستايى xvar nah (خْوَرنَه، معادلِ فارسى باستان كه اصل مادى دارد: farnah) آمده و در زبان پهلوى (فارسى ميانه) به صورت farr(ah) و xvarr(ah) به‌كار رفته‌است (رجوع کنید به كنت، ص 208؛ افنان، ذيل «فر ـ فره»؛ آموزگار يگانه، 1386ش، ص350ـ351؛ مجتبائى، ص 81). درباره ريشه اين واژه ميان زبان‌شناسان اختلاف‌نظر وجود دارد. بنابه گزارش معين (ج 1، ص 412)، در اوستا كلمه xvarnah و xvarno آمده و معرف hvarnah ايرانى باستان است كه در پهلوى xvarreh و در پازند xvarehو در فارسى خره و خوره گرديده است. اين كلمه در پارسى باستان به صورت farna (فَرنه) آمده و در پارسى، فر و فرّه گرديده و فرخ، فرخنده، فرخان و فرهى از همين ريشه است (نيز رجوع کنید به مكنزى، ص 96). برخى آن را با خور (خورشيد) مرتبط دانسته و آن را مشتق از ريشه اوستايى hvar- به‌معناى «درخشيدن» دانسته‌اند (رجوع کنید به مجتبائى، ص 81؛ نيز رجوع کنید به آموزگار يگانه، همانجا). اين واژه همچنان در زبان فارسى كاربرد دارد و به صورت مستقل يا در واژه‌هايى چون فرّهى، فرهمند، فرمند، خرهناك، خرهمند و همچنين در تعابيرى مانند «بلندى فرّ و اقبال» استفاده مى‌شود، به‌نحوى كه در فارسى، بى‌نياز از ترجمه است (يشت‌ها، ج 2، توضيحات پورداود، ص 309ـ310).

واژه كيانى به ‌معناى مطلق پادشاهى است. لفظ «كى» كه در واژه كيانى به‌كار رفته، در اصل، در زبان اوستايى و ودائى به صورت kavi (كوى) بوده كه به معناى بصير و فرزانه و شاعر است و از ريشه ku-/ kavبه‌معناى ديدن مشتق شده است (مجتبائى، ص 112).

معناى اصطلاحى خرّه. اين كلمه در فارسى معاصر به صورت فرّه استعمال مى‌شود، ازاين‌رو در اين مقاله به كاربردهاى واژه به هر دو صورت توجه شده است. خُرّه (فَرّه) در اصطلاح به معناى موهبتى الهى (عنايت الهى، فروغ الهى، تأييد الهى و آسمانى، بركت) است كه در موجود خوب و زيبا و سودمند هست (آموزگار يگانه، 1386ش، ص350؛ كوربن، 1374ش، ص 59). خرّه يا فرّ براساس تعلق آن به مراتب مختلف موجودات، داراى مراتب تشكيكى مختلفى است. تركيبات مختلف اين كلمه مانند فرّه آريايى، فرّه موبدان، فرّه انسانها، فرّه ايزدى، خرّه كيانى و مانند اينها ناظر به همين جنبه تشكيكى خرّه يا فرّه است.

فرّه آريايى (فرّه ايرانى)، فرّى است كه خداوند به ايران زمين داده است و باعث آبادانى و شوكت و جلال و ابهت آن مى‌گردد. در اثر اين فرّ دشمنان ايران شكست مى‌خورند (رجوع کنید به يشت‌ها، اشتاد يشت، بند1، 2، 5، 8). همه انسانها داراى فرّه هستند. وجود اين فرّه سبب توفيق انسان در وظايف فردى و اجتماعى‌اش (خويشكارى) مى‌شود. در صورتى كه فرد خويشكارى خود را به درستى انجام ندهد يا به گناه روى آورد، اين فرّه و نيك‌بختى از وى دور مى‌گردد (زادسپرم، فصل 3، بند 73ـ75؛ موله، ص 41؛ آموزگار يگانه، 1383ش، ص 79؛ همو، 1386ش، ص 352). چنان‌كه جَهى (نماد زن بدكار و دختر اهريمن) قسم ياد كرده كه فرّه آدميان را خواهم دزديد (رجوع کنید به بندهش، ص 51)، همچنين هر طبقه اجتماعى داراى فرّه مخصوص به خويش است (زينر، ص220). اين فرّه براساس تعلق آن به انسانهاى مختلف نامهاى متفاوتى دارد، مانند فرّه موبدى (فرّ آسرونان، فرّ پيغمبرى) كه مخصوص موبدان و پيامبران و نمادى از دانايى آنهاست (رجوع کنید به بندهش، ص 109؛ آموزگار يگانه، 1386ش، ص 354). نيز در اوستا از فرّ جاماسپ ياد شده است (رجوع کنید به گات‌ها، وهوخشترگات، يسناها51، بند18). فرّه ايزدى يا فرّه خداوند (فرّ اهورايى)، آفريده اهوره‌مزداست. اهوره‌مزدا هم صاحب فرّه و هم بخشنده آن است. اين فرّه تشخص لطف ايزدى است و به واسطه آن اهوره‌مزدا دست به آفرينش مى‌زند (رجوع کنید به يشت‌ها، زامياد يشت، بند10؛ آموزگاريگانه، 1386ش، ص 352).

در اوستا از فرّ كيانى سخن رفته است (رجوع کنید به يسنا، ج 1، ها1، بند14). خرّه كيانى، فرّى است كه به شاهان فاضل و عادل داده مى‌شود و در صورتى كه به دادگرى و خداشناسى نپردازند اين فرّ از آنها جدا مى‌گردد و روزگار پادشاهى ايشان به سر مى‌رسد. فرّ كيانى فروغى ايزدى است كه چون بر دل كسى بتابد، از همگان برتر و برازنده تاج و تخت مى‌گردد و همواره بر دشمنان خود پيروز مى‌شود (يشت‌ها، ج 2، توضيحات پورداود، ص 314ـ315؛ كارنامه اردشير بابكان، ص 49). اين فرّه تنها مخصوص پادشاهان عادل و بر حق ايرانى است كه به خواست اهوره‌مزدا به پادشاهى رسيده‌اند (آموزگاريگانه، 1386ش، ص 353) و ماجراى آن در تاريخ اساطيرى ايران بيان شده است (رجوع کنید به يشت‌ها، زامياد يشت). اين فرّه، نخست به هوشنگ پيشدادى و سپس به طهمورث و جمشيد رسيد. پس از گناهِ جمشيد اين فرّ از وى جدا شد و در نهايت به شاهان كيانى و كى‌گشتاسب كه حامى زردشت بود، تعلق گرفت. در پايان جهان نيز به سوشيانت (موعود زردشتى) خواهد پيوست (رجوع کنید به معين، ج 1، ص 418؛ براى اطلاع از ماجراى اين نقل و انتقالات رجوع کنید به يشت‌ها، زامياد يشت، بند26ـ38، 71ـ89).

بنابر آنچه گفته شد، در حقيقت فرّ يا خرّه در وجود انسانها داراى دو نمود است: نمود بيرونى (آفاقى) در امورى چون اقتدار و سرپرستى و تصرف و پيروزى بروز مى‌كند و نمود درونىِ (انفسى) آن در امورى چون بخردى و روشن‌ضميرى و هدايتگرى. ظهورات فرّه در انسانها متفاوت است. چنان‌كه فرّ پهلوانى بيشتر ناظر به نمود بيرونى و فرّ موبدى ناظر به نمود درونى است و فرّ كيانى واجد هر دو جنبه است. براى بهره‌مندى از ديد باطنى كه در جام گيتى‌نما وجود دارد، بايد تنى نورانى و وجودى قدسى (خورنه) داشت (شايگان، ص 318).

خرّه صورت مثالى و مينوى كمالات و فضيلتها و اصلى مجرد و معقول به‌شمار مى‌آيد (مجتبائى، ص 91ـ92). اين موهبت الهى گاه در قالب موجوداتى چون مرغ وارغَن (شاهين)، بره و غُرم (ميش كوهى) تجسم مى‌پذيرد (رجوع کنید به يشت‌ها، زامياد يشت، بند 33ـ38؛ كارنامه اردشير بابكان، ص 39، 41؛ مجتبائى، ص 91، پانويس 1). دانشمندان عمومآ تصوير گوى بالدار را نماد خورنه دانسته‌اند (بويس، ص 18، 86). به نظر سودآور (ص 21ـ22) گوى بالدار ساده نشانه فرّه ايرانى و گوى بالدارى كه با تصوير انسان همراه است، نشانه فرّه كيانى است. همچنين در شمايل‌شناسى، فرّه/ خرّه را به صورت هاله‌اى از نور تجسم كرده‌اند كه بر گرد صورت پادشاه پرتو افكنده است (رجوع کنید به كوربن، 1374ش، ص60؛ مجتبائى، ص 92، پانويس 1).

ويژگيهاى خرّه كيانى. براساس آنچه درباره خرّه كيانى بيان شد، مى‌توان ويژگيهايى براى آن در نظر گرفت: 1) موهبتى الهى است كه با زور نمى‌توان به آن دست يافت؛ بلكه نيازمند نوعى صلاحيت و شايستگى معنوى است (كريستن‌سن، ج 2، ص 351). 2) وديعه‌اى الهى است كه امكان زوال آن به علت بدرفتارى فرد وجود دارد و نيازمند حفظ و حراست است و در صورت ادعاى خدايى پادشاه يا بيدادگرى وى (حمله اهرمن)، اين فرّ از او جدا مى‌گردد؛ چنان‌كه از جمشيد گرفته شد (رجوع کنید به يشت‌ها، زامياد يشت، بند34ـ38؛ آموزگاريگانه، 1386ش، ص 359). 3) پادشاهانِ بهره‌مند از خرّه كيانى به فنونى چون كشف آهن، ساخت ابزارآلات، رام كردن حيوانات، پشم‌ريسى و بافتن منسوجات، پزشكى و ساختن بنا دست يافتند (اعتمادمقدم، ص 1). 4) فقط انسان كامل مى‌تواند به خرّه كيانى، و از اين طريق به پادشاهى و ولايت بر مردم، دست يابد. بر اين اساس مى‌توان خرّه كيانى را نماد معنويت به‌شمار آورد. در نظر ايرانيان باستان، خرّه هركس كمالات وجودى اوست و هركس به خرّه دست يابد، به كمال خويش نايل مى‌شود و درحقيقت صفات الهى و فرهمند (خوره‌مند) در وى تحقق مى‌يابد؛ زيرا اهوره‌مزدا راستگوترين و فرهمندترين است. در اين هنگام، پرتو خرّه كه شعاع سعادت الهى و نشانه تأييد ايزدى و عامل نيكبختى جاودانه در هر دو جهان است، بر سيماى وى آشكار مى‌گردد. به همين دليل، خرّه در زبان فارسى با شكوه و جلال و سعادت هم‌معناست. براى دريافت اين سعادت، انسان بايد به وظايف دينى و دنيوى خود (خويشكارى) براساس راستى و نظام الهى عمل كند. بنابراين انسان با نوعى سلوك عرفانى و طى مراحل و منازل معرفتى، شايسته برخوردارى از فرّ كيانى (يا فرّ ايزدى) مى‌گردد. اين ديدگاه با نظريه حاكمِ حكيمِ افلاطون مشابهت دارد. همان‌گونه كه‌از نظر افلاطون، حاكمِ حكيم براى برپايى نظم كامل و عدل الهى در عالم بايد از عالم محسوس بگذرد و به عالم معقول برسد، شاه خوب نيز به سبب كمال ديندارى و دادگرى و از روى تشبّه تام به صفات و كمالات الهى از جميع مراتب وجود بالاتر مى‌رود و قطب عالم و مظهر عدل و مجرى اراده الهى مى‌گردد (مجتبائى، ص 54ـ55، 92، 151).

خرّه كيانى در سنّت اسلامى. اين اصطلاح به‌طور صريح يا تلويحى در متون دوران اسلامى به‌كار رفته است. از جمله محمدبن عبيداللّه ابوالمعالى (قرن پنجم) در بيان الاديان (ص24)، غزالى (قرن پنجم‌و ششم) در نصيحة‌الملوك (ص81)، شمس‌الدين سجاسى (قرن هفتم) در فرائدالسلوك (ص 48ـ50) و خواجه ابوالفضل علّامى (قرن دهم و يازدهم) در آئين اكبرى (ج 1، ص 3) اين اصطلاح را درباره پادشاهان به‌كار برده‌اند.

در فلسفه اسلامى، سهروردى، مؤسس حكمت اشراق، و شارحان وى خرّه كيانى را به‌صراحت به‌كار برده‌اند. سخنان سهروردى درباره خرّه كيانى با مطالبى كه امروزه از اوستا به دست ما رسيده است، مطابقت دارد. به نظر كوربن (1382ش، ص 57ـ69)، يكى از محركهاى تفكر سهروردى خرّه كيانى (كيان خرّه) و پيشينه آن در اعتقاد دينى و فرهنگ ايران باستان است. به نظر سهروردى (ج 3، ص 81، 184ـ187، ج 4، ص 92) چون نفس انسان طاهر گردد، به نور الهى روشن و قوى مى‌شود و قادر به تأثير در اجسام و نفوس و داراى هيبت مى‌شود و به تأييد حق از جمله حزب خدا نايل مى‌گردد و مى‌تواند بر دشمنان خود پيروز شود. چنين شخصى به نور تأييد و ظفر دست مى‌يابد، چنان‌كه پادشاهان بزرگ ايرانى مانند فريدون و كيخسرو به آن دست يافتند. پادشاهانى كه از اين موهبت بهره‌مند مى‌شوند، رئيس طبيعى عالم مى‌شوند و از عالم اعلا به آنها يارى مى‌رسد. اين نور همان است كه ايرانيان باستان آن را خرّه، و نور مختص به پادشاهان را كيان خرّه ناميده‌اند. به اين دليل، داشتن اين فرّه باعث استجابت دعا و مسخرشدن كائنات در دست فرد مى‌گردد (نيز رجوع کنید به شهرزورى، ص 393؛ قطب‌الدين شيرازى، ص 357). به تعبير سهروردى (ج 3، ص 77) اين فرّه «اكسير علم و قدرت است». سهروردى (ج 1، ص 504) عامل افاضه «كيان خرّه» را نيّرالاعظم يعنى هورَخش به‌شمار آورده است.

در ايران زمين همواره حكومتى مشروع دانسته شده كه از سوى خدا تعيين شده است و پادشاهى‌اى مشروع تلقى شده است كه از فرّه ايزدى يا به تعبير ديگر عنايت الهى برخوردار باشد (زمانى و طاووسى، ص 49). فرّ كيانى بيانگر حق ايزدى شاهان در حكومت كردن بر مردم است و به كاربردن القابى نظير «السلطان ظلّاللّه» براى پادشاهان (رجوع کنید به شمس‌منشى، ج 1، جزء1، ص 125) ناظر به‌همين معناست. در ايران باستان مقام شاهى داراى دو جنبه دين‌يارى و شهريارى يا حكمت و حكومت بوده است (مجتبائى، ص 115). در ادبيات فارسى نيز بهترين و كامل‌ترين حكومتها، حكومتى است كه در آن دين و دولت توأم باشند و شهريارى دين‌يار فرمانروا باشد (همان، ص 97). بنابراين مفهوم ولايت معنوى در فرهنگ اسلامى با خرّه يا فرّه كيانى قابل مقايسه است (رجوع کنید به امين‌دهقان، ص 162).

خرّه در ساير فرهنگها. خرّه با اصطلاحات ديگرى از ساير فرهنگها مقايسه شده است. براى مثال، برخى فرّ را با اصطلاح «شخينا»در فرهنگ يهودى مقايسه كرده‌اند (رجوع کنید به جكسون، ص 57؛ يشت‌ها، ج 1، توضيحات پورداود، ص 512ـ513) اما برخى شخينا را با سكينه يكى دانسته‌اند، نه با خورّه (رجوع کنید به پورجوادى، ص 194ـ195). همچنين فرّ يا خرّه را با نيروى مانا (رجوع کنید به خدايار محبى، ص 26ـ27) مقايسه كرده‌اند. مفهوم خرّه را با معناى برخى كلمات در فرهنگ اسلامى نيز تطبيق داده‌اند، از جمله: 1) مفهوم خّره تا حدى شبيه يكى از معانى سلطان است. اصطلاح سلطان در قرآن (براى نمونه رجوع کنید به ابراهيم: 11) اغلب به معناى قدرت معنوى و اعجازآميزى است كه به صورت معجزات و كرامات تجلى مى‌كند تا موجب تأييد ادعاى دينى پيامبران شود و پيامبران اين سلطان را از خدا گرفته‌اند (معين، ج 1، ص 415). 2) خرّه كيانى را با نور طمس كه مرحله سوم از نورهاى سهروردى است (رجوع کنید به ج 1، ص 109)، يكى دانسته‌اند (رجوع کنید به پورجوادى، ص 195). 3) به نظر برخى، سهروردى خرّه را با سكينه يكى دانسته است، اما برخى اين نظر را نپذيرفته و تفاوتهايى ميان آن دو ذكر كرده‌اند (رجوع کنید به همان، ص 193ـ197).


منابع :
(1) ژاله آموزگاريگانه، تاريخ اساطيرى ايران، تهران 1383ش؛
(2) همو، زبان، فرهنگ و ارسطوره (مجموعه مقالات)، تهران 1386ش؛
(3) محمدبن عبيداللّه ابوالمعالى، بيان‌الاديان، چاپ محمدتقى دانش‌پژوه، تهران 1376ش؛
(4) عليقلى اعتماد مقدم، فر در شاهنامه، ]تهران[: وزارت فرهنگ و هنر، [.بى‌تا]؛
(5) سهيل محسن افنان، واژه‌نامه فلسفى، ]تهران [1362ش؛
(6) معصومه امين دهقان، مقايسه انسان فرهمند در شاهنامه با ولىّ در مثنوى، تهران 1383ش؛
(7) اوستا. يسنا، گزارش پورداود، ج 1، تهران 1356ش؛
(8) همو، يشت‌ها، گزارش پورداود، چاپ بهرام فره‌وشى، تهران 1356ش؛
(9) اوستا. يسنا. گاهان، گات‌ها: كهن‌ترين بخش اوستا، گزارش ابراهيم پورداود، تهران 1378ش؛
(10) محمدحسين‌بن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمد معين، تهران 1361ش؛
(11) بندهش، ]گردآورى[ فرنبغ دادگى، ترجمه مهرداد بهار، تهران: توس، 1369ش؛
(12) مرى بويس، زردشتيان: باورها و آداب دينى آنها، ترجمه عسكر بهرامى، تهران 1381ش؛
(13) نصراللّه پورجوادى، اشراق و عرفان: مقاله‌ها و نقدها، تهران 1380ش؛
(14) حسين‌بن حسن جمال‌الدين انجو، فرهنگ جهانگيرى، چاپ رحيم عفيفى، مشهد 1351ـ1354ش؛
(15) منوچهر خدايار محبى، اسلام‌شناسى و دين تطبيقى: فرهنگ اديان و اسلام، تهران 1378ش؛
(16) محمدبن اسعد دوانى، ثلاث رسائل، چاپ احمد تويسركانى، مشهد 1411؛
(17) دهخدا؛
(18) زادسپرم، وزيدگيهاى زادسپرم، نگارش فارسى، آوانويسى، يادداشتها، واژه‌نامه، تصحيح متن از محمدتقى راشدمحصل، تهران 1385ش؛
(19) على‌محمد زمانى و محمود طاووسى، «فرّه‌ى ايزدى و بازتوليد آن در انديشه‌ى سياسى ايران پس از اسلام»، مجله‌ى مطالعات ايرانى، سال 3، ش 5 (بهار 1383)؛
(20) رابرت چارلز زينر، طلوع و غروب زردشتى‌گرى، ترجمه تيمور قادرى، تهران 1375ش؛
(21) اسحاق‌بن ابراهيم سجاسى، فرائدالسلوك، چاپ نورانى وصال و غلامرضا افراسيابى، تهران 1368ش؛
(22) ابوالعلاء سودآور، فرّه ايزدى در آيين پادشاهى ايران باستان، تهران 1384ش؛
(23) يحيى‌بن حبش سهروردى، مجموعه مصنفات شيخ‌اشراق، تهران 1380ش؛
(24) داريوش شايگان، هانرى كربن: آفاق تفكر معنوى در اسلام ايرانى، ترجمه باقر پرهام، تهران 1371ش؛
(25) محمدبن هندوشاه شمس منشى، دستور الكاتب فى تعيين المراتب، چاپ عبدالكريم عليزاده، مسكو 1964ـ1976؛
(26) محمدبن محمود شهرزورى، شرح حكمة‌الاشراق، چاپ حسين ضيائى تربتى، تهران 1380ش؛
(27) ابوالفضل‌بن مبارك علّامى، آئين اكبرى، چاپ سنگى لكهنو 1892ـ1893؛
(28) محمدبن محمد غزالى، نصيحة‌الملوك، چاپ جلال‌الدين همايى، تهران 1361ش؛
(29) محمودبن مسعود قطب‌الدين شيرازى، شرح حكمة‌الاشراق سهروردى، چاپ عبداللّه نورانى و مهدى محقق، تهران 1380ش؛
(30) كارنامه اردشير بابكان، با متن پهلوى، آوانويسى،ترجمه فارسى و واژه‌نامه، چاپ بهرام فره‌وشى، تهران: دانشگاه تهران، 1354ش؛
(31) آرتور امانوئل كريستن‌سن، نمونه‌هاى نخستين انسان و نخستين شهريار در تاريخ افسانه‌اى ايرانيان، ترجمه و تحقيق ژاله آموزگار و احمد تفضلى، تهران 1377ش؛
(32) هانرى كوربن، ارضملكوت از ايران مزدائى تا ايران شيعى: كالبد انسان در روز رستاخيز، ترجمه ضياءالدين دهشيرى، تهران 1374ش؛
(33) همو، روابط حكمت اشراق و فلسفه ايران باستان، گزارش ]ترجمه[ احمد فرديد و عبدالحميد گلشن، تهران 1382ش؛
(34) فتح‌اللّه مجتبائى، شهر زيباى افلاطون و شاهى آرمانى در ايران باستان، ]تهران[ 1352ش؛
(35) محمد معين، مزديسنا و ادب پارسى، تهران 1338ـ1363ش؛
(36) ماريژان موله، ايران باستان، ترجمه ژاله آموزگار، تهران 1377ش؛
(37) Abraham Valentine Williams Jackson, Zoroastrian studies: the Iranian religion and various monographs, NewYork 1965.
(38) Roland Grubb Kent, Old Persian: grammar, texts, lexicon, New Haven 1953.
(39) David Neil MacKenzie, A concise Pahlavi dictionary, London 1971.
/ سعيد انوارى /

اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 7021
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست