خَرَّقان ، خَرَّقان، ناحيهاى كوهستانى در ايالت جبال، در مغرب ايران.
ناحيه تاريخى خرقان، امروزه كمابيش محدودهاى از جنوبغربى استان قزوين (دهستانهاى خرقان شرقى و خرقان غربى در شهرستان بوئينزهرا)، شمالغربى استان مركزى (بخش خرقان در شهرستان زرنديه) و شمالشرقى استان همدان (دهستان خرقان در شهرستان رزن) را شامل مىشود (رجوع کنید به ايران. وزارت كشور. معاونت سياسى، 1385ش، ذيل نام همين استانها؛ نقشه جمهورى اسلامى ايران؛ نيز رجوع کنید به ادامه مقاله).
نام خرقان در منابع به صورتهاى خَرَّقان، خَرْقان، خرقانَيْن (دوخرقان)، خَرِّقان و خاراكان هم آمده است (رجوع کنید به ابنخرداذبه، ص 21؛ حازمى همدانى، ج 1، ص 404، پانويس 4؛ حمداللّه مستوفى، ص 73؛ اذكائى، ص 132). قسمتى از ناحيه خرقان جزو ناحيه بزرگتر دشتبى بوده است كه پيشينه آن به پيش از اسلام مىرسد (ورجاوند، 1349ش، ص 272؛ نيز رجوع کنید به نولدكه، ص 724؛ بوئينزهرا*). فتح
ناحيه خرقان ظاهرآ همزمان با فتح نواحى قزوين، همدان و دشتبى در سال 22 يا 23 بوده است (رجوع کنید به بلاذرى، ص 448ـ451؛ طبرى، ج 4، ص 146ـ149).
در 241 براى تشكيل كوره قزوين، خرقان از همدان جدا و جزو قزوين شد، اما در 254 دوباره به قلمرو همدان بازگشت (رجوع کنید به رافعى قزوينى، ج 1، ص 47).
ابنخرداذبه (همانجا) در اواسط سده سوم، خرقان را رستاقى ميان همدان و قزوين آورده است (نيز رجوع کنید به ابنرسته، ص 167)، در 284 اين ناحيه جزو قزوين شد (رجوع کنید به ابنفقيه، ص 239) و تا مدتها در تابعيت قزوين ماند (رجوع کنید به رافعى قزوينى، همانجا). در سده ششم خرقان يكى از نواحى همدان، بين همدان و قزوين، معرفى شده است (رجوع کنید به اسكندرى، ص 102؛ حازمى همدانى، ج 1، ص 404). در 591 قُتلُغ اينانج خرقان را تصرف كرد (رجوع کنید به ابناثير، ج 12، ص 111؛ نيز رجوع کنید به راوندى، ص 295ـ296).
در دوره مغول انتخاب سلطانيه* به عنوان پايتخت و احداث جاده اصلى همدان به سلطانيه در همين دوره كه از درگزين و خرقان به سلطانيه مىرفت، بر اهميت خرقان افزود (رجوع کنید به ورجاوند، 1377ش، ج 2، ص 759).
ياقوت حموى در سده هفتم (ذيل مادّه) بدون آنكه از ناحيه خرقان نام ببرد، از قريهاى به همين نام كه جزو قراى همدان بوده، ياد كرده است. در دهههاى نخست سده هشتم، اميرچوپان* از امراى مغول نژاد چند موضع از قزوين و ناحيه خرقان را كه ميراث پدرى خود مىدانست، متصرف شد (رجوع کنید به عبدالرزاق سمرقندى، ج 1، ص 56).
حمداللّه مستوفى در سده هشتم (ص 73، 195،280) آن را ولايتى با چهلپاره ديه در ايالت جبال ضبط كرده و مىافزايد هوايش به سردى مايل داراى غله، پنبه و ميوه است، از قراى بزرگ آن، تبرك/ ترك و سيفآباد و ديهى بزرگ به نام سامان در حوالى خرقان است. در منابع دوره صفويه از «ييلاق خرقان» و «چمن خرقان» كه مورد توجه شاهان صفوى بوده بسيار ياد شده است (رجوع کنید به روملو، ج 2، ص 1168؛ تتوى و همكاران، ص 323، 444؛ اسكندرمنشى، ج 1، ص 357ـ359؛ جنابدى، ص 308، 515، 548).
در زمان آقامحمدخان قاجار (حك : 1210ـ1211)، قسمتى از ناحيه خرقان به ايالت خمسه* ضميمه شد (رجوع کنید به آصفزاده، ص 20؛ ستوده، ص 194). از آن پس، خرقان در دوره ناصرى اعتبار يافت و در مسير غرب ايران به تهران قرار گرفت (رجوع کنید به امينالدوله غفارى، قسمت 3، ص 194). در 1285 خرقان سواره نظامى داشت كه از ارگ دارالخلافه نگهبانى مىكرد (اعتمادالسلطنه، ج 3، ص 1588، 1672، نيز رجوع کنید به ج 4، ص 2383). در دهههاى نخست سده چهاردهم منطقه خرقان موردتوجه اروپاييانى مانند ريس (از نمايندگان حكومت انگليس)، پولاك و ونر (زمينشناس اتريشى) و رودلر بود (رجوع کنید به گابريل، ص 215). در اوايل دوره پهلوى، خرقان يكى از تقسيمات يازدهگانه قزوين به شمار مىرفت، با پنج هزار تن جمعيت و 130 قريه و سه بلوك خرقانِ افشار، خرقانِ بَكِشْلو و خرقان قُتْلو (رجوع کنید به كيهان، ج 2، ص 369، 373ـ374). دهستان خرقان ساوه در 1327ش به بخش تبديل شد (رجوع کنید به ايران. وزارت كشور. اداره كل آمار و ثبت احوال، ج 1، ص 134؛ نيز رجوع کنید به ايران. وزارت كشور. معاونت سياسى، 1382ش، ذيل «استان مركزى»). در شهريور 1373 با منتزع شدن شهرستان قزوين از استان زنجان و الحاق آن به استان تهران، دو دهستان خرقان شرقى و غربى در تابعيت استان تهران درآمدند (رجوع کنید به ايران. قوانين و احكام، 1374ش، ص 478) و با تشكيل استان قزوين در خرداد 1376، خرقان شرقى و غربى، هر دو در اين استان قرار گرفتند (رجوع کنید به همو، 1377ش، ص 244ـ245؛ نيز رجوع کنید به ايران. وزارت كشور. معاونت سياسى، 1385ش، ذيل «استان قزوين»). قسمت ديگر خرقان قديمى در تير 1366 به عنوان دهستان به مركزيت آبادى سورتجين در شهرستان همدان تشكيل شد (رجوع کنید به ايران. قوانين و احكام، 1370ش، ص 717)، سپس با تشكيل شهرستان رزن در دى 1372 تابع اين شهرستان شد (رجوع کنید به ايران. وزارت كشور. معاونت سياسى، 1382ش، ذيل «استان همدان»).
از ويژگيهاى طبيعى ناحيه خرقان مىتوان از دو رشتهكوه خَرَقان و افشاريه نام برد (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 66، 232ـ234). همچنين رودهاى خُرْرود و رازقان در اين ناحيه جريان دارند (رجوع کنید به همان، ج 2، ص 205، 239). چشمههاى متعدد خرقان را عامل اصلى ايجاد آباديهاى اين ناحيه دانستهاند (رجوع کنید به گلريز، ج 1، ص961، 963؛ فرهنگجغرافيائىآباديها، ج36، ص 117، 144، 197، 220). خرقان در گذشته ييلاق شاهسونها (شاهسونهاى بغدادى) بود، اما امروزه آنها فقط در قسمت كوچكى از آن (دهستان الوير) ييلاق و قشلاق دارند (رجوع کنید به گلريز، ج 1، ص963؛ مركز آمار ايران، ص 157، نيز رجوع کنید به ص 117ـ118، 163ـ164).
برخى از شهرها و آباديهاى خرقان كه امروزه در استانهاى گوناگون واقعاند و در آثار مورخان نيز بدان اشاره شده عبارتاند از: آوج*/ آوه، شهرى در 111 كيلومترى جنوبغربى شهر قزوين؛ اَرْوان/ آروان، از آباديهاى دهستان خرقان غربى در بخش آوج؛ كُلَنجين، كه از 1328ش مركز دهستان خرقان شرقى است؛ طَبْلَشگين، در 41 كيلومترى شمالغربى شهر آوج قرار دارد؛ رازقان، شهرى در 73كيلومترى شمالغربى شهر ساوه (رجوع کنید به ساوه*)؛ عَليشار/ علىشار، در 23 كيلومترى شمالغربى شهر رازقان؛ اَلْوير، در 11 كيلومترى شمالشرقى شهر رازقان واقع است؛ پيغمبر (پيغمبر اشموئيل/ اشموعيل) در جنوبشرقى شهر رازقان كه مسجد و زيارتگاهى به همين نام دارد (فرهنگ جغرافيائى آباديها، ج 36، ص 20، 143، 189، ج 37، ص 28، 52، 166؛ ايران. وزارت كشور. معاونت سياسى، 1385ش، همانجا؛ گلريز، ج 1، ص 962؛ نيز رجوع کنید به حمداللّه مستوفى، ص 63، 73 و پانويس 2 و 3؛ مستوفى بافقى، ص 111؛ رزمآرا، ج 1، ص 9، 19، 136، 144، 181ـ182؛ مدرسى طباطبايى، ص 116، 118).
برخى از آثار تاريخى ناحيه خرقان عبارتاند از: برجهاى خرقان (رجوع کنید به بخش دوم مقاله)، متعلق به دوره سلجوقى در سدههاى پنجم و ششم (رجوع کنید به استروناخ و يانگ، ص 348، 353، 356؛ ورجاوند، 1349ش، ص 315، 319، 323، 345)؛ تلّى تاريخى، در نزديكى برجهاى خرقان؛ بقعه سيدعلاءالدين، در جنوب آبادى نيدرك/ نَيْرِج در نوزده كيلومترى شمالغربى شهر آوج؛ مكانى به نام قدم بىبى زبيده، ميان دو آبادى مهدىآباد و قُمِيشْلو/ قُمِشْلو، در 33 كيلومترى شمالغربى شهر آوج؛ كاروانسراى شاهعباسى، در آبادى هِجيب در 29 كيلومترى جنوبشرقى بوئينزهرا؛ و كاروانسراى شاهعباسى و امامزاده محمدطاهر، در شهر آوج (گلريز، همانجا؛ فرهنگ جغرافيائى آباديها، ج 37، ص 262ـ263؛ ورجاوند، 1349ش، ص 348ـ 354؛ نيز رجوع کنید به آوج*).
منابع : (1) محمدباقر آصفزاده، قزوين در گذر هنر، قزوين 1374ش؛ (2) ابناثير؛ (3) ابنخرداذبه؛ (4) ابنرسته؛ (5) ابنفقيه؛ (6)پرويز اذكائى، همداننامه: بيست گفتار درباره مادستان، همدان 1380ش؛ (7) ديويد استروناخ و كايلر يانگ، «سه آرامگاه برجى از دوران سلجوقى»، ترجمه مجيد وهرام، مجله بررسيهاى تاريخى، سال 4، ش 5 و 6 (آذر ـ اسفند 1348)؛ (8) اسكندرمنشى؛ (9) نصربن عبدالرحمان اسكندرى، كتاب الامكنة و المياه و الجبال، چاپ فؤاد سزگين، فرانكفورت 1410/ 1990؛ (10) اعتمادالسلطنه؛ (11) فرخبن مهدى امينالدوله غفارى، مجموعه اسناد و مدارك فرخخان امينالدوله، قسمت 3، چاپ كريم اصفهانيان، تهران 1350ش؛ (12) ايران. قوانين و احكام، مجموعه قوانين سال 1373، تهران: روزنامه رسمى كشور، 1374ش؛ (13) همو، مجموعه قوانين سال 1376، تهران: روزنامه رسمى كشور، 1377ش؛ (14) همو، مجموعه قوانين و مقررات مربوط به وزارت كشور: از آغاز پيروزى انقلاب اسلامى تا پايان سال 1369، تهران 1370ش؛ (15) ايران. وزارت كشور، اداره كل آمار و ثبتاحوال، كتاب اسامى دهات كشور، ج 1، تهران 1329ش؛ (16) ايران. وزارت كشور. معاونت سياسى. دفتر تقسيمات كشورى، عناصر و واحدهاى تقسيمات كشورى: آذر 1385، ]تهران 1385ش[؛ (17) همو، نشريه تاريخ تأسيس عناصر تقسيماتى به همراه شماره مصوبات آن، تهران 1382ش؛ (18) بلاذرى (بيروت)؛ (19) احمدبن نصراللّه تتوى و همكاران، تاريخ الفى: تاريخ ايران و كشورهاى همسايه در سالهاى 850ـ984هـ، چاپ على آلداود، تهران 1378ش؛ (20) عباس جعفرى، گيتاشناسى ايران، تهران 1368ـ1379ش؛ (21) ميرزابيگبن حسن جنابدى، روضةالصفويه، چاپ غلامرضا طباطبايىمجد، تهران 1378ش؛ (22) محمدبن موسى حازمى همدانى، الاماكن، او، ما اتفق لفظه و افترق مسماه من الامكنة، چاپ حمد جاسر، رياض [.بىتا]؛ (23) حمداللّه مستوفى، نزهةالقلوب؛ (24) عبدالكريمبن محمد رافعى قزوينى، التدوين فىاخبار قزوين، چاپ عزيزاللّه عطاردى، بيروت 1408/1987؛ (25) محمدبن على راوندى، كتاب راحةالصدور و آيةالسرور در تاريخ آلسلجوق، چاپ محمد اقبال، تهران 1333ش؛ (26) رزمآرا؛ (27) حسن روملو، احسنالتواريخ، چاپ عبدالحسين نوائى، تهران 1384ش؛ (28) حسينقلى ستوده، «تاريخچه قزوين»، مجله بررسيهاى تاريخى، سال 4، ش 5 و 6 (آذر ـ اسفند 1348)؛ (29) طبرى، تاريخ (بيروت)؛ (30) عبدالرزاق سمرقندى، مطلع سعدين و مجمع بحرين، ج 1، چاپ عبدالحسين نوائى، تهران 1353ش؛ (31) فرهنگ جغرافيائى آباديهاى كشور جمهورى اسلامى ايران، ج :36 كبودرآهنگ، ج :37 ساوه، تهران: سازمان جغرافيائى نيروهاى مسلح، 1369ش؛ (32) مسعود كيهان، جغرافياى مفصل ايران، تهران 1310ـ1311ش؛ (33) محمدعلى گلريز، مينودر، يا، بابالجنه قزوين، ]قزوين[ 1368ش؛ (34) حسين مدرسى طباطبائى، برگى از تاريخ قزوين، قم 1361ش؛ (35) مركز آمار ايران، سرشمارى اجتماعى ـ اقتصادى عشاير كوچنده :1377 جمعيت عشايرى دهستانها، كل كشور، تهران 1378ش؛ (36) محمدمفيدبن محمود مستوفى بافقى، كتاب مسمّى به مختصر مفيد: در احوال بلاد و ولايت ايران، چاپ سيفالدين نجمآبادى، ويسبادن 1989؛ (37) نقشه جمهورى اسلامى ايران: براساس تقسيمات كشورى، مقياس 000، 600 :1، تهران: گيتاشناسى، 1383ش؛ (38) تئودور نولدكه، تاريخ ايرانيان و عربها در زمان ساسانيان، ترجمه عباس زرياب، تهران [1358ش]؛ (39) پرويز ورجاوند، سرزمين قزوين، تهران 1349ش؛ (40) همو، سيماى تاريخ و فرهنگ قزوين، تهران 1377ش، ياقوت حموى؛ (41) Alfons Gabriel, Die Erforschung Persiens, Vienna 1952.
/ معصومه بادنج /