responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 6931

خُجَند، آل (خجنديان) ، خُجَند، آل (خجنديان)، خاندانى از علماى شافعى و مشهور در سياست، از نيمه دوم سده پنجم تا سده هفتم كه اغلب در اصفهان بودند. اين خاندان از شهر خجند* ماوراءالنهر برخاسته بودند و نسبشان به مُهَلَّببن ابىصُفره*، سردار مشهور اموى، مىرسيد (بندارى، ص 134؛ قمى، ص 249). رجال مهم اين خاندان علاوه بر رياست مذهبى شافعيان و توليت و تدريس در نظاميه اصفهان، بيشتر اوقات رياست شهر و منصب خطابت و قضا را نيز برعهده داشتند. آنان با آلصاعد، رقيبان حنفىمذهب خود، و اسماعيليان در كشمكش بودند. در سال 560، درگيرى شديد ناشى از تعصب مذهبى بين خاندان خجنديان و آل صاعد* به كشته و زخمى شدن جمع كثيرى از مردم و خرابى قسمتهايى از شهر اصفهان منجر شد (رجوع کنید به ابنجوزى، ج 17، ص 63ـ64؛ راوندى، ص 421؛ ابناثير، ج 11، ص 319؛ صدر هاشمى، ص 12ـ13). علمايى از اين خاندان كه به رياست مىرسيدند، لقب صدرالدين مىيافتند (رجوع کنید به حسينى يزدى، ص 58؛ صدر هاشمى، ص 15). خجنديان حامى دانشمندان، اديبان و شاعران بودند و در محله دردشت اصفهان كه خاص شافعيان بود، زندگى مىكردند (عوفى، ج 1، ص 266ـ267؛ صدرهاشمى، ص 10ـ12). آنان براى حفظ اقتدار و رياست خود، در سده ششم گاهى از سلجوقيان و گاهى از خلفاى عباسى جانبدارى مىكردند. در مقابل، سلجوقيان نيز براى استفاده از نفوذ دينى و اجتماعى اين خاندان، از آنان حمايت مىكردند (بندارى، ص 201ـ203، 232). با وجود عظمت اين خاندان، اطلاعات تاريخى درباره آنان بسيار كم و پراكنده است. شخصيتهاى بنام اين خاندان بدين قرارند :

1) ابوبكر صدرالدين محمدبن ثابت بن حسن. او نخستين فرد مشهور اين خاندان بود كه در مرو به وعظ اشتغال داشت. خواجه نظام الملك، وزير معروف سلجوقيان (متوفى 485)، شيفته كلام او شده و وى را از مرو به پايگاه فقهى و علمىاش، اصفهان، آورد و محمدبن ثابت منصب تدريس در نظاميه آن شهر را، كه به نام وى صدريه خوانده شد، عهدهدار گرديد. او در اصفهان اعتبار بسيار كسب كرد و امامت شافعيان شهر به وى رسيد. محمدبن ثابت فقه و حديث را علاوه بر پدرش، از علمايى چون ابوالحسن علىبن احمد استرآبادى، عبدالصمدبن نصر عاصمى و ابوسهل احمدبن على ابيوردى آموخته بود. محمدبن ثابت فقيهى مبرِّز بود و در علم مناظره، اصول، حديث و وعظ تبحر داشت. نظامالملك همواره به زيارت او مىرفت (ابناثير، ج 10، ص 366ـ367؛ سبكى، ج 4، ص 123ـ124) و جمع كثيرى از طالبان علم براى كسب علم از محضر او، از اقصا نقاط عالم اسلام به اصفهان مىرفتند (براى اطلاع در مورد شاگردان او رجوع کنید به سبكى، ج 4، ص 124، ج 7، ص 62، 66، 95، 150، 178ـ179، 285). كتابهاى روضةالمناظر و زواهرالدُرَر فى نقض جواهرالنظر از تأليفات اوست (همان، ج 4، ص 124ـ 125؛ حاجىخليفه، ج 1، ستون 932، ج 2، ستون 956). وى در ذيقعده 483 درگذشت (ابنعماد، ج 3، ص 368؛ قس صفدى، ج 2، ص :281 482).

2) ابوالمظفربن محمدبن ثابت. او همانند پدرش خطيب ماهر و مشهورى بود. در 496 در شهر رى، در پايان مجلس وعظ، فردى علوى وى را به هنگام پايين آمدن از منبر كشت (ابناثير، ج 10، ص 366). ابوالقاسم كاشانى (ص 170) او را مفتى اصفهان و قتل وى را در 491 نوشته است.

3) عبداللطيفبن محمدبن ثابت. او رئيس شافعيان اصفهان بود و موقعيت اجتماعى و قدرت مهمى داشت. در 523 اسماعيليان وى را به قتل رساندند (ابناثير، ج 10، ص 659ـ660؛ كاشانى، ص 172).

4) ابوسعيد (ابوسعد) احمدبن محمدبن ثابت. او فقه را نزد پدرش آموخت و از ابوالقاسمبن عَلِيَّك حديث شنيد. او نيز رئيس شافعيان اصفهان بود و در نظاميه آن شهر تدريس مىكرد. سمعانى از وى روايت كرده است. ابوسعيد نزديك هشتاد سال زيست و در 531 در اصفهان درگذشت (ابناثير، ج 11، ص 54؛ سبكى، ج 6، ص 51).

5) ابوالقاسم مسعودبن محمدبن ثابت. وى چهارمين فرزند محمدبن ثابت بود. از تاريخ تولد و وفات و زندگى او اطلاع چندانى در دست نيست، جز آنكه گفتهاند وى در عهد سلطان بركيارق* سلجوقى، فقيه و رئيس شافعيان اصفهان و دشمن سرسخت باطنيانى بود كه در 494 در اين شهر كشتار كرده بودند. همچنين به دستور او كسانى را كه متهم به باطنىگرى بودند، در گودالهايى از آتش سوزاندند (رجوع کنید به ابنجوزى، ج 17، ص 62؛ ابناثير، ج 10، ص 313ـ315).

6) صدرالدين ابوبكر محمدبن عبداللطيفبن محمد.او نيز رئيس شافعيان اصفهان و مقرب دربار سلاطين سلجوقى بود و به هنگام حركت، نگهبانانِ شمشير به دست او را در ميان مىگرفتند. از اين رو گفتهاند به وزرا بيشتر از علما شباهت داشت. وى نزد محدّثان اصفهان حديث آموخت، مدتى نيز در بغداد اقامت گزيد و در نظاميه آنجا تدريس كرد. وى در آنجا و در جامعالقصر بغداد مجلس وعظ داشت. او را مردى بزرگ و فاضل و مناظرهگر و خوشبيان ذكر كردهاند كه شعر هم مىسرود (سبكى، ج 6، ص 133ـ134). در 542 كه بوزابَه*، والى فارس، به هواخواهى محمد و ملكشاه (پسران محمود سلجوقى) بر سلطان مسعود سلجوقى طغيان كرد و اصفهان را به محاصره درآورد، صدرالدين محمد دروازههاى اصفهان را به روى او گشود و با اين كار خشم مسعود را بر خود برانگيخت. اين فتح چندان طول نكشيد و بوزابه در مصاف با لشكر سلطان مسعود دستگير و كشته شد. به هنگام حمله سپاه سلجوقى به اصفهان، مردم به مدرسه نظاميه حمله و آنجا را غارت كردند، چنانكه كتابخانه مدرسه در آتش سوخت و خاندان خجندى پراكنده شدند. صدرالدين محمد به همراه برادرش، جمالالدين محمود، به موصل گريخت و مدتى در آنجا با احترام زيست. وى پس از چندى، در 543 به اصفهان بازگشت و جايگاه خود را بازيافت و سلطان مسعود نيز رياست شهر را به وى و برادرش بازگرداند (بندارى، ص 201ـ203؛ ابناثير، ج 11، ص 119). صدرالدين محمد در 552 به هنگام بازگشت از سفر بغداد، در روستايى ميان همدان و كرج (نزديك اراك كنونى) به طرز مشكوكى جان سپرد. به دنبال مرگ او، در اصفهان فتنه بزرگى به پا شد و مردم بسيارى كشته شدند (ابناثير، ج 11، ص 228؛ سبكى، ج 6، ص 134؛ همائى، ص 135).

7) جمالالدين محمودبن عبداللطيفبن محمد. جمالالدين كه در هنگام حمله لشكر سلجوقى به اصفهان همراه برادرش، صدرالدين محمد، به موصل گريخته بود در 543 به اصفهان بازگشت (بندارى، ص 202ـ203). جمالالدين اصفهانى قصيدهاى در مدح جمالالدين محمود دارد (رجوع کنید به ص 186). همچنين كمالالدين اسماعيل اصفهانى در رثاى او شعرى سروده است (رجوع کنید به ص 415ـ417). برخى چنين برداشت كردهاند كه وى در سنين جوانى درگذشته است، اما اگر چنين بود كمالالدين اسماعيل كه در 635 از دنيا رفت، نمىتوانست جمالالدين را درك كرده باشد. به نظر مىرسد كه جمالالدين محمود تا زمان شهيد شدن كمالالدين اسماعيل در قيد حيات بوده است. آنچه مسلّم است رياست او قبل از 560 پايان يافته بود (رجوع کنید به ابناثير، ج 11، ص 319؛ صدرهاشمى، ص 19). در متون بازمانده از سده ششم اشعارى نيز به او منسوب است (رجوع کنید به راوندى، ص 339ـ340؛ عوفى، ج 1، ص 267ـ268).

8) صدرالدينابوالقاسم عبداللطيفبنمحمدبن عبداللطيف. او در رجب 535 در اصفهان به دنيا آمد و در همان شهر از كسانى مانند ابوالوقت سجزى حديث آموخت. وى نيز همچون پدرانش رياست شافعيان اصفهان را عهدهدار شد و نزد سلاطين سلجوقى جايگاهى ارجمند يافت. در 560، ميان صدرالدين و قاضى اصفهان و پيروان ديگر مذاهب، فتنه بزرگى روى داد و افراد بسيارى كشته شدند. صدرالدين عبداللطيف به فارسى و عربى شعر مىسرود (رجوع کنید به ابناثير، ج 11، ص 319، 509ـ 510؛ سبكى، ج 7، ص 186؛ نيز رجوع کنید به عوفى، ج 1، ص 265ـ266). به گفته دولتشاه سمرقندى (ص 112ـ113)، در زمان صدرالدين عبداللطيف، ظهيرالدين فاريابى به اصفهان رفت و چون التفاتى شايسته از وى نديد قطعهاى بديهه گفت و او را هجو كرد، اما به درستى معلوم نيست كه صدرالدين خجندىِ ممدوح جمالالدين اصفهانى (رجوع کنید به ص 60ـ63، 118ـ 121، 240ـ 243)، ابوالقاسم عبداللطيف بوده يا صدرالدين محمودبن عبداللطيف. ابوالقاسم واعظى چيرهدست و سخنور نيز بود. ابنجبير (ص 157) از مجلس وعظ وى كه در محرّم 580 در حرم نبوى برپا شد، ياد كرده است. وى در جمادىالاولى 580 درگذشت.

9) ابوابراهيم عبيداللّهبن محمدبن عبداللطيفبن محمد، فقيهى فاضل و اديب بود. وىدر تحصيل دانش كوشيد و احاديث بسيار آموخت. در سالهاى 562، 566 و 583 به بغداد سفر كرد و سرانجام در 584 درگذشت (ابننجار، ج 17، ص 92ـ93).

10) صدرالدين محمدبن عبداللطيفبن محمدبن عبداللطيف. وى پس از پدرش به رياست شافعيان اصفهان رسيد. صدرالدين محمد در 588 به بغداد سفر كرد. خليفه الناصر او را احترام كرد و اموال فراوانى به وى بخشيد. او در مدت اقامت در بغداد، نظارت بر اوقاف مدرسه نظاميه را برعهده داشت. همچنين همراه سپاه خليفه، به فرماندهى مؤيدالدينبن قصاب وزير، به خوزستان و سپس به اصفهان رفت و در آنجا بار ديگر به رياست رسيد (ابناثير، ج 12، ص 124، با اين ملاحظه كه نام او را محمود نوشته است؛ سبكى، ج 6، ص 134ـ135). صدرالدين در 591 اصفهان را كه در تصرف سپاه خوارزمشاه بود، به سپاه خليفه الناصر تسليم كرد و لشكر خوارزمشاه مجبور به ترك شهر و بازگشت به خراسان شد (ابناثير، ج 12، ص 117). در اواسط 592، صدرالدين در پى اختلاف و برخورد با امير سُنْقُر، فرمانده سپاه خليفه، به دست وى به قتل رسيد (راوندى، ص 381؛ ابناثير، ج 12، ص 124؛ سبكى، ج 6، ص 134ـ135).

11) صدرالدين عمر خجندى. به نظر مىرسد وى در اوايل قرن هفتم بزرگ خاندان خجنديان و رئيس شافعيان اصفهان بوده است. او ممدوح كمالالدين اسماعيل اصفهانى (رجوع کنید به ص 301ـ 309) و رفيع لنبانى (رجوع کنید به ص 82ـ118) بود. با توجه به مرثيهاى كه كمالالدين اسماعيل در سوك صدرالدين عمر سروده است (رجوع کنید به ص 422ـ426)، و با توجه به وفات كمالالدين اسماعيل در سال 635، صدرالدين عمر پيش از آن تاريخ درگذشته است.

12) شهابالدينبن صدرالدين عمر. او نيز بزرگ خاندان و رئيس شافعيان اصفهان بود (رجوع کنید به همان، ص 425). برخى احتمال دادهاند كه وى همان صدرالدين خجندى باشد كه در 619 ركنالدين غورسانچى، پسر سلطان محمد خوارزمشاه، را براى ضربهزدن به حنفيان يارى كرد و غورسانچى با همدستى او حاكم اصفهان شد (نسوى، ص 94ـ95؛ نيز رجوع کنید به همائى، ص139). شهابالدين همزمان با حمله مغولان به اصفهان، در حدود 633 در آنجا زندگى مىكرد. او با هدف ضربهزدن به حنفيان درهاى اصفهان را به روى مغولان گشود و با آنها همكارى كرد، اما مغولان بعد از فتح شهر، حنفيان و حتى شافعيان را قتلعام كردند (ابنابىالحديد، ج 8، ص 237ـ238؛ نيز رجوع کنید به همائى، ص 138ـ139).

13) عضدالدين حسنبن عبدالصمد. از اعيان و بزرگان اصفهان در قرن هفتم بود و كمالالدين اسماعيل اصفهانى چند قصيده در مدح او سروده كه در يكى از آنها، از معاهده صلح عضدالدين با آل صاعد سخن رفته است (رجوع کنید به ص310ـ316؛ نيز رجوع کنید به همائى، ص 139).

14) علاءالدين ابوسعد ثابتبن محمدبن احمدبن ابوبكر خجندى. او كه از علما و فقهاى بزرگ آلخجند بود، در 548 در اصفهان به دنيا آمد. در چهارسالگى، صحيح بخارى را نزد ابوالوقت سجزى فرا گرفت. در حدود 632، مقارن هجوم مغولان به اصفهان، به شيراز گريخت و در آنجا سكنا گزيد و بزرگان شيراز صحيح بخارى را از وى استماع كردند. او در 637 در شيراز درگذشت (ذهبى، حوادث و وفيات 631ـ640ه .، ص 322؛ صفدى، ج 10، ص 471؛ ابنعماد، ج 5، ص 183؛ قس جنيد شيرازى، ص 419ـ420، كه از او با كنيه ابومحمد ياد كرده است).

15) علاءالدين ابومحمد ثابتبن محمدبن احمدبن ثابت خجندى. وى ظاهرآ غير از فردپيشين و از شاخهاى از خاندان خجندى است كه در اصفهان نبودند (رجوع کنید به يادگار، سال 3، ش 1، شهريور1325،ص 30). ابن فُوَطى (ج 4،قسم 2، ص 1011) وى را خطيب بلخ خوانده و دو بيت به عربى از او نقل كرده است.

16) عضدالدين ابومحمد ثابتبن عبدالصمد خجندى. وى از معاصران ابنفوطى (متوفى 723) بود. ابنفوطى (ج 4، قسم 1، ص 439ـ440) از او با عناوين فقيه، حافظ، عالم و واعظ ياد كرده و اشعارى به عربى، در وصف زردآلوى اصفهان، از او نقل كرده است.

نجمالدين ابوالرجاء قمى، از نويسندگان قرن ششم، از دو تن از خجنديان اصفهان در زمان خود به نامهاى جلالالدين (جمالالدين) و محيىالدين ياد كرده كه شعر مىسرودند (ص 249). در ديوان رفيع لنبانى، قصيدههاى متعددى در مدح چند تن ديگر از بزرگان خجنديان، كه در اواخر قرن ششم و اوايل قرن هفتم مىزيستند، آمده است (رجوع کنید به ص 62ـ68، 79،110، 126، 191، 195) كه شناسايى آن افراد به دليل اختلاف در نسخهها و نيز مشهور نبودن آنان، ممكن نيست. جوينى (ج 3، ص 79ـ80) نيز از قاضىالقضات جمالالدين محمود خجندى كه در 650 در اردوى مغولان حضور داشته ياد كرده است كه نفوذ و اقتدار خجنديان در سده هفتم را به وضوح نشان مىدهد.

خجنديان كتابخانه مهمى در اصفهان داشتند كه يك بار بعد از 540، به دنبال حمله بوزابه به اصفهان، در آتش سوخت. به نظر مىرسد اين كتابخانه به زودى احيا شده باشد، به طورى كه شمارى از كتابهاى مدرسه صابونى نيشابور، پس از فتنه غُزّان در 545، بدانجا انتقال يافته بود (رجوع کنید به عتبى، ص 214؛ صدرهاشمى، ص 28).


منابع :
(1)ابنابىالحديد، شرح نهجالبلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره 1385ـ1387/ 1965ـ1967، چاپ افست بيروت [.بى‌تا]؛
(2) ابناثير؛
(3) ابنجبير، رحلة ابنجبير، چاپ ابراهيم شمسالدين، بيروت 1424/ 2003؛
(4) ابنجوزى، المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت 1412/1992؛
(5) ابنعماد؛
(6) ابنفُوَطى، تلخيص مجمعالآداب فى معجم الالقاب، ج 4، چاپ مصطفى جواد، ]دمشق[، قسم 1، [1962/1382]، قسم 2، ] 1963[؛
(7) ابننجار، ذيل تاريخ بغداد، در احمدبن على خطيب بغدادى، تاريخ بغداد، او، مدينةالسلام، چاپ مصطفى عبدالقادر عطا، ج 16ـ20، بيروت 1417/1997؛
(8) فتحبن على بندارى، تاريخ دولة آلسلجوق ]زبدةالنُصرة و نخبةالعُصرة[، بيروت 1978؛
(9) محمدبن عبدالرزاق جمالالدين اصفهانى، ديوان، چاپ حسن وحيد دستگردى، ]تهران [1320ش؛
(10) جنيدبن محمود جنيد شيرازى، شدّالازار فى حطّ الاوزار عن زوّار المزار، چاپ محمد قزوينى و عباس اقبال آشتيانى، تهران 1366ش؛
(11) جوينى؛
(12) حاجىخليفه؛
(13) محمدبن محمد حسينىيزدى، العراضة فى الحكاية السلجوقية، چاپ كارل زوسهايم، ليدن 1327/1909؛
(14) دولتشاه سمرقندى، كتاب تذكرةالشعراء، چاپ ادوارد براون، ليدن 1319/ 1901؛
(15) محمدبن احمد ذهبى، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، حوادث و وفيات 631ـ640ه .، بيروت 1418/1998؛
(16) محمدبن على راوندى، راحةالصدور و آيةالسرور در تاريخ آلسلجوق، به سعى و تصحيح محمد اقبال، بانضمام حواشى و فهارس با تصحيحات لازم مجتبى مينوى، تهران 1364ش؛
(17) عبدالعزيزبن مسعود رفيع لنبانى، ديوان، چاپ تقى بينش، تهران 1369ش؛
(18) عبدالوهاببنعلى سبكى، طبقاتالشافعيةالكبرى، چاپ محمود محمد طناحى و عبدالفتاح محمد حلو، ]قاهره[ 1964ـ] 1976[؛
(19) م.صدرهاشمى، «خاندان خجندى در اصفهان»، يادگار، سال 3، ش 1 (شهريور 1325)؛
(20) صفدى؛
(21) محمدبن عبدالجبار عتبى، ترجمه تاريخ يمينى، از ناصحبن ظفر جرفادقانى، چاپ جعفر شعار، تهران 1345ش؛
(22) عوفى؛
(23) نجمالدين ابوالرجاء قمى، تاريخ الوزراء، چاپ محمدتقى دانشپژوه، تهران 1363ش؛
(24) عبداللّهبن على كاشانى، زبدةالتواريخ: بخش فاطميان و نزاريان، چاپ محمدتقى دانشپژوه، تهران 1366ش؛
(25) اسماعيلبن محمد كمالالدين اسماعيل، ديوان، چاپ حسين بحرالعلومى، تهران 1348ش؛
(26) محمدبن احمد نسوى، سيرت جلالالدين مينكبرنى، چاپ مجتبى مينوى، تهران 1365ش؛
(27) جلالالدين همائى، غزالىنامه، تهران [1342ش].
/ على غفرانى /

اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 6931
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست