responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 6908

خُبَيْببن عَدِىّ ، خُبَيْب بن عَدِىّ بن مالك بن عامر اَوْسى انصارى، از اصحاب رسول خدا صلى اللّه عليه وآله وسلم و از نخستين شهداى صدر اسلام. او از قبيله اوس و از انصار و نيز از اصحاب بدر* بود (ابنعبدالبرّ، ج 2، ص 440؛ ابنقدامه، ص 305؛ ابنحجر عسقلانى، ج 2، ص 262ـ263؛ قس ابناثير، 1399ـ 1402، ج 2، ص 167). وى در جنگ احد* نيز همراه رسول خدا بود (ذهبى، ج 1، ص 246).

خبيببن عدى يكى از مبلّغانى بود كه پيامبر در صفر سال 4، به درخواست طوايف عَضَل و قارَه براى تبليغ دين اسلام به سوى آنان اعزام كرد، اما نمايندگان طوايف عضل و قاره خيانت كردند و به يارى طايفه بنىلحيان برخى از ياران پيامبر را به شهادت رساندند (ابن سعد، ج 2، ص 55ـ56؛ نيز رجوع کنید به واقدى، ج 1، ص 354ـ357؛ ابناثير، همانجا؛ قس ابنهشام، ج 3، ص 178، كه تاريخ اين حادثه را سال 3 نوشته است). در اين واقعه (رجوع کنید به رَجيع*) خبيببن عدى و زيدبن دَثنه را اسير كردند و به مكه بردند و آنان را در مقابل دو اسير از هذيل كه در مكه بودند، به قريش فروختند (ابنهشام، ج 3، ص 180). به گفته ابناسحاق، حُجَيْربن اَبى اِهاب تَميمى، همپيمان بنىحارث* و برادر مادرى حارثبن عامربن نوفل، خبيب را خريد و او را به عُقبَه، پسر حارثبن عامر، سپرد تا وى را به انتقام خون پدرش، كه در غزوه بدر به دست خبيب كشته شده بود، بكشد (رجوع کنید به واقدى، ج 1، ص 357؛ ابن هشام، ج 3، ص 180؛ قس روايتى كه حاكى از آن است كه خبيببن عدى را فرزندان حارثبن عامر خريدند رجوع کنید به واقدى، همانجا؛ روايتى نيز از آن حكايت دارد كه جمعى از فرزندان مشركانى كه در بدر كشته شده بودند، خبيب را مشتركآ خريدند رجوع کنید به ابن عبدالبرّ، همانجا؛ ابناثير، 1970ـ 1973، ج 2، ص 121؛ همو، 1399ـ1402، همانجا).

از آنجا كه اسارت خبيب در ماه حرام (ذيقعده) بود، بن ىحارث تصميم گرفتند او را مدتى در اسارت نگاه دارند. خبيب بن عدى در خانه زنى به نام ماويه (واقدى، همانجا) يا در خانه دختر حارث بن عامر يا دختر عقبةبن حارث (رجوع کنید به ابناثير، 1970ـ1973، ج 2، ص 120ـ121)، زندانى شد. گفته شده است زنى كه خبيب در خانه اش زندانى بود، از خبيب كراماتى ديد، از جمله آنكه يك بار خبيب را در حال خوردن خوشه اى انگور مشاهده كرد، در حالى كه آن هنگام در مكه باغى و انگورى نبود (واقدى، همانجا؛ ابنسعد، ج 8، ص 301ـ302؛ ابنعبدالبرّ، همانجا). هنگامى كه خبيب در حبس بود، اگرچه فرصتى براى انتقام جويى يافت، غدر و خيانت نكرد و آن زن چون اين رفتار كريمانه را ديد، گفت كه هرگز اسيرى بهتر از خبيب نديده است (همانجاها).

هنگامى كه قريش تصميم گرفتند خبيب را بكشند، وى را به تَنْعيم بردند (ابن كلبى، ج 1، ص 629؛ ابناثير، 1970ـ1973، ج 2، ص 121) كه در سه ميلى مكه، بيرون حرم، در راه مدينه قرار دارد (ياقوت حموى، ذيل مادّه). جمعى از مردم مكه نيز همراه وى به تنعيم رفتند (واقدى، ج 1، ص 358). خبيب درخواست كرد به وى مهلت دهند تا دو ركعت نماز بخواند. بنى حارث پذيرفتند و خبيب پيش از مرگ، دو ركعت نماز خواند و اين كار خبيب سنّت ماندگارى شد براى كسانى كه تسليم مرگ اجبارى مىشوند (ابنهشام، ج 3، ص 182؛ ابناثير، 1399ـ 1402، ج 2، ص 168؛ نيز رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذيل مادّه). خبيب بن عدى هنگام مرگ بسيار آرام و خونسرد بود. وى كه داراى قريحه شاعرى بود، هنگام مرگ اشعارى خواند كه روحيه وى را در هنگام شهادت به خوبى نشان مى دهد (رجوع کنید به ابن هشام، ج 3، ص 185ـ186؛ ابنعبدالبرّ، ج 2، ص 441؛ ابناثير، 1970ـ1973، ج 2، ص 121ـ122). او قبل از مرگ اين دعا را به درگاه خداوند خواند: خدايا به حساب يكايك اينان برس و ايشان را دسته دسته بكش و از ايشان احدى را باقى مگذار (ابن هشام، ج 3، ص 182). اين دعا نيز سنّتى براى آيندگان شد، كه معمولا در هنگامه هاى سخت به عنوان نفرين به دشمن خوانده مىشود. خبيب نخستين مسلمانى بود كه به دار آويخته شد (ابن اثير، 1970ـ1973، ج 2، ص 122). او را به تيرى چوبى بستند و چهل تن از فرزندان كشته شدگان مشركان در بدر، با زخم نيزه او را از پاى درآوردند (رجوع کنید به واقدى، ج 1، ص 361). گفته شده است چون خبيب بن عدى كشته شد، صورتش به سوى قبله بود و هر چه خواستند او را به خلاف قبله برگردانند، موفق نشدند و وى را به حال خود رها كردند (ابن حجر عسقلانى، ج 2، ص 264). در اين ميان، يكى از ياران پيامبر به نام عَمروبن اُمَيّه ضَمرى كه براى قتل ابوسفيان مأمور شده، اما موفق به اين كار نشده بود، به سوى مدينه بازگشت. وى در تنعيم به پاى چوبه دار خبيب كه نگهبانان پيرامون آن بودند، رفت و پيكر او را پايين آورد و چند قدمى بر دوش كشيد. چون نگهبانان هشيار شدند و او را دنبال كردند، پيكر خبيب را انداخت و گريخت، اما آن پيكر بعد از آن ديده نشد، گويى كه زمين آن را بلعيده باشد (ابناثير، 1399ـ1402، ج 2، ص 169ـ170؛ همو، 1970ـ1973، همانجا؛ قس ابن حجر عسقلانى، ج 2، ص 263ـ 264، كه نوشته است رسول خدا مقداد و زبير را براى پايين آوردن پيكر خبيب و دفن آن فرستاد).

رواياتى كه درباره مرگ خبيب بن عدى نقل شده متفاوت، اما اغلب نزديك به روايتِ ياد شده است. اگرچه عقبةبن حارثبن عامر را قاتل خبيببن عدى دانستهاند (رجوع کنید به مصعببن عبداللّه، ص 204ـ205؛ ابناثير، 1970ـ1973، ج 2، ص121)، گفته شده كه عقبة سوگند خورده كه خبيب را نكشته است و در آن هنگام خردسالتر از آن بوده كه چنين كند. از او نقل شده است كه «ابا مَيْسَرَه نيزه را در دست من قرار داد و دست مرا به همراه نيزه گرفت و خبيب را ضربهزد تا او را به قتل رسانيد» (واقدى؛ ابنهشام، همانجاها).

خبيب چنان بر سر ايمانش پايدار و استوار بود كه هنگام مرگ چون از او خواستند از اسلام و پيامبر روى برگرداند تا آزادش كنند، پاسخ داد كه اگر همه آنچه در زمين است از آن من باشد، دوست ندارم از اسلام روگردانم. مشركان هنگام قتل خبيب به او گفتند، آيا دوست داشتى اكنون محمد در جاى تو بود و تو نزد خانوادهات بودى؟ و خبيب پاسخ داد كه به خدا سوگند، دوست ندارم محمد در جاى خودش، خارى به پايش فرو رود (واقدى، ج 1، ص 360؛ قس ابن هشام، ج 3، ص 180، كه گفتار مذكور را درباره زيدبن دثنه نقل كرده است). حسّانبن ثابت (ج 1، ص 213) اشعارى در رثاى خبيببن عدى گفته است (نيز رجوع کنید به ابنهشام، ج 3، ص 186ـ187).

چهره خبيب بن عدى به عنوان شهيدى كه بسيار مظلومانه و توأم با شكنجه و در اسارت به قتل رسيد، پيرايهاى قدسى يافته است (د. اسلام، همانجا) و از مأموريتى كه خبيب و ديگر يارانش براى آن اعزام شدند (رجوع کنید به ابناثير، 1399ـ1402، ج 2، ص 167)، مىتوان دريافت كه خبيب مردى اهل علم و فضل و آشنا به احكام اسلام بوده است.


منابع :
(1)ابناثير، اسدالغابة فى معرفةالصحابة، چاپ محمد ابراهيم بنا و محمد احمد عاشور، قاهره 1970ـ1973؛
(2) همو، الكامل فىالتاريخ، بيروت 1385ـ1386/ 1965ـ1966، چاپ افست 1399ـ1402/ 1979ـ 1982؛
(3) ابنحجر عسقلانى، الاصابة فى تمييز الصحابة، چاپ علىمحمد بجاوى، بيروت 1412/1992؛
(4) ابنسعد (بيروت)؛
(5) ابنعبدالبرّ، الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، چاپ علىمحمد بجاوى، بيروت 1412/1992؛
(6) ابنقدامه، الاستبصار فى نسب الصحابة من الانصار، چاپ على نويهض، ]بيروت 1392/ 1972[؛
(7) ابنكلبى، جمهرة النسب، ج 1، چاپ ناجى حسن، بيروت 1407/1986؛
(8) ابنهشام، السيرة النبوية، چاپ مصطفى سقا، ابراهيم ابيارى، و عبدالحفيظ شلبى، قاهره 1355/1936؛
(9) حسّانبن ثابت، ديوان، چاپ وليد عرفات، لندن 1971؛
(10) ذهبى؛
(11) مصعببن عبداللّه، كتاب نسب قريش، چاپ لوى پرووانسال، قاهره 1953؛
(12) محمدبن عمر واقدى، كتاب المغازى، چاپ مارسدن جونز، لندن 1966؛
(13) ياقوت حموى؛
(14) EI2, s.v."khubayb" (by A. J. Wensinck).
/ محمدحسن سعيدى /

اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 6908
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست