طََسم ، از قبایل باستانى و منقرض شده (بائده) عرب. نسب آنان، به روایتى، به طسمبن لاوَذبن اِرَمبن سامبن نوح میرسد (ابنقتیبه، ص 27؛ براى روایات دیگر،رجوع کنید به ابنحائك همدانى، 1397، ج 1، ص 151؛ ابنحزم، ص 462، 486؛ عبداللّهبن خمیس، ص 39ـ40). مورخان و نسبشناسان، این قبیله را از قبایل عرب عاربه (رجوع کنید به دینورى، ص 15؛ مسعودى، 1385، ص 104؛ ابنحزم، ص 9)، یعنى نژاده كه از ابتدا عرب بودند، بهشمار آوردهاند. برخى نیز ایشان را از مردمان عهد باستان و از قوم عاد دانسته¬اند(رجوع کنید به مسعودى، 1965، ج 2، ص 213؛ جوهرى و ابنمنظور، ذیل مادّه). نام این قبیله معمولاً با نام قبیلۀ معاصر آن، جَدیس*، ذكر میشود (حمزۀ اصفهانى، 1409، ص470). بعضى مورخان اخبار منسوب به طسم را بیاساس و افسانهاى دانستهاند. برخى مستشرقان نیز این قبیله را خرافى و ساختۀ اخباریان دانستهاند (رجوع کنید به جوادعلى، ج 1، ص 334ـ335).
در خاندان لاوذ بن ارم بن سامبن نوح، پس از عِمْلاق( حاكم یمن و حجاز و اطراف آن ) ریاست و حكومت در خاندان طسم قرار گرفت (ابنابیالحدید، ج10، ص 93). قبیلۀ طسم و عموزادههاى آنها جَدیس (رجوع کنید به ابنقتیبه، ص 27؛ ابناثیر، ج 1، ص 351؛ قس ابنحزم، ص 462، 486)، براى ریاست و حكومت، پیوسته با یكدیگر رقابت داشتند كه در این رقابت سرانجام طسم پیروز شد و توانست بر جدیس هم ریاست كند (مسعودى، 1385، ص 124؛ همو، 1965، ج 2، ص 168). بعداً این قبیله به همراه جدیس به یمامه رفتند (ابنسعد، ج 1، ص 44؛ ابنحبیب، ص 384؛ مسعودى، 1385، ص 104)، كه سرزمینى حاصلخیز بود (یاقوت حموى، ذیل «یمامه»؛ ابناثیر، ج 1، ص 351). جَذیمۀالأبْرَش، حاكم لَخمى عراق، در یمامه به آنان حمله کردند(حمزه اصفهانى، تاریخ، ص 84). چون جمعیت آنان رو به افزایش نهاد، در عمان و بحرین و اَحقاف هم منزل گزیدند (رجوع کنید به دینورى، ص 3؛ طبرى، ج 1، ص 204؛ قلقشندى، صبح الاعشی، ج 1، ص 314). گفته شده است در روزگار قدیم تولیت كعبه، پیش از جُرْهُم، برعهدۀ طسم بود، اما آنان حرمت این خانه را نگاه نداشتند و خدا نابودشان كرد (ازرقى، ج 1، ص80). به رغم اینكه قبیلۀ طسم از قبایل بانده بوده و از بین رفته (مسعودى، 1965، ج 2، ص 236)، بقایای قلعهها و قصرهاى فراوانى به آن نسبت داده شده است، ازجمله: مُشَقَّر( قلعهاى بین نجران و بحرین)، مُعْنِق( از مهم¬ترین قصرهاى یمامه)، قلعۀ جون در یمامه (ابنفقیه، ص 28؛ یاقوت حموى، ذیل «جون»، «مشقر» و «مغتمى»)، دژ قُرَیه (اكنون سَدوس)، روستاى بسیار آباد خضراء یا حصراء حِجر (ریاض كنونى) كه مركز طسم بود و آثارى همچون دژ و معبد در آنجا برپا بود، و قصر عادى در اَفلاج نزدیك ربعالخالى (ابنحائك همدانى، 1403، ص 254، 273؛ عبداللّهبن خمیس، ص40ـ42). اگر انتساب چنین آبادانیها و قلعهها و قصرها به طسم صحیح باشد، این قبیله متمدن بوده و همچون قبایل بادیهنشین عربستان نبوده است. بهعلاوه، از موقعیت و منزلگاههاى آنان برمیآید كه به تجارت اشتغال داشتهاند (رجوع کنید به عبداللّهبن خمیس، ص 43ـ44).
قبیلۀ طسم به عربى سخن می¬گفتند(طبرى، همانجا؛ مسعودى، 1965، ج 2، ص260؛ ابناثیر، ج 1، ص 78). در مورد خط عربى هم روایت شده است كه اولین بار شش تن از قبیلۀ طسم، به نامهاى ابجد، هَوّز، حُطّى، كلمن، سَعْفَص و قرشت، آن را اختراع كردند (حاجیخلیفه، ج 1، ص 708). نام طسم در بعضى مثلها یاد شده است. از جمله گفته شده است چون فردى از طسم به سگش شیر و گوشت میداد، عاقبت سگ به صاحبش حمله كرد و این¬ مثل ساخته شد كه به سگت غذا بده تا تو را بخورد (مفضّلبن سلمه، ص 57). بت كَثرى نیز متعلق به قبیلۀ طسم و جدیس بود كه پس از اسلام نَهْشَلبن ربیسبن عرعره به دستور پیامبر آن را نابود كرد (زبیدى، ذیل «كثر»؛ جوادعلى، همانجا).
پس از طسم فرزندش،عملاق عملوق/ عملیق، به حكومت رسید و بر طسم و جدیس فرمانروایى یافت. در دورۀ او فساد و غارت اموال مردم بسیار شد. ظلم عملاق بهحدى بود كه طبق قانونى كه وضع كرده بود، تازه عروسان را پیش از شوهرشان تصرف میكرد. این امر نارضایى مردم را به دنبال داشت تا اینكه گروهى از بزرگان جدیس با بر پایى یك مهمانى و دعوت طسم به آن، سران طسم را غافلگیر كردند و همۀ آنان را كشتند. فقط یك تن از طسم، یعنى رباح (یا ریاح)بن مره از طسم گریخت و از حسّانبن تُبَّع (یا ذوجَیشان)بن تبع، حاكم حِمْیرى یمن، كه براى جنگ با كیخسرو پادشاه ایران به نجران آمده بود، درخواست كمك كرد. حسان از این موقعیت استفاده نمود و به بهانۀ خون¬خواهى طسم به یمامه حمله كرد و تمام جدیس را از بین برد و این¬گونه طسم و جدیس از بین رفتند (دینورى، ص 15ـ16؛ مسعودى، 1965، ج 2، ص 264ـ272؛ ابوالفرج اصفهانى، ج 11، ص 164ـ167؛ یاقوت حموى، ذیل «یمامه»؛ قس قلقشندى، 1405، ص 191). حمزۀ اصفهانى (تاریخ، ص 109)، انقراض طسم و جدیس را قبل از پادشاهى اسكندر مقدونى (ﺣﮑ : 336ـ323 پیش از میلاد) و بعضى مستشرقان (رجوع کنید به جوادعلى، ج 1، ص 337) حدود سال 250 میلادى دانستهاند. پس از آن، بنوحنیفه در یمامه ساكن شدند كه تا ظهور اسلام در آنجا بودند (جوادعلى، ج 1، ص 335). برخى شاعران،همچون اَعْشى، دربارۀ نابودى طسم اشعارى سرودهاند (رجوع کنید به حمزۀ اصفهانى، تاریخ، ص 109).
منابع : (1) ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره 1387؛ (2) ابناثیر؛ (3) علیبن احمد ابنحزم اندلسی، جمهرۀ انساب العرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت 1453/ 1983؛ (4) حسنبن احمد ابنحائک همدانی، کتاب الاکلیل، چاپ محمدبن علی اکوع حوالی، بغداد 1397/ 1977؛ (5) همو، صفۀ جزیرۀالعرب، چاپ محمدبن علی اکوع، بیروت 1403/ 1983؛ (6) محمد ابنحبیب بغدادی، کتاب المحبّر، چاپ ایلزه لیختن شتیتر، حیدرآباد ،دکن 1361؛ (7) ابنسعد، (بیروت)؛ (8) ابنفقیه؛ (9) ابنقتیبه، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره 1379/ 1960؛ (10) ابنمنظور؛ (11) ابوالفرج اصفهانی؛ (12) محمدبن عبدالله ازرقی، اخبار مکۀ و ماجاء فیهما من الآثار، چاپ رشدی صالح ملحس، بیروت 1416؛ (13) جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بغداد 1413/ 1993؛ (14) اسماعیلبن حمّادجوهری، الصحاح، چاپ عبدالغفور عطار، بیروت (بیتا.)، افست قم 1368ش؛ (15) حاجیخلیفه؛ (16) حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، بیروت، دارمکتبۀ الحیاۀ، بیتا.؛ (17) همو، سوائر الامثال علی افعل، چاپ فهمی سعد، بیروت 1409/ 1988؛ (18) ابوحنیفه دینوری،الاخبارالطوال ،چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره 1960؛ (19) محمد مرتضی زبیدی، تاجالعروس، چاپ علی شیری، بیروت 1414/ 1994؛ (20)طبری،تاریخ (بیروت)؛ (21) عبداللهبن خمیس، «قبیلتا طسم و جدیس»، مجمع اللغۀ العربیه، ج40، ذیقعده 1397/ نوامبر 1977، قاهره؛ (22) احمدبن علی قلقشندی، صبح الاعشی فی صناعۀ الانشاء، قاهره، بیتا.؛ (23) همو، نهایۀالارب فی معرفۀ انسابالعرب، بیروت 1405/ 1984؛ (24)مسعودی، اخبار الزمان، بیروت 1386/ 1966؛ (25) همو، مروجالذهب، چاپ شارل پلّا، بیروت 1965ـ1979؛ (26) مفضلبن سلمه، الفاخر، چاپ شالس انبروس استوری، لیدن 1915؛ (27) یاقوت حموی.
/ محمود صادقیعلوى /