responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 6825

 

خانم ، خانم (خانيم/ خانوم)، واژهاى احترامآميز براى همسران و دختران شاهان و شاهزادگان كه بعدها براى همه زنان بهكار رفته است. اصل اين واژه تركى است. واژه خانم، بنابر مشهور، مؤنثِ واژه خان است (شاردن، ج 6، ص 14؛ سامى، ذيل واژه؛ پاكالين، ذيل "Hanim"). اما پيشينه كاربرد واژه خان به قرن چهارم ميلادى مىرسد (رجوع کنید به خان*)، در حالىكه سابقه كاربرد واژه خانم، دستكم در منابع موجود، از دوره تيمورى فراتر نمىرود.

ظاهراً قديمترين كتابِ حاوى اين عنوان، ظفرنامه نظامالدين شامى است كه در سالهاى نخستين قرن نهم تأليف شده است. مؤلف در اين كتاب، چند بار از «سراى ملك خانيم» نام برده است (رجوع کنید به ص 95، 126، 129، 136، 157). كلاويخو نيز ــ كه دربار تيمور را ديده ــ درباره همسران تيمور، عباراتى شبيه به اين تعبير دارد. به گفته كلاويخو (ص 217، 243، 258ـ261)، زنِ بزرگ و اولِ تيمور را خانم بزرگ، و گاه مطلقِ «خانم»، و همسر دوم او را خانم كوچك مىخواندند. خواندمير (متوفى ح 941) نيز در كتاب تاريخ حبيبالسير (ج 4، ص 167)، نام دختر سلطان ابوسعيد گوركان را خانمبيگم ذكر كرده است. در تاريخ رشيدى، اثر حيدرميرزا دوغلات (متوفى 957)، نيز از زنان عالىمقام با لقب خانيم ياد شده است، همچون خديجه سلطان خانيم، مهرنگار خانيم، سلطان نگار خانيم، و دولتسلطان خانيم (رجوع کنید به ص 243، 251، 471، 550، 652). در ميان آثار نوشته شده به زبانِ تركى حاوى اين عنوان، قديمترين اثر، ظاهراً بابرنامه ظهيرالدين بابر (متوفى 937) است. در اين كتاب در ادامه نام مادران و دختران و همسران شاهان و شاهزادگانِ بابرى، عنوان خانم آمده كه از جمله آنها قُتْلُقنگارخانيم، دومين دختر يونسخان و مادر ظهيرالدين بابر، است (رجوع کنید به بابر، ج1، ص40ـ41، 242، 313؛
براى موارد ديگرى از كاربرد لقب خانم براى زنان اشراف در هند رجوع کنید به جهانگير، ص20، 319؛
خافىخان نظامالملكى، ج2، ص98؛
صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 487).

همزمان، در ايرانِ عصر صفوى نيز واژه خانم با همين دلالتها رواج داشته است. از معروفترين اين خانمها، پريخان خانم* بود كه عنوان خان و خانم را يكجا داشت. با اين همه، ظاهراً در ميان صفويان، بيش از خانم، عنوان بيگم كاربرد داشته است، چنانكه از ميان هشت دختر شاهطهماسب اول، به جز دو تن كه عنوانشان خانم بود، بقيه عنوان بيگم داشتند (رجوع کنید به اسكندرمنشى، ج 1، ص 111، 119ـ120، 135ـ136؛
نيز رجوع کنید به بيگ و بيگم*).

شاردن از دلالت ديگر واژه خانم نيز خبر داده است. به گفته او (همانجا)، زنان غيرعقدى شاه و نيز زنانِ متصدى مناصب مهم عنوان خانم داشتند. پيترو دلاواله (ج 1، ص 453، 466، 781، 857) نيز از عناوينى چون سلطانخانم، خانمآغا، باجىخانم، و بيگمخانم ياد كرده است. استفاده از واژه خانم، در دوره زنديه و قاجاريه گسترش يافت. نام دختر كريمخان زند، خانم كوچك بود (رجوع کنید به گلستانه، ص 459) و احتمالا همسر او هم به خديجهخانم معروف بود (رجوع کنید به اعتمادالسلطنه، ج 1، ص 164). در منابع دوره قاجار نيز، بهويژه در ذكر نامهاى زنان فتحعلىشاه قاجار، از دهها زن ياد شده كه خانم جزء نام يا لقبشان بوده است، از جمله بيگمخانم، خانم كوچك، خانمخانمان، خانمباجى، و خانجان خانم (براى نمونه رجوع کنید به اعتمادالسلطنه، ج 3، ص 47؛
احمدميرزا قاجار، ص 28ـ 29، 36، 84، 175، 187، 192). استفاده بسيار گسترده از لقب خانم در دوره قاجار موجب شد كه اين لقب به همسران شاهان يا خانان منحصر نشود و عمدتاً به منزله لفظى احترامآميز براى بانوان، حتى گاه بانوان طبقات عادى جامعه، به كار رود (رجوع کنید به فروغالدوله قاجار، ص 157، 178، 198؛
معيرالممالك، ص 96، 105). از آن دوره تاكنون اين كاربرد همچنان رواج داشته است. در ادبياتِ عاميانه فارسى، واژه خانم و برخى تركيبات آن، كاربردهاى مبتذلى نيز يافته است (رجوع کنید به زندمقدم، ص 248ـ279).

در حوزه جغرافيايى عثمانى هم عنوان خانم معمول بود. در دوره عثمانيان، صرفنظر از اوايل اين حكومت كه عنوان خاتون براى دختران و نوههاى دخترىِ سلطان بهكار مىرفت، از دوره سلطانمحمد فاتح (حك : 855ـ886) به بعد، عنوان «خانمسلطان» معمول شد. در رأس «خانم سلطان»هاى مقيم قصر، مقامِ «كدخدايى خانمسلطان» قرار داشت كه، بهعنوان وظيفه جانبى، به يكى از رجال دولتى تفويض مىشد. در ميان عثمانيان هم، مانند ايران، گاه «خانم» نام خاص برخى بانوان وابسته به دستگاه سلطنت هم بود (رجوع کنید به اعتمادالسلطنه، ج 1، ص 98، ج 3، ص 19؛
د.ا.د.ترك، ذيل "Hanim Sultan").

از اوايل قرن دوازدهم از اين لقب در كشورهاى عربى نيز براى بانوان محترم استفاده مىشده است (مثلا در 1181 رجوع کنید به مصطفى بركات، ص 262؛
براى موارد ديگر رجوع کنید به همان، ص 334ـ335) و هنوز در برخى از كشورهاى عربى لقبى احترامآميز براى زنان است (رجوع کنید به معلوف، ص 38؛
خطيب، ص 158).

علاوه بر لقب خانم و القاب ديگرى چون بانو*، آغا (رجوع کنید به آقا*)، بىبى/ بىبىخانم*، و بيگم، لقب ست/ ستى نيـز ــ كه ظاهـراً مخفف سَيِّدَتى اسـت (رجوع کنید به شـاد؛
دهخـدا، ذيل «ستى»)ــ در برخى مناطق جهان اسلام براى زنان بهكار مىرفته است، چه به صورت مستقل و چه به صورت تركيباتى چون مَهْسَتى، ستىالنساء، و ستىالنساءخانم/ بيگم (رجوع کنید به نظامى، ص 11، بيت 237؛
عطار، ص 232ـ233؛
مولوى، ج 2، دفتر3، بيت 1323؛
حافظ ابرو، ج 1، ص 66، 72؛
لاهورى، ج 1، حصه 1، ص 403، 408؛
اعتمادالسلطنه، ج 2، ص 73ـ74، ج 3، ص 103؛
تونجى، ص 101ـ102؛
مصطفى بركات، ص 338).


منابع:
(1) احمدميرزا قاجار، تاريخ عضدى، چاپ عبدالحسين نوايى، تهران 1376ش؛
(2) اسكندرمنشى؛
(3) محمدحسنبن على اعتمادالسلطنه، خيرات حسان، چاپ سنگى (تهران) 1304ـ1307؛
(4) بابر، امپراتور هند، بابرنامه، چاپ مانوايزى نيتك، كيوتو 1995ـ1996؛
(5) محمد تونجى، معجم اعلامالنساء، بيروت 2001؛
(6) جهانگير، امپراتور هند، جهانگيرنامه (يا) توزك جهانگيرى، چاپ محمدهاشم، تهران 1359ش؛
(7) عبداللّهبن لطفاللّه حافظابرو، زبدةالتواريخ، چاپ كمال حاجسيدجوادى، تهران 1380ش؛
(8) محمد حيدربن محمدحسين حيدرميرزادوغلات، تاريخ رشيدى، چاپ عباسقلى غفارىفرد، تهران 1383ش؛
(9) محمدهاشم خافىخان نظامالملكى، منتخباللباب، ج 2، چاپ كبيرالدين احمد، كلكته 1874؛
(10) مصطفى عبدالكريم خطيب، معجم المصطلحات و الالقاب التاريخية، بيروت 1417/1997؛
(11) خواندمير؛
(12) پيترو دلاواله، سفرنامهى پيترو دلاواله، ترجمه محمود بهفروزى، تهران 1380ش؛
(13) دهخدا؛
(14) محمود زندمقدم، «روسبىخانهى شهر» انديشه و هنر، سال 7، ش 2 (شهريور و مهر 1351)؛
(15) شمسالدين خالد سامى، قاموس تركى، چاپ احمد جودت، استانبول 1317؛
(16) محمدپادشاهبن غلام محيىالدين شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسى، چاپ محمد دبيرسياقى، تهران 1363ش؛
(17) صمصامالدوله شاهنوازخان، مآثرالامرا، كلكته 1888ـ1891؛
(18) محمدبن ابراهيم عطار، الهىنامه، چاپ هلموت ريتر، استانبول 1940، چاپ افست تهران 1368ش؛
(19) فروغالدوله قاجار، نامههاى فروغالدوله، مشهور به ملكه ايران (دختر ناصرالدين شاه همسر ظهيرالدوله)، چاپ ايرج افشار، تهران 1383ش؛
(20) روى گونثالث. كلاويخو، سفرنامه كلاويخو، ترجمه مسعود رجبنيا، تهران 1344ش؛
(21) ابوالحسنبن محمد امين گلستانه، مجملالتواريخ، چاپ مدرس رضوى، تهران 1356ش؛
(22) عبدالحميد لاهورى، بادشاهنامه، چاپ كبيرالدين احمد و عبدالرحيم، كلكته 1867ـ1868؛
(23) مصطفى بركات، الالقاب و الوظائف العثمانية : دراسة فى تطور الالقاب و الوظائف منذالفتح العثمانى لمصر حتىالغاء الخلافة العثمانية (من خلال الآثار و الوثائق و المخطوطات)، 1517ـ1924م، قاهره 2000؛
(24) امين فهد معلوف، «الكريم و الفتى و السيد»، المقتطف، ج 85، ش 1 (19 ربيعالاول 1353)؛
(25) دوستعلى معيرالممالك، وقايعالزمان (خاطرات شكاريه)، چاپ خديجه نظام مافى، تهران 1361ش؛
(26) جلالالدين محمدبن محمد مولوى، مثنوى معنوى، تصحيح رينولد آلن نيكلسون، چاپ نصراللّه پورجوادى، تهران 1363ش؛
(27) نظامالدين شامى، ظفرنامه، چاپ پناهىسمنانى، تهران 1363ش؛
(28) الياسبن يوسف نظامى، خسرو و شيرين، چاپ برات زنجانى، تهران 1376ش؛


(29) Jean Chardin, Voyages du chevalier Chardin en Perse et autres lieux de l'Orient, new ed. by L. Langles, Paris 1811;
(30) Mehmet Zeki Pakalin, Osmanli tarih deyimleri ve terimteri sozlugu, Istanbul 1971-1972;
(31) TDVI‌A, s.v. "Hanim Sultan";
(32) (by Filiz C. Karaca).

/ قنبرعلى رودگر /

اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 6825
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست