responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 6793

 

خالكوبى ، خالكوبى، ايجاد نقشهاى ماندگار بر بدن انسان از طريق وارد كردن مواد رنگى در زير پوست. سابقه زمانى خالكوبى بسيار طولانى و گستره مكانى آن دامنهدار است؛ چنان كه شواهدى از تداول آن در شرق دور، ايران، عراق، مصر و سرزمينهاى ديگر، از ادوار بسيار دور تا اكنون، در دست است. حتى برخى پيشينه خالكوبى را در برخى مناطق، به دوره پيش از تاريخ مىرسانند (رجوع کنید به عطا رفعت، ص 67؛ معمورى، ص 17؛ بهزادى، ص180ـ181، 185، تصوير 7). اصلىترين كاركرد خالكوبى، جنبه آرايشى آن بوده است. در كنار آن، بايد از كاربرد خالكوبى در پزشكى و جنبه تعويذى آن نيز ياد كرد (رجوع کنید به همانجاها؛ نيز رجوع کنید به سطور بعد). هرودوت به استفاده شگفتانگيز ديگرى نيز اشاره كرده است. به نوشته او (كتاب 5، ص166، بند35) در زمان داريوش اول هخامنشى (حك : 521ـ486 يا 485ق.م) حاكم يونانىِ شهر آناطولى، هيستيائوس، غلامى را نزد آريستاگوراس در مَلَطيه در آسياى صغير فرستاد و به او توصيه كرد تا سرغلام را بتراشد؛ با انجام توصيه او معلوم شد در پيامى كه بر پوست سر غلام خالكوبى شده، از آريستاگوراس خواسته شده است كه بر ايرانيان بشورد. يكى از قراين قدمت خالكوبى، نهى آن در تورات است (رجوع کنید به سفر لاويان، 28:19). در منابع اسلامى نيز علاوه بر نهى از خالكوبى، به نقل از پيامبر صلىاللّهعليهوآله آمده كه خداوند دارندگان پيشه خالكوبى («اَلْواشِمات») و كسانى را كه بر بدنشان خال مىكوبند («المُستَوْشمات») لعن كرده است (براى نمونه رجوع کنید به ابنحنبل، ج 4، ص 134؛
بخارى، ج 7، ص 64). از اين احاديث و برخى توضيحات واژهشناسى و نيز پارهاى از اشعار جاهلى برمىآيد كه رسم خالكوبى (به عربى: «وَشْم») در ميان زنان دوره جاهلى رواج داشته است (رجوع کنید به شرح ديوان لبيدبن ربيعةالعامرى، ص 118؛
زوزنى، ص 61، 99؛
ابنمنظور، ذيل «عدن»، «نور»، «وشم»).

در دوره اسلامى، فقيهان و محدّثان اهل سنّت با استناد به احاديث مخالف خالكوبى، آن را تحريم كرده و حتى برخى، موضع خالكوبى شده را نجس شمردهاند (براى نمونه رجوع کنید به نووى، ج 7، جزء13ـ14، ص 231؛
ابنحجر عسقلانى، ج 10، ص 306، 310).

در واقع قائلان به حرمت خالكوبى، با تأكيد بر آفريده شدن آدمى در بهترين وجه ممكن، خالكوبى را مستلزم اعتقاد به نقصان آفرينش پروردگار و به معناى دست بردن در كار بىنقص خلقت برشمردهاند (رجوع کنید به ابنحجر عسقلانى، ج10، ص 306، 312). اين نهىها و تحذيرات شرعى با اينكه گاه در پرهيز مسلمانان از خالكوبى مؤثر بوده (براى نمونه رجوع کنید به عطا رفعت، ص 69)، خالكوبى را در جوامع اسلامى بلاموضوع نساخته است؛
چنانكه اين كار بهويژه در ميان زنان تقريباً رايج بوده است. دامنه گستردگى خالكوبى، بهويژه در ميان عربزبانان، در مثلهايى كه از گذشته تاكنون در بين آنان رواج داشته، مشهود است (رجوع کنید به ابنمنظور، ذيل «عدن»؛
ليث خفاف، 1988، ص 31). اين اقبال برخى از زنان، بهويژه روستاييان و عشاير و كوليها، علاوه بر اينكه از كاركردهاى آرايشى خالكوبى نشئت گرفته، شايد محصول پارهاى از اعتقادات عاميانه در باب جنبههاى تعويذى و خواص پزشكى آن بوده است؛
چنانكه عوام خالكوبى را در دفع چشمزخم* و حسادت حاسدان و در دور نگه داشتن برخى شرها و حتى مرگ و مير از كودكان و نيز در زبان بازكردن آنان مؤثر مىدانستند و معتقد بودند كه در دفع خونهاى فاسد و التيام برخى بيماريها از جمله امراض مفصلى، سردرد، خونريزى بينى و حتى درمان نازايى نافع است (معمورى، ص20؛
ليث خفاف، 1981، ص 249، 251، 255؛
عطا رفعت، ص 67، 71). در كنار اعتقاداتى كه خالكوبى را متأثر از شرايط عملى و جنبههاى كاربردى آن در زندگى روزمره، مجاز و حتى لازم مىشمارد، عقايدى هم تحت تأثير منع و حرمت شرعى آن در ميان عوام پديد آمده است؛
چنانكه براساس آن، زنان خالكوبى شده در روز قيامت معذّب خواهند شد و سوزنهاى خالكوبى در بدنشان فروخواهد رفت (معمورى، همانجا).

شيوهها و ابزارهاى خالكوبى با پيشرفت جامعه پيشرفتهتر شده، چنانكه امروزه وسايل برقى جاى خار و استخوان حيوانات را گرفته است. از برخى منابع لغوى و حديثى چنين برمىآيد كه زنان عرب، چه در دوره جاهلى و چه پس از آن، مچ يا پشتِ دست خود را خالكوبى مىكردند. شيوه معمول آن بود كه ابتدا با سوزن يا اشياى تيز سوراخهاى متعددى در محل مورد نظر ايجاد و سپس بهوسيله همين سوزنها سرمه يا دوده پيه يا فتيله را به زيرپوست وارد مىكردند، تا بهتدريج اثر كبودى يا سبزى بر پوست پديدار مىشد (رجوع کنید به نووى، همانجا؛
ابنمنظور، ذيل «سفف»، «نور»، «وشم»).

بنابر گزارش لين از زندگى مردم مصر در قرن دوازدهم و نيز بر پايه برخى تحقيقات معاصران در باب خالكوبى در ميان عشاير عرب عراق و اردن، خالكوب كه در اين مناطق عربنشين دَكّاكه خوانده مىشد، ابتدا با مداد يا چوب كبريت مستعمل يا با پرهاى دراز آغشته به مركّب، نقش خود را ترسيم مىكرد. آنگاه ضربههاى پياپى و آرامى بر انتهاى سوزن يا سوزنهاى متصل به هم وارد مىآورد تا وقتىكه از جاى نوك سوزنها خون بيرون بزند. سپس دود سياهِ برگرفته از احتراق چوب يا روغن را كه با شير زن درآميخته بود يا رنگريزههاى كبود يا نيلى را بر محل سوراخهاى ايجاد شده مىماليد. بعد از حدود يك هفته و پيش از التيام زخم پوست، معجون برگ چغندر سفيد و شبدر كوبيده را بر آن محل مىماليدند تا رنگ كبود يا مايل به سبز پديدار گردد (رجوع کنید به لين، ص 56ـ57؛
ليثخفاف، 1988، ص30). برخى از خالكوبان براى تهيه مواد رنگين بهتر و ماندگارتر، بالاى آتشِ فتيله يك چراغدان، ظرفى را وارونه به مدت يك روز يا يك شب جاسازى مىكردند و دودههاى برهم انباشته اين ظرف را با آب درمىآميختند و در شيشهاى مىريختند (ليثخفاف، 1988، ص 34). گاه نيز از دوده حاصل از سوزاندن پارچهاى كه با كره آميخته به زردچوبه آغشته شده بود، استفاده مىكردند (د.اسلام، چاپ دوم، ذيل «الوَشم»).

در داروشناسى قديم، شيوههاى گوناگونى براى زدودن خال نيز توصيه شده است. اين توصيهها از اينرو اهميت دارد كه برخى از فقيهان ازاله خالكوبى را حتى به قيمت جراحى واجب شمردهاند (براى نمونه رجوع کنید به نووى، همانجا؛
قس هيثمى، ج 5، ص170). يكى از راههاى از ميان بردن آثار خالكوبى، آن بود كه روى خال با سوزن، سوراخهاى نزديك به هم ايجاد مىكردند و معجون بوره (بوراكس) و عسل را با معجون كُنْدُس كه گياهى قىآور و مُسهل است، درمىآميختند و بر خال مىماليدند و با خمير يا مغز نان پخته روى آن را مىپوشاندند. گاه نيز مَصطكىِ آميخته با خاكستر انجير را بر روى خال مىبستند تا رنگ خال زايل شود (رازى، ج 8، جزء23، قسم 2، ص 12). در شيوه ديگرى كه رازى بر آن تأكيد دارد، ابتدا محل خال را با نمك قليايى شستوشو مىدادند و سپس مصطكى را يك هفته بر محل مىبستند تا رنگ خال را به خود جذب كند. آنگاه پس از بازكردن، بار ديگر موضع را با نمك مالش مىدادند تا رنگ خال به كلى زايل شود (ج 8، جزء23، قسم 2، ص 7).

شخصى كه خالكوبى مىشد بايد با بردبارى دردِ ناشى از ضربهها و گزشهاى سوزنها را به جان مىخريد و از ديگر سو، خالكوب بايد با آرامش و در عين حال با سرعت عمل و چابكدستى از درد گزش سوزنها حتىالامكان مىكاست، يا دست كم آن را براى مشترى تحملپذير مىساخت (رجوع کنید به ليثخفاف، 1988، ص 31؛
معمورى، ص 19). در غير اين صورت، حكايت آن خالكوب يا «كبودى زنِ» قزوينى، مذكور در مثنوى مولوى (دفتر1، ص 134) پيش مىآمد كه از مردِ كبودىزن خواست تا نقش شيرى بىسر و دم و اشكم بر تن او كبودى زند و درواقع از خالكوبى دست كشد تا وى از درد گزش سوزنها رهايى يابد. به همين دليل خالكوبان در حين عمل، اشعار و حكايات عاشقانه، از جمله افسانههايى در باب عشق فزاينده مردان به دخترانِ خالكوبيده مىخواندند تا با سرگرم كردن مشترى كار خويش را با خونسردى و به آرامى پيش برند (معمورى، ص 18؛
ليث خفاف، 1988، همانجا).

يكى از موضوعات جالب توجه در خالكوبى، تنوع نقشها و طرحها و موضعِ خالكوبى و نيز معانى رمزى برخى نقشهاست. مثلا زنان قبايل اردنى و شمال عربستان گنجينهاى از الگوها و طرحها را تا همين دهههاى اخير در اختيار داشتهاند (د.اسلام، همانجا). تنوع اين نقشها در جنوب عراق نيز بسيار چشمگير و شامل طرحهايى از انواع گونهگون پرندگان و حيوانات و گلها و شمشيرها و خنجرها بوده است (عطا رفعت، ص 71). اما در نواحى كُردنشين، زنان نقش ستاره يا هلال را بر پيشانى و بين ابروان خالكوبى مىكردند (همان، ص 69). در ميان عشيرههاى عرب عراق يكى از رايجترين نقوش، خالكوبىِ نقطهها يا خطها يا اشكال هندسى بر پوست چانه بوده است. در نقش بستن اين اشكال از خط و خطوط يكپاره يا از كنار هم نهادن چندين نقطه استفاده مىشد. در شكلِ سادهتر اين نقشها، معمولا خطى مستقيم از زيرلب پايين تا انتهاى چانه و گاه حتى تا سينه ترسيم مىشد و گاه نيز به موازات و در دو سوى اين خط، دو نقطه يا بيشتر با فواصل مساوى نقش مىزدند و گاه نيز شكل مثلث يا دايره را خالكوبى مىكردند (رجوع کنید به ليثخفاف، 1399، ص 73ـ79).

در ايران علاوه بر زنان، در ميان مردان نيز خالكوبى رايج بوده است (براى مجموعهاى از گزارشهاى جهانگردان اروپايى درباره رواج و چگونگى خالكوبى در ايران دوره قاجارى رجوع کنید به ماسه، ج 1، ص 88ـ90). بهنوشته شهرىباف در طهران قديم (ج 3، ص 422) عموم زنان مچ پا، دست و ميان دو ابرو و كنجلب و زيرچانه و روى گونه را خال مىكوبيدند و زنان بدكاره نيز معمولا پشت دست و روى ساعد را خالكوبى مىكردند. اما در ميان مردان تهران، خالكوبى عمدتاً از نشانههاى باجگيران و جوانان بىبند و بار بوده است. اينان گاه شكل و اسم پهلوانان شاهنامه يا نامهاى دوستان و معشوقه خود را گاه به خطى خوش و گاه به خطى زشت خالكوبى مىكردند (همان، ج 3، ص 421). جاى خالكوبى مردان عموماً بازوانشان بوده است. براى نمونه، بنابر گزارش اوبن (ص 240) در حدود صد سال پيش پيروان طريقت خاكساريه، بنابر يك سنّت مداوم فرقهاى، خالى بر بازوان خويش داشتند. در نواحى عشايرنشين ايران، مردان عموماً بر بازوان خويش نقش حيواناتى چون غزال و نيز كژدم كه آن را نشان نيرو و دافع چشم زخم مىدانستند، خالكوبى مىكردند (رجوع کنید به عناصرى، ص 129؛
فيلد، ص500؛
لمعه، ص 25). اما زنان، بهويژه در ميان عشاير بختيارى و بويراحمدى، سه ستاره در چانه و يك خال در وسط پيشانى و چند خال در پشت دست نقش مىزدند (همانجاها).

اعضاى يك عشيره يا قبيله از طريق همين خالكوبيها از خطر درآميخته شدن با ساير گروههاى مشابه بركنار مىماندند و اين حق براى رئيس يك عشيره ايجاد مىشد كه خواستار بازگرداندن اسيران يا ربودگان يا گمشدگان عشيره خود گردد (عطا رفعت، ص70). امروزه در پزشكى قانونى، مطالعه نقشهاى خالكوبى نيز يكى از راههاى شناخت هويت اجساد ناشناس به حساب مىآيد (رجوع کنید به يحيى شريف و محمد عبدالعزيز سيفالنصر، ص 21).


منابع:
(1) ابنحجر عسقلانى، فتحالبارى بشرح صحيحالبخارى، مصر 1348، چاپ افست بيروت 1408/1988؛
(2) ابنحنبل، مسند احمدبن حنبل، استانبول 1402/1982؛
(3) ابنمنظور؛
(4) محمدبن اسماعيل بخارى، صحيحالبخارى، (چاپ محمد ذهنىافندى)، استانبول 1401/1981، چاپ افست بيروت (بىتا.)؛
(5) رقيه بهزادى، «خالكوبى از ديرباز تاكنون»، چيستا، سال 7، ش 2 (آبان 1368)؛
(6) محمدبن زكريا رازى، الحاوى فىالطب، چاپ محمد محمداسماعيل، بيروت 1421/2000؛
(7) حسينبن احمد زوزنى، شرحالمعلقات السبع، بيروت: مكتبة دارالبيان، (بىتا.)؛
(8) شرح ديوان لبيدبن ربيعةالعامرى، چاپ احسان عباس، كويت: التراثالعربى، 1984؛
(9) جعفر شهرىباف، طهران قديم، تهران 1381ش؛
(10) عطا رفعت، «الوَشم»، التراثالشعبى، سال 2، ش 1 (رجب 1390)؛
(11) جابر عناصرى، «پايگاه هنرهاى تجسمى در باورهاى عامه»، فصلنامه هنر، ش 1 (پاييز 1361)؛
(12) هنرى فيلد، مردمشناسى ايران، ترجمه عبداللّه فريار، تهران 1343ش؛
(13) منوچهر لمعه، فرهنگ عاميانه عشاير بويراحمدى و كهگيلويه، تهران 1353ش؛
(14) ليث خفاف، «الوشامةبين التجميل و الطبالشعبى»، التراثالشعبى، ش 4 (خريف 1988)؛
(15) همو، «الوشم فىالطب الشعبى»، همان، سال 12، ش 9 و 10 (ايلول 1981)؛
(16) همو، «وشومالحنك»، همان، سال 10، ش 3 و4 (1399)؛
(17) ناجح معمورى، «الوشم عندالريفيات فى الحلة»، همان، سال 3، ش 2 (شعبان 1391)؛
(18) جلالالدين محمدبن محمد مولوى، مثنوى معنوى، چاپ رينولد آلن نيكلسون، تهران 1382ش؛
(19) يحيىبن شرف نووى، صحيح مسلم بشرح النووى، چاپ ابوعبدالرحمان عادلبن سعد، قاهره ( 2003)؛
(20) علىبن ابوبكر هيثمى، مجمعالزوائد و منبع الفوائد، بيروت 1402/1982؛
(21) يحيى شريف و محمد عبدالعزيز سيفالنصر، الطب الشرعى و السموم، (قاهره): المركز الاسلامى، (بىتا.)؛


(22) Eugene Aubin, La Perse d'aujourd'hui: Iran, Mesopotamie, Paris 1908;
(23) EI2, s.v. "Al-Washm" (by W. and Fidelity Lancaster);
(24) Herodotus, The history of Herodotus, tr. George Rawlinson, Chicago 1952;
(25) Edward William Lane, An account of the manners and customs of the modern Egyptians, London 1986;
(26) Henri Masse, Croyances et contumes persanes, suivies de coutes et chansons populaires, Paris 1938.

/ فاطمه رحيمى /

اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 6793
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست