responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 670

 

بُخل ، واژه ای که در قرآن دوازده بار و در هفت آیه (آل عمران : 180، نساء : 37، توبه : 76، محمّد : 37-38، حدید : 24، لیل : 8) به صورت مصدر، فعل ماضی و فعل مضارع به کار رفته است . کلمة شُحّ و أشِحَّة (جمع شحیح ) نیز پنج بار در چهار آیه آمده است (نساء : 128، احزاب : 19، حشر : 9، تغابن : 16). بعلاوه ، در چند آیه (از جمله : اسراء : 29،100، نجم : 32-35، معارج : 19-21 و نساء : 53) بدون ذکر واژه های بخل و شحّ دربارة صفت بخل و نکوهش شدید آن نکاتی مطرح شده است . بنابر این آیات ، خدا افراد بخیل را، چه آنان که نسبت به مال خود بخل می ورزند و چه آنان که دیگران را به بخل فرا می خوانند، دوست نمی دارد (نساء:37)؛ مردمی که در بخشش از نعمتهایی که خدا به آنها داده ، امساک می کنند؛ این نعمتها در روز قیامت وبال گردنشان خواهد شد (آل عمران : 180). و بخل که منشأش نگرانی از فقر است (اسراء : 100)، چه بسا آدمی را گرفتار نفاق می کند (توبه : 76-77). با اینهمه به این نکته نیز اشاره شده که گرایش به بخل در طبیعت انسان وجود دارد (نساء : 128، معارج : 19-21) و البته ، او می تواند خود را از آن آزاد کند (تغابن : 16).

مفسّران در توضیح معنای مراد از بخل و شحّ در این آیات ، غالباً گفته اند که این دو واژه و مشتقّات آن دو در معنای اصلی لغوی خود به کار نرفته اند (دربارة معنای لغوی این دو واژه ، اختلاف معنایی آن دو با یکدیگر و واژه های نقیض آنها رجوع کنید به ابن فارِس ، ج 3، ص 178؛ عسکری ، ص 142-144؛ ابن اثیر، ج 2، ص 448؛ ابن منظور، ج 2، ص 495، ج 11، ص 47؛ راغب اصفهانی ، ص 38، 256؛ مرتضی زَبیدی ، ج 6، ص 498؛ صفی پوری ، ج 1، ص 59؛ طبری ، ج 4، جزء 5، ص 54، ج 12، جزء 28، ص 29؛ طوسی ، ج 3، ص 64، ج 5، ص 264، ج 10، ص 26؛ فخررازی ، ج 10، ص 98، ج 29، ص 287، ج 30، ص 28؛ طبرسی ، ج 1، ص 546، ج 2، ص 46؛ ابن بابویه ، ص 245-246؛ مجلسی ، ج 70، ص 306؛ طباطبائی ، ج 18، ص 249، ج 20، ص 303).

به نظر طوسی (ج 5، ص 264) بخل در قرآن اصطلاح شرعی (من اسماءالدین ) شده و به معنای «تن زدن از پرداخت واجبات مالی » (منعُالواجب ) است . فخررازی (ج 9، ص 113)، بدون تصریح به اصطلاح شرعی ، معنای بخل را همین تعبیر «منعُالواجب » دانسته است و عبده (محمد رشیدرضا، ج 4، ص 258) نیز با اندکی تفاوت (منعُ ما یَجِبُ بذلُه ) به همین معنا اشاره کرده است . همو گفته که بیشتر مفسّران ، بخل مورد اشارة قرآن را سرباززدن از پرداخت زکاتِ واجب می دانند؛ طوسی (ج 3، ص 64) نیز مدعی شده که به گفتة اکثر مفسّران ، آیة 180 آل عمران دربارة کسانی نازل شده است که زکات نمی پرداخته اند. این نسبت ، البته درست است و برای مثال می توان از طبری (ج 3، جزء 4، ص 126)، فراء (ج 1، ص 248-249)، ابن جوزی (ج 1، ص 512) و مغنیه (ج 2، ص 217) یاد کرد. اما شماری دیگر بوده اند که زکات (یا زکات و خمس ) را تنها مصداق «واجب مالی » در شریعت نمی خوانده اند. طوسی (ج 3، ص 64) از سُدّی نقل کرده که قرآن در مقام نکوهش از کسانی است که در راه خدا انفاق نمی کنند، همچنانکه زکات نمی پردازند. طبرسی (ج 2، ص 46) به جُبّایی نسبت داده است که واجبات مالی شامل مواردی غیر از زکات نیز می شود.

فخر رازی (ج 9، ص 114) تصریح کرده که واجبات مالی در شریعت گونه های فراوان دارد؛ از جمله : خرج کردن برای خود و اعضای خانواده و زیردستان ، کمک رسانی به امر دفاع در برابر دشمن مال و جان مسلمانان و برآوردن نیاز مسلمانی که به اضطرار افتاده است . مراغی (ج 4، ص 145) نیز، به تبَع او، همین مثالها را آورده است .

استدلال رایج در این باره که معنای بخل در قرآن نسبت به معنای لغوی تحوّل یافته یا دست کم از برخی جنبه ها محدود شده ، این است که در چند آیة قرآن (آل عمران :180، نساء:37) دارندگان صفت بخل بغایت نکوهش و به آتش دوزخ وعید داده شده اند که لازمة آن واجب بودن اعطایی است که تن زدن از آن بخل شمرده شده است و بنابراین شامل موارد مستحب نمی شود (طوسی ، ج 3، ص 196؛ طبرسی ، ج 1، ص 546؛ فخررازی ، ج 9، ص 114؛ محمدرشیدرضا، ج 4، ص 258؛ مراغی ، همانجا؛ مغنیه ، ج 2، ص 217). از این گذشته ، اگر بخل را به همان معنای لغوی بدانیم ، ناگزیر باید بخشش تمام دارایی را برای دور ماندن از فرجام سخت مورد اشارة قرآن ضروری بشماریم ، و این با دریافتهای عقلانی و تعالیم دینی ناسازگار است (محمد رشید رضا، همانجا؛ فخررازی ، همانجا؛ مراغی ، همانجا).

در این میان ، توضیح مفسّران ذیل آیة 180 آل عمران و 37 نساء جالب توجه است . طبری (ج 4، جزء 5، ص 55) مراد از بخل را در آیه 37 نساء پوشیده داشتن آگاهی نسبت به پیامبری حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از سوی عالمان یهود می داند و در اثبات نظر خود به سیاق آیه استناد می کند؛ طوسی (ج 3، ص 64، 196)، طبرسی (ج 2، ص 46)، فخررازی (ج 9، ص 113، ج 10، ص 98) و سیوطی (ج 2، ص 105، 162) نیز این رأی را از برخی مفسّران قدیم نقل کرده و حتی گفته اند که به ادعای آن افراد، دو آیة مذکور دربارة عالمان یهود (یا مطلق اهل کتاب ) نازل شده است (دربارة نقد طباطبائی براین ادعا رجوع کنید به ج 4، ص 358). اما مفسّران اخیر، دربارة این نظر مناقشه کرده و با پیشنهاد توسّع معنایی برای «بخل » از این جنبه ، کاربرد آن را نسبت به عالمان یهود تأیید کرده اند. برای مثال عبده (محمدرشیدرضا، ج 4، ص 258) مدعی شده که هر چیزی را خدا در اختیار بنده اش قرار دهد و سود بردن مردم از آن ممکن باشد، نبخشیدن آن «بخل » خواهد بود و طبعاً شامل علم و جاه نیز می شود. مراغی (ج 5، ص 38) از این فراتر رفته و به جا نیاوردن توصیه های اخلاقی ، مانند سلام کردن و صداقت و اخلاص در تعلیم ، را نیز از موارد «بخل » خوانده است . برخی قدما نیز به این توسّع معنایی اشاره داشته اند (از جمله رجوع کنید به فخررازی ، ج 9، ص 114(

با اینهمه ، با درنظر گرفتن این نکته که بخل ، و بالتَبع نکوهش برآن ، مقوله ای تشکیکی بوده و نیز کاربرد مجازی واژه ها کاری رایج و مقبول است ، می توان این نظر را مطرح کرد که بخل در قرآن به معنای لغوی خود آمده و همة موارد واجب و مستحب را شامل می شود و نکوهش برآن ، با توجه به مورد، تفاوت می کند؛ همچنانکه گاهی به امور مالی و گاهی به نعمتهای معنوی نظر دارد.

در احادیث اخلاقی ، مطالب فراوانی دربارة صفت بخل آمده است ؛ شامل معنا، مراتب و مصداقهای بخل ، منشأ بخل ، نشانه های آدم بخیل ، آثار فردی و اجتماعی بخل و بالاخره توصیه هایی دربارة چگونگی سلوک با دارندگان این صفت ؛ مثلاً پرداخت نکردن واجبات مالی که در شرع تعیین شده ، زشت ترین نمود بخل است (طبری ، ج 12، جزء 28، ص 29؛ نسائی ، ج 5، ص 11؛ ابن بابویه ، ص 245-246؛ مجلسی ، ج 70، ص 305؛ آقاجمال خوانساری ، ج 2، ص 116-117). اما مواردی دیگر چون انجام ندادن فرایض دینی ، عرضه نکردن علم ، یاری نرساندن به خویشاوندان ، سلام نکردن به مردم و درود نفرستادن بر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ هنگامی که نام آن حضرت شنیده می شود ـ نیز مصداق بخل اند (سیوطی ، ج 2، ص 105؛ مجلسی ، ج 2، ص 54، ج 70، ص 305-306). در حدیث نیز به خاستگاه روانی بُخل ، که اساساً بیماریی روحی است (مجلسی ، ج 75، ص 346) اشاره شده و «بدگمانی به خدا» مهمترین عامل پیدایی و بروز این خصلت معرفی شده است (همان ، ج 70، ص 300-307) و بنابراین ، در قلب انسان مؤمن جایی برای بخل نیست (ابن حنبل ، ج 2، ص 256،340؛ کلینی ، ج 2، ص 235؛ ترمذی ، ج 4، ص 343؛ مجلسی ، ج 70، ص 302(

بخل ورزی از یک سو موجب از دست دادن آسایش ، گرفتار شدن به فقر، گرایش به گناه و از دست رفتن ایمان در شخص بخیل و از سوی دیگر سبب فقر اجتماعی ، ازهم گسستن پیوندهای اجتماعی و خویشاوندی و تجاوز به حقوق و اموال مردم در جنبه های اجتماعی می شود ( نهج البلاغه ، حکمت 126، 372، 378 و نامة 53؛ کلینی ، ج 2، ص 291، 367؛ ابوداود، ج 2، ص 324؛ ابن حنبل ، ج 2، ص 195؛ مجلسی ، ج 70، ص 300-304، ج 75، ص 31، 357) و ازینروست که همنشینی با بخیل ، حاجت نزد وی بردن ، با او مشورت کردن و سپردن ادارة امور مردم به او ناپسند و نادرست است ( نهج البلاغه ، نامة 53؛ مجلسی ، ج 75، ص 53(

در کتابهای اخلاقی به تعریف ، ریشه و سبب پیدایی بخل ، اقسام و مراتب بخل و راههای دورشدن از آن اشاراتی شده است . غزّالی ، که بیش از دیگران در تبیین و تحلیل صفات اخلاقی کوشیده ، در تعریف بخل (حدّالبخل ) تعبیر مشهور «منع الواجب » را نمی پذیرد، از آنرو که بسیار کسان با آنکه واجبات مالی را پرداخته اند، کارهایی می کنند که براستی نشانة بخل است . او تعریف دیگر بخل یعنی «بدشواری بخشش کردن » (مشقّة الاعطاء) را جامع و مانع نمی داند؛ به این دلیل که برای هر آدم بخیلی ، برخی بخششها دشوار نیستند و از سوی دیگر، برای همة صاحبان جود، بخشش تمام دارایی دشوار است ، در حالی که این را نمی توان به بخل نسبت داد. وی سپس با این بیان که حکمت اصلی از مال ، برآورده شدن نیازهای آفریدگان خداست ، بخل را خرج نکردن مال در جایی که بذل آن واجب است می داند (فالامساک حیث یجب البذلُ بخلٌ) و می افزاید که واجبات مالی بر دو گونه است : آنچه از راه شرع وجوب یافته و آنچه به اقتضای مروّت و عادت واجب شده است و البته ، کسی که از پرداخت واجبات مالی در شریعت سرباز زند، بخیلتر است .

غزّالی با ذکر چند مثال می کوشد تا نسبی بودن بخل را از جنبه های گوناگون اثبات کند و نتیجه می گیرد که (به رغم تعریف حدّی بخل ) هیچگاه نمی توان آن را بدقّت مرزبندی کرد (لایمکن التنصیصُ علی مقداره ). در واقع ، او در پی نفی تعریف رایج مفسّران ، بار دیگر همان تعریف را با تفسیر و تفصیلی دیگر پذیرفته است (ج 3، ص 274-275). پیشنهاد دیگر او برای تعریف بخل نیز در خور ذکر است : «صرف نکردن دارایی در موردی که بیش از نگاهداشت مال اهمیّت دارد». برای مثال ، مسلمانی که زکات یا هزینة ضروری زیردستان خود را نمی پردازد بخیل است ، از آنرو که با این کار نسبت به دین خود، که حفظ آن واجب است ، سستی می کند یا کسی که از بخشش مقادیر اندک نیز تن می زند، از مروّت دور می شود و طبعاً بخیل خواهد بود (همان ، ص 275). از این گذشته ، غزّالی برخلاف لغت شناسان ، بخل را صفتی در برابر تبذیر می شناساند، چرا که سخاوت در قرآن ارج گذاشته شده و طبعاً صفتی اعتدالی است و نمی تواند نقیض بخل باشد (همان ، ص 274). نراقی (ج 2، ص 112) نیز، ظاهراً با الهام از غزالی ، به همین نکته اشاره کرده است .

غزّالی (ص 276) ریشة بخل را در مال دوستی می داند (قس : نراقی ، ج 2، ص 113)، ولی طوسی (ص 202) نگرانی از فقر یا گرایش به دستیابی به مراتب بالا از راه کسب دارایی را منشأ بخل می شناسد و نیز احتمال می دهد که بروز صفت بخل در برخی مردم براثر شرارت نفس باشد، یعنی انسان ، خیر مردم را نخواهد. برای درمان بخل نیز راههایی پیشنهاد کرده اند که برخی جنبة کاربردی و برخی جنبة نظری دارد ( رجوع کنید به غزالی ، ص 276ـ 278؛ طوسی ، همانجا).


منابع :
(1) علاوه بر قرآن ؛
(2) محمدبن حسین آقاجمال خوانساری ، شرح محقق بارع جمال الدین محمد خوانساری بر غررالحکم و دررالکلم ، تألیف عبدالواحدبن محمد آمدی ، چاپ میرجلال الدین حسینی ارموی ، تهران 1366 ش ؛
(3) ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث والأثر ، چاپ طاهر احمد زاوی و محمود محمد طناحی ، قاهره 1383-1385/1963-1965؛
(4) ابن بابویه ، معانی الاخبار ، چاپ علی اکبر غفاری ، قم 1361 ش ؛
(5) ابن جوزی ، زادالمسیر فی علم التفسیر ، بیروت 1404/1984؛
(6) ابن حنبل ، مسندابن حنبل ، استانبول 1402/1982؛
(7) ابن فارِس ، معجم مقاییس اللغة ، چاپ عبدالسلام محمد هارون ، قم 1404؛
(8) ابن منظور، لسان العرب ، بیروت ( تاریخ مقدمه 1300 ) ؛
(9) سلیمان بن اشعث ابوداود، سنن ابی داود ، استانبول 1401/1981؛
(10) محمدبن عیسی ترمذی ، سنن الترمذی ، استانبول 1401/1981؛
(11) حسین بن محمد راغب اصفهانی ، المفردات فی غریب القرآن ، چاپ محمد سیّد کیلانی ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(12) محمد رشیدرضا، تفسیرالمنار ، ج 4، مصر 1373؛
(13) عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی ، الدرُّالمنثور فی التفسیر بالمأثور ، قم 1404؛
(14) عبدالرحیم صفی پوری ، منتهی الارب فی لغة العرب ، چاپ سنگی تهران 1297-1298، چاپ افست تهران 1377؛
(15) محمدحسین طباطبائی ، المیزان فی تفسیرالقرآن ، بیروت 1390-1394/1971-1974؛
(16) فضل بن حسن طبرسی ، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن ، چاپ احمد عارف زین ، صیدا 1333-1356/ 1914ـ 1937؛
(17) محمدبن جریر طبری ، جامع البیان فی تفسیرالقرآن ، بیروت 1400-1403/1980-1983؛
(18) محمدبن حسن طوسی ، التبیان فی تفسیر القرآن ، چاپ احمد حبیب قصیر عاملی ، بیروت ( بی تا. ) ؛
حسن بن عبدالله

(19) عسکری ، الفروق اللغویة ، چاپ حسام الدین قدسی ، بیروت 1401؛
(20) علی بن ابی طالب علیه السّلام ، امام اول ، نهج البلاغة ، چاپ صبحی صالح ، قاهره 1411/1991؛
(21) محمدبن محمد غزالی ، احیاء علوم الدّین ، بیروت 1406/1986؛
(22) محمدبن عمر فخررازی ، التفسیرالکبیر ، قاهره ( بی تا. ) ، چاپ افست تهران ( بی تا. ) ؛
(23) یحیی بن زیاد فراء، معانی القرآن ، ج 1، چاپ احمد یوسف نجاتی و محمدعلی نجار، چاپ افست تهران 1360 ش ؛
(24) محمدبن یعقوب کلینی ، الکافی ، چاپ علی اکبر غفاری ، بیروت 1401؛
(25) محمدباقر مجلسی ، بحارالانوار ، بیروت 1403/1983؛
(26) احمد مصطفی مراغی ، تفسیرالمراغی ، بیروت 1985؛
(27) محمدبن محمد مرتضی زَبیدی ، تاج العروس من جواهرالقاموس ، چاپ عبدالستار احمد فراج ... ( و دیگران ) ، کویت 1385-1406/1965-1986؛
(28) محمدجواد مغنیه ، التفسیرالکاشف ، بیروت 1980-1981؛
(29) مهدی بن ابی ذر نراقی ، جامع السعادات ، چاپ محمد کلانتر، نجف 1387/1967؛
(30) احمدبن علی نسائی ، سنن النسائی ، استانبول 1401/1981؛
(31) محمدبن محمد نصیرالدین طوسی ، اخلاق ناصری ، چاپ مجتبی مینوی و علیرضا حیدری ، تهران 1369 ش .

/ حسن طارمی /



اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 670
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست