responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 6697

 

حَيْصَ بَيْصَ ، حَيْصَ بَيْصَ، لقب امير سعدبن محمدبن سعد صَيْفى تميمى، شاعر، اديب، فقيه و دانشمند شيعى سده ششم. كنيهاش ابوالفوارس و لقبش شهابالدين ذكر شده است. لقب امير را نيز به عنوان صله براى شعرى كه در سرخس در مدح سلطانسنجر سلجوقى سروده بود دريافت كرد (رجوع کنید به حَيْصَ بَيْصَ، ج 1، ص 228ـ 231؛ نيز رجوع کنید به همان، ج 1، مقدمه مكى سيدجاسم و شاكر هادى شكر، ص 35). ديگر لقب او ملكالشعرا بود (ابنعديم، ج 9، ص 4269). جد پدرى وى در منطقه كَرخ بغداد سكنا گزيد و حيصبيص در 492 در ناحيه درب منصور كرخ زاده شد (همان، ج 9، ص 4262، 4269، 4271). او از نوادگان اَكْثَمبن صيفى*، حكيم دوره جاهلى عرب، بود (رجوع کنید به عمادالدين كاتب، ج 1، قسم شعراءالعراق، جزء1، ص 202) از اينرو او را صيفى (رجوع کنید به ابننقطه، ج 3، ص 643) و ابنصيفى (ابنصابونى، ص 371؛ دميرى، ج 1، ص 186) نيز ناميدهاند. هر چند برخى در اين انتساب ترديد كردهاند (رجوع کنید به ابنخلّكان، ج 2، ص 365؛ ابنحجر عسقلانى، ج 4، ص 35). مينوى (ج 1، ص 161) با استناد به ابنخلّكان گفته كه حيصبيص ظاهراً ايرانى بوده است.

واژه حيصبيص در لغت به معنى گرفتارى، تنگنا و سختىِ گريزناپذير است و بنابر قول مشهور از نظر نحوى آخر هر دو جزء كلمه مبنى بر فتح است (رجوع کنید به جوهرى؛ ابنمنظور، ذيل «بيص»، «حيص»؛ براى ديگر آرا رجوع کنید به همانجاها). در مثلهاى عربى نيز اين واژه بهكار رفته است (رجوع کنید به ميدانى، ج 1، ص 224). درباره سبب دادنِ اين لقب به اميرسعدبن محمد نوشتهاند كه او در اصفهان اين واژه را براى فردى به كار برد و سپس در بيتى به آن اشاره كرد و به همان لقب مشهور شد (رجوع کنید به ابنعديم، ج 9، ص 4269؛ ابنحجر عسقلانى، همانجا). برخى نيز برآناند كه او با ديدن مردمِ در سختى و فشار گفت: «مردم را چه شده كه در حيصبيص هستند؟» و سپس به همين لقب ناميده شد (رجوع کنید به ابنخلّكان، همانجا؛ سبكى، ج 7، ص 91). بهگفته ابن ابىاُصَيْبعه (ص 380)، اين لقب را ابنقَطّان*، طبيب و شاعر هجوگو و مخالف سرسخت حيص بيص، به او داده است.

حيصبيص از سيزده سالگى به دانشاندوزى روى آورد و علم نحو را از فصيحى نحوى، مدرّس نظاميه بغداد، فراگرفت (ابنانبارى، ص 375؛ ياقوت حموى، ج 5، ص 1964). سپس به رى رفت و فقه و مسائل خِلاف (= اختلاف آراى فقيهان) را از محمدبن عبدالكريم وَزّان آموخت و با فقها به مناظره پرداخت. ديگر استاد وى در فقه اسعد مَيْهَنى از مدرّسان نظاميه بغداد بود. استادان وى در حديث ابوطالب حسين زينبى، علىبن طِراد زينبى و ابوالمجد محمدبن جَهْوَر واسطى بودند (رجوع کنید به ابندُبَيْثى، ص 195، 196؛ ابنعديم، ج 9، ص 4262، 4269؛ ابنخلّكان، ج 2، ص 362). جمع كثيرى نيز از وى روايت كردهاند كه از مشاهير آنان شيخ الشيوخ ابنسُكَيْنه و عبدالكريم سمعانى*اند (رجوع کنید به ابنعديم، ج 9، ص 4262). نام حيصبيص در سند برخى روايات نيز آمده است (رجوع کنید به همان، ج 9، ص 4262ـ4263). با اين مقام علمى، حيص بيص به شعر و ادب روى آورد و در دوران خود سرآمد ديگران شد (عمادالدين كاتب، همانجا؛ ابنعديم، ج 9، ص 4269؛ ابنخلّكان، ج 2، ص 362ـ363).

كهنترين آگاهيها از زندگانى حيصبيص را سمعانى (رجوع کنید به ياقوت حموى، ج 3، ص 1352ـ1353) و عمادالدين كاتب (همانجا) دادهاند كه هر دو اشعار و رسائل حيصبيص را نزد خود او خوانده بودند. حيصبيص سلاطين، خلفا، اميران و بزرگان را مدح مىكرد (براى نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 95، 101، 267)، ولى هيچگاه زبان به هجو نگشود (فرّوخ، ج 3، ص 369) و هميشه در سرودههايش ديانت و جوانمردى را مراعات مىكرد (ابنعديم، ج 9، ص 4262). او در مقدمه ديوانش (ج 1، ص 71) به صراحت بيان كرده كه هيچگاه متعرض آبروى كسى نشده است. حيصبيص به غايت محترم، باوقار و بزرگمنش بود و هميشه بهزبان عربى فصيح سخن مىگفت. وى جامه عربى مىپوشيد و شمشيرى بر كمر مىبست (عمادالدين كاتب، همانجا؛ ابنعديم، ج 9، ص 4269؛ ذهبى، 1401ـ1409، ج 21، ص 62). مردم بسيارى از دانش و فضل او بهره بردند، زيرا وى در زمان خود از آگاهترين افراد به شعر و گويشهاى عربى بود (ابندبيثى؛ ياقوت حموى، همانجاها). دانش فراوان او را در ادبيات، لغت، فقه و توانايىاش را در فن مناظره ستودهاند (رجوع کنید به ابندبيثى، ص 195؛ ذهبى، 1405، ج 3، ص 65). به گفته سبكى (همانجا) و ابنحجر عسقلانى (ج 4، ص 34) در تمام دانشها سرآمد بود و خود نيز به اين مطلب اشاره كرده است (رجوع کنید به ج 1، ص 361، بيت 14).

ديوان حيصبيص از ديرباز مشهور بود و در بسيارى از منابع به شهرت وى در شاعرى و ديوان او اشاره شده است (از جمله رجوع کنید به ذهبى، 1405، همانجا؛
ابنكثير، ج12، ص301). ابنجوزى (ج 18، ص 253) حيصبيص را شاعر ناقد ناميده و سمعانى از فصاحت لهجه و خط خوش او ياد كرده است (رجوع کنید به ابنعديم، ج 9، ص 4268). به حُسن ابتداء و حسن تخلص اشعار او توجه كردهاند (رجوع کنید به عمادالدين كاتب، ج 1، همان، ص 205؛
فرّوخ، همانجا) و برخى نيز اشعار نيكوى او را نقل نمودهاند (رجوع کنید به ابنشاكر كتبى، ج 1، ص 372؛
ابنكثير، همانجا). اخوانيات يكى از بخشهاى درخور توجه سرودههاى اوست (براى نمونه رجوع کنید به حيصبيص، ج 1، همان مقدمه، ص 56ـ57). سرودههاى فىالبداهه او نيز در منابع ثبت شده است (براى نمونه رجوع کنید به ياقوت حموى، ج 3، ص 1354ـ1355؛
ابنخلّكان، ج 6، ص 236ـ 237). درخصوص آرايههاى ادبى (رجوع کنید به ابناثير، ج 2، ص 170ـ 171؛
ابنابىالحديد، ص 204) و بحث مجاز عقلى در علم بيان* (مراغى، ص 357؛
عتيق، ص 345) از سرودههاى حيصبيص شاهد مثال آوردهاند. ملكالنُحاة ابونزار آرزو داشت كه بهجاى تمامى سرودههايش دو بيت از سرودههاى حيصبيص از آنِ او باشد (رجوع کنید به ياقوت حموى، ج 2، ص 873؛
ابنعديم، ج 9، ص 4267).

بيشتر سرودههاى حيصبيص در مدح، فخر و مرثيه است، ولى وصف، تغزل و حكمت نيز در اشعارش وجود دارد (فرّوخ، همانجا). مضمون دو بيت از سرودههاى حيصبيص درباره بيمارى و درمان آن برمبناى مشابهت، كه دَميرى (ج 1، ص 187) نقل كرده، با روش هومئوپاتى ــ كه پزشك آلمانى ساموئل كريستين هانمان (متوفى 1843/1259) پايهگذارى كردــ يكى دانسته شده است (براى تفصيل رجوع کنید به د. ا. د. ترك، ذيل مادّه؛
گِوتيس، ص 604 به بعد).

گزيدههايى از سرودههاى حيصبيص را براى نخستينبار عمادالدين كاتب به ترتيب الفبايى گردآورد (رجوع کنید به ج 1، همان، ص 206ـ 350) و سپس مكى سيدجاسم و شاكر هادى شكر تمام سرودههاى او را در سه مجلد در 1353ـ1354ش/ 1974ـ 1975 در بغداد به چاپ رساندند. نثر حيصبيص نيز بسيار ممتاز بود تا بدانجا كه در ترسل كمنظير دانسته شده است (رجوع کنید به ابنكثير، همانجا). رسالهها و نامههاى او بلاغت درخور توجهى داشت (رجوع کنید به ابندبيثى، ص 196؛
ذهبى، 1401ـ1409، ج 21، ص 62) كه بخشهايى از آن نگاشتهها را عمادالدين كاتب (ج 1، همان، ص 202ـ204، 351ـ366)، ياقوت حموى (ج 3، ص 1353ـ 1354) و ابنخلّكان (ج 5، ص 146) آوردهاند. در كتابهاى شرححال چندين حكايت از مخالفت و دشمنى ابنقَطّان با حيصبيص نقل شده است (براى نمونه رجوع کنید به ابنعديم، ج 9، ص 4270؛
ابنابىاصيبعه، ص 380، 387؛
ابنخلّكان، ج 6، ص 54ـ57). حيصبيص بسيار سفر مىكرد و در منابع از سفر وى به شام، حلب، واسط، اصفهان و حلّه ياد شده است (رجوع کنید به ابندبيثى، همانجا؛
ابنعديم، ج 9، ص 4262، 4269ـ4271؛
ابنحجر عسقلانى، ج 4، ص 34). در ديوان وى نيز به سفر او به مراغه، مرو، سرخس و همدان اشاره شده است (رجوع کنید به حيصبيص، ج 1، ص 228، 232، 267، 355).

برخى حيصبيص را شافعى دانستهاند (رجوع کنید به ابنخلّكان، ج 2، ص 362؛
ذهبى، 1401ـ1409، همانجا)، ولى مستنداتى تاريخى، بر تشيع وى دلالت دارند كه عبارتاند از: دفاع حيصبيص از ايمان عموى پيامبر، ابوطالب عليهالسلام، در محضر يحيىبن هُبَيْره، وزير دوره عباسى (موسوى، ص 410ـ 412)؛
سرودن ابياتى در فضائل حضرت على عليهالسلام (رجوع کنید به ابنشهرآشوب، ج 2، ص 95، 252)؛
اشاره به واقعه غديرخم و برخى كرامتهاى اميرمؤمنان (حيصبيص، ج 1، ص 131، ابيات 48ـ55)؛
سرودن قطعهاى كه در آن به كشتار علويان و خونريزى امويان سخت اعتراض شده است (ياقوت حموى، ج 3، ص 1355؛
ابنعديم، ج 9، ص 4266ـ 4267؛
ابنخلّكان، ج 2، ص 364ـ365 و بسيارى منابع ديگر)؛
سرودن اشعارى در مرثيه امام حسين عليهالسلام؛
و سوگند خوردن به نام اهلبيت عليهمالسلام (رجوع کنید به ابنخلّكان، ج 2، ص 363؛
آقابزرگ طهرانى، ص 123). افزون بر اينها به امامى بودن حيصبيص تصريح نيز شده است (رجوع کنید به ابنحجر عسقلانى، همانجا).

حيصبيص در 82 سالگى و به اتفاق همه منابع در 574 درگذشت. در نظاميه بر پيكر او نماز گزاردند و در باب تبن (رجوع کنید به ابنكثير، همانجا)، در قسمت غربى مقابر قريش (شهر كاظمينِ كنونى)، به خاك سپرده شد (ابنعديم، ج 9، ص 4271؛
ابنخلّكان، ج 2، ص 365). به تصريح اكثر منابع حيصبيص فرزند نداشت (براى نمونه رجوع کنید به ابندبيثى؛
ابنخلّكان، همانجاها؛
ابنكثير، ج 12، ص 301ـ302) ولى ابنعماد (ج 4، ص 247) از پسر و دختر حيصبيص و لقبهاى عجيب آنان ياد كرده كه در ديگر منابع اين لقبها براى خواهر و برادر وى آمده است (رجوع کنید به ابنعديم، ج 9، ص 4270؛
ابنحجر عسقلانى، ج 4، ص 34). ابنانبارى (متوفى 577) كتابى درباره حيصبيص داشته (رجوع کنید به سيوطى، ج 2، ص 87) كه به دست ما نرسيده است. همچنين در 1366ش/ 1987 يك پاياننامه فوقليسانس درباره حيصبيص و سرودههايش در دانشگاه موصل تأليف شده است (رجوع کنید به معجمالشعراء العباسيين، ص 146).


منابع:
(1) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، طبقات اعلامالشيعة: الثقات العيون فى سادسالقرون، چاپ علىنقى منزوى، بيروت 1392/1972؛
(2) ابن ابىاصيبعه، عيونالانباء فى طبقات الاطباء، چاپ نزار رضا، بيروت ( 1965)؛
(3) ابن ابىالحديد، الفلك الدائر علىالمثل السائر، چاپ احمد حوفى و بدوى طبانه، رياض 1404/1984؛
(4) ابناثير، المثل السائر فى ادب الكاتب و الشاعر، چاپ احمد حوفى و بدوى طبانه، رياض 1403ـ 1404/1983ـ1984؛
(5) ابنانبارى، نزهةالالباء فى طبقات الادباء، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره ?(1386/ 1967)؛
(6) ابنجوزى، المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت 1412/1992؛
(7) ابنحجر عسقلانى، لسانالميزان، چاپ عبدالفتاح ابوغده، بيروت 1423/2002؛
(8) ابنخلّكان؛
(9) ابندبيثى، المختصر المحتاج اليه من تاريخ ابنالدّبيثى، اختصار محمدبن احمد ذهبى، در احمدبن على خطيب بغدادى، تاريخ بغداد، چاپ صدقى جميل عطار، ج 15، بيروت 1424/2004؛
(10) ابنشاكر كتبى، فوات الوفيات، چاپ احسان عباس، بيروت 1973ـ1974؛
(11) ابنشهرآشوب، مناقب آل ابىطالب، چاپ يوسف بقاعى، قم 1385ش؛
(12) ابنصابونى، تكملة اكمالالكمال فى الانساب و الاسماء و الالقاب، چاپ مصطفى جواد، (بغداد )1377/ 1957؛
(13) ابنعديم، بغيةالطلب فى تاريخ حلب، چاپ سهيل زكار، بيروت ?(1408/ 1988)؛
(14) ابنعماد؛
(15) ابنكثير، البداية و النهاية فى التاريخ، (قاهره )1351ـ1358؛
(16) ابنمنظور؛
(17) ابننقطه، تكملة الاكمال، چاپ عبدالقيوم عبدربالنبى، مكه 1408ـ1418؛
(18) اسماعيلبن حماد جوهرى، الصحاح: تاجاللغة و صحاح العربية، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بيروت (بىتا.)، چاپ افست تهران 1368ش؛
(19) حَيْصَ بَيْصَ، ديوانالامير شهابالدين ابىالفوارس سعدبن محمدبن سعدبن الصيفى التميمى البغدادى، المعروف ب «حَيْص بَيْص»، چاپ مكى سيدجاسم و شاكر هادى شكر، (بغداد 1394ـ1395/ 1974ـ 1975)؛
(20) محمدبن موسى دميرى، حياةالحيوان الكبرى، قاهره 1390/1970، چاپ افست قم 1364ش؛
(21) محمدبن احمد ذهبى، سير اعلامالنبلاء، چاپ شعيب أرنؤوط و ديگران، بيروت 1401ـ1409/ 1981ـ1988؛
(22) همو، العبر فى خبر من غبر، چاپ محمدسعيدبن بسيونى زغلول، بيروت 1405/ 1985؛
(23) عبدالوهاببن على سبكى، طبقاتالشافعية الكبرى، چاپ محمود محمد طناحى و عبدالفتاح محمد حلو، (قاهره) 1964ـ( 1976)؛
(24) عبدالرحمانبن ابىبكر سيوطى، بغية الوعاة فى طبقات اللغويين و النحاة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره 1384؛
(25) عبدالعزيز عتيق، علمالمعانى، البيان، البديع، بيروت: دارالنهضة العربية، (بىتا.)؛
(26) محمدبن محمد عمادالدين كاتب، خريدةالقصر و جريدةالعصر، ج 1، قسم شعراءالعراق، جزء1، چاپ محمد بهجة اثرى، (بغداد )1375/ 1955؛
(27) عمر فرّوخ، تاريخ الادب العربى، ج 3، بيروت 1989؛
(28) احمد مصطفى مراغى، علومالبلاغة: البيان و المعانى و البديع، قاهره 1420/ 2000؛
(29) معجمالشعراء العباسيين، اعداد عفيف عبدالرحمان، بيروت: دارصادر، 2000؛
(30) فخاربن معد موسوى، ايمان ابىطالب، المعروف بكتاب «الحجة على الذّاهب الى تكفير ابىطالب»، چاپ محمد بحرالعلوم، بيروت 1408/1987؛
(31) احمدبن محمد ميدانى، مجمعالامثال، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت 1407/1987؛
(32) مجتبى مينوى، يادداشتهاى مينوى، به كوشش مهدى قريب و محمدعلى بهبودى، تهران 1375ش ـ ؛
(33) ياقوت حموى، معجمالادباء، چاپ احسان عباس، بيروت 1993؛


(34) Norman Gevitz, "Unorthodox medical theories", in Companion encyclopedia of the history of medicine, ed. W.F.Bynum and Roy Porter, vol.1, London: Routledge, 1997;
(35) TDVIA, s.v. "Haysa Beysa" (by Ibrahim Sarmis).

/ باقر قربانى زرّين/

اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 6697
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست