responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 6658

 

حويزى، خاندان ، حويزى، خاندان، خاندانى از عالمان و حاكمان مشعشعى حويزه/ هويزه* در دوره صفوى. نسب اين خاندان به احمد، فرزند امام موسى كاظم، مشهور به شاهچراغ، مىرسد (افندىاصفهانى، ج 4، ص 77).

1) مطلب (عبدالمطلّب)بن حيدر. از سوانح حيات او اطلاع چندانى در دست نيست. ظاهراً وى از كودكى با مبانى اعتقادى سيدمحمدبن فلاح، پايهگذار مشعشعيان*، مخالف بود، هرچند آشكارا آن را ابراز نمىداشت (رجوع کنید به همان، ج 2، ص 241ـ242). مطّلب با اجازه پدرش نزد يكى از علما رفت و عقايد و احكام صحيح شيعى را از او فراگرفت و برادران و خانوادهاش در اين راه او را همراهى كردند، بهطورى كه در ميان مشعشعيان به اين مسلك شناخته شدند (رجوع کنید به همان، ج2، ص242). مطّلب فردى دانشمند و دانشدوست بود تا جايىكه گفته شده است شرحى كه كمالالدين محمدبن حسن استرآبادى بر فصول خواجهنصير نوشت به مطّلب تقديم كرد (رجوع کنید به نورى، ج 2، ص 171ـ172؛ كسروى، ص 81؛ قس آقابزرگ طهرانى، ج 13، ص 383 كه به سبب فاصله زمانى زياد ميان پايان تأليف كتاب و فوت مطّلب، در اين باره ترديد كرده است). مطّلب در زمان واليگرى پسرش، مبارك (حك : 998ـ1025)، حاكم دورق* شد و با همكارى او و شيخعبداللطيفبنعلىبن ابىجامع، عالم و فقيه شيعى و شاگرد شيخبهائى (متوفى 1050؛ رجوع کنید به حرّعاملى، قسم 1، ص 111)، به تعديل باورهاى غلوآميز مشعشعيانپرداخت (رجوع کنید به افندىاصفهانى، ج 2، ص 242ـ243؛ كسروى، ص 81ـ82). البته اين وضع جديد اعتقادى با شرايط جديد سياسى و روى كار آمدن شاهعباس اول صفوى (حك : 996ـ1038) و اصلاحات سياسى، نظامى، و ديوانى وى در ايران همسو بوده است. از جمله اينكه مبارك نخستين حاكم مشعشعى است كه به توصيه شيخبهائى از شاهعباس لقب خان و عنوان والى دريافت كرد (كسروى، ص 82؛ شُبَّر، 1385، ص 102). ازاينرو، تحول و تعديل باورها و سنّتهاى غالىگرى مشعشعيان را متأثر از تحولات سياسى آن دوره دانستهاند. اين تحول تا بدانجا پيش رفت كه به تدريج لقب مشعشعى، كه يادآور بدعت دوران قبل بود، به فراموشى سپرده شد و فقط لقب موسوى متداول گرديد (رجوع کنید به رنجبر، ص 351).

2) خَلَفبن مطّلب. مطلب در 1019 درگذشت (شبّر، ص 285)، تاريخ ولادتش معلوم نيست. وى از پانزده سالگى در مدرسه نوبنياد شيخعبداللطيف در دورق به تحصيل علوم دينى پرداخت (حويزى، ص 356؛ شبّر، 1385، ص 235). خلف در جوانى و در زمان واليگرى برادرش، ياور او بود و در جنگها او را همراهى مىكرد. با اين حال، مبارك به بهانهاى از او نزد پدر شكايت برد و اجازه گرفت تا او را گوشمالى دهد و با اين دستاويز او را، نابينا كرد (كسروى، ص80ـ81؛ نيز رجوع کنید به ضامنبنشَدَقم، ج 2، قسم 2، ص 241؛ افندىاصفهانى، ج 2، ص 243) و احتمالا بههمين سبب وى عمر خود را وقف آموزش علوم دينى كرد. خلف از معاصران شيخبهائى بود (افندىاصفهانى، ج 4، ص 77) و در شاخههاى مختلف علوم دينى تأليفاتى داشت كه مهمترين آنها عبارتاند از: سيفالشيعة، در انتقاد از دشمنان شيعه؛ برهانالشيعة، در اثبات امامت، مشتمل بر چهل برهان عقلى و نقلى؛ الحجةالبالغة، در كلام و نيز اثبات امامت بر مبناى نصوص قرآنى و اخبار نبوى وارد شده در منابع شيعه و اهل سنّت؛
سفينة النجاة فى فضائل الائمة الهداة؛
فخرالشيعة، در فضائل امام على و اهل بيت عليهمالسلام؛
المودة فى القربى، در فضائل حضرت زهرا و ائمه عليهمالسلام و اثبات امامت و نيز تاريخ حيات آنان و احتجاج بر مخالفانى چون زيديه، كيسانيه و واقفه؛
النهجالقويم، مشتمل بر سخنان امام على عليهالسلام كه در نهجالبلاغة نيامده است؛
مظهر الغرائب، در شرح دعاى عرفه امام حسين عليهالسلام كه پس از ملاقات با ميرزامحمد استرآبادى (متوفى 1028) در حج و به تشويق وى آن را نگاشت؛
البلاغالمبين، شامل احاديث قدسى و سخنان و مواعظ انبيا، ائمه، اوليا و مشايخ؛
حقاليقين، در احاديث اهل بيت عليهمالسلام در تأييد سلوك و طريقت (رجوع کنید به افندىاصفهانى، ج 2، ص 243ـ245؛
خوانسارى، ج 3، ص 263ـ265؛
براى ديگر آثار منتسب به وى رجوع کنید به حرّعاملى، ج 2، ص 111؛
افندى اصفهانى؛
خوانسارى، همانجاها؛
آقابزرگ طهرانى، ج1، ص116ـ117، ج 3، ص 97، 141، ج 6، ص258، 261، ج 7، ص 38، 40، 285، ج 8، ص 146، 182، 262).

در كنار مقام علمى خلف، از ذوق شعرى و ادبى او نيز ياد شده و ديوان شعرى به وى نسبت داده شده است (حرّعاملى، همانجا؛
افندىاصفهانى، ج 2، ص 239). ظاهراً او گرايشهاى صوفيانه نيز داشته (رجوع کنید به افندى اصفهانى، ج 2، ص 239، ج 4، ص 77؛
خوانسارى، ج 3، ص 265) و شايد به همين سبب رياضت پيشه كرده بوده، كم مىخورده، لباس خشن مىپوشيده و در غالب روزهاى سال روزهدار بوده است (افندىاصفهانى، ج 2، ص 247؛
خوانسارى، همانجا). با اينهمه به گفته پسرش، سيدعلىخان، وى در طريقت موافق شريعت رفتار مىكرد و از شطحيات صوفيه و اقوال آنها درخصوص حلول و اتحاد به دور بود (رجوع کنید به افندىاصفهانى، ج 2، ص 243).

سيدخلف پس از نابينايى، با خانوادهاش به كهگيلويه رفت و امامقلىخان، حاكم كهگيلويه، اراضى آنجا را به او داد. از علاقه او به امر عمران و آبادى قريهها و احياى اراضى و آبيارى ياد كردهاند (رجوع کنید به حويزى، ص 356؛
افندى اصفهانى، ج 2، ص 245ـ246؛
كسروى، ص 91). خلفآباد، از قصبههاى مهم مشعشعيان، به ابتكار او آباد شد و احتمالا از او نام گرفت. وى در 1070 يا 1074 درگذشت (رجوع کنید به افندىاصفهانى، ج 2، ص240؛
شبّر، ص 233).

3) سيدعلىخان موسوى. به نوشته ضامنبنشَدقَم (ج 2، قسم 2، ص 241) سيدعلىخان در 1018 متولد شد. وى نخست نزد شيخعبداللطيف به يادگيرى علوم دينى پرداخت (افندى اصفهانى، ج 4، ص 77). سپس در اصفهان به تحصيل ادامه داد و آنگاه به زادگاهش بازگشت (ضامنبنشدقم، همانجا). او نزد پدرش در خلفآباد مىزيست تا اينكه در سال 1060، پس از فرمانروايى ناموفق سيدبركه مشعشعى بر حويزه (1053ـ1060)، به فرمان شاهعباس دوم صفوى بهجاى او نشست (رجوع کنید به محمد ميرك حسينى، ص 434؛
كسروى، ص 91ـ 92). او مردى نيك و كمآزار وصف شده كه خشونت معمول حكمرانان در او كمتر بوده است (كسروى، ص 92). برادرش جوداللّه از مخالفان او بود كه با يارى عربهاى آلفضول به نبرد با برادر برخاست. سيدعلىخان به توصيه پدر به جنگ با برادر مصمم شد و جوداللّه در جريان جنگ كشته شد. اين خبر سيدخلف را، كه خود سيدعلى را به جنگ ترغيب كرده بود، بسيار ناراحت كرد و بدينسبب به خلفآباد بازگشت و تا آخر عمر از آنجا خارج نشد (رجوع کنید به ضامنبنشدقم، ج 2، قسم 2، ص 246؛
حويزى، ص 85ـ86؛
كسروى، همانجا).

در 1074 سيدعلىخان در آشفتگيهاى ناشى از درگيرى با قبايل عرب منطقه راه به جايى نمىبرد و گروهى از قبايل عرب پسرش، سيدحسين، را بر او شوراندند و به جاى او نشاندند. وضع نابسامان خوزستان، موجب نگرانى حكومت صفوى گرديد و منوچهرخان، حاكم لرستان، مأمور ساماندهى آنجا شد. او سيدعلىخان را روانه اصفهان كرد و خود به حكمرانى پرداخت، اما پس از مدتى به ناتوانى در حكومت بر آن منطقه اعتراف كرد (رجوع کنید به حويزى، ص 87؛
محمد ميرك حسينى، ص440ـ 441؛
كسروى، ص 92ـ93). سيدعلى خان پس از چهار سال اقامت در اصفهان، بار ديگر به فرمان شاه صفوى، به حكومت حويزه منصوب شد (كسروى، ص 93) و ظاهراً تا زمان مرگ در اين منصب بود.

يكى از حوادث مهم در دوران واليگرى سيدعلىخان حمله عثمانى به بصره و پراكندگى مردم بصره و جزاير بود سيدنعمتاللّه جزايرى*، فقيه و محدّث نامور شيعى، گزارش تفصيلى حادثه مذكور را آورده است. وى به همينسبب در 1079 به حويزه مهاجرت كرد. علىرغم خواست سيدعلىخان، كه مايل بود سيدنعمتاللّه در حويزه بماند، وى به شوشتر رفت و در همانجا سكنا گزيد (رجوع کنید به حويزى، ص 26ـ27؛
نعمتاللّهبن عبداللّه جزايرى، ج 4، ص 319؛
عبداللّهبن نورالدين جزايرى، ص 73ـ74؛
شوشترى، ص 101)؛
هرچند ارتباط او با سيدعلىخان همچنان ادامه داشت، زيرا به گفته نعمتاللّه جزايرى (ج 3، ص170)، سيدعلى هر سال براى او نامه مىنوشت و او را نزد خود فرامىخواند. ظاهراً نعمتاللّه جزايرى در اواخر عمر سيدعلى خان، دوباره با وى ملاقاتى داشته است (رجوع کنید به قمى، ج 1، ص 291، پانويس 1).

سيدعلىخان عالمى فاضل بود و همچون پدرش به تصوف گرايش داشت (افندىاصفهانى، ج 4، ص 77). از او تأليفات متعددى در زمينههاى مختلف دينى به جاى ماند، از جمله : النور المبين، در اثبات نص بر وصايت امام على عليهالسلام؛
منتخب التفاسير، شامل تحليل آراى تفسيرى برخى از مفسران قرآن از شيعه و اهل سنّت از ابتداى قرآن تا سوره الرحمن؛
خيرالمقال، شامل 000، 63 بيت در شرح قصايدى كه در مدح پيامبر و اهل بيت سروده بود؛
نكت البيان، كشكولى شامل تفسير آيات قرآن، شرح احاديث مشكل، حكمتهاى انبيا و اوليا و مسائل ادبى (حرّعاملى، قسم 2، ص 187؛
افندىاصفهانى، ج 4، ص 79ـ80؛
خوانسارى، ج 3، ص 266ـ267؛
نيز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج 7، ص 285، ج 22، ص 386، ج 24، ص 303ـ304، 376). به گفته افندىاصفهانى (ج 4، ص80)، بسيارى از مطالب علمى كتابهاى سيدنعمتاللّه جزايرى از آثار سيدعلىخان گرفته شده است. او همچنين اهل شعر و ادب بود و در كهولت اشعار بسيارى از حفظ داشت (نعمتاللّه جزايرى، همانجا)، چنانكه دو ديوان شعر، يكى به عربى به نام خير جليس و نعم انيس و ديگرى به فارسى، به او نسبت داده شده است (حرّعاملى، همانجا؛
مدنى، ص 537؛
آقابزرگ طهرانى، ج 9، قسم 3، ص 755؛
براى نمونهاى از اشعار او رجوع کنید به افندى اصفهانى، ج 4، ص 78؛
شبّر، 1385، ص140ـ150). او منتخبى از آثار خود (افندىاصفهانى، ج 4، ص 79؛
آقابزرگ طهرانى، ج 13، ص 187، ج20، ص 107) و كتابى در پاسخ به اعتراضات جرجانى به حديث غدير (آقابزرگ طهرانى، ج 5، ص 175) براى شيخعلى، نوه شهيدثانى (متوفى 1103)، كه در اصفهان ساكن بود، هديه فرستاد. وى از شيخعلى اجازهاى داشته (آقابزرگ طهرانى، ج 11، ص 23؛
نيز رجوع کنید به نورى، ج 2، ص 173) كه مجلسى (ج 102، ص 184) آن را در كتاب اجازات خود نقل كرده است. همچنين حسينبن محيىالدين، نوه شيخعبداللطيف جامعى، از سيدعلى خان روايت كرده است (نورى، ج 2، ص 166).

تاريخ وفات سيدعلى خان را 1088 گفتهاند (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج5، ص175، ج 7، ص 285؛
كسروى، ص 112؛
شبّر، 1385، ص 141؛
قس د. اسلام، ذيل "Musha`sha`": 1092). اين تاريخ باتوجه به اينكه افندىاصفهانى (ج 4، ص80) زمان فراغت وى از كتابت تفسير قرآن را 1087 ذكر كرده است (نيز رجوع کنید به نورى، ج 2، ص 167ـ 168)، درست مىنمايد (قس جزايرى، همانجا: 1052 يا 1058).

سيدعلىخان سيزده پسر داشت (ضامنبنشدقم، ج 2، قسم 2، ص 244؛
براى اطلاع از فرزندان و اعقاب سيدعلىخان ـرجوع کنید به همان، ج 2، قسم 2، ص 244ـ245). سه تن از فرزندانش (حيدر، عبداللّه، فرجاللّه) پس از پدر به فرمان شاه صفوى در حويزه به حكمرانى پرداختند (رجوع کنید به شبّر، 1392، ص 142ـ143؛
رنجبر، ص 325ـ332). به گفته آقابزرگ طهرانى (ج10، ص 11)، كتابى به نام الذخيرة فى العقبى فى مودة ذوىالقربى درباره نسب سيدعلىخان نوشته شده است.


منابع:
(1) آقابزرگ طهرانى؛
(2) عبداللّهبن عيسى افندى اصفهانى، رياضالعلماء و حياضالفضلاء، چاپ احمد حسينى، قم 1401ـ؛
(3) عبداللّهبن نورالدين جزايرى، الاجازة الكبيرة، چاپ محمد سمامىحائرى، قم 1409؛
(4) نعمتاللّهبن عبداللّه جزايرى، الانوارالنعمانية، بيروت 1404/1984؛
(5) محمدبن حسن حرّعاملى، املالآمل، چاپ احمد حسينى، بغداد ?( 1385)، چاپ افست قم 1362ش؛
(6) علىبن خلف حويزى، تاريخ مشعشعيان، نسخه خطى كتابخانه مدرسه عالى شهيد مطهرى، ش 1513؛
(7) خوانسارى؛
(8) محمدعلى رنجبر، مشعشعيان: ماهيت فكرى ـ اجتماعى و فرايند تحولات تاريخى، (تهران) 1382ش؛
(9) جاسم حسن شُبَّر، تاريخالمشعشعيين و تراجم اعلامهم، نجف 1385/1965؛
(10) همو، مؤسسالدولة المشعشعية و اعقابه فى عربستان و خارجها، نجف 1392/1972؛
(11) عبداللطيفبن ابيطالب شوشترى، تحفةالعالم، و، ذيلالتحفه، چاپ صمد موحد، تهران 1363ش؛
(12) ضامنبن شَدقَم، تحفةالازهار و زلال الانهار فى نسب ابناء الائمة الاطهار، چاپ كامل سلمان جبورى، تهران 1378ش؛
(13) عباس قمى، فوائدالرضويه: زندگانى علماى مذهب شيعه، تهران ?(1327ش)؛
(14) احمد كسروى، مشعشعيان، تهران 1356ش؛
(15) مجلسى؛
(16) محمد ميركحسينى، رياض الفردوس خانى، چاپ ايرج افشار و فرشته صرافان، تهران 1385ش؛
(17) علىخانبن احمد مدنى، سلافة العصر فى محاسن الشعراء بكل مصر، مصر 1324، چاپ افست تهران (بىتا.)؛
(18) حسينبن محمدتقى نورى، خاتمة مستدرك الوسائل، قم 1415ـ1420؛


(19) EI2, s.v. "Muashsh a" (by P. Luft).

/ سيدعلى آقايى /

اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 6658
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست