responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 6612

 

حنيف ، حنيف (جمع آن: حُنَفاء و احناف)، واژهاى قرآنى به معناى يكتاپرست و پيرو دين حقيقى و راستين (دين ابراهيم عليهالسلام). برخى محققان اخير، ريشه اين واژه را مبهم و تعيين معناى دقيق و اصلى آن را دشوار مىدانند (رجوع کنید به ايزوتسو، ص 112؛ جفرى، ص 112). بهنظر برخى ديگر براى درك معناى اسلامى و كاربرد قرآنى حنيف، نيازى به پيدا كردن وجه اشتقاق آن نيست (رجوع کنید به زريابخويى، ص80؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذيل واژه). ازآنرو كه قرآن به زبان عربى و براى هدايت قوم عرب سخن گفته است، استعمال كلمه حنيف نمىبايست در ذهنشنوندگان زمان حضرت رسول صلىاللّهعليهوآلهوسلم ابهامى ايجاد كرده باشد. در اين ميان، جفرى (همانجا) اظهار كرده است كه آمدن برخى قيدها بعد از كلمه حنيف، نشانه آن است كه مخاطبان قرآن براى دريافت معناى درست واژه، نياز به توضيح و تبيين داشتهاند.

واژه حنيف ده بار در قرآن بهكار رفته است؛ هشت بار آن (رجوع کنید به بقره: 135؛ آلعمران: 67، 95؛ نساء: 125؛ انعام: 79، 161؛ نحل: 120، 123) بهصراحت درباره دين حضرت ابراهيم است كه حنيفيت بوده و دو بار ديگر (رجوع کنید به يونس: 105؛ روم : 30) خطاب به پيامبر و بيان اهميت حنيف بودن در دين است. در هشت مورد (رجوع کنید به بقره: 135؛ انعام: 79، 161؛ يونس: 105؛ نحل: 120، 123؛ آلعمران: 67، 95) و نيز در آيه 31 سوره حج (با عبارت «حُنَفاءَ لِلّهِ غيرَمشركينَ بِه»)، آشكارا و بلافاصله توضيح داده شده كه شاخص مهم شخص حنيف مشرك نبودن است. شهرستانى (قسم 1، ص 212) همراه بودن دائم حنيف و غيرمشرك را از اين باب دانسته كه توحيد مهمترين ركن حنيف بودن است.

حُنَفاء نيز دوبار در قرآن (رجوع کنید به حج: 31؛ بينة: 5) بهكار رفته كه هر دو آيه در مدينه و براى احتجاج با اهل كتاب و مشركان نازل شده است. از بررسى آيات قرآن چنين برمىآيد كه واژه حنيف بيش از هر چيز ناظر به عقيده توحيد و نافى شرك و باورهاى يهوديان و نصرانيان بوده است.

بنابر منابع لغت عربى، حنيف از ريشه حَنَفَ به معناى گرايش از گمراهى به راه راست است و در مقابل آن، جَنَف بهمعناى گرايش از راه راست به گمراهى است (رجوع کنید به راغب اصفهانى، ذيل «حنف»). برخى معناى اصلى آن را مطلق گرايش و ميل ذكر كردهاند (رجوع کنید به ابنفارِس؛
ابناثير، ذيل «حنف») كه در كاربردهاى گوناگون معنايش تغيير مىكند. استوارى نيز در ضمن معناى حنف آمده است (رجوع کنید به طوسى؛
قرطبى، ذيل بقره: 135). در واژهنامههاى عربى براى حَنِفَ معناى «كژى و اعوجاج در پا» را نيز ذكر كردهاند و به كسى كه بر پشت پا راه مىرود احنف مىگويند (براى نمونه رجوع کنید به راغب اصفهانى؛
ابنمنظور، ذيل «حَنِفَ»)؛
ازاينرو صخر (از رجال معروف صدر اسلام كه در فتح ايران نقش مهمى داشت)، بهسبب كژى در پايش، به احنفبن قيس* معروف شد (ابنمنظور، همانجا). بيشتر لغويان و مفسران، ريشه اين واژه را عربى دانستهاند. ابنهشام (ج 1، ص 154) با فرض امكان تبديل ثاء به فاء در زبان عربى، تَحَنُّف و تَحَنُّث (از حنث به معناى گناه، و تحنّث يعنى دورى از گناه؛
رجوع کنید به تحنّث*) را از يك ريشه، و هر دو را به معناى تبرّر (فرمانبردارى كردن و پرهيز از گناه) مىداند. با اين همه، برخى دانشمندان از ديرباز دريافته بودند كه حنيف از واژههاى دخيل است، از جمله مسعودى (تنبيه، ص 79) اين كلمه را معرّب «حنيفوا» يا «حنيبوا»ى سريانى دانسته و ابنعبرى (ص 153) «حنفه» سريانى را در اشاره به صابئين* بهكار برده است. واژه سريانى حَنْفه (حَنپه، حنيبوا يا حنيفوا) در اصل به معناى كافر و مشرك است و در برخى موارد به اشخاصِ داراى فرهنگ يونانى (يونانىمآب) نيز اطلاق مىشده است (رجوع کنید به د. اسلام، همانجا؛
راميار، 1369ش، ص40). بعضى دانشمندان لفظ صابئه را اسم فاعل «صباء» به معناى ميل دانسته و گفتهاند كسى كه كيش خود را تغيير مىداد صابئى ناميده مىشد و از اينجا ميان ايشان و احناف رابطهاى يافتهاند (راميار، 1347ش، ص 155). عدهاى نيز گفتهاند كه ريشه واژه حنيف، عبرى يا حبشى است (رجوع کنید به همو، 1369ش، ص 41؛
جوادعلى، ج 6، ص 453ـ454؛
د. اسلام، همانجا). حتى احتمال داده شده است كه حنيف برگرفته از ريشه پهلوى هونوى (وعده خوب) باشد (رجوع کنید به خزائلى، ص 297).

به گفته جفرى (ص 115، به نقل از نولدكه)، به نظر مىرسد واژه حنيف از حنفه سريانى و به معناى كافر و مشرك باشد و احتمالا مردم عربِ پيش از اسلام نيز آن را، در همان معناى اصلى خود و به عنوان اصطلاحى رايج و معروف، بر كسانى اطلاق مىكردند كه نه بر دين يهود و نصارى بودند نه بر دين خودشان. چنين فرضى با شواهد و مدارك پيش از اسلام آن در معناى كافر و مشرك ناسازگار نيست، و با وضع افرادى كه قبل از اسلام به حنيف مشهور بودند نيز همخوانى دارد.

در ميان عرب جاهلى به كسانى حنيف مىگفتند كه به پيروى از دين ابراهيم عليهالسلام از پرستش بتها كناره گرفته بودند، از گوشت قربانى آنها نمىخوردند (رجوع کنید به ابنسعد، ج 4، ص 384؛
ابنحبيب، ص 532)، به سنّت حج و ختنه عمل مىكردند (راغب اصفهانى؛
فيروزآبادى، ذيل «حنف») و ازلام و شرابخوارى را حرام مىدانستند (ابنحبيب، ص 531). طوسى (همانجا)، از قول اصمعى، در پاسخ به اين پرسش كه در عصر جاهليت، حنيف چگونه شناخته مىشد، گفته است هركس كه از يهوديت و نصرانيت برمىگشت و حج مىگزارد حنيف شناخته مىشد. بهنظر مىرسد در شعر معروف اميّةبن ابىالصلت («كلُ دينٍ يومَ القيامةِ عندَالل / ـ ه الا دينَ الحَنيفةِ بورٌ»؛
حديثى، ص 339) ــكه دين حنيف تنها دين ماندگار تا روز قيامت خوانده شده است ــ منظور همان اسلام باشد. در روايتى از امام صادق عليهالسلام نيز آمده كه حنيفيت همان اسلام است (رجوع کنید به مجلسى، ج 3، ص 281). براساس تحقيقات مارگليوث درباره اشعارى كه در اولين سالهاى اسلام سروده شده، واژه حنيف بهطور كلى به معناى مسلمان است و در موارد نادرى، احتمالا متعلق به دوره پيش از اسلام، بهمعناى كافر بهكار رفته است (رجوع کنید به جفرى، ص 114). در تأييد معناى اخير، يعقوبى (ج 1، ص50) فلسطينيهايى را كه با حضرت داوود عليهالسلام در حال جنگ بودند، حنفاء ستارهپرست معرفى كرده و مسعودى (تنبيه، ص 79، 125) نيز نه فقط صابئين را حنفاء خوانده، بلكه پادشاهان فارس قبل از زردشتىگرى و پادشاهان روم قبل از نصرانيت را حنفاء ناميده است. شهرستانى (قسم 1، ص210ـ211، قسم 2 ص10ـ46) صابئين و حنفاء را دو فرقه در زمان حضرت ابراهيم ذكر كرده است كه اولى ستارهپرست و دومى بتپرست بود و مأموريت آن حضرت مبارزه با هر دو گروه و جانشين كردن «الحنيفيةالسمحة السهلة» بود. ابننديم (ص 24) حنفاء را صابئين ابراهيمى معرفى كرده است. آلوسى (ج 2، ص 224) نيز قوم ابراهيم در حرّان (دارالصابئه) را صابئين دانسته و آنان را به دو گروه تقسيم كرده و يكى از آنها را صابئه حنفاء خوانده كه گروهى از آنان در حنيفيت با اسلام وجه اشتراك دارند و گروهى نيز در بتپرستى با مشركان مشتركاند. جوادعلى (ج 6، ص 454) حنيف را در اصل به معناى «صابئى»، يعنى كسى كه از دين قومش خارج شده، دانسته است و بر آن است كه اين نظر با كاربردهاى حنيف در زبانهاى ديگر در معناى ملحد، منافق و كافر نيز سازگار است، چنانكه به پيامبر و يارانش در مكه الصُباة يا الصابئى مىگفتند.

مسعودى (مروج، ج 1، ص 124ـ148) ــ ضمن معرفى يكتاپرستانى كه در دوره فترت، يعنى قبل از بعثت حضرت محمد صلىاللّهعليهوآلهوسلم، زندگى مىكردندــ به معرفى افراد مشهور به حنيف پرداخته است. افرادى چون زيدبن عمروبن نُفيل* (رجوع کنید به جوادعلى، ج 6، ص 469ـ476)، ورقةبن نوفل* (ابنقتيبه، ص 27؛
جوادعلى، ج 6، ص500ـ503)، عبيداللّهبن جَحْش (جوادعلى، ج 6، ص 476) و عثمانبن حُوَيرث (جوادعلى، ج 6، ص 477) درصدد يافتن حنيفيت و دين حضرت ابراهيم بودند كه سرانجام سه تن اخير به مسيحيت گرويدند (زريابخويى، ص 81، 102)، اما زيدبن عمرو از قوم خود كناره گرفت و به دين ديگرى در نيامد (ابنقتيبه، همانجا). جوادعلى (ج 6، ص 461) علت اصلى نصرانى دانستن برخى حنفاء را اشتباه راويان دانسته كه بين انكار بتپرستى از طرف حنفاء و اعتقاد به مسيحيت فرقى قائل نشدهاند، ازاينرو بيشتر حنفاء را مسيحى معرفى كردهاند، در حالىكه به واقع چنين نبوده است.

اگرچه افراد صاحب تفكر و منطق كه گاهى در اخلاق و عادات زشت معاصران خود تأمل مىكردند و با ديدن عمل لغو بتپرستى و عادات و آداب جاهلى، وجدانشان بيدار مىشد و به ياد حضرت ابراهيم و تعليم توحيد مىافتادند و از پرستش بتها كناره مىگرفتند، كم نبودند (رجوع کنید به ابنحبيب، ص 531ـ532؛
مسعودى، مروج، همانجا؛
جوادعلى، ج 6، ص 462ـ463)، ولى بهدرستى مشخص نيست كه چه تعداد از اين افراد مانند زيدبن عمروبن نفيل توانستند با گريز از اديان رايج زمان خود، احتمالا به دين حنيف درآيند. به نظر مىرسد تعداد اين افراد زياد نبوده و احتمالا زيد در اين ماجرا تنها بوده است. اهل اخبار (محدّثان و مورخان) گاه ميان حنفاء و راهبان مسيحى، از جهتى ديگر نيز خلط كردهاند، زيرا اينان به دور از قبيله خود، در خارج از شهر و آبادى، گوشهنشينى اختيار كرده بودند و گاهى نيز، بهسبب صراحت و عدم سازش، متحمل رنج و آزارمىشدند (رجوع کنید به جوادعلى، ج 6، ص 453، 507؛
زريابخويى، ص 102). با توجه به چنين وضعى مفهوم احاديث نبوى «اَحَبُّ الدِّينِ الىَ اللّهِ الحَنيفيةُ السَمْحةُ» (رجوع کنید به بخارى، ج 1، ص 15؛
طبرانى، 1415ـ1416، ج 7، ص 229) و «لَمْ اُبْعَثْ بِاليهوديَةِ و لابِالنصرانَيةِ و لكنّي بُعِثْتُ بِالحنيفَيةِ السَمْحَةِ» (رجوع کنید به ابنحنبل، ج 5، ص 266؛
طبرانى، 1404، ج 8، ص 216) روشنتر مىشود، چرا كه رسول اكرم رهبانيت* را مخالفِ حنيفيت مىدانست و حتى وقتى كه ابوعامربن صيفى، معروف به راهب، كه خود را همچون پيامبر بر دين حنيف مىدانست، نزد ايشان آمد، پيامبر وى را بهسبب داشتن چنين اعتقادى فاسق خواند (رجوع کنید به جوادعلى، ج 6، ص 450، 458).

كاربرد قرآنى حنيف به صورت «حنفاءُلِلّه» (رجوع کنید به حج: 31) و «حنيفاً مسلماً» (رجوع کنید به آلعمران: 67) بهروشنى حاكى از آن است كه حنيف نام گروه مذهبى خاصى نبوده است (راميار، 1369ش، ص 38). همچنين موفقيت پيامبر در اينكه به راحتى و بدون هيچ منازعهاى توانست خود و يارانش را پيروان واقعى حضرت ابراهيم معرفى كند، مؤيد اين مطلب است. اين موفقيت تا حدى بود كه بهزعم وات، دو واژه «اسلام» و «مسلم» بعد از پايان قرن دوم هجرى به صورت اصطلاح درآمد و تا آن زمان اصطلاح «حنيف» و «حنيفيت» رايج بود (رجوع کنید به د. اسلام، همانجا). اين ادعا تا حدى با قرائت ابنمسعود تقويت مىشود، جايى كه وى آيه «اِنَّ الدينَ عندَاللّهِ الاسلام» (رجوع کنید به آلعمران: 19) را به صورت «اِنَّ الدينَ عِندَاللّهِ الحَنيفيَة» قرائت كرده است (رجوع کنید به د. اسلام، همانجا؛
راميار، 1369ش، ص 39).


منابع:
(1) علاوه بر قرآن؛
(2) محمود شكرى آلوسى، بلوغ الأرب فى معرفة احوالالعرب، چاپ محمد بهجةاثرى، بيروت ?( 1314)؛
(3) ابناثير، النهاية فى غريب الحديث و الاثر، چاپ طاهر احمد زاوى و محمود محمد طناحى، قاهره 1383ـ1385/ 1963ـ1965؛
(4) ابنحبيب، كتاب المُنَمَّق فى اخبار قريش، چاپ خورشيد احمد فارق، حيدرآباد، دكن 1384/1964؛
(5) ابنحنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، بيروت: دارصادر، (بىتا.)؛
(6) ابنسعد (بيروت)؛
(7) ابنعبرى، تاريخ مختصرالدول، چاپ انطون صالحانى، بيروت 1958؛
(8) ابنفارس؛
(9) ابنقتيبه، المعارف، چاپ محمداسماعيل عبداللّه صاوى، بيروت 1390/1970؛
(10) ابنمنظور؛
(11) ابننديم (تهران)؛
(12) ابنهشام، سيرةالنبى، چاپ محمد محيىالدين عبدالحميد، (قاهره) 1383/1963؛
(13) محمدبن اسماعيل بخارى، صحيحالبخارى، (چاپ محمد ذهنىافندى)، استانبول 1401/1981، چاپ افست بيروت (بىتا.)؛
(14) جوادعلى، المفصل فى تاريخالعرب قبل الاسلام، بيروت 1976ـ1978؛
(15) بهجة عبدالغفور حديثى، امية بن ابىالصلت: حياته و شعره، بغداد 1975؛
(16) محمد خزائلى، اعلام قرآن، تهران 1355ش؛
(17) حسينبن محمد راغب اصفهانى، المفردات فى غريبالقرآن، چاپ محمد سيدكيلانى، تهران ?(1332ش)؛
(18) محمود راميار، تاريخ قرآن، تهران 1369ش؛
(19) همو، «صبىها، صابئين»، نشريه دانشكده علوم معقول و منقول مشهد (اسفند 1347)؛
(20) عباس زريابخويى، سيره رسولاللّه، تهران1370ش؛
(21) زمخشرى؛
(22) محمدبن عبدالكريم شهرستانى، كتابالملل والنحل، چاپ محمدبن فتحاللّه بدران، قاهره ?(1375/ 1956)، چاپ افست قم 1367ش؛
(23) سليمانبن احمد طبرانى، المعجمالاوسط، چاپ ابومعاذ طارقبن عوضاللّه، (قاهره) 1415ـ1416؛
(24) همو، المعجمالكبير، چاپ حمدى عبدالمجيد سلفى، چاپ افست بيروت 1404ـ?ـ140؛
(25) طوسى؛
(26) محمدبن يعقوب فيروزآبادى، القاموسالمحيط، چاپ يوسفالشيخ محمدبقاعى، بيروت 2005؛
(27) محمدبن احمد قرطبى، الجامع لاحكامالقرآن، بيروت 1405/1985؛
(28) مجلسى؛
(29) مسعودى، تنبيه؛
(30) همو، مروج (پاريس)؛
(31) يعقوبى، تاريخ؛


(32) EI2, s.v. "Hanif" (by W. Montgomery Watt);
(33) Toshihiko Izutsu, God and man in the Koran: semantics of the koranic Weltanschauung, Tokyo 1964;
(34) Arthur Jeffery, The foreign vocabulary of the Qur'an, Baroda 1938.

/ محمد محمودپور /

اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 6612
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست