responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 6522

 

حَمْدان قَرْمَط ، حَمْدان قَرْمَط، شهرت حمدان‌بن اَشْعَث، رهبر و بنيان‌گذار جنبش قرمطيان* در كوفه، در سده سوم هجرى. به‌رغم شهرت وى، در منابع، درباره خانواده و تبار و تولد و آغاز زندگى‌اش تا تاريخ 261 (رجوع کنید به ابن‌نديم، ص 238) و بنابه روايتى 264 (مَقريزى، 1407، ص 257؛
همو، 1416، ج 1، ص 153)، اطلاعى در دست نيست. حمدان لقب قرمط داشت (رجوع کنید به ابن‌جوزى، ص 44؛
نيز رجوع کنید به اكبر، ص380؛
كوينترن و رمحى، ص 330). او را به سبب كوتاهى‌قد و پاهايش و نيز كوتاهى گامهايش چنين لقب دادند (رجوع کنید به بزدوى، ص 239؛
ابن‌عديم، ج 2، ص 929؛
قس بغدادى، ص 169).

بيشتر مورخان وارد شدن حمدان قرمط به دعوت اسماعيلى را با گزارشهاى همانندى مطرح كرده‌اند كه گاه باهم تفاوتهايى اندك دارند. وى از سواد كوفه (رجوع کنید به ثابت‌بن سنان، ص 189؛
ابن‌جوزى، ص 38؛
ابن‌عديم، همانجا) و از قريه دُور واقع در طَسُّوجِ فراتِ بادقلا/ باذفلى بود (نويرى، ج 25، ص 189؛
مقريزى، 1416، ج 1، ص 152).

حمدان را نخست حسين اهوازى، يكى از داعيان برجسته اسماعيلى كه براى تبليغ به جنوب عراق گسيل شده بود (رجوع کنید به طبرى، ج10، ص 25؛
ثابت‌بن سنان، همانجا؛
مقريزى، 1407، ص 255ـ 257؛
قس ابن‌نديم، همانجا)، به كيش اسماعيلى درآورد و از او پيمان گرفت (نويرى، ج 25، ص 189ـ191؛
دوادارى، ج 6، ص 44ـ46؛
مقريزى، 1416، همانجا؛
نيز رجوع کنید به اسماعيل، ص 124؛
هالم، 1996، ص 91). بغدادى (همانجا) به صراحت حمدان قرمط را باطنى خوانده است. به روايت ابن‌نديم (همانجا) از يك كتابِ ردّ اسماعيليه، حمدان در تأسيس دعوت با عبداللّه‌بن ميمون قداح*، در ايام مأمون عباسى (متوفى 218)، همدست بوده است. اما اين گزارشها با روايت مشهور، مبنى بر اينكه حمدان در نيمه سده سوم به دعوت وارد شد، ناسازگار است (رجوع کنید به سامى عياش، ص 69). همچنين اشاره تلويحى طبرى (همانجا) به اينكه حمدان قرمط و پيروانش پيش از آنكه به كيش اسماعيلى درآيند، كيسانى‌مذهب بوده‌اند، توجيه‌ناپذير است (مادلونگ، 1959، ص 43). او دعوت را در نواحى كوفه (ثابت‌بن سنان، همانجا؛
قس بزدوى، همانجا) و نيز بخشهاى جنوب عراق سازمان داد و داعيانى براى بخشهاى عمده برگزيد. منابع از گرايش او به آيين اسماعيلى خبر مى‌دهند (براى نمونه رجوع کنید به طبرى، همانجا؛
مادلونگ، 1959، ص40) اما در اين اخبار به صراحت گفته نشده كه حمدان پيش از آن چه مذهبى داشته است (مادلونگ، 1959، همانجا).

ديرى نگذشت كه حمدان پيروان بسيارى يافت كه آنان را قرامطه/ قرمطيه ناميدند (رجوع کنید به ثابت‌بن سنان، همانجا؛
غزالى، ص22؛
ديلمى، ص 22). امر دعوت به‌دست حمدان نيرو يافت و او توانست گروهى از جمله زَكْروَيْه‌بن مِهرَويْه، عِكْرِمه بابِلى، جَلَنْدى رازى، اسحاق سورانى (بورانى)و عُطَيف نيلى را به‌دعوت خويش درآورد (رجوع کنید به مقريزى،1416،ج 1،ص 155). در آن زمان يك گروه اسماعيلى وجود داشت كه از مركز شام رهبرى مى‌شد (قرطبى، ص 51) و حمدان كه پايگاه دعوت خود را در كَلْواذى، نزديك بغداد، قرار داده بود (ابن‌نديم، همانجا)، نيز مرجعيت رهبران مركزى را قبول داشت و با آنان در مكاتبه بود، ليكن هويت اين رهبران پوشيده نگه داشته مى‌شد (دفترى، ص 138). حمدان به‌سهولت مى‌توانست از كلواذى با داعيان خراسان و پيشواى منطقه عسكر مُكْرَم (منطقه اهواز) ارتباط برقرار كند (رجوع کنید به لاذقانى، ص 33). ابن‌نديم (همانجا) به‌نقل از همان كتاب، تاريخ اين رويدادها را 261 ذكر كرده است (نيز رجوع کنید به دخويه، ص 31).

از عوامل عمده در موفقيت سريع حمدان، قيام بردگان زنج به رهبرى صاحب‌الزنج* در سالهاى 255 تا 270 بود. با توجه به اينكه دولت بغداد هنوز نتوانسته بود، پس از جنبش بردگان، حاكميت خود را در عسكر مكرم دوباره برقرار كند، فعاليتهاى جنبش قرامطه تا 278 مخفى مانده بود (رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذيل مادّه). حمدان حتى يك بار به صاحب‌الزنج پيشنهاد اتحاد داد، اما او نپذيرفت (طبرى، ج10، ص 27؛
ثابت‌بن سنان، ص 191؛
نيز رجوع کنید به پوپوويچ، ص 122، 179ـ180؛
علم‌الدين، ص 142). دستيار اصلى حمدان و يكى از مشهورترين داعيان نخستين قرمطى، شوهر خواهر يا برادرزنش عبدان‌بن ربيط* بود (رجوع کنید به نويرى، ج 25، ص 191؛
دوادارى، ج 6، ص 46؛
قس ابن‌نديم، ص 239؛
قاضى‌عبدالجباربن احمد، ج 2، ص 379: عيدان). حمدان و عبدان، كار تبليغ در بحرين را به ابوسعيد جنابى سپردند (ابن‌حوقل، ج 2، ص 295؛
قاضى عبدالجباربن احمد، همانجا؛
مقريزى، 1416، ج 1، ص160؛
نيز رجوع کنید به جنّابى، ابوسعيد). عبدان همچنين زَكْرويه‌بن مَهْرَويه* را به عنوان داعى غرب ايران منصوب كرد (مقريزى، همانجا). عقايدى كه حمدان و عبدان تبليغ مى‌كردند، نبايد با آنچه از طرف نوبختى (ص 72ـ76) و اشعرى (ص 83 ـ86) به قرمطيان نسبت داده شده است و گزارشهاى ابن‌رَزّام و اخومُحَسّن ــكه از جمله از طريق آثار ابن‌نديم و مقريزى و نويرى به ما رسيده‌اندــ آن را تأييد مى‌كند، تفاوت فاحش داشته باشد (رجوع کنید به د. اسلام؛
دفترى، ص 139). محور اصلى اين عقايد چنين بود كه آنان منتظر ظهور نزديك مهدى يعنى محمدبن اسماعيل‌بن جعفرصادق (هفتمين امام و هفتمين رسول از نظر اسماعيليان) بودند كه قرار بود با ظهورش دوره ششمين رسول اسماعيلى به پايان برسد (رجوع کنید به د.اسلام، همانجا).

در 286، حمدان با ديدن تغييراتى در فرمانهاى مكتوب، كه از شهر سَلَميّه براى او فرستاده مى‌شد، حدس زد تغييرى در معتقدات پديد آمده است. از اين زمان، كشمكش ميان حمدان و مخدومانش بر سر مسئله امامت پديد آمد زيرا برخلاف عقيده انتظار ظهور محمدبن اسماعيل، اكنون خليفه فاطمى مهدى عُبيداللّه*، خود ادعاى امامت مى‌كرد و منكر بازگشت محمدبن اسماعيل بود (رجوع کنید به مقريزى، 1416، ج 1، ص 167ـ168؛
نيز رجوع کنید به مادلونگ، 1959، ص 44). رؤساى قرمطيان عراق همين‌كه متقاعد شدند كه عبيداللّه مهدى از اصول و عقايد نخستين جنبش انحراف جسته است، بيعت خويش با رهبرى مركزى را گسستند. پس از آن، حمدان قرمط داعيان خويش را فراخواند و آنان را از آنچه رخ داده بود آگاه ساخت و به آنان فرمان داد كه امر دعوت را در مناطق فعاليت خود متوقف سازند (دفترى، ص 149). دخويه (ص 59) در صحت بعضى از جزئيات اين شرح ترديد كرده است، اما در واقعيت جدا شدن حمدان و عبدان از مخدومشان شكى ندارد (نيز رجوع کنید به ص 67). اين دو، سرانجام تبليغاتى را كه به نام رهبر اسماعيلى مقيم سلميّه انجام مى‌دادند، رها كردند. به كيفر اين جدايى‌طلبى، عبدان به دست پيروان زكرويه‌بن مهرويه به قتل رسيد (مقريزى، 1416، ج 1، ص 168؛
نيز رجوع کنید به مادلونگ، 1997، ص 116). اما حمدان پس از آنكه بسيارى را به عقيده خود جلب كرد، به شام رفت و ديگر از او خبرى نشد (رجوع کنید به نويرى، ج 25، ص 232؛
نيز رجوع کنید به ساسى، ج 1، ص cxciii؛
مادلونگ، 1959، ص 38).

تاريخ درگذشت حمدان همانند تولدش روشن نيست. به نوشته حمادى (ص 34)، حمدان قرمط در بغداد كشته شد، اما او تاريخ اين رويداد را ذكر نكرده است. اشاره ابن‌حوقل (ج 1، ص 96) گوياى آن است كه حمدان زنده ماند و بعدها با كنيه ابوعلى، به فعاليت خود ادامه داد (نيز رجوع کنید به مادلونگ، 1997، ص 116ـ122؛
هالم، 1991، ص 385، يادداشت 23). به نوشته غزالى (ص 12)، او به زهد گرايش داشت و بر آن شده بود تا مردم را از گمراهى به هدايت و از شقاوت به سعادت برساند (نيز رجوع کنید به بزدوى، ص 238؛
ابن‌جوزى، ص 44). حمدان قرمط توانست جماعتى را سازمان دهد كه تحت رهبرى او عمل كنند. وى به سازماندهى امور اقتصادى اين گروه پرداخت و ارتباط و انسجام آن را با دعوت تحكيم بخشيد (سامى عياش، ص 236). او نخست ماليات سرانه يك درهمى به نام فُطْرَه/ فِطْرَه از قرامطه مى‌گرفت. سپس اين مقدار به يك دينار، به نام هِجْرَه، رسيد. او و داعيان در آغاز پيوستن پيروان، به شيوه شكاكان درباره امور شرعى و تأويل آيات شبهه‌انگيز از آنان پرسش مى‌كردند (رجوع کنید به نويرى، ج 25، ص 195ـ202). سپس مالياتى به نام بُلْغَه (مقدار غذاى ضرورى براى ادامه زندگى؛
رجوع کنید به دخويه، ص 28) مى‌گرفتند كه مقدار آن هفت دينار بود. براى هر قرمطى كه بُلغه مى‌داد، شيرينى‌اى به قدر يك فندق مى‌دادند و براى هر داعى صد دانه از اين شيرينيها مى‌فرستادند و از هر قرمطى هفتصد دينار مى‌خواستند (نويرى، ج 25، ص 193ـ194؛
مقريزى، 1416، ج 1، ص 156؛
همو، 1407، ص 257ـ258). چون داعيان درگرفتن بُلغه توفيق يافتند، خمس دارايى يا خمس عايدى قرمطيان را مى‌گرفتند و مى‌گفتند كه كسى را به نگاهدارى مال احتياجى نيست و بايد سلاح بخرند. آنگاه، حمدان پرداخت اُلْفَه را فرض گردانيد (مقريزى، 1407، ص 258؛
دخويه، همانجا). داعى هر قريه اموال تمام مردم آن ناحيه را در يكجا جمع مى‌كرد و از اين اموال به هركس به مقدار حاجتش مى‌داد و همه را به‌كار وامى‌داشت تا بدين‌ترتيب در هيچ‌يك از قراى ايشان محتاجى نماند. حمدان قرمط آنان را متقاعد ساخت به اينكه نيازى به دارايى خود ندارند، زيرا همه آن سرزمين فقط از آنِ آنان خواهد شد. سپس اعلام گرديد كه تكاليف شرعى از ايشان برداشته شده است (مقريزى، 1416، ج 1، ص 157؛
نيز رجوع کنید به محمد عبدالفتاح عليان، ص200). هنگامى‌كه داعيان به اين فكر افتادند (سال 277) كه براى خويش محل مستحكمى داشته باشند، جايى را به نام مَهتَماباذ/ مهتماباز/ مهيماباذ در كوفه اختيار كردند و به دور آن بارويى كشيدند و خندق كندند و زنان و مردان ايشان از هر سوى در آنجا جمع شدند و نام آن را دارالهجره گذاشتند (نويرى، ج 25، ص 195، 228ـ229؛
مقريزى، 1407، ص 259؛
قس همو، 1416، ج 1، ص 158، كه سال 297 را ذكر كرده؛
نيز رجوع کنید به طراد، ص 147؛
قرمطيان*).


منابع:
(1) ابن‌جوزى، القرامطة، چاپ محمد صباغ، بيروت 1390/1970؛
(2) ابن‌حوقل؛
(3) ابن‌عديم، بغية الطلب فى تاريخ حلب، چاپ سهيل زكار، بيروت ?(1408/ 1988)؛
(4) ابن‌نديم (تهران)؛
(5) ابن‌هيثم، كتاب المناظرات، با ترجمه انگليسى از ويلفرد مادلونگ و پل ارنست واكر، لندن 2000؛
(6) محمود اسماعيل، الحركات السّرية فى الاسلام: رؤيَة عصرية، بيروت 1973؛
(7) سعدبن عبداللّه اشعرى، كتاب المقالات و الفرق، چاپ محمدجواد مشكور، تهران 1361ش؛
(8) محمدبن محمد بزدوى، كتاب اصول‌الدين، چاپ هانس پيترلينس، قاهره 1383/1963؛
(9) عبدالقاهربن طاهر بغدادى، الفرق بين الفرق، چاپ محمدزاهد كوثرى، (قاهره )1367/ 1948؛
(10) ثابت‌بن سنان، تاريخ اخبار القرامطة، در الجامع فى اخبار القرامطة فى‌الاحساء، الشام، العراق، اليمن، چاپ سهيل زكار، ج 1، دمشق : دارحسان، 1407/1987؛
(11) محمدبن مالك حمادى، كشف اسرار الباطنية و اخبار القرامطة، چاپ محمد زينهم عزب، قاهره 1406/1986؛
(12) فرهاد دفترى، تاريخ و عقايداسماعيليه، ترجمه فريدون بدره‌اى، تهران 1376ش؛
(13) ابوبكربن عبداللّه دوادارى، كنز الدرر و جامع الغرر، ج 6، چاپ صلاح‌الدين منجد، قاهره 1380/1961؛
(14) محمدبن حسن ديلمى، بيان مذهب الباطنية و بطلانه، منقول من كتاب قواعد عقائد آل‌محمد، چاپ ر. شتروطمان، استانبول 1938؛
(15) سامى عياش، الاسماعيليون فى المرحلة القرمطية، بيروت: دار ابن‌خلدون، (بى‌تا.)؛
(16) طبرى، تاريخ (بيروت)؛
(17) طادروس طراد، الحركة القرامطيّة فى العراق و الشام و البحرين و اهميّتها التاريخية، دمشق 2002؛
(18) سليمان سليم علم‌الدين، القرامطة: نشأتهم، عقائدهم، حروبهم، بيروت 2003؛
(19) محمدبن محمد غزالى، فضائح الباطنية، چاپ عبدالرحمان بدوى، قاهره 1383/1964؛
(20) قاضى عبدالجباربن احمد، تثبيت دلائل‌النبوة، چاپ عبدالكريم عثمان، بيروت ?( 1386/ 1966)؛
(21) عريب‌بن سعد قرطبى، صلة تاريخ‌الطبرى، در ذيول تاريخ‌الطبرى، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره: دارالمعارف، ( 1977)؛
(22) محيى‌الدين لاذقانى، ثلاثية الحُلم القرمطى: دراسة فى ادب القرامطه، قاهره 1414/1993؛
(23) محمد عبدالفتاح عليان، قرامطة العراق فى القرنين الثالث و الرابع الهجريين، (قاهره) 1970؛
(24) احمدبن على مَقريزى، اتّعاظ الحنفا باخبار الائمة الفاطميين الخلفا، ج 1، چاپ جمال‌الدين شيال، قاهره 1416/1996؛
(25) همو، كتاب المقفّى الكبير، چاپ محمد يعلاوى، بيروت 1407/1987؛
(26) حسن‌بن موسى نوبختى، فرق‌الشيعة، چاپ محمدصادق آل‌بحرالعلوم، نجف 1355/1936؛
(27) احمدبن عبدالوهاب نويرى، نهاية‌الأرب فى فنون الادب، قاهره ( 1923)ـ1990؛


(28) Faiza Akbar, "The secular roots of religious dissidence in early Islam: the case of the Qaramita of Sawad Al-Kufa", Journal, Institute of Muslim Minority Affairs, vol. 12, no.2 (July 1991);
(29) M.J. De Goeje, Memoire sur les carmathes de Bahrain et les fatimides, Leiden 1886;
(30) EI2, s.v. "Hamdan Karmat" (by W. Madelung);
(31) Heinz Halm, Das Reich des Mahdi: der Aufstieg der Fatimiden (875-973), Munchen 1991;
(32) idem, "The Ismaili oath of allegiance (`ahd) and the ‘sessions of wisdom’ (Majalis-al-hikma) in Fatimid times", in Mediaeval Ismaili history and thought, ed. Farhad Daftary, Cambridge 1996;
(33) Wilferd Madelung, "Fatimiden und Bahrainqarmaten", Der Islam, vol.34 (1959);
(34) idem, "Hamdan Qarmat and the Dai Abu Ali", in Proceedings of the 17th Congress of the UEAI, ed. W.Madelung et al., St. Petersburg: Thesa, 1997;
(35) Alexandre Popovic, La revolte des esclaves en Iraq au IIIe/IXe siecle, Paris c1976;
(36) Detlev Quintern and Kamal Ramahi, Die Gerechtigkeitsbewegungenunter dem Kalifat der Abbasiden (750-1258) am Beispiel der Qarmaten und Ihwan as-safa, Hamburg 2006;
(37) Antoine Isaac Silvestre de Sacy, Expose de la religion des Druzes, tire des livres religieux de cette secte, vol.1, Paris 1964.

/ رضا رضازاده لنگرودى /

اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 6522
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست