responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 6504

 

حَماسه ، حَماسه، يكى از انواع ادبى.

1) كليات. حماسه يكى از انواع حكاياتِ قومى است كه هم به صورت مكتوب و هم به صورت شفاهى در ميان اقوام گوناگون وجود دارد. از زمان ارسطو ــ كه در كتاب بوطيقا(ص 164ـ167) تلويحآ حماسه را از انواع شعر روايى تعريف كرده ــ اين توهّم پيش آمده كه حماسه اصولا منظوم است و داستان پهلوانى غيرمنظوم، حماسه نيست. اما اين تعريف كه در مورد حماسه‌هاى اروپايى صادق است، بر نوع حماسه به طور كلى قابل تعميم نيست، زيرا داستانهاى حماسى بسيارى از اقوام غيراروپايى، هم به شعرند هم به نثر. تعريف رايج در ميان متخصصان فرهنگ مردم، جامع‌تر و مفيدتر از ديگر تعاريف حماسه است: حماسه يكى از انواع داستانى است كه معمولا با آهنگ خاصى يا با همراهى يك آلت موسيقى يا بدون همراهى آن در مجالس خوانده مى‌شود. حماسه ممكن است به شعر يا نثر باشد يا آميزه‌اى از هر دو، كه در اين صورت تك‌خوانى راوى به شعر يا حداقل به كلام موزون، و بيان وقايع به نثر است (رجوع کنید به ياسون، ص 30).

حماسه انواعى دارد كه معروف‌ترين آنها عبارت‌اند از :

الف) حماسه پهلوانى. مضمون اين حماسه‌ها جنگها و ماجراهاى خاندانها يا قبايل بزرگ با دشمنان واقعى يا تخيلى، از قبيل ديو و پرى، است. حماسه پهلوانى خود چهار قسم است : 1. حماسه تاريخى، كه از نظر ادبى واقع‌گرايانه‌ترين نوع حماسه است و با وقايع و اشخاص تاريخى يا شبه‌تاريخى سر و كار دارد و از نظر تمثيلات ضعيف است. موضوع آن ممكن است حوادث واقعى يا جنگ و جدال با دشمنان قوم، قبيله يا مردم يك كشور باشد؛ چه اين حوادث با خيال‌پردازى همراه باشند چه نباشند. حماسه‌هايى مانند ايلياد، هسته اصلى مهابهاراتا، و حماسه‌هاى رايج در ميان اسلاوهاى جنوبى از اين نوع‌اند (رجوع کنید به همان، ص 30ـ31).

2. حماسه ملى. اين نوع حماسه، به‌سبب اشتمال بر تمثيلات ادبى بيشتر، در سطح ادبى والاترى از حماسه تاريخى قرار دارد. شخصيتهاى داستانى و وقايع اين حماسه‌ها صورتهاى نمادين و شاعرانه يك ملت يا دشمنان آن ملت به شمار مى‌روند. حماسه ملى با وقايع مشخص تاريخى سر و كار چندانى ندارد و حتى اگر حوادث مشخصى را بيان كند، منظورش بيان نمادين آن رويدادهاست نه تاريخ‌نگارى و مضمونش مبارزات ملى يك قوم به طور كلى است. شاهنامه فردوسى و سرودهاى حماسى روسى، كه به حلقه كى‌يف متعلق‌اند، از اين نوع به شمار مى‌آيند (رجوع کنید به همان، ص 31).

3. حماسه جهانى. اين حماسه براى بيان موضوع خود بيش از حماسه‌هاى ملى به تمثيلات متكى است و طرح داستان آنها معمولا با اعتقادات مذهبى جامعه تأييد مى‌شود. پهلوانان اين نوع حماسه‌ها نماد بشريت‌اند نه يك قوم يا ملت. آنان بيشتر نيمه‌خدا به شمار مى‌روند و دشمنانشان هم نيروهاى ماوراى طبيعت‌اند. مضمون اين حماسه‌ها، پيروزى انسان بر جهانى وراى دنياى طبيعى است. بخش آغازين حماسه سومرى گيلگمش، بخشهايى از ماجراهاى پهلوان هندى راما، برخى از ماجراهاى پهلوانان يونان باستان و داستان بيوولف (حماسه‌اى به انگليسى باستان)، حماسه جهانى به‌شمار مى‌آيند (رجوع کنید به همانجا).

4. حماسه عشقى. داستان دلداده‌هايى است كه با دسيسه دشمن از هم جدا شده‌اند، همراه با ماجراهاى پهلوانانه‌اى كه بر آنها مى‌گذرد تا سرانجام به هم برسند. دشمن اين دلداده‌ها ممكن است شخص، قوم، يا موجودى افسانه‌اى باشد. در اين نوع حماسه‌ها از بن‌مايه‌هاى قصه‌هاى عاميانه، بسيار استفاده مى‌شود. داستان يونانى اوديسه، داستان عنتره در عربى، حكايات ازبكى مربوط به آلپاميش و كوتونگميش، و برخى از سرودهاى حماسى اسلاوهاى جنوبى از اين‌گونه‌اند. حماسه‌هاى عشقى ممكن است در دل حماسه‌هاى ملى يا تاريخى گنجانده شوند (رجوع کنید به همان، ص 31ـ32).

ب) حماسه اساطيرى. در اين نوع حماسه نيروهاى اساطيرى (خدايان و موجودات وابسته به آنها) با دشمنان خود (ديوها و اعوان و انصار آنها) مى‌جنگند و نتيجه جنگ، در خلقت عالم و خصوصيات جهانى كه ما در آن زندگى مى‌كنيم تأثير مى‌گذارد. حماسه بابلى إنوما إليش كه داستان جنگ ايزد بابلى، مَردوك، را با ايزدبانو تيامَت بيان مى‌كند، و نيز داستان جنگ بَعل با يَم و مَت از اين نوع‌اند (رجوع کنید به همان، ص 32).

ج) حماسه فكاهى. اين حماسه‌ها به بيان فكاهى و طنزآميز نبرد ميان نيروها يا اشخاصى كه معمولا جزو پهلوانان محسوب نمى‌شوند، اختصاص دارند. داستانهاى خنده‌دارى كه در ادب روسى و اروپايى جنگهاى ميان زنان در آشپزخانه و استفاده ايشان از آلات طبخ، به جاى اسلحه، را بيان مى‌كند و داستان موش و گربه عبيد زاكانى در ادب فارسى، از اين نوع‌اند (رجوع کنید به همانجا).

2) حماسه در ايران. اوستا ــ كه قدمت باستانى‌ترين قطعات آن به حدود هزار سال پيش از ميلاد مى‌رسدــ از منابع مهم حماسه‌هاى ايرانى پيش از اسلام است. ذكر بسيارى از پهلوانان حماسى ايران، كه داستان آنها در شاهنامه به‌تفصيل بيان شده، در بخشهاى گوناگون اوستا، مخصوصآ در يشتها، آمده است. آنچه مسلّم است، به شهادت متون يونانى، ايرانيان دست كم از قرن پنجم پيش از ميلاد داستانهاى حماسى خود را به صورت مدون در اختيار داشته‌اند و كتابهاى دربردارنده كارنامه‌هاى پادشاهان و پهلوانان و سِيَر و تواريخ ايشان، از همان دوران هخامنشيان در ايران موجود بوده است. اين نوع كتابها ــكه معلوم نيست محتوياتشان به مطالب رسمى و ثبت وقايع پادشاهى منحصر بوده يا اخبار داستانى را هم شامل مى‌شده است ــ در منابع يونانـى، دواويـن يا دفاتر شـاهان خوانـده مى‌شده‌اند. كتسياس، پزشك يونانى قرن چهارم پيش از ميلاد، كه در دربار هخامنشى مى‌زيست، تصريح مى‌كند كه اطلاعات خود را درباره شاهان ايرانى از دفاتر شاهان يا خزانه ايرانيان اخذ كرده است. وى سپس فهرستى از نُه پادشاه مادى به دست مى‌دهد كه بيشتر آنان واقعيت تاريخى ندارند و به همين دليل اعتبار كتسياس به عنوان مورخ مورد ترديد است (رجوع کنید به دروس، ص 111، 198 و پانويس 66). اما درست به دليل افسانه‌اى بودن شاهانى كه او نامشان را از دفاتر شاهان اخذ كرده است، مى‌توان نتيجه گرفت كه در قرن چهارم پيش از ميلاد، ايرانيان دفاتر شاهان يا «شاهنامه»هايى داشته‌اند كه حاوى نام و نشان شاهان و پهلوانان افسانه‌اى ايران بوده است. استرابون (ج 7، ص 179) درباره تعليم و تربيت كودكان ايرانى در دوره باستان نيز آورده است كه داناترين مردان ايرانى به معلمى گماشته مى‌شوند و اينها تعليم و تربيت را با بيان داستانهاى اساطيرى مى‌آميزند و به اين داستانها جنبه عملى مى‌دهند و اعمال خدايان و بهترين آدميان را هم به شعر و هم به نثر يادآور مى‌گردند. گزنفون، مورخ عهد باستان، نيز گفته است كه داستانهاى راجع به كوروش، به شعر و نثر، در ميان ايرانيان رايج است (كتاب 1، بخش 2، ش 1، بخش4، ش 25، ترجمه انگليسى، ج 1، ص 11، 69).

به اين ترتيب داستانهاى ملى ايران هميشه جزئى از ادب اين كشور بوده و با آنكه مشهور است تدوين منظم آنها به زبان پهلوى و با عنوان خداى‌نامه در دوره ساسانيان صورت گرفته است، به دلايل مذكور بايد پذيرفت كه اين داستانها از همان دوران هخامنشى مدون بوده‌اند. ظاهرآ خداى‌نامه نام كتاب واحدى نبوده بلكه نام يك نوعِ ادبى حماسى بوده كه با داستانهاى شاهان و پهلوانان باستانى ايران سر و كار داشته است (رجوع کنید به خداى‌نامه*). چنان‌كه تقى‌زاده (ص 76) مى‌گويد در موجود بودن كتابهاى داستانى در زمان ساسانيان شكى نيست.

پس از ورود اسلام به ايران و ترجمه متونى از پهلوى به عربى، خداى‌نامه به عربى ترجمه شد و ترجمه عربى آن را «سِيَرالملوك» يا «سِيَرمُلوك الفُرْس» يا «تاريخ ملوك‌الفرس» ناميدند، كه سيرالملوك از همه معروف‌تر است (رجوع کنید به محمدى ملايرى، ص 152، 154؛
تفضلى، ص 273؛
نيز رجوع کنید به خداى‌نامه*). اختلافاتى كه در سنوات و روايات مربوط به پادشاهان و پهلوانان ايرانى در متون عربى و فارسى ديده مى‌شود، در درجه اول معلول اين است كه منابع پهلوىِ اين روايات كتابهاى متعددى بوده است كه با آنكه هسته داستانى واحد، يعنى تاريخ قومى و پهلوانى ايران، را روايت مى‌كرده، در جزئيات و حتى برخى كليات با هم تفاوت داشته‌اند. ضمن آنكه خطاهاى ناشى از استنساخ و ترجمه هم در به وجود آمدن اين اختلافات مؤثر بوده است (رجوع کنید به ادامه مقاله). به گفته حمزه اصفهانى (ص 19)، بهرام‌بن مردانشاه، موبدى از فارس، براى تصحيح تاريخ شاهان ايران بيش از بيست نسخه خداى‌نامه را گردآورد. اين مطلب نشان مى‌دهد كه براى تصحيح تواريخ پادشاهان ايران، موبدى زردشتى كه پهلوى را به خوبى مى‌دانسته مجبور به جمع آورى نسخه‌هاى مختلف بوده است. حمزه اصفهانى (ص 9ـ10) براى نوشتن تاريخ ايرانيان هشت نسخه مختلف را از سيرالملوك، ترجمه عربى خداى‌نامه، جمع كرده است. به گفته حمزه اصفهانى (ص 17) نه تنها سيرالملوكها اختلاف داشته‌اند، بلكه دو نوع سيرالملوك موجود بوده است كه يكى را السِيَرالكبير و ديگرى را السِيَرالصغير مى‌ناميده‌اند. السيرالصغير خلاصه السيرالكبير نبوده، زيرا تواريخ سلطنت شاهان در آنها متفاوت بوده است. مسعودى نيز در مُرُوج‌الذّهب (ج 4، ص 111) به تعدد سيرالملوكها اشاره كرده است. بنابراين، اينكه يك خداى‌نامه وجود داشته و هر چه ترجمه عربى و اقتباس به زبانهاى فارسى و عربى موجود است، براساس آن خداى‌نامه بوده است، فرض معقولى نيست. البته اين فرض با اينكه يك خداى‌نامه شاهانه و بزرگ ــكه شايد دربار ساسانى در توليدش مشاركت يا دخالت داشته ــ نيز در عرض اين خداى‌نامه‌هاى گوناگون موجود بوده است، تناقضى ندارد و حتى مى‌توان چنين پنداشت كه ترجمه معروف ابن‌مقفع* نيز بر متنى متكى بر اين خداى‌نامه شاهانه بوده است (رجوع کنید به تقى‌زاده، ص 91).

شهرت داستانهاى پهلوانى ايرانى به عرب عصر جاهلى نيز رسيده بود، چنان‌كه ذكر شاهان و پهلوانان ايرانى در شعر جاهلى وارد شده است. به احتمال بسيار، انتشار اين داستانها در ميان عربها اساساً به وسيله متون كتبى صورت گرفته بوده، چنان‌كه ابوزكريا يحيى‌بن زياد فراء (متوفى 207) در كتاب معانى‌القرآن، كه از منابع طبرى بوده، در تفسير آيه «وَ مِنَ الناسِ مَنْ يَشْتَرى لَهْوَالحَديث» (لقمان: 6) نوشته كه اين آيه در شأن نَضربن حارث، دشمن پيامبر اسلام صلى‌اللّه‌عليه‌وآله، نازل شده است (ج 2، ص 326؛
نيز رجوع کنید به نضربن حارث*). در السيرة‌النبوية ابن‌هشام (ج 1، ص300) آمده است كه نضر در حيره داستان رستم و اسفنديار و روايات درباره شاهان ايران را ياد گرفته بود. ابن‌هشام (ج 1، ص 358) به نحوه يادگيرى نضر هم اشاره كرده و نوشته است كه نضر كه داستانهاى پهلوانى ايرانى را براى مردم مكه حكايت مى‌كرد به آنان مى‌گفت: «به خدا كه محمد خوش سخن‌تر از من نيست و داستانهايى كه نقل مى‌كند جز اساطير باستانى نيست كه او خواسته است آنها را برايش بنويسند همان‌گونه كه من نيز خواسته‌ام (روايت خودم را )برايم بنويسند.» بنابراين، اينكه نضر داستانهاى پهلوانى ايران را از منابع شفاهى فراگرفته بوده است (رجوع کنید به طرسوسى، ج 1، مقدمه صفا، ص نوزده ـ بيست)، درست نيست.

با توجه به آنچه گفته شد، به احتمال بسيار داستانهاى پهلوانى ايران به صورت مدوّن، هم در ايران و هم در ممالك مجاور ايران، رواج داشته است، به ويژه ازاين‌رو كه نقل از اين داستانها نه تنها در آثار عربى (براى نمونه رجوع کنید به جاحظ، ج 1، ص95، ج7، ص 179؛
بيهقى، ج 2، ص 203؛
مسعودى، مروج، ج 1، ص 229، 267، 318، ج 2، ص 400، ج 5، ص 212؛
ابن‌نديم، ص 305، 364؛
ابوعبداللّه حسن‌بن حسين، ص 29) بلكه در ميان ارمنيان نيز شناخته شده است (رجوع کنید به تفضلى، ص 272). به تصريح ابوريحان بيرونى (ص 110)، حتى اهل مغرب هم اسامى شاهان ايران را در تواريخ خودشان داشته‌اند. مسعودى نيز در كتاب التنبيه و الاشراف (ص 94) گفته است كه ايرانيان داستانهاى جنگ بين خودشان و تركان را مدوّن كرده بودند و آنها را كتابهاى «پيكار» مى‌خواندند.

پس از شروع به ترجمه آثار پهلوى به عربى، تعداد زيادى از كتابهاى بلاغى، كشوردارى و داستانى ايرانيان از پهلوى به عربى ترجمه شد و به‌تدريج موضوعات اين كتابها به ترجمه‌هاى گوناگون خداى‌نامه‌ها وارد شد و شاهنامه‌هاى بزرگ و كوچك فارسى به نظم و نثر به‌وجود آمد كه مهم‌ترين آنها شاهنامه ابوعلى بلخى*، شاهنامه بزرگ ابوالمؤيدِ بلخى*، و شاهنامه منظوم مسعودى‌مروزى (پيش از 355) هستند. بالاخره در زمان سامانيان به امر محمدبن عبدالرزاق طوسى، فرمانرواى طوس، شاهنامه منثور بزرگى فراهم آمد كه جمعى از فضلاى ايرانى در تدوين آن شركت داشتند. تدوين اين شاهنامه در محرّم 366 انجام گرفت (رجوع کنید به شاهنامه ابومنصورى*) و همين شاهنامه منثور ابومنصورى منبع واحد و منحصربه فرد فردوسى گشت (رجوع کنید به شاهنامه فردوسى*).

تدوين داستانهاى حماسى، كه ما امروزه آنها را شاهنامه مى‌خوانيم، از دوران باستان جزء سنن ادبى ايران محسوب مى‌شد و به دوران خاصى از فرهنگ و ادب ايران منحصر نبوده است. اين تصور كه در زمان حكم‌فرمايان ترك حماسه‌سرايى آغاز شده است، در تاريخ اجتماعى و ادبى ايران اساسى ندارد.

به طور كلى حماسه‌هاى فارسى را مى‌توان به چهار نوع تقسيم كرد: نوع اول حماسه ملى، كه تنها نمونه موجود آن شاهنامه فردوسى است. اين حماسه زندگينامه قوم ايرانى از آغاز تا ورود اسلام به ايران و فروپاشى شاهنشاهى ساسانى است. مطالب آن بيان ماجراهايى كه بر يك خاندان پهلوانى يا يك پهلوان گذشته، نيست، بلكه با سرگذشت يك ملت سر و كار دارد و سرگذشت ملت ايران را چنان‌كه ايرانيان براى خود تصور كرده‌اند، بيان مى‌كند (رجوع کنید به شاهنامه فردوسى).

نوع دوم حماسه پهلوانى است، يعنى حماسه‌هايى كه يا با سرگذشت يك خاندان پهلوانى سر و كار دارند يا با ماجراهاى يك پهلوان. گرشاسب‌نامه* اثر اسدى طوسى، بهمن‌نامه*، كوشنامه از ايرانشاه‌بن ابى‌الخير، و فرامرزنامه* از اين نوع‌اند.

نوع سوم حماسه مذهبى است. اين حماسه‌ها داستان دليريها و مجاهدات پهلوانانى است كه براى پيشرفت دين و آيين خود، يا براى گرفتن انتقام خون مظلومان مذهبى مى‌كوشند. قديم‌ترين اين حماسه‌ها در زبان پهلوى يادگار زريران است كه تاكنون بارها به چاپ رسيده است (از جمله رجوع کنید به يادگار زريران، چاپ بيژن غيبى، بيلفد 1378ش، كه شامل كتاب‌شناسى مفصّلى از چاپها و تصحيحات گوناگون آن نيز هست). در زبان فارسى على‌نامه، خاوران‌نامه*، صاحبقران‌نامه، حمله حيدرى* و بسيارى ديگر از داستانهاى مذهبى، كه همچون شاهنامه و مثنويهاى حماسى ديگر در بحر متقارب به شعر درآمده‌اند، از اين نوع‌اند (رجوع کنید به صفا، ص 377ـ390).

نوع چهارم حماسه منظوم عاميانه است. اين حماسه‌ها به زبان عاميانه سروده شده‌اند و از اين حيث، با انواع حماسه‌هاى پيش‌گفته تفاوت دارند. اين حماسه‌ها به نظر نگارنده بيشتر ساخته و پرداخته دوران صفوى و پس از آن است كه متأخر بودن آنها، از زبان و ضعف شعرشان پيداست (رجوع کنید به اميدسالار، ص 438ـ459). شهريارنامه، بانوگشسب‌نامه، جهانگيرنامه*، آذربرزين‌نامه و سوسن‌نامه از اين نوع‌اند. برخى ديگر از اين نوع حماسه‌ها هم هستند كه در واقع كتاب واحدى به شمار نمى‌آيند بلكه از آميختن شعرِ شاعرى زبردست با اشعار سخيف شخصى ديگر ايجاد شده‌اند، از جمله بيژن‌نامه كه از شاهنامه فردوسى سرقت شده است (رجوع کنید به بيژن*). سام‌نامه منسوب به خواجوى كرمانى* (متوفى 753) نيز با اشعارى سخيف در تقليد از هماى و همايون خواجو ساخته شده است.

تعريف حماسه در ادب فارسى بايد از متون پايه اين زبان كشف و وضع شود و تعريفهايى را كه خارج از زبان فارسى بر ادبيات اين زبان تحميل مى‌شوند، نبايد كامل و تمام دانست. با توجه به اين نكته، ممكن است به متون منثورى مانند اسكندرنامه*، سمك عيار*، داراب‌نامهها و شايد قصه حسين كردشبسترى* نيز در بررسى و تحليل مجدد و بنيادين مفهوم حماسه در زبان فارسى توجه كرد. همين كه اين آثار را، به صرف اينكه غربيها يك نوع ادبى به نام رمانس دارند كه با اين نوع متون فارسى شباهتهايى دارد، رمانس بخوانيم كافى نيست.


منابع:
(1) ابن‌نديم؛
(2) ابن‌هشام، السيرة‌النبوية، چاپ مصطفى سقا، ابراهيم ابيارى، و عبدالحفيظ شلبى، بيروت: داراحياء التراث العربى، (بى‌تا.)؛
(3) ابوريحان بيرونى، الآثار الباقية؛
(4) ابوعبداللّه حسن‌بن حسين، البيزرة، چاپ محمد كردعلى، دمشق ?( 1371/ 1952)؛
(5) محمود اميدسالار، جستارهاى شاهنامه‌شناسى و مباحث ادبى، تهران 1381ش؛
(6) ابراهيم‌بن محمد بيهقى، المحاسن و المساوى، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره ?(1380/ 1961)؛
(7) احمد تفضلى، تاريخ ادبيات ايران پيش از اسلام، به‌كوشش ژاله آموزگار، تهران 1376ش؛
(8) حسن تقى‌زاده، فردوسى و شاهنامه او: شرح حال فردوسى از مأخذ شاهنامه، به‌اهتمام حبيب يغمائى، تهران 1349ش؛
(9) عمروبن بحر جاحظ، كتاب الحيوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر ?(1385ـ1389/ 1965ـ 1969)، چاپ افست بيروت (بى‌تا.)؛
(10) حمزة‌بن حسن حمزه اصفهانى، كتاب تاريخ سنى ملوك الارض و الانبياء عليهم‌الصلوة والسلام، برلين 1340؛
(11) ذبيح‌اللّه صفا، حماسه‌سرايى در ايران، تهران 1363ش؛
(12) محمدبن حسن طرسوسى، داراب‌نامه طرسوسى، چاپ ذبيح‌اللّه صفا، تهران 1356ش؛
(13) يحيى‌بن زياد فراء، معانى‌القرآن، ج 2، چاپ محمدعلى نجار، مصر 1955، چاپ افست تهران: ناصر خسرو، (بى‌تا.)؛
(14) محمد محمدى ملايرى، فرهنگ ايرانى پيش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامى و ادبيات عربى، تهران 1374ش؛
(15) مسعودى، تنبيه؛
(16) همو، مروج (بيروت)؛


(17) Aristoteles, The poetics of Aristotle, translation and commentary [by] Stephen Halliwell, London 1987;
(18) Robert Drews, The Greek accounts of Eastern history, Washington, D.C. 1973;
(19) Heda Jason, Ethnopoetry: form, content, function, Bonn 1977;
(20) Strabo, The geography of Strabo, with an English translation by Horace Leonard Jones, vol.7, London 1966;
(21) Xenophon, Cyropaedia, with an English translation by Walter Miller, London 1960.

/ محمود اميدسالار /

اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 6504
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست