responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 6450

 

ولیدبن یزید بن عبد الملك ، بن مروان بن حكم بن ابی العاص بن امیه اموی دمشقی، یازدهمین خلیفه اموی. كنیه اش ابوالعباس، پدرش یزید (نهمین خلیفه اموی ) و مادرش ام حجاج (دختر محمد بن یوسف ثقفی )بود (ابن كثیر، ج10، ص7؛ ابوالفرج، الاغانی، ج7، ص5 ؛ ابن عساكر، ج63، ص319 -320 ). وی در دمشق به دنیا آمد . دربارۀ تاریخ تولد او اختلاف نظر وجود دارد؛ آن را در سالهای 87 ، 90، 92 و97 دانسته اند (ابن عساكر، ص321-322 ؛ ابن كثیر، ص7). او طبق معاهده پدرش با هشام، در یازده سالگی به جانشینی و ولیعهدی او انتخاب گردید(طبری، ج5، ص 520؛ ابن اثیر، ج5، ص 264؛ ابن عساكر، ص326).

از دوره ولیعهدی ولید گزارش چندانی در دست نیست، جز آنكه ابن عساكر از عزیمت وی به حج درسالهای 116 و 119 خبر داده است (ص 326). همچنین نقل شده كه هشام به بهانه رفتارهای ضد دینی ولید، به ویژه در مراسم حج، از وی خواست تا از ولایتعهدی كناره گیری كند وحتی در نامه ای او را سرزنش، و مقرری¬اش را قطع كرد. زهری، محدّ¬ث معروف، هم او را فاسق می خواند و همواره هشام را برای خلع وی از ولیعهدی تشویق می كرد (ابوالفرج، الاغانی، ج7، ص7 و 18؛ ابن حزم، ج11، ص200؛ ذهبی، ج5، ص341-342؛ ابن كثیر، ص5). دشمنی هشام و فرزندانش و بنی امیه( رجوع كنید به ابوالفرج، همانجا، ص 9 ؛ ابن عبد ربه، ج1، ص470) با ولید، بدانجا رسید كه هشام او را تهدید كرد و در صدد قتل وی بر آمد، اما او به رصافه گریخت تا آنكه خبر مرگ هشام را شنید(دمیری، ج1، ص 108؛ ابن كثیر، ص4-5). ولید ده روز پس از مرگ عمویش، هشام، دربیستم ربیع الاول یا ششم ربیع الثانی سال 125، در 34 سالگی، به خلافت رسید( یعقوبی، ج2 ،ص331؛ ابن عساكر، ص321؛ ابن كثیر، ص3) و بی درنگ به برادرش،عباس، نامه نوشت تا اموال هشام، كارگزاران و خدمتگزاران او را سرشماری و توقیف كند. البته مسلمة بن هشام را، كه در گذشته به وی كمكهایی كرده بود، از این امر معاف داشت (طبری، ج5، ص525-526). آنگاه رهسپار دمشق شد و كارگزاران خود را تعیین كرد.

او اغلب كارگزاران هشام را بركنار ساخت و آنان را به اشكال مختلف آزار و اذیت کرد. دو فرزند خود، حكم و عثمان، را بر دمشق وحمص ولایت داد، یوسف بن محمد بن یوسف ثقفی را بر مدینه و مكه و طائف گماشت و حكومت یمن، بصره، كوفه، خراسان، سجستان، سند، بحران، یمامه، افریقا وعمان وجزیره، ارمینیه وآذربایجان وصائفه ونیشابور را به منتخبان خود واگذار کرد (خلیفه بن خیاط، ص292؛ یعقوبی، ص331-333). همچنین یحیی بن سعید انصاری را بر قضاوت مدینه گمارد ،عبدالله بن زیاد بن سمعان وسلیمان بن حبیب را قاضی لشكر كرد(ابن اثیر، ص274؛ ابن عساكر، ص321) و اسود بن بلال محاذی را نیز بر نیروهای دریایی گمارد و اورا روانه قبرس كرد تا مردم آنجا را برای رفتن به شام یا روم مخیر سازد(طبری، ص535؛ ابن اثیر، ص274).

پس از آن گروههای مختلف نزد وی آمدند و بیعت كردند. مروان بن محمد نیز كه در ارمینیه به سر می برد، در نامه ای، مرگ هشام و خلافت ولید را تبریك گفت و اعلام داشت كه مردم آن دیار از خلافت وی خرسند شده و بیعت خود را تجدید كرده اند (طبری، ص526-527؛ ابن كثیر، ص5). همچنین وقتی بر كلیه مناطق اسلامی در مشرق و مغرب تسلط یافت، در نیمه شعبان 125 دو فرزندش، حكم و عثمان، را ولیعهد وخلیفه پس از خود اعلام کرد و برای آنان از مردم بیعت گرفت (طبری، ص528 ؛ ابن اثیر، ص268-269؛ ابن كثیر، ص5).

ولید در ابتدای خلافت خود با مردم خوش رفتار بود و برای معلولان، جذامیان و نابینایان شامی مقرری و خدمتكار تعیین كرد و دستور داد هدایا و عطر از بیت المال تهیه شود و در اختیار خانواده های مسلمان قرار گیرد. همچنین بر مقرری عموم مردم و آنان كه به دیدارش آمده بودند افزود، به ویژه مقرری اهل شام را ده برابركرد. همچنین با انشاد اشعاری بر منبر یا در نامه ای به مردم مدینه، به آنان تعهد داد كه اگر خونش را نریزند ابر فقر را از سرشان برخواهد داشت (طبری، ص527؛ ابوالفرج، الاغانی، ص28؛ ابن كثیر، ص5 ؛ ابن اثیر، ص268 ؛ ابن عساكر، ص328 ،331).

اما اهمال تدریجی وی در امور زندگی مردم، مصرف بی رویه بیت المال در امور شخصی، بی توجهی به اطرافیان، افراط در هرزگی، میگساری و مجالست با افراد فاسق، نارضایی عمومی وحتی نظامیان را در پی داشت. به ویژه رفتار خصومت آمیز وی با بنی امیه، خصوصاً فرزندان عمویش، هشام و ولید بن عبد الملك، كه پیشتر برای بركناری وی از ولیعهدی تلاش می كردند، پایه¬های حكومتش را متزلزل و زمینه سقوطش را فراهم آورد (یعقوبی، ص333؛ قیروانی، ج 4، ص 974؛ ابن عساكر، ص331). از جمله گزارش شده است كه او دستور داد خانه هشام را ویران، وفرزندش سلیمان را دستگیرکنند، موی سر و صورت او را بتراشند، به او صد ضربه شلاق بزنند، و وی را به عمان تبعید و درآنجا زندانی کنند. یزید بن هشام را نیز به زندان سپرد. میان روح بن ولید و همسرش جدایی انداخت و عده ای از فرزندان ولید بن عبد الملك را زندانی كرد. حتی گفته اند كه وی یكصد دیگ بزرگ تهیه کرده و بر هر یك از آنها نام یكی از مردان بنی امیه را نوشته بود و قصد داشت آنان را در آن دیگها بیندازد و بسوزاند (ابن عساكر، ص328؛ ابن اثیر، ص280). خالد بن عبد الله قسری را هم زندانی، و او را مجبور کرد اموالی را كه از زمان حكومت بر عراق بدهكار بود بازگرداند، زیرا او از افشای نام یمانیه و قضاعیانی كه قصد داشتند او را در حج به قتل برسانند، خودداری ورزید (طبری، ص539؛ ابن اثیر، ص281؛ ابن عساكر، ص335 ؛ ذهبی، ص372 ). همچنین به دستور وی ابراهیم و محمد، فرزندان هشام بن اسماعیل مخزومی، دستگیر و در زندان یوسف بن عمر كشته شدند (ابن اثیر، ص273-274). سعید بن بیهس نیز به دلیل مخالفت با ولایتعهدی حكم وعثمان (فرزندان ولید) و پیشنهاد عتیق بن عبد العزیز بن ولید به عنوان ولیعهد، به زندان افتاد و در آنجا از دنیا رفت (طبری، ص539). فرزندان قعقاع را هم به ابن هبیره، حاكم قنسرین، سپرد و او آنان را شكنجه داد و به قتل رساند (همانجا، ص543 ).

جز قیام یحیی بن زید، حادثه مهم دیگری در دوره خلافت ولید گزارش نشده است. در این گزارش آمده است كه وقتی ولید از قیام یحیی آگاهی یافت، ابتدا به یوسف بن عمر نوشت تا پیكر زید بن علی علیه السلام را آتش زند و خاكستر آن را به فرات بریزد (ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص97-98؛ ابن عنبه، ص258؛ مسعودی، ج1، ص 439؛ ابن كثیر، ج9، ص362). همچنین دستور داد یحیی را دستگیر كنند، ولی پس از اعتراض عبد الله بن معاویه (نواده جعفر طیار)، او را از هرگونه فتنه ای برحذر داشت و سپس یحیی را آزاد كرد. با این همه، یحیی بار دیگر سپاهی فراهم آورد، اما در مصاف با یاران نصر بن سیار كشته شد. سر او را نزد ولید بردند و ولید آن را برای مادر یحیی به مدینه فرستاد (ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص109؛ ابن عنبه، ص259؛ ابن اثیر، ص269-272).

رفتارهای ضد اخلاقی ولید و دشمنی او با بنی امیه سبب شد اهالی دمشق وخاندانهای هشام، ولید بن عبد الملك وقعقاع و به ویژه یمانیه، كه عمدتاً از سپاهیان او بودند، نزد یزید بن ولید بن عبد الملك بروند و او را برای كشتن ولید و نشستن بر كرسی خلافت تشویق كنند (طبری، ص538 و543؛ ابن اثیر، ص283-284؛ ابن عساكر، ص335). او پس از مشورت با برادرش عباس و به رغم مخالفت وی، شبانه همراه چهل نفر خروج كرد و ضمن تسلط بر دمشق ( ابن عساكر، ص 336)، اقامتگاه ولید را به محاصره در آورد. بنا بر برخی منابع، ولید برای شكار یا گرفتن كمك از مردم حمص یا برای جنگ با پسر عمویش، عبدالعزیز بن حجاج بن عبد الملك (فرمانده لشكر یزید)، به اطراف تَدْمُر(شهری در شام) (حموی، ص17؛
سمعانی، ج1، ص452) رفت و در قلعه یا قصر نعمان بن بشیر در بخراء به سر برد. ولید ابتدا با پیشنهاد پنجاه هزار دینار وحكومت حمص به عبد العزیز، کوشید او را از جنگ منصرف سازد، اما عبدالعزیز سپاهی را، به فرماندهی زیاد بن حصین كلبی، به سوی ولید فرستاد وآنان پس از درگیری شدید با یاران وی و ورود به قصر، ولید را كشتند (خلیفه بن خیاط، ص288؛
ابن اثیر، ص286؛
دیاربكری، ج2، ص320). آنگاه سرش را بر نی كردند و در شهر دمشق به گردش درآوردند (یعقوبی، ص333-335 ؛
ابن اثیر، ص284-289؛
ذهبی، ص373). به روایات مختلف، خلافت ولید بن یزید، هجده، هفده، پانزده یا چهارده ماه و22 روز طول کشید وبا مرگ وی در 25 یا 28 جمادی الثانی 126، پایان یافت (یعقوبی، ص334 ؛
ابن قتیبه، ص 364؛
طبری، ص539 ؛
بغدادی، ج1، ص30؛
ابن عساكر، ص321 ،330 ،344 -345؛
ذهبی، ص373 ؛
ابن كثیر، ص7).

با كشته شدن ولید، شورش گسترده ای میان مردم پدید آمد و پایه های حكومت بنی امیه رو به زوال نهاد (طبری،ص539؛
ابن كثیر، ص 7). مروان بن محمد، حاكم آذربایجان و ارمینیه، برای عمر، برادر ولید، نامه فرستاد و از او خواست تا به خونخواهی برادرش قیام كند. خود نیز به همین منظور و جنگ با یزید بن ولید از ارمینیه خارج شد اما وقتی به حرّان رسید، دست از مخالفت برداشت و با وی بیعت كرد. به نوشتۀ ابن كثیر، مردم حمص به خونخواهی ولید برخاستند و در سوک وی دروازه های شهر را بستند و به نوحه سرایی پرداختند (ص14 ، 16- 18).

گفته اند كه ولید ، زیبا رو، تنومند، میانه بالا، سفید و متمایل به سرخی ودارای موهای جو گندمی، كریم، ستودنی وشاعری خوش طبع و نیكو سرا بود، اما بیشتر سروده هایش مضامینی ضد اخلاقی و كفرآمیز داشت. البته بعضی، بر خلاف نظر مشهور، برآن¬اند كه این اشعار به وی نسبت داده شده است وسرودۀ او نیست ( ابوالفرج، الاغانی، ص6، ابن كثیر، ص5).

از نظر اخلاقی و اعتقادی نیز او را فاسق، ملحد وهرزه خوانده و نوشته اند كه رسول اکرم او را بدتر از فرعون و ركنی از اركان جهنم می دانست (احمد بن حنبل، ج1، ص18؛
سید مرتضی، ج1، ص89 ؛
كتبی، ج2، ص590 ؛
ابن كثیر، ج6، ص271؛
ابن عساكر، ص322). همچنین به موارد متعددی از رفتارهای ضد اخلاقی وی اشاره كرده اند. از جمله آنكه چون به خلافت رسید، بستگان خویش را دعوت كرد و در اشعاری، خدا و فرشتگان نیك و بندگان صالح را شاهد گرفت كه شیفتۀ شنیدن غنا، نوشیدن شراب و ملازمت با زنان وندیمانی است كه با جامهای شراب به سوی وی می شتابند. به همین دلیل خوانندگان را از مدینه و دیگر شهرها به دمشق فرا خواند (ابوالفرج، الاغانی، ص29 و 56). به نصر بن سیار در خراسان نیز نوشت تا انواعی از آلات موسیقی، زنان خواننده، ظرفهای طلا و نقره، سگها و اسبهای شكاری تهیه کند و نزد وی آورد (ابن كثیر، ج10، ص5). همچنین دستور داد تا كنیزی را كه نزد وی آواز خوانده بود به هر قیمت بخرند. برای حماد الروایه، روایتگر اشعار جاهلی (زركلی، ج2، ص271) و به ظاهر مسلمان (سید مرتضی، ص88)، وخانواده اش مبالغی پرداخت و به كارگزار خود در عراق نوشت تا او نیز ده هزار درهم به حماد بدهد. به خواننده دیگری صد هزار درهم بخشید. كنیزی را هم كه او را به طرب آورده بود خریداری كرد. همچنین حوضچه ایی مملو از شراب داشت كه پس از شنیدن غنا، خود را در آن می افكند ( ابوالفرج، الاغانی، ج 3، ص 305 ،ج6 ،ص 88؛
دمیری، ج1 ، ص 108 ).

دربارۀ اهانت وی به ارزشهای اسلامی هم گزارش شده است كه وقتی از سوی هشام به سرپرستی حجاج منصوب گردید، حتی در مراسم حج نیز به هرزگی و میگساری پرداخت و غلام خویش را برای همراهی با حاجیان فرستاد (ابوالفرج، الاغانی، ج7، ص7؛
ابن اثیر، ص264؛
ابن عساكر، ص326 ). روزی در حال مستی با كنیزش آمیزش كرد و چون صدای اذان شنید او را واداشت تا بر مردم امامت كند (ابوالفرج، همانجا، ص 57 ؛
دمیری، ج1 ، ص 108). روزی نیز خطبه های نمازجمعه را در حالت مستی و به صورت شعر ایراد كرد ( ابوالفرج، همانجا، ص69). به گفته ابن عساكر، زمانی شیفته زنی مسیحی شد و طی اشعاری آرزو كرد ای كاش صلیب بودم تا بر گردن آن زن آویخته می شدم و رایحه او را استشمام می كردم (ص332-333).

همچنین وقتی قرآن را گشود و با آیه « واستفتحوا و خاب كل جبار عنید» مواجه گردید، به سوی قرآن تیر انداخت و آن را پاره كرد. آنگاه در اشعاری خطاب به قرآن گفت اگر در روز حشر با خدایت ملاقات كردی بگو كه ولید مرا پاره كرد (منابع متعدد شیعه و سنی، از جمله ابوالفرج، الاغانی، ج7، ص59-60؛
سید بن طاووس، ص167). سید مرتضی نیز نقل كرده است كه روزی دیگر دراشعاری اهانت آمیز، خطاب به قرآن گفت كه او روز حساب را برای من یاد آوری می كند و من نمی دانم او حق می گوید یا نه. پس به خدا بگو مرا از طعام و شراب منع كند (ص90 ). زمانی دستور داد تا قبه ای بسازند و بر فراز كعبه نصب كنند تا او در آنجا شراب بنوشد، اما اطرافیان، او را از این كار منصرف كردند ( ذهبی، ص372 ؛
ابن عساكر، 335 و 332 ). روزی شراعة بن زندبود، شاعر كوفی (ابن عساكر، ج22، ص452)، را فرا خواند و به او گفت تو را برای پرسش علمی یا فقهی یا بیان حدیث وتلاوت قرآن دعوت نكردم، چرا كه اگر در باره این امور از من بپرسی مرا نادان خواهی یافت (ابوالفرج، همانجا). حلّی هم حكایتی را از خلیل بن احمد عروضی نقل كرده است كه طی آن ولید در حضور وی به حضرت علی علیه السلام دشنام داد (ص253). یزید بن ولید نیز هنگام کشتن وی، از میان رفتن معالم دین، خاموشی نور اهل تقوا، ظهور ستمگری كه حرام الهی را حلال كرده و بدعت آورده است و دعوت به كتاب خدا و سنت پیامبر (ص) را دلیل قیام خود ذكر كرد. عده ای هم به او گفتند كه تو را برای هتك محرّمات الهی، شرابخواری و ارتباط با همسران پدرت می كشیم (ذهبی، ص373و 375). وسرانجام، وقتی سلیمان سر بریده برادرش، ولید، را دید، او را برای شرابخواری و هرزگی اش نفرین كرد ( ابن اثیر، ص 288).


منابع:
(1) ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، دار صادر، بیروت، 1386ق؛
(2) ابن حزم، المحلی، دارالفكر؛
(3) ابن عبد ربه اندلسی، العقد الفرید، نرم افزار المكتبه الشامله؛
(4) ابن عساكر، تاریخ مدینه دمشق، دار الفكر، بیروت، 1415ق ؛
(5) ابن عنبه، عمده الطالب، منشورات المطبعه الحیدریه، نجف اشرف، 1380ق ؛
(6) ابن قتیبه، المعارف، دار المعارف، قاهره، تحقیق دكتر ثروت عكاشه، بی تا ؛
(7) ابن كثیر، البدایة والنهایة، داراحیاء التراث العربی، بیروت، اول، 1408ق ؛
(8) ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، دارالفكر، بیروت، دوم، بی تا ؛
(9) ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین،موسسه دارالكتاب للطباعه والنشر، قم، دوم، 1385ق؛
(10) احمد بن حنبل، المسند، دار صادر، بیروت، بی تا؛
(11) بغدادی، محمد بن حبیب، المحبر، (نرم افزار المكتبة الشامله)؛
(12) حاكم نیشابوری، المستدرك، اشراف یوسف عبد الرحمن مرعشلی، بی جا، بی تا ؛
(13) حلی،علی بن یوسف، العدد القویه، مكتبة آیة الله المرعشی العامة، اول، 1408ق ؛
(14) حموی، یاقوت، معجم البلدان، دارإحیاء التراث العربی، بیروت، 1399ق ؛
(15) خلیفه بن خیاط، تاریخ خلیفه بن خیاط، دارالفكر، بیروت، بی تا ؛
(16) دمیری، كمال الدین، حیاة الحیوان الكبری، دارالكتب العلمیه، بیروت، دوم، 1424ق؛
(17) دیاربكری، حسین، تاریخ الخمیس فی احوال انفس النفیس، دارالصادر، بیروت، بی تا ؛
(18) ذركلی، خیر الدین، الاعلام، دارالعلم للملایین، بیروت، پنجم، 1980م؛
(19) ذهبی، سیر اعلام النبلاء، مؤسسة الرسالة، بیروت، نهم، 1413ق؛
(20) سمعانی، الانساب، دار الجنان، بیروت، اول، 1408ق ؛
(21) سید بن طاووس، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، خیام، قم، اول، 1399ق ؛
(22) سید مرتضی، الامالی، منشورات مكتبة آیة الله العظمى المرعشی النجفی، اول، 1325 ق ؛
(23) صفدی، الوافی بالوفیات، دار احیاء التراث، بیروت، 1420ق ؛
(24) طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوك، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، چهارم، 1403ق ؛
(25) قیروانی، ابراهیم بن علی، زهرالاداب و ثمرالالباب، دارالجیل، بیروت، بی تا ؛
(26) كتبی، فوات الوفیات، بیروت، دارالكتب العلمیه، اول، 2000م ؛
(27) مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، مؤسسة الوفاء، بیروت، دوم، 1403ق ؛
(28) مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، بی جا، بی تا، (نرم افزارالمكتبة الشامله)؛
(29) نویری، شهاب الدین، نهایة الارب فی فنون الادب، بی جا، بی تا،(نرم افزار تراث)؛
یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، بیروت، بی تا.



/علی اکبر رضایی /

تاریخ انتشار اینترنتی: 16/12/1389

اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 6450
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست