سیفالدین ابوالمحامد محمد فرغانی ، شاعر نیمۀ دوم سدۀ هفتم و آغاز سدۀ هشتم. او، بنا بر قراینی، در میانۀ نیمۀ نخست سدۀ هفتم به دنیا آمده است (رجوع کنید به سیف، مقدمۀ صفا، ص دوازده، چهارده). از زندگی او آگاهی چندانی در دست نیست. پس از نزدیک به هفت سده از درگذشت او نسخهای از دیوانش یافته شد و به چاپ رسید. در طول این هفت سده، در تذکرهها و کتابهای تاریخ نشانهای از او دیده نشده است (رجوع کنید به همان، ص سه). بزرگ ترین سبب گمنام ماندن سیف آن است که وی از میهن کوچید و سالیان بسیار از عمر خود را در روم، در شهر کوچک آقسرا، گذراند و این هم زمان بود با پریشانی اوضاع آسیای صغیر دردورۀ ایلخانان و ضعف ارتباط آن سرزمین با ایران. گوشهگیری سیف و خودداری وی از ستایش امیران و صاحب دولتان نیز در گمنام ماندنش مؤثر بود (همان، ص هشت ـ نه). همۀ آگاهیهای راجع به زندگی و آثار سیف منحصر است به دیوان وی. او اهل سنّت و از پیروان ابوحنیفه، نعمانبن ثابت ،بود(رجوع کنید به همان، ص104). وی به تبریز رفت و مدتی در آنجا زیست (رجوع کنید به همان، ص 88). پیر خانقاه بود و مریدانی داشت (رجوع کنید به همان، مقدمۀ صفا، ص هجده). سالیان پیری خود را در شهر آقسرا گذراند(رجوع کنید به همان، ص نه، 145) و بعد از سال 705 و پیش از 749 درگذشت (رجوع کنید به همان، مقدمۀ صفا، ص هفده، 749). دیوان سیف فرغانی را ذبیح الله صفا در 1341-1344 ش در سه جلد ، و در1364ش با تجدید نظر در یک جلد ، به چاپ رساند. این دیوان بیش از یازده هزار بیت دارد ، در قالب قصیده، غزل قطعه و رباعی .
موضوع بسیاری از قصیدههای سیف فرغانی اخلاقآموزی و اندرزهای مذهبی و انتقادهای اجتماعی است (همان،ص بیست). انتقادهای اجتماعی او گاه به خوارداشت امیر و دشنام دادن به او میانجامد (از جمله رجوع کنید به همان، ص 120ـ123) .همچنین در آنها به ستمدیدگی مردمان و بد روزگاری اقشار زیردست جامعه با لحنی انساندوستانه پرداخته شده است (مثلاً، ص119) . او را در سرودن شعر اجتماعی و تعلیمی با سنایی میتوان سنجید (رجوع کنید به همان، مقدمۀ صفا، ص30). گرایش مذهبی سیف و علاقهاش به استفاده از مفاهیم و واژگان قرآنی، در سراسر دیوان او به چشم میخورد. وی حتی در توصیفهای غیرمذهبی و موضوعات دیگر هم گاه داستانها و واژگان قرآن را به کار برده است (رجوع کنید به سیف، ص 61، 63). عاشقانهسرایی یکی از ابعاد مهم هنر وی است. این بخش از هنر سیف فقط در غزلهای وی نمود نیافته است، بلکه شمار درخور توجهی از قصیدههای وی نیز عاشقانه است (برای نمونه رجوع کنید به سیف، ص 36ـ 39، 44ـ 48، 78ـ 84، 93ـ 96). این گونه شعرها ی او، در واقع مدیحههایی است در ستایش معشوق. خود سیف این دسته از سرودههایش را، با اینکه گاه به هشتاد بیت میرسند، غزل دانسته است (رجوع کنید به همان، ص 39، 68، 82). از دیگر جنبههای مهم شعر سیف، مدیحه نکوهی او و پرهیزش از ستودن امیران و حاکمان است (برای نمونه رجوع کنید به همان، ص 25، 67ـ 68، 103). سیف از اینکه برخلاف عموم قصیدهپردازان، چاپلوسی امیران را پیشه نکرده و سر در «اصطبل ثناخوانی» فرو نبرده، همت خود را ستوده است (رجوع کنید به همان، ص 103). در دیوان او جز چند بیت در ستایش غازانخان (ص 179ـ184)، به مناسبت حمایت او از دین، آن هم به همراه پند و اندرز، مدحیۀ دیگری دیده نمیشود (رجوع کنید به همان، مقدمۀ صفا، ص بیست).
عشق در شعر سیف عارفانه است (برای نمونه رجوع کنید به سیف، ص57ـ60، 123ـ127، 557ـ559؛ نیز رجوع کنید به تبریزی شیرازی، ص 299ـ300). اما قراین بسیاری در شعر او هست که نادرستی برداشتهای عرفانی را ــ دست کم در بعضی از موارد ــ اثبات میکند (برای نمونه رجوع کنید به سیف، ص 504، بیت 1 و 3، ص 825، بیت 4، ص832، بیت 9، ص840، رباعی 9 و 10، قس همان، مقدمۀ صفا، ص سی و یک، که عشق مجازی رادر شعر او پلی برای رسیدن به حقیقت ذکر کرده است.)
سیف در سرودن، پیرو سرایندگان پیشین بوده و بسیاری از شعرهایش را به استقبال از آنان سروده است ، از جمله به پیروی از رودکی، عمعق، سنایی، انوری، خاقانی، کمال اسماعیل، عطار، همام، و به ویژه سعدی (همان، مقدمۀ صفا، ص بیست ـ بیستویک). سیف، سعدی را بسیار گرامی میداشته و چکامههایی در ستایش او سروده و برایش فرستاده¬است (سیف فرغانی، ص111ـ116) واز چهل و شش غزل وی استقبال کرده است (سجادی، ص 231). سیف به شعر عنصری، فلکی، مجیر بیلقانی، ظهیر فاریابی و اثیر اخسیکتی نیز توجه داشته و از آنان نام برده است (رجوع کنید به سیف، ص222، 463). همچنین به دو اثر معروف نظامی گنجوی، یعنی خسرو و شیرین و مخزنالاسرار، اشاره کرده است که در کنار نمونههای دیگر آشنایی او را با ادبیات فارسی نشان میدهد (رجوع کنید به همان،ص 582).
تصویرپردازیهای حسی سیف، توجه او را به عناصر زندگی پیرامون خود نشان میدهد (برای نمونه، رجوع کنید به همان، ص 68، بیت 2، ص 79، بیت 4، ص 82، بیت 12، ص95، بیت 6، ص 261، بیت 13،ص 262، بیت 11، ص 834، بیت 1).
از دیگر جلوههای سخن وی، بسامد بالای ردیفپردازیهای دشوار، هم در قصیده و هم در غزل، است؛ ردیفهایی چون «حروف» (20ـ22)، «اندیشه»، «حسن»، «آدینه»، «حقیقت»، «آفتاب» (78ـ82)، «سایه» (ص82ـ84)، «دندان» (ص90ـ91)، «شکوفه» (ص91ـ96) و «انگشت» (ص165ـ170) در قصیده و ردیفهایی چون «از چشمش» (ص344ـ345)، «در کنار» (ص347ـ348)، «مگس» (ص379)، «حسن»، «شِکَر» (ص811 ـ812)، و«آب چشم» (ص 822 ـ823)در غزل. خود او نیز به ردیفپردازیهایش اشاره کرده است (رجوع کنید به همان، ص 89، 98).
در شعر سیف گاه لغزشهایی دیده میشود، از جمله بیتوجهی به قاعدۀ قافیه و تن دادن به قافیۀ شایگان. این کاستی، بسامد بالایی در شعر او دارد (برای نمونه رجوع کنید به همان، ص118ـ119، 147، 155، 156، 157، 158، 175، 185). نمونهای از لغزش وزنی نیز در شعر او رخ داده است ، که با توجه به تسلط سیف بر شاعری، شاید مربوط به لهجۀ او باشد (رجوع کنید به همان، ص 133).
اصولاً در زبان سیف ویژگیهای آوایی خاصی دیده میشود که بیگمان برخاسته است از لهجههای ناحیۀ شرقی فلات ایران که فرغانه ،خاستگاه وی، نیز از جملۀ آنهاست. برخی از این ویژگیها عبارت اند از: حذف الف از فعلهای مصدر «خواستن» مانند «خوهی»، «خوهم»، «خوهند»، ساکن تلفظ کردن برخی حروف متحرک در فعلها از جمله «نکْند»، «نبْود»، و به کار بردن «الف» در پارهای از واژهها چون «اشکم» و «اشکن» (رجوع کنید به همان، مقدمۀ صفا، ص بیست و چهار). از همین قبیل است کشیدهتر تلفظ شدن «آن» در صورتهایی چون «ماندهام» (ص63، بیت3)، «دانگی» (ص71، بیت 10) و «توانگر» (ص130، بیت 4). در کل، زبان سیف کهنه به نظر میرسد و شعر او گاه چنان است که گویی در سدهای پیشتر سروده شده است (رجوع کنید به همان، مقدمۀ صفا، ص بیست و پنج).
منابع: (1) سیف فرغانی، دیوان، چاپ ذبیحالله صفا، تهران1364ش؛ (2) ضیاءالدین سجادی، «سیف فرغانی و سعدی»، جشن نامۀ استاد پروین گنابادی، تهران 1355ش؛ (3) محمدرضا تبریزی شیرازی، سیفالدین محمد فرغانی، قهرمان عرصۀ سخنوری، تهران 1375ش.