responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 6379

 

حَكَم بن هِشام بن عبدالرحمان ، سومین امیر اموى اندلس، معروف به رَبَضى، كنیه‌اش ابوالعاص. او در سال 154، از كنیزى به‌نام زُخْرُف، در قُرطُبه به دنیا آمد (ابن‌فَرَضى، قسم 1، ص 5؛ حُمَیدى، ص10؛ ابن‌عذارى، ج 2، ص 68). حكم در 8 و به روایتى 14 صفر 180، جانشین پدرش شد و فرمانرواى اندلس گردید (رجوع کنید به ابن‌فرضى؛ ابن‌عذارى، همانجاها؛ قس حمیدى، همانجا؛ ابن‌ابّار، ج 1، ص 43). او در زمان امارت پدرش نیز اداره امور حكومتى و مناصبى را برعهده داشت. حكم در ابتداى امارت، با استفاده از ثبات داخلى كه در اواخر دوران پدرش به‌وجود آمده بود، سیاست قدرتمندانه‌اى را در برابر دشمنان مسیحى شمال اندلس در پیش گرفت. او حاجب خود، عبدالكریم‌بن عبدالواحدبن مُغیث، را در رأس سپاهى انبوه در سال 200 بهوى ناحیه جلیقیه (گالیسیا)، قلعه قَلَهُرّه (كالاهرا) و سپس بلاد بَشكُنِش (باسك) فرستاد كه این سپاه، پس از كشتار بسیار، با غنایم و اسیران فراوان بازگشت (ابن‌حیان، سفر2، ص 139؛ ابن‌اثیر، ج 6، ص 317ـ318؛ ابن‌عذارى، ج 2، ص 75؛ محمد عبداللّه عنان، عصر1، قسم 1، ص 230، 242).

پس از به امارت رسیدن حكم، عموهایش (سلیمان و عبداللّه) ــ كه قبلاً هم بر هشام خروج كرده بودند، اما او آنان را بخشیده بودــ بار دیگر شورش كردند. عبداللّه از مغرب به بلنسیه (والنسیا) رفت و آنجا را تصرف كرد و سلیمان، كه در طنجه بود، به او پیوست. عبداللّه به دربار شارلمانى، پادشاه فرانسه، رفت و از او یارى خواست. شارلمانى نیز لشكرى به سردارى پسرش، لوئى، روانه كرد. برخى سران شورشى نیز عبداللّه را همراهى می‌كردند. پس از چندین جنگ، حَكم پیروز شد و سلیمان را در سال 184 كشت. عبداللّه در بلنسیه ماند و بخشش خواست و دست از آشوب برداشت. وى در سال 187 با حكم صلح كرد (ابن‌حیان، سفر2، ص 93ـ96، 99، 116ـ119؛ ابن‌اثیر، ج 6، ص 149، 172؛ ابن‌عذارى، ج 2، ص 70ـ71؛ محمد عبداللّه عنان، عصر1، قسم 1، ص 231).

در سال 181، حكم با شورشهایى در منطقه ثَغر اعلى (آراگون) و طُلَیطُله (تولدو) روبه‌رو شد كه همگى را سركوب كرد (رجوع کنید به ابن‌حیان، سفر2، ص 96ـ97، 104، 117؛ ابن‌اثیر، ج 6، ص 158، 165ـ166؛ ابن‌خلدون، ج 4، ص 161).

در سال 185، شارلمانى به منظور ایمن ساختن گالیا (در جنوب فرانسه) از خطر جنگجویان مسلمان، لشكرى عظیم به سردارى پسرش براى فتح برشلونه (بارسلون) به اسپانیا فرستاد. نرسیدن حمایتهاى حَكم كه مشغول سركوب شورشهاى داخلى بود از یك‌سو، و عصیان والیان ثغر اعلى برضد حكومت اموى اندلس از سوى دیگر، مقاومت والى برشلونه را بی‌ثمر گذاشت. در این جنگ، هزاران نفر كشته شدند و برشلونه، بزرگ‌ترین و استوارترین ثغر در اقصاى اسپانیا، از دست مسلمانان خارج شد و حدود اندلس، كه روزگارى جبال پیرنه بود، به ثغر اعلى عقب نشست (ابن‌حیان، سفر2، ص 116ـ117؛ محمد عبداللّه عنان، عصر1، قسم 1، ص 235ـ236).

با افزایش جمعیت قرطبه، پایتخت خلفاى اموى اندلس، محلات اطراف شهر (رَبَض) گسترش یافت. بیشتر ساكنان این محلات مهاجران عرب و بربر و طبقات میانه و فقیرِ اسپانیایى مسلمان (مولَّدون*) بودند كه با امتیازطلبى عربها در حكومت و خروجشان از احكام اسلامى و گرایش آنان به برتریهاى نژادى و ملى و قومى و طبقاتى، مخالفت می‌ورزیدند. از سوى دیگر، علما و فقها سیاست مذهبىِ حَكم را نمی‌پسندیدند. حَكم آشكارا به خوش‌گذرانى و شراب‌خوارى می‌پرداخت و به همین دلیل، علما وى را به فسق و خروج از احكام دین نسبت می‌دادند. آنان كه در میان توده مردم قرطبه پایگاهى قوى داشتند، در سال 187 یا 189 بنیان شورشى عمومى را پی‌ریزى كردند. در رأس مخالفان، یحیی‌بن یحیى لیثى (از فقهاى مالكى) بود. مخالفان با شخصى از خاندان اموى، به‌نام محمدبن قاسم مروانى، به جانشینى حَكَم بیعت كردند و او را به ریاست برگزیدند، اما محمدبن قاسم نزد حكم رفت و وفادارى خود را به او اظهار داشت. بدین‌ترتیب، شورش قبل از پا گرفتن كشف شد و حكم بسیارى را دستگیر و اعدام كرد (ابن‌حیان، سفر2، ص 121ـ122؛ ابن‌اثیر، ج 6، ص 188ـ189؛ ابن‌عذارى، ج 2، ص 75ـ77؛ ابن‌خلدون، ج 4، ص 161ـ162).

حكم براى نشان دادن حسن ظن خود و جلب نظر مردم، حكومت طلیطله را به عمروس، از مولَّدون وَشْقه، سپرد. عمروس با تظاهر به دشمنى با امویان، تصمیم گرفت بر مردم طلیطله، كه هرگاه فرصتى پیش می‌آمد بر ضد حكومت قرطبه شورش می‌كردند، ضربه نهایى را وارد كند. او در خارج شهر قلعه‌اى محكم ساخت و به دستور او، در ضیافتى ساختگى به مناسبت بازگشت عبدالرحمان‌بن حكم از سفر جنگى به شمال اندلس، عده زیادى، و به روایتى بیش از 5300 تن از مردم و بزرگان شهر، را گردن زدند و در حفره‌اى مدفون ساختند. این واقعه در سال 191 اتفاق افتاد و به موجب آن، تا مدتى روحیه عصیان در مردم طلیطله به ضعف گرایید، اما از خشم و كینه مردم این شهر تا پایان امارت حكم كم نشد و او چندبار دیگر، شهر را محاصره كرد و به تسلیم واداشت. در آخرین حمله، شبانه بدانجا یورش برد و آنجا را تصرف كرد و به آتش كشید (ابن‌قوطیه، ص 65ـ67؛ ابن‌حیان، سفر2، ص108ـ114؛ ابن‌عذارى، ج2، ص74ـ75؛ ابن‌خلدون، ج 4، ص 162).

در سال 193، لوئى اول، پسر شارلمانى، به ثغر اعلى حمله و طرطوشه را محاصره كرد. مسلمانان پس از چندین جنگ، طرطوشه را آزاد كردند (رجوع کنید به ابن‌حیان، سفر2، ص 131ـ132؛ ابن‌اثیر، ج 6، ص 202). سپاهیان لوئى همچنان به قتل و غارت در شهرهاى مرزى مسلمانان ادامه دادند؛ ازاین‌رو، حكم در 196، به تظلم‌خواهى مسلمانان، به جنگ سپاه مسیحى رفت و بسیارى از آنان را كشت و عده‌اى را نیز اسیر كرد. پس از آن، مسلمانان از تعرض آنها در امان ماندند (رجوع کنید به ابن‌حیان، سفر2، ص 133؛ ابن‌اثیر، ج 6، ص 236ـ237؛ ابن‌عذارى، ج 2، ص 73).

در اواخر فرمانروایى حكم در 198، و به روایتى 202، مولّدون و فقها و در رأس آنان فقهایى همچون عیسی‌بن دینار غافقى، یحیی‌بن یحیى لیثى و طالوت معافرى، بر ضد حكم شوریدند. مردم سلاح بر گرفتند و كاخ حكم را محاصره نمودند. فقها هم خون و حرمت حَكَم را مباح اعلام كردند. محافظان قصر عده بسیارى را كشتند. شورش با قساوت تمام سركوب و بازارهاى ربض و مزارع درهم كوبیده شد (رجوع کنید به ابن‌اثیر، ج 6، ص 298ـ300؛ ابن‌عذارى، ج 2، ص 75ـ77؛ مراكشى، ص 19 و پانویس 3). پس از این حادثه، یاد این كشتار و محلّ آن با نام امیر اندلس همراه شد و او را حكمِ رَبَضى نامیدند (ضبّى، ص 14).

حكم پس از پیروزى بر مردم حومه قرطبه، بر شمار بردگان صِقلابى خود افزود. آنان پیوسته بر گرد قصر او سواره پاس می‌دادند و اسبها، با ساز و برگ تمام، بیرون قصر مهیا بود. به‌این‌ترتیب، وى با ایجاد رعب در میان مردم شهر، آرامش برقرار كرد اما خشم و نفرت و خصومت مردم كاهش نیافت (مَقَّرى، ج 1، ص 342). از این حوادث در قصاید بسیارى از شاعران قرطبه، همچون غریب‌بن عبداللّه، نكوهش شده است (رجوع کنید به محمد عبداللّه عنان، عصر1، قسم 1، ص 247). پس از قتل‌عام در حومه قرطبه، حكم به بیمارى سختى دچار شد كه چهار سال، و به روایتى هفت سال، به درازا كشید و تا پایان عمر او (سال 206) ادامه یافت (رجوع کنید به ابن‌حیان، سفر2، ص 179؛ قس ابن‌قوطیه، ص 72).

حكم نخستین حاكم اموى بود كه در زمان حیات خود ولیعهد تعیین كرد. وى در 10 ذیحجه 206، پسرش عبدالرحمان و پس از وى، پسر دیگرش مُغیره را به ولایتعهدى برگزید و از مردم برایشان بیعت گرفت (ابن‌حیان، سفر2، ص 181ـ183؛ ابن‌عذارى، ج 2، ص 77). گفته‌اند كه وى هنگام مرگ بر آنچه بر مردم ربض كرده بود، پشیمان شده بود و تأسف می‌خورد (رجوع کنید به ابن‌قوطیه، همانجا؛ حسین مؤنس، ج 1، ص 66). وى در 26 ذیحجه 206 وفات یافت و در قصرالروضه، در قرطبه، به خاك سپرده شد (ابن‌حیان، سفر2، ص 186؛ ابن‌فرضى، قسم 1، ص 5؛ قس ضبّى، همانجا).

حكمْ نیرومند، زیرك، سرسخت، داراى اراده قوى، و خطیبى توانا، و در عین حال مستبد، حیله‌گر، دوراندیش، در حفظ قدرت كوشا و در نابود كردن مخالفان و دشمنان بی‌نهایت بی‌رحم بود و به مبانى اخلاقى توجهى نداشت. بعضى او را در قوّت ملك و استحكام دولت و سركوبى دشمنان، به ابوجعفر منصور عباسى تشبیه كرده‌اند (رجوع کنید به ابن‌اثیر، ج 6، ص 149؛ ابن‌ابّار، ج 1، ص 43؛ابن‌سعید مغربى، ج 1، ص 38ـ39؛ ابن‌عذارى، ج 2، ص 78ـ80). روش حكم با پدرش اختلاف بسیار داشت. وى فقیهان را از دخالت در امور دولت بازداشت و گفت كار ایشان به‌جز اجزاى مراسم مذهبى و قضاوت نیست (نعنعى، ص 191). از میان امراى اندلس، او نخستین كسى بود كه سپاهى منظم تشكیل داد و به گردآورى سلاح و سازوبرگ جنگى پرداخت و بر شمار اطرافیان و مزدوران خود بسیار افزود. وى بردگان بسیار خرید و آنان را شحنه قرار داد. شمار این بردگان كه زبان عربى نمی‌دانستند، به پنج هزار تن رسیده بود. حكم خود همه امور را در دست داشت و بر احوال مردم از طریق جاسوسان نظارت می‌كرد (ابن‌حیان، سفر2، ص 165؛ ابن‌اثیر، ج 6، ص 149، 377ـ378؛ ابن‌سعید مغربى، ج 1، ص 39؛ ابن‌خلدون، ج 4، ص 163).

حكم‌بن هشام، به‌رغم قساوت در جنگ با مخالفان خود، طبعى شاعرانه داشت و اشعارى را در مفاخره، سیاست و تغزل به او نسبت داده‌اند (رجوع کنید به ابن‌سعید مغربى، همانجا؛ ابن‌عذارى، ج 2، ص 79؛ مقّرى، ج 1، ص 342ـ343؛ سید عبدالعزیز سالم، ص 227). وى در مدت 26 سال امارت، پیوسته گرفتار آشوبهاى داخلى و جنگهاى خارجى بود؛ با این حال، همه نوع اسباب تنعم و تجمل براى خود فراهم ساخته بود (رجوع کنید به سیدعبدالعزیز سالم، ص 222؛ نعنعى، ص 184؛ حسین مؤنس، ج 1، ص 65). حكم، مانند دیگر امویان اندلس، به موسیقى و نغمه‌گران علاقه داشت و عطاى فراوان به آنان می‌بخشید. در زمان وى، زرقون و عَلُّون موسیقى را از بغداد به قرطبه انتقال دادند (حسن ابراهیم حسن، ج 2، ص 414؛ زیدان، ج 3، ص 162). در اوایل سده سوم، ابوالحسن علی‌بن نافع ملقب به زریاب*، از چهره‌هاى شاخص غنا و موسیقى ایرانى، از بغداد عازم مغرب شد. وى از حكم اجازه خواست تا نزد او برود. حكم نیز او را فرا خواند، اما وى در مغرب خبر درگذشت حكم را شنید و به قرطبه، نزد عبدالرحمان‌بن حكم رفت (محمد عبداللّه عنان، عصر1، قسم 1، ص 281).


منابع :
(1) ابن‌ابّار، كتاب‌الحُلةالسیراء، چاپ حسین مؤنس، قاهره 1963ـ1964؛
(2) ابن‌اثیر؛
(3) ابن ‌حیان، كتاب‌المُقتبس، چاپ محمودعلى مكى، ریاض 1424/2003؛
(4) ابن‌خلدون؛
(5) ابن‌سعید مغربى، المُغرِب فى حُلَی‌المَغرب، چاپ شوقى ضیف، قاهره (1978ـ 1980)؛
(6) ابن‌عذارى، البیان‌المُغرِب فى اخبار الاندلس و المَغرِب، ج 2، چاپ ژ. س. كولن و ا.لوى ـ پرووانسال، بیروت 1983؛
(7) ابن ‌فَرَضى، تاریخ علماءالاندلس، قاهره 1966؛
(8) ابن‌قوطیه، تاریخ افتتاح الاندلس، چاپ ابراهیم ابیارى ، قاهره 1410/1989؛
(9) حسن ابراهیم حسن، تاریخ‌الاسلام: السیاسى والدینى و الثقافى و الاجتماعى ، ج 2، قاهره 1964، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(10) حسین مؤنس، موسوعة تاریخ‌الاندلس: تاریخ و فكر و حضارة و تراث، قاهره 1416/1996؛
(11) محمدبن فتوح حُمَیدى، جذوةالمقتبس فى ذكر ولاة الاندلس، قاهره 1966؛
(12) جرجى زیدان، تاریخ‌التمدن الاسلامى، ج 3، مصر 1918؛
(13) سید عبدالعزیز سالم، تاریخ‌المسلمین و آثارهم فى الاندلس: من‌الفتح العربى حتى سقوط الخلافة بقرطبة، (قاهره) 1986؛
(14) احمدبن یحیى ضبّى، بغیةالملتمس فى تاریخ رجال اهل‌الاندلس، قاهره 1967؛
(15) محمد عبداللّه عنان، دولةالاسلام فی‌الاندلس، قاهره 1417/ 1997؛
(16) عبدالواحدبن على مراكشى، المعجب فى تلخیص اخبارالمغرب، چاپ محمدسعید عریان، قاهره 1368/ 1949؛
(17) احمدبن محمد مَقَّرى، نفح‌الطیب، چاپ احسان عباس، بیروت 1388/1967؛
(18) عبدالمجید نعنعى، تاریخ‌الدولةالامویة فى الاندلس، بیروت [? 1986[.

/ سكینه یعقوبى /



اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 6379
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست