حكمبن عبدالرحمان (حكم دوم) ، ملقب به المستنصرباللّه، دومین خلیفه اموى اندلس. ابوالمُطَرِّف حكمبن عبدالرحمانبن محمدبن عبداللّه اموى در 302 در قرطبه از كنیزى به نام مرجان، و به روایتى مَهرَجان، بهدنیا آمد (رجوع کنید به ابنفَرَضى، قسم 1، ص 7؛ حُمَیدى، ص 13؛ ابنعذارى، ج 2، ص 233). عبدالرحمان ناصر (حك : 300ـ350)، فرمانرواى مشهور اندلس، در میان یازده فرزندش حكم را بیشتر دوست میداشت و ازاینرو وى را در هشت سالگى به ولایتعهدى خود برگزید (ابنحزم، ص100؛ ابناثیر، ج 8، ص 535؛ ابنخطیب، ص 41؛ ابنخلدون، ج 4، ص 184).
حكم در 3 رمضان 350، یك روز پس از وفات پدرش، به خلافت رسید (ابنفرضى؛ حمیدى، همانجاها). وى بسیار پرتجربه بود، زیرا در دوره ولایتعهدیاش مأموریتهاى مهمى انجام داده بود (رجوع کنید به ابنخلدون، همانجا؛ محمد عبداللّه عنان، عصر1، قسم 2، ص 483). او پس از گرفتن بیعت از خویشان و درباریان و دفن جسد پدرش در كاخ قرطبه (مَقَّرى، ج 1، ص 388)، اقدام به توسعه مسجدجامع قرطبه كرد، كه این كار چهارسال به درازا كشید (رجوع کنید به ابنحیان، ص 243؛ مراكشى، ص 372). وى مقام وزارتش را به ابوالحسن جعفربن عثمانبن نصر، ملقب به مُصحَفى، سپرد (مراكشى، ص30؛ ابنخلدون، ج 4، ص 185).
خوددارى پادشاهان مسیحى شمال اندلس از اجراى تعهداتشان در قبال دولت اموى و ادامه تجاوزات آنان به مناطق مرزى امویان (رجوع کنید به امویان اندلس*)، باعث شد حكم در 352 در رأس سپاهى عظیم راهى شمال شود. وى پس از گردآوردن نیروهایش در طُلیطُله (تولدو)، به سرزمین قَشتاله (كاستیل) یورش برد و قلعه بلند و مستحكم سان استوان و شهر مستحكم اَنْتیسه را تصرف كرد (ابنابّار، ج 1، ص 204 و پانویس 2؛ ابنعذارى، ج 2، ص 236؛ ابنخطیب، ص 42؛ ابنخلدون، همانجا). آنگاه سپاهى را، به فرماندهى یحییبن محمد تُجیبى، حاكم سَرَقُسْطه (ساراگوسا)، به سوى ناوار فرستاد، زیرا حاكم آنجا، گارسیا سانچِز، برخلاف تعهداتش، به سرزمینهاى اسلامى حمله كرده بود. سانچو، پادشاه لئون، به كمك حاكم ناوار رفت، اما سپاه متحد مسیحى در مقابل امویان شكست خورد (ابنخلدون، ج 4، ص 186؛ مقّرى، ج 1، ص 383). حكم همچنین لشكرهاى دیگرى به سوى شهر قَلَهُرّه و قلعه یبّه فرستاد و پس از فتح آنها و نیز آرام كردن اوضاع این مناطق، كه دو سال به درازا كشید، به قرطبه بازگشت (همانجاها).
در 354 یا 355، نورمانهاى دانماركى با 28 كشتى، به فرماندهى ریچارد اول، به سواحل غربى اندلس یورش بردند و چند شهر را غارت و ویران كردند تا اینكه ناوگان دولت اندلس، به فرماندهى دریاسالار عبدالرحمانبن رُماحِس، به حركت درآمد و نورمانها را در رود شِلْب شكست سختى داد (ابنعذارى، ج 2، ص 239؛ مقّرى، ج 1، ص 383ـ384).
براساس برخى گزارشها، در فاصله سالهاى 354 تا 356 حَكَم سپاهیانش را به مناطق مرزى شمالى فرستاد كه در سال 354 بر قلعه گُرماج مستولى شدند (رجوع کنید به ابنعذارى، ج 2، ص 238؛ ابنخلدون، ج 4، ص 186).
در 360، نورمانها بار دیگر به سواحل اندلس یورش بردند. به فرمان حكم، ناوگان دریایى بههمراه نیروهاى زمینى به مقابله رفتند و ظاهراً نورمانها، بدون درگیرى، عقبنشینى كردند (رجوع کنید به ابنحیان، ص 23ـ26، 58؛ ابنعذارى، ج 2، ص 241).
در 360 و 362، پادشاهان مسیحى شمال اندلس (مانند امیر بَرْشِلونه (بارسلون)، امیر قشتاله، و پادشاه ناوار) براى تقاضاى صلح و دوستى یا بعضاً درخواست كمك، هیئتهایى به دربار حكم فرستادند كه از همگى استقبال شد (رجوع کنید به ابنحیان، ص20ـ22، 241ـ242؛ ابنخطیب، ص 42؛ ابنخلدون، ج 4، ص 187). حكم در جمادیالاولى 361 از یوحناى اول (پادشاه روم شرقى)، و در اواخر 363 از اوتوى دوم، شاه آلمان، نامهاى دریافت كرد كه در آن خواستار تجدید مناسبات دوستى با وى شده بودند (محمد عبداللّه عنان، عصر1، قسم 2، ص 491؛ كحیله، ص 101).
در اواخر 360، جعفر و یحیى (فرزندان علیبن حمدون اندلسى)، بههمراه گروهى از اعیان قبایل مغربى بنیخزر، سر زیریبن مناد* شیعى و یكصد تن از یارانش را كه در نبرد 10 رمضان 360 كشته شده بودند، تقدیم حكم نمودند و او آنان را تحسین كرد (همان، ص26ـ27، 32ـ33، 36، 44ـ53؛ ابنعذارى، ج 2، ص 242ـ243).
در پى لشكركشى بُلُقّینبن زیرى* به مغرب اقصا و سركوبى قبایل سنّى آنجا و تصرف مغرب و گماشتن حسنبن گَنّون ادریسى در آنجا، حَكَم سپاه عظیمى را به فرماندهى محمدبن قاسمبن طَمْلَس، در شوال 361 از جزیرةالخضراء* به شهر سَبْته* فرستاد. حسنبن گنّون نیز در طَنْجه با سپاه اموى جنگید و شكست خورد (ابنحیان، ص 38، 79ـ80، 89ـ91؛ ابنعذارى، ج 2، ص 244ـ245). حسنبن گنّون بار دیگر، در آغاز 362، با سپاه امویان جنگید و این بار آنان را شكست داد. در این نبرد، محمدبن قاسم و 1500 تن از لشكریان اموى كشته شدند و بقیه افراد سپاه به سبته عقبنشینى كردند و از خلیفه اموى درخواست كمك كردند (ابنحیان، ص 96؛ ابنعذارى، ج 2، ص 246). در رجب 362، حكم سپاه دیگرى به فرماندهى وزیر و سردارش، غالببن عبدالرحمان، به مغرب گسیل داشت و به وى دستور داد مغرب را از وجود شیعیان پاك سازد (ابنحیان، ص 102؛ ابنعذارى، همانجا؛ ابنابیزرع، ص 112). غالببن عبدالرحمان در 11 رمضان 362 سپاه حسنِبن گنّوِن را شكست داد و سپس وى را در قلعه مستحكم حجرالنسر محاصره كرد. حسنبن گنّون، كه از محاصره خسته شده بود، در جمادیالآخره 363 امان خواست و اعلام فرمانبردارى از حكم كرد. غالب وارد قلعه حجرالنسر شد و سپس تمام شهرهاى مغرب را گرفت و برخى از ادریسیان* را دستگیر نمود و مغرب را تابع دولت اموى اندلس كرد (ابنحیان، ص150ـ 151؛ ابنعذارى، ج 2، ص 248؛ ابنابیزرع، ص 113). در اواخر ذیحجه 363، غالببن عبدالرحمان بههمراه حسنبن گنّون و خاندان و مریدانش راهى قرطبه شدند و در 5 محرّم 364 حكم از آنان به گرمى استقبال كرد. حكم، حسنبن گنّون و ادریسیان را بخشید. آنان دو سال در دربار حكم زیستند تا اینكه در 365 از قرطبه اخراج و راهى تونس شدند (ابنحیان، ص 194ـ200؛ ابنعذارى، همانجا؛ ابنابیزرع، ص 114ـ115).
در ذیحجه 363، گارسیا فرناندث، امیر قشتاله ــ كه اندكى پیش از این تاریخ، پیمان صلح با حكم را تجدید كرده بودــ از مشغولیت سپاهیان حكم در مغرب استفاده كرد و در شهرهاى مرزى دولت اموى به غارت و كشتار پرداخت. حكم بهمحض آگاهى، هیئت فرستاده فرناندث را كه از قرطبه خارج شده بودند، تعقیب و دستگیر و زندانى كرد و فرزندان زَروال (از سران قبایل بربرى مغرب) را بر قشتاله و اَلبه (آلاوا) گماشت (ابنحیان، ص 188ـ189).
در 20 شوال 363 به دستور حكم، جعفر و یحیى (دو فرزند علیبن حمدون اندلسى) را بهسبب ستایش علنى خلفاى علوى مغرب دستگیر كردند، اما حكم در رجب 364 آنان را بخشید و آزاد كرد (همان، ص 171ـ172).
حكم از سواران و شجاعان بربرى مغرب و در رأس آنان بنو بَرزال*، گروهى نظامى با هفتصد سوار تشكیل داد (همان، ص 192؛ ابنابیزرع، ص 114). بهدستور او در جمادیالآخره 364، یكششم مالیات تعیینشده بر مردم بخشیده شد (ابنحیان، ص 207؛ ابنعذارى، ج 2، ص 249).
در شعبان 364، مسیحیان شمال اندلس پیمان صلح خود با حكم را شكستند و به قلعه گرماج یورش بردند. پس از نبردى سخت، مسلمانان ناگزیر در قلعه پناه گرفتند تا اینكه خلیفه اموى سپاهى به فرماندهى غالببن عبدالرحمان گسیل داشت كه مسیحیان را شكست سختى دادند (ابنحیان، ص 218ـ219، 236ـ237).
حكم، كه تا 48 سالگى فرزندى نداشت، پس از رسیدن به خلافت، از كنیز ناوارى خود صاحب دو فرزند به نامهاى عبدالرحمان و هشام شد. عبدالرحمان در كودكى درگذشت و هشام، تنها فرزند حكم، به خلافت رسید (ابنحزم، ص100؛ حمیدى، ص 17، قس ص 16؛ مراكشى، ص 27؛ ابنعذارى، ج 2، ص 235، 237، 251ـ253).
در 365، حكم بیمار شد و در جمادیالآخره همان سال، هشام یازده ساله را به ولایتعهدى برگزید. او اندكى پس از گرفتن بیعت براى هشام، فلج شد و اداره امور مملكت را وزیرش، جعفربن عثمان مصحفى، برعهده گرفت (ابنحزم، همانجا؛ ابنعذارى، ج 2، ص 249، 251، 253؛ ذهبى، 1401ـ1409، ج 8، ص 271؛ همو، 1409، حوادث و وفیات 351ـ380ه ، ص 338، 359). حكم در 2 یا 3 صفر 366 وفات یافت (رجوع کنید به ابنفرضى، قسم 1، ص 7؛ ابنصاعد اندلسى، ص 163؛ حمیدى، ص 16؛ ابنابّار، ج 1، ص200؛ قس ابنعذارى، ج 2، ص 253، كه بهاشتباه ماه درگذشت او را رمضان ذكر كرده است؛ ذهبى، 1409، حوادث و وفیات 351ـ380ه ، ص :338 محرّم 365).
بیشتر مورخان تأكید كردهاند كه دوران خلافت حكم از نظر رونق علم و فرهنگ، از درخشانترین و پربارترین دورهها در طول تاریخ حضور مسلمانان در اندلس بوده است (محمد عبداللّه عنان، عصر1، قسم 2، ص 504). برخى حكم را فقیه، نسبشناس و مورخ دانستهاند (رجوع کنید به ابناثیر، ج 8، ص 677؛ ابنابّار، ج 1، ص 201). او كتابى به نام انساب الطالبیین و العلویین القادمین الى المغرب تألیف كرد (مقّرى، ج 3، ص60). ابنحزم (متوفى 456)، نسبشناس بزرگ اندلسى، در كتاب مشهورش جمهرة انسابالعرب (ص 88، 310، 399، 408، 424)، بارها مطالبى از حكم نقل كرده است (نیز رجوع کنید به ابنابّار، ج 1، ص 202؛ مقّرى، ج 3، ص 66).
حكم دانشمندان را بسیار گرامى میداشت و شیفته جمعآورى كتاب بود و ازاینرو كتابخانه عظیم قرطبه را تأسیس نمود و كتابخانههاى اندلس را مشحون از كتاب كرد (ابنحزم، ص100؛ ابنصاعد اندلسى، ص 162؛ حمیدى، ص 13). كتابخانه قرطبه از نظر وسعت و تعداد و تنوع كتاب، یكى از بزرگترین كتابخانههاى قرون وسطا شمرده میشد، تا حدى كه گفته شده است جابهجایى آن شش ماه طول كشید (رجوع کنید به صفدى، ج 13، ص120؛ مقّرى، ج 1، ص 395). شیفتگى حكم به گردآورى كتابهاى نادر و نفیس در میان تمام خلفاى اسلامى بینظیر بود. او در شهرهاى بزرگ اسلامى، چون دمشق و بغداد و خراسان، نمایندگان و نسخهنویسانى داشت كه نفیسترین و برجستهترین كتابها را خریدارى یا نسخهبردارى میكردند و به كتابخانه قرطبه میفرستادند (رجوع کنید به ابنصاعد اندلسى؛ حمیدى، همانجاها؛ ابنابّار، ج 1، ص 201ـ202). براساس روایات مختلف، تعداد كتابهاى این كتابخانه از دویست هزار تا ششصد هزار جلد بوده است (رجوع کنید به صفدى، همانجا؛ ذهبى، 1401ـ 1409، ج 16، ص230؛ مقّرى، همانجا) و فقط نام فهرست دیوانهاى شعر شامل 44 دفتر بیست برگى، و به روایتى پنجاه برگى، بوده است (رجوع کنید به ابنحزم، همانجا؛ ابنابّار، ص 203؛ ابنخلدون، ج 4، ص 187). حكم به جمعآورى كتاب بسنده نمیكرد، بلكه بسیارى از این كتابها را میخواند و در موارد بسیارى، مطالبى در حاشیه آنها مینوشت كه نشاندهنده تبحر و تسلط وى در علوم گوناگون است (ابنابّار، ج 1، ص 202؛ ذهبى، 1401ـ1409، ج 8، ص270؛ همو، 1409، حوادث و وفیات 351ـ380 ه، ص 359).
حكم براى علماى بزرگ اسلامى پاداشهاى هنگفتى میفرستاد تا نخستین نسخه آثار مشهورشان را بهدست آورد. مثلاً هزار دینار طلا براى ابوالفرج اصفهانى (متوفى 356) فرستاد و نخستین نسخه اصلاحشده الاغانى را پیش از حكام دیگر بهدست آورد (رجوع کنید به ابنابّار، ج 1، ص 201ـ202؛ ابنخلدون، ج 4، ص 188؛ مقّرى، ج 1، ص 72، 386). ابوالفرج اصفهانى كتابى را هم كه در انساب بنیامیه نوشته بود، براى حكم فرستاد و صله سخاوتمندانه دیگرى دریافت كرد (ابنابّار، ج 1، ص 202). حكم همچنین پول كلانى براى قاضى ابوبكر ابهرى مالكى فرستاد و نخستین نسخه شرحش بر مختصر ابنعبدالحكم را بهدست آورد (ابنخلدون، همانجا؛ مقّرى، ج 1، ص 386).
توجه خاص حكم به دانش و علما باعث شد بسیارى از بزرگان و دانشمندان نسخهاى از كتابهایشان را به وى اهدا كنند یا برایش كتابهایى بنویسند (رجوع کنید به مقّرى، ج 3، ص 163، 174، 186). گرامى داشتن دانشمندان بدون تبعیض و بدون در نظر گرفتن جوانب سیاسى و مذهبى، باعث شد آنان از هر سو به دربار او روى آورند و با آزادى آراى خود را در علوم گوناگون مطرح كنند و فلاسفه با آرامشخاطر به بحث بپردازند (ابناثیر، ج 8، ص 677؛ ذهبى، 1401ـ1409، همانجا). برخى از این دانشمندان، كه در مسجدجامع قرطبه به تدریس پرداختند، عبارت بودند از: ابنقوطیه*، مورخ و زبانشناس؛ ابوعلى قالى*، مورخ و ادیب و لغوى؛ و ابوبكر محمدبن حسن زُبیدى*، ادیب و لغوى (رجوع کنید به ابنخلّكان، ج 4، ص 369، 372ـ374؛ ابنخلدون، ج 4، ص 187؛ مقّرى، ج 3، ص70، 73، 476، ج 4، ص 7، 40).
نهضت علمى و فرهنگى حكم فقط به اعیان و اشراف اختصاص نداشت، بلكه شامل مردم عادى نیز میشد. او 27 مدرسه براى مردم ساخت و معلمانى براى آموزش آنان تعیین كرد (ابنعذارى، ج 2، ص240، 249).
حكم شعر نیز میسرود (رجوع کنید به ابنابّار، ج 1، ص 203) و در دربارش شاعرانى چون فرجونبن اصبغ بلوطى، محمدبن شخیص، یوسفبن هارون، محمدبن حسین طُبْنى و محمدبن مُحامِس اِسْتَجى حضور داشتند (رجوع کنید به ابنحیان، ص 23، 54، 56، 60، 62؛ حمیدى، همانجا؛ ضبّى، ص20؛ مراكشى، ص 25).
منابع : (1) ابنابّار، كتاب الحُلةالسیراء، چاپ حسین مؤنس، قاهره 1963ـ1964؛ (2) ابنابی زرع، الانیس المطرب بروض القرطاس فى اخبار ملوك المغرب و تاریخ مدینة فاس، چاپ عبدالوهاببن منصور، رباط 1420/1999؛ (3) ابناثیر؛ (4) ابنحزم، جمهرة انساب العرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ( 1982)؛ (5) ابنحیان، المقتبس فى اخبار بلدالاندلس، چاپ عبدالرحمان على حجى، بیروت [? 1965[؛ (6) ابنخطیب، تاریخ اسبانیة الاسلامیة، او، كتاب اعمال الاعلام، چاپ لوى ـ پرووانسال، بیروت 1956؛ (7) ابنخلدون؛ (8) ابنخلّكان؛ (9) ابنصاعد اندلسى، طبقات الامم، چاپ حیاة بوعلوان، بیروت 1985؛ (10) ابنعذارى، البیان المُغرِب فى اخبارالاندلس و المَغرِب، ج 2، چاپ ژ.س. كولن و ا.لوى ـ پرووانسال، بیروت 1983؛ (11) ابنفَرَضى، تاریخ علماء الاندلس، قاهره 1966؛ (12) محمدبن فتوح حُمَیدى، جذوةالمقتبس فى ذكر ولاة الاندلس، قاهره 1966؛ (13) محمدبن احمد ذهبى، تاریخالاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، حوادث و وفیات 351ـ380ه ، بیروت 1409/1989؛ (14) همو، سیر اعلامالنبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت 1401ـ1409/ 1981ـ1988؛ (15) صفدى؛ (16) احمدبن یحیى ضبّى، بغیة الملتمس فى تاریخ رجال اهل الاندلس، قاهره 1967؛ (17) عبادهبن عبدالرحمان كحیله، القُطوف الدوانى فى التاریخ الاسبانى، (قاهره) 1419/1998؛ (18) محمد عبداللّه عنان، دولةالاسلام فى الاندلس، قاهره 1417/ 1997؛ (19) عبدالواحدبن على مراكشى، المعجب فى تلخیص اخبار المغرب، چاپ محمدسعید عریان، قاهره 1368/1949؛ (20) احمدبن محمد مَقَّرى، نفح الطیب، چاپ احسان عباس، بیروت 1388/ 1968.