حقائقالتفسیر ، یكى از قدیمترین تفاسیر عرفانى قرآن، به عربى، تألیف ابوعبدالرحمان سُلَمى* (330ـ412). سلمى مجموعهاى از روایات و اقوالى را كه در تفسیر عرفانى آیات قرآن، از قول امامان و اولیا و مشایخ، به صورت پراكنده در اینجا و آنجا آورده بودند، فراهم آورد و آراى خود را در این باره در اثناى آنها ذكر كرد. او در مقدمه حقائق التفسیر (ج 1، ص 19ـ20) نوشته است كه چون صاحبان دانشهاى ظاهرى در رشتههاى مرتبط با قرآن به نگارش پرداختهاند و جز آنچه در كلام امام صادق علیهالسلام و ابنعطاء در توضیح پارهاى از آیات متفرقه آمده، كسى براى فهم خطابات قرآنى به زبان اهل حقیقت اقدامى نكرده، بر آن شده آنچه را در این باب در كلام امام صادق علیهالسلام و ابنعطاء یافته است گردآورى كند و سخنان مشایخ اهل حقیقت را در این باب به آن منضم نماید و آن را بهترتیب سورههاى قرآن تنظیم كند (نیز رجوع کنید به همو، 1369ـ 1372ش، ج 1، ص 75ـ76).
سلمى در تفسیر اشارى خود، روش تأویل به شیوه صوفیان را بهكار گرفته و معانیاى براى آیات قرآن عرضه كرده است كه با آنچه از ظواهر آنها برمیآید متفاوت است. همچنین وى، به سبب ضعف حافظه، گاهى آیه و آیاتى از یك سوره را در ضمن آیاتى از سورههاى دیگر تفسیر كرده و گاه تفسیر آیات در خود سوره مشوش است (همان، ج 1، مقدمه نویا، ص 72).
در میان كسانى كه اقوالشان (یا اقوال منسوب به ایشان) در حقائق التفسیر آمده، بیشترین اقوال متعلق (یا منسوب) است به : 1) امام صادق علیهالسلام، كه اقوال منسوب به وى در حقیقت اساس همه تفاسیر عرفانى است و غالبآ احادیث اخلاقى با گرایشهاى عرفانى در توضیح نكات قرآنى است كه ذیل آیات به صورت مجزا و بینظم و ترتیب فراهم آمده است (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 21ـ63). مجموعه این اقوال به تفسیر منسوب به امام صادق (ع) مشهور است. به نظر لوئى ماسینیون (همان، ج 1، مقدمه، ص 12)، جابربن حیان* یا ابنابیالعوجا* نخستین كسانى بودند كه به نقل روایات تفسیرى منسوب به امام صادق علیهالسلام پرداختند، زیرا جابر كتابهایى به نام امام تألیف كرد و ذوالنون مصرى (متوفى 245)، كه شاگرد جابر در علم كیمیا بوده، نخستین مصحح این مجموعه بود (براى نقد این نظر ماسینیون رجوع کنید به تفسیر امام جعفرصادق*). نكته درخور ذكر این است كه برخلاف آنچه ماسینیون پنداشته ابنندیم (ص 683)، ذوالنون را شاگرد جابر ندانسته بلكه عثمانبن سوید اخمیمى (متوفى ح 298) را شاگرد او شمرده است. بهعلاوه، اگر جابر در سال 160 درگذشته باشد (رجوع کنید به همان، ص 682، پانویس 1)، شاگردى ذوالنون نزد او، باتوجه به سال درگذشت ذوالنون، بسیار بعید است. همچنین سند محكمى بر اینكه ذوالنون مصحح این تفسیر بوده، به دست نیامده است (رجوع کنید به ثبوت، ص 54 ـ 55). علاوه بر آنچه گفته شد، به گفته ماسینیون (سلمى، 1369ـ1372ش، ج 1، مقدمه، ص 15) ذوالنون به تفویض تصریح دارد، حال آنكه پارهاى از منقولات این تفسیر حاكى از اعتقاد به جبر است (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 36). خود ماسینیون (همان مقدمه، ص 9ـ10، و پانویس 7) درباره ارزش و اعتبار اسناد ذوالنون در روایت این تفسیر تردید كرده است.
این احتمال نیز كه ابنابیالعوجا مؤلف این تفسیر باشد بسیار بعید است، زیرا با وجود تناقضاتى كه در گزارشهاى مربوط به معتقدات وى وجود دارد، در هیچ منبعى وى داراى گرایشهاى عرفانى و قرآنى معرفى نشده و حتى به موجب روایات معتبر، او به اصول اولیه دین (خدا، پیامبر و معاد) اعتقاد نداشته و در تخطئه و ابطال عقاید و آیینهاى اسلامى پافشارى میكرده است. بنابراین اگر، به فرض محال، او فراهمآورنده این مجموعه تفسیرى باشد، در این صورت آنچه روایت كرده، هیچ اعتبارى ندارد و بنابه اعتراف خود او به جعل احادیث، روایات مزبور را نمیتوان به امام نسبت داد (رجوع کنید به ثبوت، ص 55؛ نیز رجوع کنید به ابنابیالعوجاء*).
به گفته پولس نویا (سلمى، 1369ـ1372ش، ج 1، مقدمه، ص 6)، تفسیرى تمام از قرآن وجود دارد كه نعمانى (متوفى بعد از 340)، شاگرد كلینى (متوفى 329)، به نام امام صادق گرد آورده و این تقسیم از نظر فكر و الهام و سبك و محتوا حتى الفاظ كاملاً مشابه با روایتى است كه سلمى به نام امام روایت كرده و در میان اهل سنّت مشهور است. نویا براى اثبات وحدت و یكسانى همهجانبهاى كه میان دو روایت نعمانى و سلمى از تفسیر امام صادق یافته هیچ نمونهاى به دست نداده، اما با مقایسه روایت سلمى و آنچه با عنوان تفسیر نعمانى در دست است، مشابهت و یكسانى چشمگیرى ملاحظه نمیشود. در پارهاى موارد نیز محتویات هریك از آن دو با دیگرى تضاد آشكار دارد، چنان كه در تفسیر نعمانى ــكه نسخه آن را مجلسى در بحار (ج90، ص 1ـ97) درج كرده است ــ اعتقاد به جبر از دیدگاه قرآن مردود شناخته شده (رجوع کنید به مجلسى، ج90، ص 5) و در تفسیر سلمى (1369ـ1372ش، ج 1، ص 34) آیهاى از قرآن به معناى مجبور بودن و اختیار نداشتن برادران یوسف در ستمهایى كه به وى كردهاند گرفته شده است. همچنین آنچه در تفسیر سلمى (1369ـ1372ش، ج 1، ص 45، 58) در ستایش خلفا آمده است، با معتقدات نعمانى و محتویات تفسیر او تضاد آشكار دارد (درباره این تفسیر و صحت انتساب آن رجوع کنید به تفسیر نعمانى*). صرفنظر از صحت و سقم سند انتساب حقائق التفسیر به امام صادق، ماسینیون مدعى است كه میان محتویات آن با اقوال پراكنده امام، كه امامیه و غلات از طرق جداگانه مورد استناد قرار دادهاند، مقارنههاى اعتقادى چشمگیرى وجود دارد (رجوع کنید به سلمى، 1369ـ1372ش، ج 1، مقدمه نویا، ص 5 به نقل از ماسینیون)، ولى ماسینیون شواهد و دلایلى براى اثبات ادعاى مزبور نیاورده و حتى یك نمونه از این مقارنهها را ذكر نكرده است. از طرف دیگر، با شناختى كه از احادیث منقول از امام صادق در كتب شیعه حاصل میشود، مقارنههاى درخور توجهى وجود ندارد (براى اطلاع از نمونهاى از آن منقولات كه با احادیث شیعى هممضمون است رجوع کنید به ثبوت، ص 57ـ58).
در میان پارهاى از احادیثى هم كه سلمى از طریق برخى دیگر از صحابه ــو نه از امام صادق ــ آورده، با پارهاى از احادیث شیعه مشابهتهایى دیده میشود، از جمله این حدیث كه از طریق عبداللّهبن مسعود نقل كرده است: «إنَّ الْقُرآنَ اُنْزِلَ عَلى سَبْعَةِ اَحْرُفٍ لِكُلِّ آیةٍ مِنْهُ ظَهْرٌ و بَطْنٌ و لِكُلِّ حَرْفٍ حَدٌّ و مُطَّلَعٌ» (رجوع کنید به سلمى، 1421، ج 1، مقدمه سیدعمران، ص 21؛ قس مجلسى، ج23، ص197، ج33، ص155، ج89، ص94؛ نورى، ج 17، ص 331).
زیعور درباره روایات تفسیرى منسوب به امام صادق كه سلمى آورده، پژوهشهاى بسیارى كرده و علاوه بر التفسیر الصوفى للقرآن عندالصادق (اندلس 1979)، این دو كتاب را نیز تدوین نموده است: كتاباالصادق: حقائق التفسیر القرآنى و مصباح الشریعة (بیروت 1993؛ كامل التفسیر...، مقدمه زیعور، ص10، پانویس 2) و كامل التفسیر الصوفى العرفانى للقرآن (بیروت 2002). زیعور (همان مقدمه، ص 10، 25ـ27) تصریح كرده است كه به پژوهش در صحت استناد روایات سلمى به امام صادق نمیپردازد و آن را تفسیرى روحانى میشمارد كه میتواند سریعاً مبدل به تأویل و فلسفهاى رمزآمیز شود و حصارهایى را كه میان عرصههاى اندیشه وجود دارد فرو ریزد تا با پیروان هر دین و مكتبى بتوان به گفتگو نشست. وى (همان، ص 31) نقش سلمى را در گردآورى احادیث امام صادق در كتابى مدون و مضبوط، با نقش سیدرضى (متوفى 406) در گردآورى خطبهها و كلمات و مكتوبات امام على علیهالسلام مقایسه كرده، كه در خور تأمل است، زیرا پیش از سلمى اقدامات وسیعى براى گردآورى احادیث امام صادق بهصورت مسند نه به شیوه مرسل و بدون سلسله سند به مانند كتاب سلمى، انجام شده بود و بهعلاوه این كار حتى در سطح گسترده آن با سلمى آغاز نشد. به نظر زیعور (همان، ص 31، 33)، این روایات پیش از گردآورى در یك كتاب، به صورت شفاهى در حلقههاى صوفیه مطرح و نزد پیشوایان شافعیه سخت مورد احترام بوده است. وى این احتمال را هم داده است كه سلمى در هنگام نقل روایات تفسیرى امام علیهالسلام آنها را كم و زیاد كرده باشد.
نظر علماى اسلام درباره روایات تفسیرى منسوب به امام صادق به این شرح است: الف) از جمله علماى معروف شیعه كه روایات تفسیرى موجود در دو كتاب حقائق التفسیر و زیادات حقائقالتفسیر را نقل كردهاند، یكى رضیالدین على معروف به ابنطاووس است كه در سعدالسعود (ص 421ـ423) تنها چهار روایت از آن را آورده است. مجلسى (ج 89، ص 384) نیز یكى از آنها را به نقل از ابنطاووس از كتاب سلمى نقل كرده است. فتحاللّه كاشانى* نیز در منهجالصادقین خود از روایات تفسیرى سلمى سود برده است (رجوع کنید به ج 2، مقدمه شعرانى، ص 4). در مجموع، روایات تفسیرى سلمى در میان شیعیان چندان مطرح نبوده است تا در نفى و اثبات انتساب آنها به امام سخنى بگویند. پارهاى از محتویات آنها با احادیث شیعه منطبق و پارهاى دیگر مخالف است و از بیشتر مطالب آن نشانى در منابع شیعى نمیتوان یافت. ازاینرو، ادعاى محمدحسین ذهبى (ج 2، ص 421) و سیدعمران (سلمى، 1421، ج 1، مقدمه، ص 12) كه پنداشتهاند روایات موجود در این تفسیر را ــ مثل غالب روایات دیگرى كه از امام صادق نقل شده ــ شیعیان جعل كردهاند، موجه نیست.
ب) در میان اهل سنّت با تفسیر منسوب به امام صادق برخوردهاى مختلفى شد. بسیارى از علماى سنّى به شیوه سلمى در تفسیر و محتویات حقائقالتفسیر اعتراض كردهاند، چنانكه ابن جوزى در تلبیسابلیس* (ص 403ـ404) وى را تخطئه نموده و تمام اقوال منقول در تفسیر وى را مشتمل بر كفریات و خطاها و هذیانهاى ناروا شمرده است. ابوالحسن واحدى گفته كه اگر سلمى معتقد بوده این سخنان تفسیر است بهراستى كافر بوده است (رجوع کنید به سلمى، 1406، مقدمه شریبه، ص 44؛ محمدبن احمد ذهبى، ج 17، ص 255). همچنین گفته شده كه تفسیر سلمى مشتمل بر تحریف معانى قرآن است (محمدبن احمد ذهبى، همانجا). سیوطى (ص 31) نیز تفسیر سلمى را نكوهیده است. در برابر، برخى علماى اهل سنّت تفسیر سلمى را ارج نهاده و از آن دفاع كردهاند (رجوع کنید به سلمى، 1421، ج 1، مقدمه سیدعمران، ص 11ـ12؛ محمدبن احمد ذهبى، ج 17، ص 248).
تأثیر و نقش منسوب به امام صادق در صوفیان و منابع عرفانى بدینشرح است: روایات تفسیرى مذكور سندى است كه زمینه مطالعه درباره شكلبندى زبان فنى عرفانى در اسلام بهشمار میرود. پولس نویا (سلمى، 1369ـ1372ش، ج 1، مقدمه، ص 7) معتقد است كه این روایات تفسیرى ساختارى را دربردارد كه بعداً مسیر عرفانى همه صوفیان میشود و مهمترین الفاظ و اصطلاحات آنان را به دست میدهد. برخى از زمینههاى تأثیر این تفسیر بر آثار صوفیه بدینشرح است: 1) طبقهبندى مشهور منازل و مراحل عرفانى در مقامات و احوال. 2) عناصر علم جَفْر كه صوفیان از این روایات اخذ كردهاند. 3) بهرهگیرى برخى از عرفا از جمله حلاج از اشارات مهمى در این مجموعه روایات و پروراندن آنها. مثلا، كاربرد مشیت بهجاى اراده، محبت به جاى عشق، تمثیل دوازده منزل نفس و موضوع نورمحمدیه (همانجا؛ براى اطلاع از تأثیرپذیرى حلاج از این تفسیر رجوع کنید به همان مقدمه، ص10ـ11).
برخى از عارفان نیز محتویات این روایات تفسیرى را در آثارشان آوردهاند (براى نمونه رجوع کنید به افلاكى، ج 1، ص 409؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله).
تفسیر منسوب به امام صادق را نخستین بار ماسینیون معرفى و سپس پولس نویا آن را از متن تفسیر سلمى استخراج و تصحیح و با مقدمهاى چاپ كرد. نویا تفسیر مزبور را در كتاب دیگرى هم به گفتگو نهاده است (رجوع کنید به سلمى، 1369ـ1372ش، ج 1، مقدمه پورجوادى، ص چهارده ـ پانزده). این تفسیر در ضمن مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمى (ج 1، ص 21ـ63) نیز چاپ شده است. بار دیگر در التفسیر الصوفى للقرآن عندالصادق تدوین و گردآورى على زیعور در 1979 در اندلس بهچاپ رسیده است.
2) ابنعطاء آدمى*، از معاصران حلاج، به جرم تأیید آراى وى به قتل رسید. تفسیر ابنعطاء آدمى، بسط و تفصیل همان روایات تفسیرى منسوب به امام صادق علیهالسلام است (سلمى، 1369ـ1372ش، ج 1، مقدمه نویا، ص 67ـ68). از میان همعصران او هیچكس، با بهرهگیرى هرچه بیشتر از همه امكانات روش تفسیرى خاص صوفیه، تفسیرى به این حجم برجا ننهاده است (همان مقدمه، ص 67).
درباره شیوه تفسیرى ابنعطاء گفتنى است كه وى بیشتر آیاتى را تفسیر كرده كه با دم روحانى، یعنى وقت او، مناسبت دارند (همان، ج 1، ص 72). این تفسیر مشتمل بر لطایف عرفانى است، از جمله در ذیل آیه «هو الذى خلق لكم ما فیالأرض جمیعآ» (بقره: 29) آمده همه آنچه را در زمین است براى شما آفرید تا همه آنها از تو باشد و تو از او باشى. پس با سرگرم شدن به آنچه از آن توست از آن كه تو از اویى باز نمان (همان، ج 1، ص 78).
ابنعطاء آدمى تفسیر خود را همراه بقیه نوشتههایش به ابوعمرو اَنْماطى سپرده بود و نخستین بار ابوعمرو آن را منتشر كرد. این تفسیر مفصّلترین بخشى است كه تاكنون از حقائقالتفسیر استخراج و جداگانه در مجموعهاى با عنوان نصوص صوفیة غیرمنشورة لشقیق البلخى، ابنعطاء الآدمى، النفرى، با تحقیق و مقدمه پل نویا، در 1973 در بیروت، چاپ شده است (رجوع کنید به همان، ج 1، مقدمه پورجوادى، ص پانزده، مقدمه نویا، ص 68، پانویس 4). نویا مقدمهاى به زبان فرانسه بر آن نوشته كه ترجمه فارسى آن، در آغاز تفسیر ابنعطاء، در مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمى (ج 1، ص 67ـ74) چاپ شده است.
3) ابوالحسین نورى كه تفسیر وى مجموعه 29 قول از اقوال او در تفسیر آیاتى از قرآن است كه احتمالاً در مجالس تفسیر خود بیان كرده است (همان، ج 1، ص 227). نویا به ضمیمه یكى از جُنگهاى دانشگاه سنژوزف تحت عنوان مقامات القلوب، در 1968 این مجموعه را بهچاپ رساند (همان، ج 1، مقده پورجوادى، ص پانزده). متن آن با ترجمه فارسى در نشریه معارف (دوره 6، ش 1 و 2، فروردین ـ آبان 1368، ص 91ـ119) در تهران منتشر شده است. متن این تفسیر در ضمن مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمى (ج 1، ص 231ـ 234) نیز چاپ شده است.
4) حسینبن منصور حلاج* فرد دیگرى است كه سلمى اقوال تفسیرى او (یا اقوال منسوب به او) را در حقائقالتفسیر آورده است. در تفسیر وى بسیارى از تعالیم عرفانى و پارهاى از اشعار حلاج یافت میشود (همان، ج 1، ص 244، 253، 272، براى نمونهاى از این اشعار رجوع کنید به ص 275).
تفسیر حسینبن منصور حلاج را، كه سلمى ضمن حقائقالتفسیر آورده، لوئى ماسینیون استخراج و تصحیح كرده و در كتاب خود با نام >تحقیق در اصطلاحات عرفان اسلامى<، در 1922 منتشر كرده است. وى قسمتهایى از آن را با قطعات متناظر در تفسیر عرائسالبیان روزبهان بقلى مقابله كرده است (همان، ج 1، یادداشت پورجوادى، ص 237؛ درباره پیوند سخنان حلاج در این تفسیر با تفسیر منسوب به امام صادق رجوع کنید به سطور پیشین مقاله). گفتنى است كه متن این تفسیر را ماسینیون به خط خود نوشته و به همین صورت دو بار به چاپ رسیده است (همانجا) و بار دوم ضمن مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمى (ج 1، ص 239ـ292) چاپ شده است.
چاپ و نشر حقائق التفسیر، با استخراج اقوال منسوب به حلاج از آن در مجموعهاى جداگانه و نشر آن، بهاهتمام لوئى ماسینیون در 1954 در پاریس آغاز شد و با همت نویا ادامه یافت (سلمى، 1369ـ1372ش، مقدمه پورجوادى، ص چهارده ـ پانزده). دو محقق نامبرده تحقیقاتى درباره روایات تفسیرى مزبور كردهاند كه در 1954 در پاریس و در 1973 در بیروت، و ترجمه فارسى آن تحقیقات در مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمى (ج 1، ص 5ـ19، 67ـ74) چاپ شده است.
پس از استخراج اقوال و روایات متعلق یا منسوب به هریك از اشخاص نام برده (امام صادق، ابنعطاء، حلاج و نورى) از حقائقالتفسیر و انتشار جداگانه آنها (رجوع کنید به سطور پیشین مقاله)، متن حقائقالتفسیر به صورت اصلى بهاهتمام سیدعمران تصحیح و در دو مجلد در بیروت در 1421/2001 منتشر شد. در این چاپ، ذیل هریك از آیات قرآن از سوره حمد به بعد، به ترتیب، اقوال و روایات منسوب به هریك از ایشان آمده است. احادیث دیگرى نیز از پیامبر صلیاللّهعلیهوآله و امام على علیهالسلام نقل شده است (براى نمونه رجوع کنید به ج 1، ص20ـ21، 25). اقوالى از بزرگان و مشایخ (از جمله جنید، ابوبكربن طاهر، شبلى و ابوسعید خراز) و نیز اقوالى بدون ذكر قائل (ظاهرآ از خود سلمى، نظیر آنچه ذیل اسم «رحمن» آورده) و اقوالى تحت عنوان «قیل» و «یقال» و «قال بعضهم»، نیز نقل شده است (براى نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 24ـ25، 27ـ28، 31ـ33، 95ـ102).
سیدعمران، مصحح چاپ مذكور، گرایشهاى سلفى قوى و ضدشیعى و كم وبیش ضدعرفان داشته و این را در مقدمه و زیرنویسهاى خود بر كتاب نشان داده است (براى نمونه رجوع کنید به ج 1، ص20، پانویس 1، مقدمه، ص 12) و در عرضه متنى كمغلط، دستكم عارى از اغلاط فاحش، از حقائقالتفسیر موفق نبوده است (براى اطلاع از نمونههایى از این اغلاط رجوع کنید به ثبوت، ص 63ـ66؛ براى از اطلاع از برخى دیگر از ویژگیهاى چاپ حقائقالتفسیر توسط سیدعمران رجوع کنید به همان، ص 53ـ64).
زیادات حقائق التفسیر. سلمى پس از اتمام تألیف حقائقالتفسیر، به منقولات دیگرى از اقوال امامان و مشایخ طریقت برخورد كه استفاده از آنها را براى تفسیر عرفانى آیات قرآن مناسب شمرد. وى آنها را در كتابى جداگانه، بهترتیب سورهها و آیات قرآنى، فراهم آورد و آن را زیادات حقائقالتفسیر نامید. در این كتاب نیز بیشترین اقوالى كه در تفسیر آیات قرآن نقل شده، متعلق یا منسوب به امام صادق علیهالسلام، سهل تسترى* و ابنعطاء آدمى است (براى آگاهى از آنها رجوع کنید به ص 235ـ236، 241، 244). به نوشته زیعور (كاملالتفسیر...، مقدمه، ص 41)، پارهاى از اقوال زیادات حقائقالتفسیر، به لحاظ روح و تعبیر، یادآور اقوال موجود در نهجالبلاغه و شیوه امام صادق علیهالسلام در نگارش و طریقه او در تقسیم و تنظیم عناصر فكرى است؛ ولى زیعور هیچ نمونهاى ذكر نكرده است.
در زیادات حقائقالتفسیر نیز از اقوال منسوب به امام رضا علیهالسلام به روایت از پدرش امام كاظم علیهالسلام بسیار نقل شده و از اقوال امام على و امام باقر علیهماالسلام نیز نمونههایى در آن میتوان یافت (براى نمونه رجوع کنید به ص 9، 11، 13، 21، 25ـ26، 127، 134، 245). از جمله منقولات وى از امام رضا و امام صادق علیهماالسلام چهار روایت است كه ذیل عبارت قرآنى «شرابآ طهورآ» (انسان21:) آمده و مضمون آن نزدیك به روایتى است كه در پارهاى از منابع عرفانى متأخر شیعه (براى نمونه رجوع کنید به فیض كاشانى، 1316، ص 75ـ76؛ همو، 1409، ص 366) نقل شده است (رجوع کنید به سلمى، 1997، ص 213).
زیادات حقائقالتفسیر با تحقیق و مقدمه انگلیسى گرهارد باورینگ در 1997 در بیروت چاپ شده و مصحح در حواشى خود بر این كتاب، در بسیارى از موارد به عرائسالبیان فى حقائقالقرآن* شیخ روزبهان ارجاع داده (براى نمونه رجوع کنید به ص 204ـ214، 226ـ231) كه این امر نشاندهنده استفاده گسترده مؤلف عرائس از تفسیر سلمى است (نیز رجوع کنید به كامل التفسیر...، همان مقدمه، ص 36 پانویس 4، ص 39).
منابع : (1) علاوه بر قرآن؛ (2) ابنجوزى، تلبیس ابلیس، چاپ سیدجمیلى، بیروت 1409/1989؛ (3) ابنطاووس، سعدالسعود للنفوس، چاپ فارس تبریزیان حسّون، قم 1379ش؛ (4) ابنندیم، الفهرست، چاپ ناهد عباس عثمان، دوحه 1985؛ (5) احمدبن اخیناطور افلاكى، مناقب العارفین، چاپ تحسین یازیجى، آنكارا 1959ـ1961، چاپ افست تهران 1362ش؛ (6) اكبر ثبوت، «نگاهى به حقائقالتفسیر و زیادات حقائقالتفسیر و بررسى پارهاى از آراى محققان در این باب»، آینهمیراث، دورهجدید، سال 4، ش 1 (بهار 1385)؛ (7) محمدبن احمد ذهبى؛ (8) محمدحسین ذهبى، التفسیر و المفسّرون، بیروت 1407/1987؛ (9) محمدبن حسین سلمى، حقائق التفسیر: تفسیرالقرآن العزیز، چاپ سیدعمران، بیروت 1421/2001؛ (10) همو، زیادات حقائقالتفسیر، چاپ گرهارد باورینگ، بیروت 1997؛ (11) همو، طبقات الصوفیة، چاپ نورالدین شریبه، حلب 1406/1986؛ (12) همو، مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمى: بخشهایى از حقائقالتفسیر و رسائل دیگر، چاپ نصراللّه پورجوادى، تهران 1369ـ1372ش؛ (13) عبدالرحمانبن ابیبكر سیوطى، كتاب طبقات المفسرین، چاپ مورسینگ، لیدن 1839، چاپ افست تهران 1960؛ (14) محمدبن شاه مرتضى فیضكاشانى، قُرّةالعیون فى المعارف و الحكم در الحقایق فى محاسن الاخلاق، چاپ محسن عقیل، (قم) 1409/1989؛ (15) همو، كلمات مكنونه، چاپ سنگى (تهران) 1316؛ (16) فتحاللّهبن شكراللّه كاشانى، منهجالصادقین فى الزام المخالفین ، با مقدمه و پاورقى و تصحیح ابوالحسن شعرانى، چاپ علیاكبر غفارى، تهارن 1378ش؛ (17) كامل التفسیر الصوفى العرفانى للقرآن، (منسوب به) امام جعفرصادق (ع)، چاپ على زیعور، بیروت: دارالبراق، 2002؛ (18) مجلسى؛ (19) حسینبن محمدتقى نورى، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، قم 1407ـ1408.