حصیر/ حصیربافى ، كالاهاى كاربردى و زینتى از الیاف گیاهى و بافت و ساخت آن با كمك ابزار و دست. واژه حصیر عربى و جمع آن حُصُر است (جوهرى؛ ذیل «رمل»، «فحل»؛ زبیدى، ذیل «بنى»؛ معلوف، ذیل «حصیر»). در فارسى، شكل مفرد آن در تركیباتى مثل حصیربافى (محل و شغل بافتن حصیر)، حصیرباف، حصیرپوش، حصیرى، حصیرفروش و حصیرفرش به كار میرود (دهخدا؛ فرهنگ بزرگ سخن، ذیل همین واژهها؛ براى اصطلاحات این هنر رجوع کنید به ابراهیمزاده، ص 108ـ110). واژه بوریا به معناى حصیر بافته شده از نى، از دیرباز در فارسى (رجوع کنید به دهخدا؛ فرهنگ بزرگ سخن، ذیل «بوریا») و عربى (رجوع کنید به جوهرى، ذیل «بور»؛ نیز رجوع کنید به معلوف، ذیل «بورى») كاربرد داشتهاست.
محصولات این هنر و پیشه بسیار متنوع و ابزار كار و نوع بافت و مراكز تولید و گاه مواد اولیه آن نیز گوناگون است. در این مقاله، براساس نوع محصول تولید شده از حصیر، این تقسیمبندى صورت گرفته است:1) گستردنیهاى حصیرى،2)پرده، 3) ظروف حصیرى (سبدبافى)، 4) سازهها، 5)كاربردهاى متفرقه و محلى.
1) گستردنیهاى حصیرى. بافت انواع گستردنیهاى حصیرى پیشینهاى بسیار طولانى دارد. نمونههاى به دست آمده در عراق از پنج هزار سال قبل از میلاد و در مصر از پانصد سال بعدتر، گواهى بر این مطلب است (رجوع کنید به وولف، ص 219).
حصیربافى را منشأ بافندگى دانستهاند. نخستین زیراندازهاى انسان، بافتههایى از نى و گیاهانِ باتلاقهاى سفلاى بینالنهرین بوده است (رجوع کنید به حصیربافى، ص 5ـ6؛ قاضیانى، ص80). ظاهراً بافت كفپوش و زیرانداز حصیرى در بسیارى از تمدنهاى بشرى همزمان آغاز شده است (رجوع کنید به تاریخ جهان باستان، ج 1، ص 74).
به روایتى، پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم گاه بر روى حصیر نماز میگزارده است (رجوع کنید به ابوعوانه، ج 2، ص 293). در دوره اسلامى كاربرد فرش حصیرى، بهویژه براى پوشاندن كف مساجد، بسیار رایج و این كفپوش به حصیر مسجدى معروف بوده است (رجوع کنید به ادامه مقاله). استفاده بسیار از حصیر در مساجد، از اشارات به آن در احكام فقهى راجع به اثاث مسجد دریافت میشود (براى نمونه رجوع کنید به شهید اول، ج 2، ص 280؛ ابننجیم، ج 5، ص 420ـ421). ناصرخسرو (ص 44، 91ـ92، 100) به زیراندازهاى حصیرى در مساجد بیتالمقدّس و مصر اشاره كرده است. ابنجبیر نیز در سده ششم درباره پهن كردن حصیر در مساجد مكه (رجوع کنید به ص 106) و صقلیه (ص 271) و در قصر خلیفه در بغداد هنگام برگزارى مجالس وعظ (ص 177) سخن گفته است. در عهد عباسى، حصیر ــكه از نى پاپیروس و برگ خرما بافته میشدــ با یا بدون قالى، گسترده میشد و پس از قالى بیشترین استفاده را براى مفروش كردن فضاهاى درونى بناها داشت (احسن، ص 193). حصیر عَبّادانى (آبادانى) در این دوره، بسیار نازك، زیبا، نرم، مرغوب و پرآوازه بود. به تقلید از این نوع مرغوب، نمونههایى در دیگر مناطق ایران و مصر بافته میشد (رجوع کنید به مقدسى، ص128، 442؛ ناصرخسرو، ص161؛ احسن، همانجا). در دربار عباسیان انبارهاى ویژهاى براى نگهدارى فرش و حصیر بود و هزینه گزاف تهیه حصیرها را دیوانالنفقات میپرداخت (رجوع کنید به صابى، ص 21). به گزارش رشیدبن زبیر (ص 99)، در شب زفاف بوران (پوران دختر حسنبن سهل) و مأمون، حصیرى طلایى براى آنان پهن كردند. در كتابهاى حِسبه* درباره مرغوبیت بوریا و حصیر، نحوه بافت و شیوههاى رنگرزى آن صحبت شده است (رجوع کنید به ابناخوه، ص 339ـ 340). در رسائل اخوانالصفا اثرى متعلق به سده چهارم، بوریا بافى در زمره پیشههایى آمده كه مواد اولیه آن اجزاى گیاهان است و از اینرو از بوریابافان در كنار نجاران سخن رفته است (رجوع کنید به اخوانالصفا، ج 1، ص 273). بوریابافان خود را منسوب به پیرى به نام وَرَقةبن بغدادى حُصُرى میدانستند (رجوع کنید به شیخلى، ص 187). به گزارش مقدسى در قرن چهارم (ص 324)، حصیر از جمله محصولات شهر طوس بود. به نوشته مؤلف حدودالعالم (ص 109)، در شهر ترمذ بوریاى سبز میبافتند. در مصر عهد ممالیك (ح 648ـ922) از كفپوش حصیرى در منازل اشراف استفاده میشد (رجوع کنید به هواگ و هانرى، ص 75). در حالى كه در ایران به سبب ارزانى، بیشترْ مردمان بیچیز از كفپوش استفاده میكردند و از اینرو، نشانه تنگدستى بود (رجوع کنید به نظام قارى، ص 22؛ شیخ بهائى، ص 56؛ ابریشمى، ص 521).
شیوه بافت حصیر از زمانهاى دور تغییر چندانى نكرده و دستگاه حصیربافى كنونى شبیه همان است كه تصویر آن در دیوار مقبرهاى باستانى در بنیحسن در مشرق نیل، متعلق به هزاره دوم قبل از میلاد، دیده میشود. حصیربافى بر روى زمین صورت میگیرد و غالباً سه نفر این كار را میكنند. آنان نیهاى نازك را در میان كنف یا تارهاى نخ محكم و دولاى پنبهاى (ریسمان) به صورت زیر و رو میبافند. بافت بوریا نیز روى زمین و با استفاده از نیهاى هندى یا خیزران صورت میگیرد كه پس از پاك كردن ساقه و كوبیدن و خیساندن آنها، بافنده روى زمین مینشیند و آنها را به صورت جناغى در ابعاد چهار در هشت متر میبافد. مركز مهم این هنر در ایران، زرقانِ فارس است كه نیهاى مورد استفاده، از اطراف رود پلوار به دست میآید. در بروجرد و نهاوند و همدان نیز بافت این نوع بوریا با نیهاى خیزران دشت خوزستان رایج است (وولف، ص 219ـ 220).
در دیگر كشورهاى مسلمان نیز این پیشه رونق دارد، بهویژه در مناطقى كه مادّه اولیه حصیربافى در دسترس است و رطوبت هوا استفاده از گستردنیهاى دیگر را دشوار میسازد. مثلاً، در كربلا از نیهاى روییده در هورهاى العماره و الناصریه حصیر میبافند (رجوع کنید به طعمه، ص 302). در مالایا نوعى حصیر گلدوزى شده براى مراسم مذهبى و جشن ازدواج تهیه میشود (رجوع کنید به راجافوزیه و احمدى، ص 307 و تصویر14).
از گستردنیهاى حصیرىِ معمول، جانماز یا سجاده حصیرى است كه بافت آن از دیرباز معمول بوده است (رجوع کنید به ناصرخسرو، ص 30) و امروزه نیز بافت انواع آن در بلوچستان (رجوع کنید به افشار سیستانى، ص 455) و هرمزگان (یكانیراد، ص 119) رواج دارد. حصیر حمام كه بر آن لباس مینهادند (رجوع کنید به طوسى، ج 8، ص 37) و سفره حصیرى كه هم اكنون بافت آن در گیلان، هرمزگان و در میان بلوچهاى خراسان رایج است (رجوع کنید به حصیربافى، ص 29؛ امیدى، ص 181)، از دیگر گستردنیهاى حصیرى است.
2) پرده. استفاده از پرده و سایبان حصیرى از نخستین سدهها در بازارهاى شهرهاى جهان اسلام رواج داشته و تمهیدى براى جلوگیرى از تابش مستقیم آفتاب بر مشتریان بوده است (رجوع کنید به یعقوبى، ص 32). پرده حصیرى بیشتر از نوعى نى سبك (معروف به نى تَجیر) و ریسمان پنبهاى بافته میشود. عرض آن به اندازه دلخواه است. پس از بافت، نوارى از جنس كرباس در حاشیه آن میدوزند تا نیها نشكنند. نى پرده قطرهاى متفاوتى دارد، ولى در هر حال باید به گونهاى باشد كه بتوان پرده را لوله كرد (وولف، ص 220ـ221). از جمله نیهاى مورد استفاده براى پرده، انواعى از آن است كه در مناطقى مانند مرداب انزلى و جهرم میروید (رجوع کنید به حصیربافى، ص 20ـ 22؛ براى شیوه بافت رجوع کنید به ص 32ـ34). مراكز عمده بافت پرده حصیرى در ایران، تهران و اهواز است (رجوع کنید به ایرانشهر، ج 2، ص 1814ـ 1815).
3) ظروف حصیرى (سبدبافى). سبدبافى یا بافت انواع ظرف، به سبب كاربرد وسیع و تنوع چشمگیر آن، پس از حصیرِ گستردنى، مهمترین محصول حصیربافى با پیشینهاى طولانى است.
مواد اولیه سبدبافى، برگ خرما، ساقههاى نى، ساقه گندم و تركه بید است (حصیربافى، ص 8). در هرمزگان معروفترین محصول سبدبافى كُنْتُله/ كَنتله نامیده میشود كه جاى نان است و آن را با نوارهاى مرطوب حصیر میبافند (همان، ص 24). در بلوچستان نوار برگ درخت نخل خودرو، كه داز و پُرك نامیده میشود، در بافت سبد به كار میرود (همان، ص 28). بلوچهاى خراسان سبدهاى در دارى براى نگهدارى خرما و كشك میبافند (امیدى، همانجا). در گیلان نوعى نى به نام لیغ اورشم براى سبدبافى به كار میرود (حصیربافى، ص 20).
از انواع بسیار رایج سبدبافى، تَركهبافى است كه مادّه اولیه آن ساقه نورس گیاهان، بهویژه درخت بید، است و آذربایجانشرقى از مراكز بافت آن است. تركهبافى در طُرقبه خراسان هم رایج است. در اطراف تهران و سولَقان و نیز گیلان نوعى سبدبافى با تركههاى باریك ــكه مُروار نامیده میشودــ به تازگى رایج شده است كه این هنر را مرواربافى نامیدهاند. در روستاهاى اطراف مراغه نیز چَمبافى رایج است كه در واقع گونهاى تركهبافى است كه به جاى تركه از ساقه گیاهى به نام مُوسُن استفاده میشود. تولیدات چمبافى به ظرافت محصولات تركهبافى نیست، زیرا معمولاً بافت با پوست گیاه صورت میگیرد و ساقههاى چم نیز هماهنگى قطر ساقههاى بید را ندارد (همان، ص 36ـ38).
در خوزستان نوعى حصیربافى به نام كپوبافى رایج است كه مركز آن دهستان شهیون، در چهل كیلومترى دزفول است. شیوه كپوبافى مانند سبدبافى است و مادّه اولیه آن برگهاى خشك خرما (كِرَتك) یا ساقههاى نازك گندم (حَلفه) و نیز نخهاى رنگى پشمى است.
از مهمترین و رایجترین انواع حصیربافى، بامبوبافى است. بامبو ــ كه در زبان فارسى به نى خیزران شهرت داردــ در مناطق مرطوب میروید و بیش از ششصد نوع دارد. بامبوبافى در شمال ایران، به ویژه در لاهیجان (لیالِستان)، سیاهكل و قاسمآبادِ رودسر رایج است. در شرق آسیا، هند، پاكستان، اوگاندا، تانزانیا و مصر نیز كشت بامبو و ساخت محصولاتى از آن متداول است (بامبوبافى، ص 7، 9). سبدبافى در دیگر كشورهاى مسلمان از جمله در سوریه (رجوع کنید به كالتر، ص 108)، برمه، اندونزى، مالزى، پاكستان، سریلانكا و سنگال نیز رایج است («حصیربافى»، 1382ش، ص 12). شیوههاى بافت در سبدبافى بسیار متنوع است (براى اطلاع بیشتر درباره انواع بافت رجوع کنید به حصیربافى، ص 24ـ41).
4) سازهها. حصیر به عنوان یكى از مصالح ساختمانى نیز كاربرد دارد. در برخى مناطق، سقف ساختمان را پیش از كاهگل كردن، با حصیر میپوشانند (ایرانشهر، ج 2، ص 1814؛ وولف، ص 219؛ نیز رجوع کنید به پوركریم، ص 35). بهویژه نى یا لیغ جشلى مرداب انزلى براى این كار مناسب است (حصیربافى، ص 20). در برخى مناطقِ نیخیز و مرطوب، حصیر عنصر غالب در ساخت مسكن است. در جنوب ایران و در سواحل اروندرود (شط العرب) و اطراف كرخه در هُویزه، عشایر در كنار سیاهچادرها، در كَپَرهایى از نى یا بوریا به سر میبردند (قرهگزلو همدانى، ص 14، 29). بختیاریها نیز از نیهاى مردابى براى ساختن كپرهاى تابستانى استفاده میكنند (قاضیانى، ص 68)، اما گستردهترین سرپناهسازى با حصیر در میان بلوچها دیده میشود. آنان سبدهاى بسیار بزرگى ــكه همان كَپَر (كتوك یا دَوار) است ــ میبافند و آن را وارونه بر زمین قرار میدهند و به عنوان مسكن از آن استفاده میكنند (رجوع کنید به غراب، ص 100، 147، وولف، ص 103؛ تصویر 151؛ افشار سیستانى، ص 268ـ271؛ «حصیربافى»، 1382ش، همانجا؛ براى اطلاع بیشتر درباره انواع كپر رجوع کنید به قبادیان، ص 92ـ96). نوعى سازه حصیرى به نام لوگ نیز در ایرانشهر رواج دارد كه كف آن را نیز با حصیر میپوشانند (رجوع کنید به غراب، ص 34، 147؛ افشار سیستانى، ص 269). به كارگیرى نى و حصیر در معمارى و خانهسازى تنها محدود به خانههاى كوچك روستایى نمیشود. در سنگال در بناى مساجد و خانههاى بزرگ نیز از حصیر به شیوهاى خاص و فنى استفاده میشود (رجوع کنید به رابرتس، ص 213ـ229).
یكى از مهمترین رشتههاى حصیربافى در خانهسازى، بافتن چیغ/ چِغ در میان كوچنشینان است. چیغ، كه بافندگان آن بیشتر زنان هستند، دیوارى حصیرى به ارتفاع تقریبى 5ر1 متر است كه به عنوان نوعى حفاظ و نیز بادگیر یا هواكش در اطراف سیاهچادر به كار میرود. بر روى چیغ با نخهاى رنگارنگ پشمى نقشهاى زیبایى مانند نقش شیر، آهو و گوزن پدید میآورند. قشقاییها دیواره چادر یا چیغ را با طرحهاى مشبكِ مِشكى تزیین میكنند و عشایر كرد نیهاى عمودى چیغ را با ریسمان رنگین پشمى میپوشانند و نقوش و طرحهاى هندسى روى چیغ پدید میآورند (رجوع کنید به حصیربافى، ص41ـ42؛ «حصیربافى»،1382ش، همانجا؛ جانب اللهى، ص 422). چیغبافى در میان طوایف چادرنشین آسیاى مركزى نیز رواج داشته است (رجوع کنید به پاشینو، ص 119). كرمانشاه از مراكز تولید چیغ در ایران است (زمانى فراهانى، ص 524).
5) كاربردهاى متفرقه و محلى. حصیر به ندرت در پوشاك كاربرد دارد. كلاه و كفش حصیرى از جمله پوشاك این جنس است («حصیربافى»، 1382ش، ص13؛ امیدى، ص198).
برخى كالاها با تولید محدود و مصارف خاص محلى نیز در حصیربافى معمول است، از جمله قفس پرنده، سركوزه آب، سرپوش ظروف غذا، نوعى طناب براى بالا رفتن از نخل، انواع سبد براى حمل مرغ و خروس (كوروك) یا براى علوفه دادن به چهارپایان (سَكه) در میان بختیاریها، و نوعى سبد دایرهاى (تویزه) براى آبكش كردن برنج (رجوع کنید به همانجا؛ قاضیانى، ص 68). جارو و بادبزن نیز از قدیم با حصیر ساخته میشد و هم اكنون در میان بلوچها (رجوع کنید به افشار سیستانى، ص 455) و در خراسان، شمال ایران و بافق نیز تولید میشود (امیدى، ص 181، 198؛ ایرانشهر، ج 2، ص 1814).
امروزه محصولاتى نظیر میز، مبل، پردینه (پاراوان)، و كلاهِ نورتاب (آباژور) حصیرى تولید میشود. محصولات حصیرى كه در خانهها، كارگاههاى خانگى و كارگاههاى بزرگ، تقریباً در سراسر ایران تولید میشوند، از جمله صنایعدستى ایراناند و مورد توجه گردشگران قرار دارند (رجوع کنید به ایرانشهر، همانجا؛ زمانى فراهانى، ص 521ـ524).
منابع : (1) سیروس ابراهیمزاده، فرهنگ پیشه و هنر، تهران 1354ش؛ (2) محمدحسن ابریشمى، زعفران ایران: شناخت تاریخى و فرهنگى و كشاورزى، مشهد 1376ش؛ (3) ابناخوه، كتاب معالم القربة فى احكام الحسبة، چاپ محمد محمود شعبان و صدیق احمد عیسى مطیعى، مصر 1976؛ (4) ابنجبیر، رحلة ابنجبیر، بیروت 1404/1984؛ (5) ابننجیم، البحر الرائق شرح كنز الدقائق، بیروت 1418/1997؛ (6) یعقوببن اسحاق ابوعوانه، مسند ابیعوانه، بیروت [? 1362[؛ (7) اخوانالصفا، رسائل اخوانالصَّفاء و خلّانالوفاء، چاپ عارف تامر، بیروت 1415/1995؛ (8) ایرج افشار سیستانى ، بلوچستان و تمدن دیرینه آن، تهران 1371ش؛ (9) ناهید امیدى، دیده و دل و دست: پژوهشى در پوشاك و هنرهاى سنتى خراسان، مشهد 1382ش؛ (10) ایرانشهر، تهران: كمیسیون ملى یونسكو در ایران، 1342ـ1343ش؛ (11) بامبوبافى، تهیه شده در سازمان صنایع دستى ایران، جزوه ش 21/9 (منتشر نشده)؛ (12) پترایوانوویچ پاشینو، سفرنامه تركستان: ماوراءالنهر، ترجمه مادروس داؤدخانف، چاپ جمشید كیانفر، تهران 1372ش؛ (13) هوشنگ پوركریم، فشندك، تهران 1341ش؛ (14) تاریخ جهان باستان، نوشته آ. كاژدان... (و دیگران)، ترجمه صادق انصارى، محمدباقر مومنى، و على همدانى ، تهران: نشر اندیشه، 1379ش؛ (15) محمدسعید جانباللهى، «نگاهى مردمشناختى به چرخه زندگى عشایر ایلسون»، در مجموعه مقالات نخستین همایش ملى ایرانشناسى، 27ـ30 خرداد ماه : 1381مردمشناسى و فرهنگ عامه، ج 1، تهران: بنیاد ایرانشناسى، 1383ش؛ (16) اسماعیلبن حماد جوهرى، الصحاح: تاجاللغة و صحاح العربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بیروت (بیتا.)، چاپ افست تهران 1368ش؛ (17) حدودالعالم؛ (18) حصیربافى، تهیه شده در سازمان صنایع دستى ایران، جزوه ش 16/ 9 (منتشر نشده)؛ (19) «حصیربافى»، صنایعدستى، ش 22 (دى 1382)؛ (20) دهخدا؛ (21) رشیدبن زبیر، كتاب الذخائر و التُحف، چاپ محمد حمیداللّه، كویت 1959؛ (22) محمدبن محمد زبیدى، تاج العروس من جواهرالقاموس، چاپ على شیرى، بیروت 1414/ 1994؛ (23) هَمیرا زمانیفراهانى، ایران، صنعت گردشگرى و خدمات مسافرتى، تهران 1379ش؛ (24) محمدبن مكى شهیداول، الدروس الشرعیة فى فقه الامامیة، قم 1412ـ1414؛ (25) محمدبن حسین شیخبهائى، كلیات اشعار و آثار فارسى شیخبهاءالدین محمدالعاملى مشهور به شیخبهائى، چاپ غلامحسین جواهرى، (تهران، بیتا.)؛ (26) صباح ابراهیم سعید شیخلى، الاصناف فى العصر العباسى: نشأتها و تطورها، بغداد 1396/ 1976؛ (27) هلالبن مُحَسِّن صابى، الوزراء، او، تحفة الامراء فى تاریخ الوزراء، چاپ عبدالستار احمد فراج، (قاهره) 1958؛ (28) سلمان هادى طعمه، كربلاء فى الذاكرة، بغداد 1988؛ (29) محمدبن حسن طوسى، المبسوط فى فقه الامامیة، ج 8، چاپ محمدباقر بهبودى، تهران 1351ش؛ (30) كمالالدین غراب، بلوچستان: یادگار مطرود قرون، تهران 1364ش؛ (31) فرهنگ بزرگ سخن، به سرپرستى حسن انورى، تهران: سخن، 1381ش؛ (32) فرحناز قاضیانى، بختیاریها: بافتهها و نقوش، تهران 1376ش؛ (33) وحید قبادیان، بررسى اقلیمى ابنیه سنتى ایران، تهران 1382ش؛ (34) عبداللّهبن مصطفى قلى قرهگزلو همدانى، مجموعه آثار حاجیعبداللّهخان قراگوزلو امیرنظام همدانى، چاپ عنایتاللّه مجیدى، :1 كتابچه خوزستان و وضع راه لرستان، تهران 1382ش؛ (35) لویس معلوف، المنجد فى اللغة و الاعلام، بیروت 1973ـ1982، چاپ افست تهران 1363ش؛ (36) مقدسى؛ (37) ناصرخسرو، سفرنامه حكیم ناصرخسرو قبادیانى مروزى، چاپ محمد دبیرسیاقى، تهران 1363ش؛ (38) محمودبن امیراحمد نظام قارى، دیوان البسه مولانا نظام قارى، چاپ میرزاحبیب اصفهانى، استانبول 1303؛ (39) جان هواگ و مارتین هانرى، سبكشناسى هنر معمارى در سرزمینهاى اسلامى، ترجمه پرویز ورجاوند، تهران 1384ش؛ (40) یعقوبى، البلدان؛ (41) حمیرا یكانیراد، «حصیربافى استان هرمزگان (میناب)»، پایاننامه كارشناسیارشد صنایعدستى، دانشكده هنر، دانشگاه الزهرا 1372ش؛
(42) Muhammad Manazir Ahsan, Social life under the Abbasids, London 1979; (43) Johannes Kalter, " Rural life and peasant culture", in The arts and crafts of Syria, [ed.] Johannes Kalter, Margareta Pavaloi, and Maria Zerrnickel, London: Thames and Hudson, 1992; (44) Raja Fuziah Bte. Raja Tun Uda and Abdul Rahman Ahmadi, "Malay arts and crafts: Islamic inspiration in creativity", in Islamic civilization in the Malay world, ed. Mohd. Taib Osman, Kuala Lumpur: Dewan Bahasa dan pustaka, 1997; (45) Allen F. Roberts and Mary Nooter Raberts, A Saint in the City: Sufi arts of urban Senegal, Los Angles 2006; (46) Hans E. Wulff, The traditional crafts of Persia, Cambridge, Mass. 1966.