حُصْرى ، نام دو ادیب و شاعر مشهور مراكشیاز خانوادهاى قَیروانى در قرن چهارم و پنجم. درباره نامخاندان حصرى دو احتمال وجود دارد: یكى اینكه به روستاى حُصْر، در نزدیكى قَیروان*، منسوباند (رجوع کنید به علیبن عبدالغنى حصرى، مقدمه مرزوخى و جیلانی بن حاجیحیى، ص21)؛ دیگر آنكه بهسبب اشتغال اجداد و اعضاى اینخانواده به حصیربافى یا حصیرفروشى، به این نام مشهور شدهاند (ابنخلّكان، ج 1، ص 55؛ نیز رجوع کنید به سمعانى، ج 2، ص 226؛ قس بویحیى، 1972، ص 20، 181؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه، كه قول اول را صحیح دانستهاند).
1) ابواسحاق ابراهیمبن علیبن تمیم انصارى، شاعر و نویسنده معروف (ابنخلّكان، ج 1، ص 54؛ نیز رجوع کنید به بشاربن برد، ص 129؛ شرح اسماعیلبن احمد برقى). از سبب اشتهارش به انصارى، و نیز از تاریخ ولادت، زندگى و استادانش اطلاعى در دست نیست (محمد سعد شویعر، ص 67، 76).
ابراهیم آثار مشهور ادبى را از حفظ بود (ضبّى، ج 1، ص 272؛ محمد سعد شویعر، ص 105) و متون مشهور ادبا و شعراى سرزمینهاى عربى (مصر، شامات و...) را به جوانان قیروان میآموخت (ابنخلّكان، همانجا؛ بویحیى، 1972، ص21ـ 23). ابنرشیق قیروانى*، ابنشرف قیروانى* و برقى* از شاگردان وى بودند (رجوع کنید به بشاربن برد، همانجا؛ اشبیلى، ج 2، ص 494؛ بویحیى، 1964، ص10). زبیدى (ذیل «حصر») از فردى به نام ابوعبداللّه زاهد نام برده كه از ابواسحاق روایت میكرده است.
حصرى، به سبب سالها آموزش به جوانان، از معلمان برجسته مكتب ادبى قیروان محسوب میشود (بویحیى، 1972، ص 262، 264).
آقابزرگ طهرانى (ج22، ص408) او را مالكى مذهب دانسته است؛ اما، بهسبب گزیدههایى از كلام اهل بیت و مدح و رثاى آنان در زَهْرالآداب (رجوع کنید به ابراهیمبن على حصرى، ج 1، ص80ـ 85، 94)، احتمال شیعه بودنش نیز وجود دارد (كرو، قسم 2، ص 72).
تاریخ درگذشت ابراهیم حصرى را، به اختلاف، سال 413، 450، 453 ذكر كردهاند (رجوع کنید به یاقوت حموى، ج 2، ص 94ـ95؛ ابنخلّكان، ج 1، ص 55؛ ذهبى، 1414، حوادث و وفیات 441ـ 460ه ، ص 340). اما بویحیى (1964، ص 9ـ18) و محمد سعد شویعر (ص 99ـ100)، با ذكر دلایلى، 413 را سال درگذشتِ وى دانستهاند، كه صحیحتر به نظر میرسد.
حصرى شاعرى متوسط به شمار میآید. بیشتر مضامین شعرش وصف و تغزل بود (بویحیى، 1972، ص20؛ محمد سعد شویعر، ص 127). به گفته ذهبى (1401ـ1409، ج 18، ص 139)، وى بزرگان را مدح میكرده است، اما در اشعار باقى مانده او فقط یك بیت در مدح شخصى نامعلوم وجود دارد (رجوع کنید به محمد سعد شویعر، ص 124).
محمد سعد شویعر اشعار پراكنده حصرى را ــكه در دیوانالادب التونسى، المنتخب المدرسى من الادب التونسى، و المجمل فى تاریخ الادب التونسى آمده ــ گردآورده است (رجوع کنید به ص 109ـ120). از حصرى نثر اندكى باقى مانده (همان، ص 133)، اما همین مقدار هم منسجم است و گرچه آرایههاى لفظى دارد، بیتكلف است (رجوع کنید به شوقیضیف، ج 9، ص 321). ضبّى (همانجا) او را لغوى معرفى كرده، اما در اینباره اثرى به او نسبت داده نشده است. آثار ابراهیم حصرى در گسترش و نفوذ ادبیات عربى در سرزمینهاى افریقایى در دوره زیریان تأثیر عمیقى داشت و با استقبال مردم آن زمان مواجه شد (ابنخلّكان، ج 1، ص 54؛ محمد سعد شویعر، ص 107).
تألیفات او در حوزه ادبیات تعلیمى است (بویحیى، 1972، ص 262). وى آنها را به موضوعات فرعى تقسیم نمیكرد، بلكه مثلاً از موضوعات جدّى به فكاهى و از وصف به تشبیه و از شعر به نثر واردمیشد (ابراهیمبنعلى حصرى، زهرالآداب، ج1،مقدمه زكیمبارك، ص 14ـ 15). تألیفات وى عبارتاند از : زَهْرُ الآداب (یا زَهْرَةالآداب) و ثمرالألباب، مشهورترین اثر حصرى، كه آن را به درخواست ابوالفضل عباسبن سلیمان (متوفى قرن پنجم)، از كاتبان بزرگ قیروان، در سه جلد تألیف كرد (ابراهیمبن على حصرى، زهرالآداب، ج1، ص35؛ یاقوت حموى، ج 2، ص 97؛ ابنخلّكان، همانجا). وى با استفاده از البیان و التبیین* جاحظ*، سحرالبلاغة عبدالملك ثعالبى* و منابع دیگر، برترین اشعار و متونادبى و حكایتهاى اخلاقیوطنزآمیز (رجوع کنید به محمدسعد شویعر، ص218ـ221) و نیز بسیارى از فنون بدیعى و شیوهها و سبكهاى متنوع نثر را در این كتاب گردآورد (رجوع کنید به همان، ص 487ـ497).
با اینكه این كتاب گلچینى از مطالب و حكایتهاى ادبى است، در آن به نقد ادبى نیز پرداخته شده است، از جمله ذكر سرقتهاى فراوان شعرى (محمد سعد شویعر، ص 229، 359؛ نیز رجوع کنید به ص 244ـ356؛ قلقیله، ج 1، ص 135ـ138). از اینرو، میتوان او را از ناقدان بهشمار آورد، هرچند كه نقد و آراى او ذوقى است و به ندرت از احكام كلى فراتر میرود (ابنرشیق، ص 46؛ محمد سعد شویعر، ص 359؛ نیز رجوع کنید به محمد سعد شویعر، ص 467ـ483).
حصرى با آوردن نمونههاى بسیارى از مقامه* در زهرالآداب، اولین كسى است كه مردم مراكش را با این فن آشنا كرد (محمد سعد شویعر، ص160). ذكر اخبار صحابه، تابعین و بسیارى از آداب و رسوم اجتماعى آن دوران و پرهیزاز ذكر مطالب مستهجن، از دیگر ویژگیهاى این كتاب است (ابراهیمبن على حصرى، زهرالآداب، ج 1، همان مقدمه، ص 11ـ15؛ محمد سعد شویعر، ص 82؛ نیز رجوع کنید به كرو، قسم 2، ص 73ـ79). این كتاب را میتوان دایرةالمعارفى ادبى بهشمار آورد كه از حیث محتوا با الكامل مبرّد* و البیان و التبیین جاحظ درخور مقایسه است (ابراهیمبن على حصرى، زهرالآداب، ج1، همان مقدمه، ص22؛ محمد سعد شویعر، ص80). زهرالآداب براى دستیابى به مطالبى از كتابهاى مفقود شده، نظیر مَثالبالعَرَبِ ابوعبیده مَعْمَربن مثنى*، تنها مأخذ موجود است. این كتاب در نگارش أنمودَج ابنرشیق تأثیرگذار بودهاست (محمدسعدشویعر، ص80،227). زهرالآداب ابتدا در 1293 در مصر و سپس چندین بار در حاشیه العقدالفرید چاپ شد. در 1304ش/ 1925 زكى مبارك و در 1332ش/ 1953 بجاوى، چاپهاى بهترى از آن را منتشر كردند. در 1332و 1333ش/ 1953 و 1954 محمد محییالدین عبدالحمید چاپ دیگرى از این كتاب را عرضه كرد (همان، ص 208، 210).
ابراهیم حصرى زهرالآداب را در یك جلد، با نامِ نَورالظّرف و نُورُالطَّرف، خلاصه كرد (صفدى، 1962، ج 6، ص 61؛ حاجیخلیفه، ج 2، ستون 1983؛ براى نامهاى دیگر آن رجوع کنید به اشبیلى، ج 2، ص 494؛ یاقوت حموى، ج 2، ص 97). لینة ابوصالح آن را در 1345ش/1966 در بیروت منتشر كرد.
المَصون فى سِرّالهَوَیالمكنون كتاب دیگریاز حصرى است (صفدى، همانجا). یاقوت حموى (همانجا) نام آن را المصون و الدُّرّ المكنون ضبط كرده است. موضوع آن، گفتگوى دو دوست درباره عشق و بررسى تحلیلى آن است. مطالبى از فلسفه عشق از دیدگاه فیلسوفان یونانى نیز در آن نقل شده است. حصرى در تألیف آن از كتابهایى بهره برده است، از جمله از رسالة الجاحظ فیالعشق والنساء، و كتابِ الزَّهرة نوشته ابنداود ظاهرى (محمد سعد شویعر، ص 167ـ 168، 177ـ 178). گویا ابنحزم اندلسى (متوفى 456) در تألیف طَوْقالحِمامة از این كتابِ حصرى تأثیر پذیرفته است (رجوع کنید به همان، ص 189ـ200). برخى نسخههاى خطى المصون موجود است (رجوع کنید به همان، ص 88ـ89).
جمعالجواهر فیالمُلَحوالنّوادر، اثر دیگر اوست كه، همانند زهرالآداب، شامل برگزیدههایى از نظم و نثر است (براى نامهاى دیگر رجوع کنید به یاقوتحموى، همانجا؛ كحاله، ج1، ص64؛ محمد سعد شویعر، ص90). جمعالجواهر بهكوشش محمدامین خانجى، با عنوان ذیل زهرالآداب، در 1353 در مصر چاپ شد (محمد سعد شویعر، همانجا). بجاوى آن را در 1372/1953 در (قاهره) منتشر كرد.
ممّا قیل فى طیبات الأغانى و مُطوِبات القِیان، كتاب دیگرى از ابراهیم حصرى است كه در جمع الجواهر (ص317) به آن اشاره كرده است و اطلاع دیگرى از آن در دست نیست (محمد سعد شویعر، ص 91). حصرى دیوان شعرى نیز داشته كه به دستِ ما نرسیده است (ابنخلّكان، ج 1، ص 54؛ ذهبى، 1414، حوادث و وفیات 441ـ460ه ، ص340؛ حاجیخلیفه، ج 1، ستون 785). او تألیف كتابى با نام طبقاتالشعراء را آغاز كرد، ولى كارش ناتمام ماند (ابنرشیق، ص 48). در ترجمه عربى بروكلمان (ج 5، ص 106) كتاب العجائب و الطُّرَف نیز، به اشتباه، به او نسبت داده شده است (قس ابنحِجَّه، ص 405 كه این كتاب را از قاضى رشیدى میداند).
2) ابوالحسن علیبن عبدالغنى حُصرى فهرى قَیروانى، شاعر و عالم علم قرائت. نسبش به قبیله فِهْر از قریش میرسد؛ از اینرو، فهرى نامیده میشد (علیبن عبدالغنى حصرى، همان مقدمه، ص 19). ابنبشكوال (ج 1، ص 345) از او با نام غَروى یاد كرده است و حُمَیدى (ج 2، ص 497) با نام قَرَوى. عمادالدین كاتب (قسم 4، جزء2، ص50) وى را از خاندان مراكشى مَرینى دانسته است. وى پسرخاله یا خواهرزاده ابراهیم حصرى بود (ابنخلّكان، ج 1، ص 55؛ صفدى، 1411، ج 1، ص 261؛ بویحیى، 1972، ص 181).
حصرى در قیروان بهدنیا آمد. تاریخ ولادتش را 415 یا حدود 420 حدس زدهاند، كه احتمالاً 420 صحیحتر است (رجوع کنید به علیبن عبدالغنى حصرى، همان مقدمه، ص 23ـ24). او نابینا بود و احتمالاً در كودكى مادرش را از دست داد و زیرنظر پدرش پرورش یافت (رجوع کنید به ابنبَسّام، ج 1، قسم 4، ص 245؛ ابنخلّكان، ج 3، ص 331؛ علیبن عبدالغنى حصرى، همان مقدمه، ص 22ـ23).
از استادانش در علم قرائت، ابوبكر قصرى، ابوعلیبن حمدون جلولى، و ابومحمد عبدالعزیزبن محمد معروف به ابنعبدالحمید بودند (رجوع کنید به دباغ، ج 3، ص 202). اما از استادانش در علوم دیگر (نظیر تفسیر، فقه، حدیث) و نیز از اشعارش در قیروان اطلاعى در دست نیست (علیبن عبدالغنى حصرى، همان مقدمه، ص 28، 34).
حصرى از استادان برجسته قرائت بود و به قرائتهاى هفتگانه كاملاً آگاهى داشت و آنها را به مردم نیز آموزش میداد (ذهبى، 1414، حوادث و وفیات 481ـ490ه ، ص 260؛ صفدى، 1962، ج 21، ص 294؛ دباغ، همانجا) و شاگردان و راویان بسیارى داشت (رجوع کنید به ابنابّار، ج 1، ص 162، 174، 186، 354، ج 3، ص 133، 142، 151). وى در 450، پس از ویرانى قیروان، به اندلس رفت (حمیدى، ج 2، ص 498؛ ابنبسّام، ج 1، قسم 4، ص 246). احتمالا حدود ده سال در سبتة* بود و به تدریس قرآن ادامه داد. امیران مختلف اندلس براى جذب او باهم رقابت میكردند. وى در دربار امیران مالقه*، دانیه*، بلنسیه*، المریه*، و مرسیه* در رفت و آمد بود و با ملوك آنجا دیدار میكرد (رجوع کنید به ابنبسّام؛ ذهبى، 1414، همانجاها؛ علیبن عبدالغنى حصرى، همان مقدمه، ص40، 44). او در مدح بزرگان شعر میسرود و صله میگرفت و با علما و شاعران اندلس نیز مكاتبه و مناقشه داشت (رجوع کنید به علیبن عبدالغنى حصرى، همان مقدمه، ص 44ـ55، 56ـ58). بهاین ترتیب، حصرى شهرت یافت ولى چیزى نگذشت كه به چنین وضعى بدبین شد و در هجو امیران و بزرگان اشعارى سرود و دشمنانى چون ابنطراوة* پیدا كرد (رجوع کنید به ابنبَسّام، ج 1، قسم 4، ص 249؛ علیبن عبدالغنى حصرى، همان مقدمه، ص 44، 59ـ61).
وى بیش از بیست سال در اندلس اقامت كرد و در 483، بعد از خلع ملوكالطوایف، به طنجه* در مراكش رفت و در انزوا به تدریس پرداخت (ابنبسّام، ج 1، قسم 4، ص 246؛ ابنخلّكان، ج 3، ص 332؛ علیبن عبدالغنى حصرى، همان مقدمه، ص40، 81ـ82). حصرى در طنجه غلامش را نزد معتمد علیاللّه، حاكم اشبیلیه*، فرستاد. بیاعتنایى معتمد به غلام، باعث شد كه حصرى با سرودن شعرى از معتمد شِكوه كند و معتمد، براى جبران بیاعتنایى خود، جوایزى براى شعر حصرى فرستاد. به این ترتیب حصرى به دربار او رفت. ظاهرآ اقامتش در اشبیلیه بیشتر از شش سال طول نكشید، ولى دوستى آن دو تا پایان عمر معتمد دوام داشت (رجوع کنید به ابنخلّكان، ج 3، ص 334؛ علیبن عبدالغنى حصرى، همان مقدمه، ص 42ـ44). حصرى در 488 در طنجه درگذشت (ابنخلّكان، همانجا). با اینكه او با فقه و حدیث و تفسیر نیز آشنا بود، تبحرش در علم قرائت و ادبیات عرب سبب شد كه به عنوان علامه، ادیب، شاعرى بزرگ و یكى از شخصیتهاى بارز نهضت ادبى در دوره زیریان* شناخته شود (ذهبى، 1401ـ1409، ج 19، ص 26ـ27؛ ابنجزرى، ج 1، ص 550؛ بویحیى، 1972، ص 181).
ابنبسّام (ج 1، قسم 4، ص 245ـ246) با اینكه از برخى اشعار حُصرى انتقاد كرده، او را در شاعرى چونان دریایى دانسته است. به سبب تسلط حصرى در قرائت قرآن، اصطلاحات تجوید و تضمین آیات در اشعارش فراوان دیده میشود (رجوع کنید به علیبن عبدالغنى حصرى، همان مقدمه، ص 33ـ34).
مشهورترین شعر حُصرى قصیدهاى 99 بیتى، معروف به «لیلُ الصّبّ»، است كه بیش از بیست شاعر بزرگ عرب (نظیر ابوالقاسم شابى*، احمد شوقى* و جمیل صدقى زهاوى*) به معارضه با آن و استقبال از آن پرداختهاند (رجوع کنید به علیبن عبدالغنى حصرى، ص 139ـ201). یكى دیگر از مشهورترین اشعار وى قصیدهاى است معروب به «رائیه» با 209 یا 212 بیت درباره قرائت نافع لیثى*، كه بسیار مورد توجه واقع شده و شروحى نیز بر آن نوشته شده است (حاجیخلیفه، ج 2، ستون 1337؛ علیبن عبدالغنى حصرى، همان مقدمه، ص 67ـ68).
آثار دیگر وى عبارتاند از: المُعَشَّرات، دیوانى با اشعارى به نام مُعَشَّرات است كه خودِ حصرى مبتكر این نوع شعر است. معشّرات قصایدى ده بیتى است به تعداد حروف هجا درباره یك موضوع، كه در آن هر قصیده با یكى از حروف الفبا آغاز میشود و با همان نیز پایان مییابد. معشرات وى شامل 290بیت با مضمون تغزل و عشق عُذرى* است. او در معشّرات، مانند شعراى عشق عُذرى، بر عشقِ پریشان و بدطالعخود میگرید. معشّرات، به سبب احساس و عاطفه و بیان قدرتمند، از زیباترین سرودههاى عاشقانه در شعر عربى است (بویحیى، 1972، ص 182).
اقتراح القَریح و اجِتراح الجَریح، دفتر شعرى در رثاى فرزندش، عبدالغنى، است. این دفتر مشتمل است بر دو بخش : بخش اصلى، شامل 2156 بیت؛ و بخش ذیل، شامل 435بیت. در بخش اول ــجز اولین قصیده، كه با همزه شروع میشود و با همان پایان مییابدــ هر قصیده با آخرین حرف قصیده قبلى شروع میگردد و به حرف بعدى خاتمه مییابد. این اشعار، به همراه المعشّرات، جایگاه حصرى را در مقام یكى از بزرگترین شاعران مرثیهسرا، در نزد ادیبان عرب بالا برد (همانجا؛ علیبن عبدالغنى حصرى، همان مقدمه، ص 70). اقتراح القریح و المعشّرات را محمد مرزوقى و جیلانیبن حاجیحیى در ضمنِ كتاب ابوالحسن الحُصرى القیروانى تصحیح و در 1342ش/ 1963، در تونس منتشر كردهاند (رجوع کنید به علیبن عبدالغنى حصرى، ص 205ـ240، 243ـ490).
المستحسن من الاشعار یا كتاب القصائد (رجوع کنید به ابنقُنفُذ، ص260؛ بغدادى، ج1، ستون 693)، مجموعه قصاید حصرى در مدح معتمد علیاللّه است كه در 484، بعد از سرنگونى معتمد، در مسیر تبعید وى به أغمات مراكش، آن را در طنجه به او اهدا كرد. درباره این اشعار اطلاع بیشترى موجود نیست (مراكشى، ص 106؛ علیبن عبدالغنى حصرى، همان مقدمه، ص 68).
اشعار دیگرى نیز از حصرى باقیمانده كه آنها را به مناسبتهاى گوناگون سروده است (رجوع کنید به علیبن عبدالغنى حصرى، ص 103ـ135). همچنین از وى نامههایى بهجامانده كه نشاندهنده استادى او در زبان عربى است (بویحیى، 1972، ص 184؛ نیز رجوع کنید به علیبن عبدالغنى حصرى، ص 93ـ99).
برخى تألیفات على حصرى، به اشتباه، به ابراهیم حصرى نسبت داده شده است (رجوع کنید به بروكلمان، >ذیل<، ج 1، ص 473، ترجمه عربى، ج 1، ص 315).
منابع : (1) آقابزرگ طهرانى؛ (2) ابنابّار، التّكملة لكتاب الصّلة، چاپ عبدالسلام هراس، بیروت 1415/1995؛ (3) ابنبَسّام، الذخیرة فى محاسن اهل الجزیرة، چاپ احسان عباس، بیروت 1398ـ 1399/ 1978ـ1979؛ (4) ابنبشكوال، كتابالصلة فى تاریخ علماء الاندلس: ذیل كتاب تاریخ ابن الفرضى، چاپ صلاحالدین هوارى، ج 1، صیدا 1423/ 2003؛ (5) ابنجزرى، غایةالنهایة فى طبقاتالقرّاء، چاپ برگشترسر، قاهره (بیتا.)؛ (6) ابنحِجَّه، ثمرات الأوراق، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت 1407/1987؛ (7) ابنخلّكان؛ (8) ابنرشیق، أنموذج الزمان فى شعراء القیروان، چاپ محمد عروسى مطوى و بشیربكوش، بیروت 1411/ 1991؛ (9) ابنقُنفُذ، الوفیات، چاپ عادل نویهض ، بیروت 1403/1983؛ (10) محمدبن خیراشبیلى، فهرسة ابنخیر، چاپ ابراهیم ابیارى، قاهره 1410/ 1989؛ (11) كارل بروكلمان، تاریخ الادب العربى، ج 1، نقله الى العربیة عبدالحلیم نجار، قاهره 1974، ج 5، نقله الیالعربیة رمضان عبدالتواب، قاهره 1975؛ (12) بشاربن برد، المختار من شعر بشار، اختیارالخالدیین و شرحه لاسماعیلبن احمد تجیبى برقى، چاپ سیدمحمد بدرالدین علوى، قاهره 1425/2005؛ (13) اسماعیل بغدادى، هدیةالعارفین، ج 1، در حاجى خلیفه، ج 5؛ (14) شاذلى بویحیى ، «حول تاریخ وفاة ابراهیم الحصرى»، حولیات الجامعة التونسیة، ش 1 (1964)؛ (15) حاجیخلیفه؛ (16) ابراهیم بن على حُصْرى، جمعالجواهر فى الملح و النوادر، چاپ على محمد بجاوى، (قاهره) 1372/1953؛ (17) همو، زهر الآداب و ثمر الالباب، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت: دارالجیل، (بیتا.)؛ (18) علیبن عبدالغنى حُصْرى، ابوالحسن الحصرى القیروانى: عصره ـ حیاته ـ رسائله ـ دیوان المتفرقات ـ یالیل الصب ـ دیوان المعشرات ـ اقتراح القریح، (قَدَّم له و صَحَّحُه) محمد مرزوقى و جیلانیبن حاج یحیى، تونس 1963؛ (19) محمدبن فتوح حُمَیدى؛ (20) جذوه المقتبس فى تاریخ علماءالاندلس، چاپ ابراهیم ابیارى، قاهره 1410/1989؛ (21) عبدالرحمانبن محمد دباغ، معالم الایمان فى معرفة اهلالقیروان، اكمله و علق علیه ابوالفضلبن عیسى تنوخى، ج 3، چاپ محمد ماضور، (تونس 1978)؛ (22) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، حوادث و وفیات 441ـ460ه ، 481ـ490ه ، بیروت 1414/1994؛ (23) همو، سیراعلام النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت 1401ـ1409/1981ـ1988؛ (24) محمد بن محمد زبیدى، تاجالعروس من جواهرالقاموس، چاپ على شیرى، بیروت 1414/ 1994؛ (25) سمعانى ؛ (26) شوقى ضیف، تاریخ الادبالعربى، ج 9، قاهره ( 1992)؛ (27) خلیلبن ایبك صفدى، الغیث المسجم فى شرح لامیة العجم، بیروت 1411/1990؛ (28) همو، كتاب الوافى بالوفیات، ویسبادن 1962ـ؛ (29) احمد بن یحیى ضبّى، بغیةالملتمس فى تاریخ رجال اهل الأندلس، چاپ ابراهیم ابیارى، قاهره 1410/ 1989؛ (30) محمدبن محمد عمادالدین كاتب، خریدة القصر و جریدةالعصر، قسم 4، جزء2، چاپ عمر دسوقى و على عبدالعظیم، فجاله، مصر ( 1969)؛ (31) عبده عبدالعزیز قلقیله، النقد الادبى فى المغرب العربى، (قاهره) 1988؛ (32) عمررضا كحاله، معجمالمؤلفین، دمشق 1957ـ1961، چاپ افست بیروت (بیتا.)؛ (33) ابوالقاسم محمدكرو، عصرالقیروان، دمشق 1989؛ (34) محمد سعد شویعر، الحُصرى و كتابه زهرالآداب، تونس 1401/1981؛ (35) عبدالواحدبن على مراكشى، المعجب فى تلخیص اخبار المغرب، چاپ صلاحالدین هوّارى، صیدا 1426/2006؛ (36) یاقوت حموى، معجمالادباء، مصر 1355ـ1357/ 1936ـ1938، چاپ افست بیروت (بیتا.)؛
(37) Chedly Bouyahia, La vie litteraire en Ifriqiya sous les Zirides, [Tunis 1972]; (38) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, Supplementband, 1937-1942; (39) EI2, s.v. "Al-Husri" (by Ch. Bouyahia).