حسینعلیبیگ بیات ، نخستین سفیر شاه عباس اول به اروپا. از زندگى او تا پیش از سفارتش اطلاعى در دست نیست. در آثار مورخان آن دوره نیز درباره مأموریت حسینعلیبیگ مطلبى نیامده است، فقط اروجبیگ، كه در مقام دبیر اول سفارت با او همراهبود، از این مأموریتگزارش دقیقى دادهاست. دنیسون راس نیز، براساس منابع و نسخ خطى كتابخانههاى اروپا، درباره سر آنتونى شرلى* تحقیق جامعى كرده است كه از این طریق از سفارت حسینعلیبیگ نیز تصویر روشنترى به دست میآید.
در 1007 كه شاه عباس اول، پس از سركوبى ازبكان، به قزوین بازگشت، با گروهى انگلیسى به سرپرستى آنتونى شرلى برخورد كرد. شرلى خود را از بستگان جیمز اول، پادشاه انگلستان، معرفى كرد و هدف از سفارتش را اتحاد با شاه ایران براى مقابله با عثمانیان ذكر نمود. شاه عباس او و همراهانش را با احترام پذیرفت و چون درصدد بود افزون بر پیمان نظامى برضد عثمانیان، براى فروش ابریشم نیز با دربارهاى اروپایى قرارداد ببندد، پس از مذاكره با آنتونى شرلى و پافشارى او در ایجاد مناسبات بین ایران و دربارهاى اروپا، هیئتى را به اروپا اعزام كرد (اروجبیگ، ص 266ـ267؛ فلسفى، ج 4، ص 1471ـ 1472). به فرمان شاه، حسینعلیبیگ به عنوان سفیر انتخاب شد. چهار دبیر سفارت، یك روحانى شیعه، دو كشیش پرتغالى، پانزده خدمتكار، پنج مترجم و پانزده انگلیسى نیز همراه او بودند. در ضمن، شاه آنتونى شرلى را، هم به عنوان راهنما و هم به عنوان فرستاده مخصوصش، با اعتبارنامه و مهر طلاى خویش، با این گروه روانه كرد (اروجبیگ، ص 268ـ269؛ فلسفى، ج 4، ص 1475ـ1477).
سفر حسینعلیبیگ در 1008 از راه كاشان آغاز گردید. آنان از طریق دریاى خزر راهى روسیه شدند و پس از دو ماه سفر دریایى، به آستاراخان/ هشترخان رسیدند و از آنجا به مسكو رفتند. پس از مدتى، بوریس گادونوف، تزار روسیه، آنان را به دربار فراخواند. پیش از مراسم معارفه، بر سر حق تقدم حضور نزد تزار، میان حسینعلیبیگ و آنتونى شرلى درگیرى ایجاد شد تا اینكه تزار، كه از انگلیسیان دل خوشى نداشت، حسینعلى بیگ را سفیر محسوب كرد و آنتونى شرلى را نادیده گرفت (رجوع کنید به اروجبیگ، ص269ـ273، 286ـ291؛ فلسفى، ج 4، ص1478). گروه مذكور پس از چند ماه اقامت در مسكو، به آرخانگلسك رفتند و در 1009 در پراگ به حضور رودولف دوم، امپراتور مجارستان و بوهم، رسیدند. آنتونى شرلى به عنوان سفیر شاه ایران، پیشنهاد اتحاد با ایران برضد عثمانیان را مطرح كرد. رودلف این پیشنهاد را نپذیرفت و حتى ظاهراً كوشید آنان را از رفتن به دیگر دربارهاى اروپایى باز دارد؛ از اینرو، هیئت ایرانى شش ماه مهمان امپراتور و به گشت و گذار مشغول بود (رجوع کنید به اروجبیگ، ص 315؛ فلسفى، ج 4، ص 1629ـ1630؛ راس، ص 41ـ 43)، اما پس از آن، به سوى ایتالیا رفت.
آنان نخست آهنگ رفتن به ونیز را داشتند، اما دولتمردان ونیزى محترمانه عذر آنها را خواستند، چرا كه در آن زمان، هیئتى عثمانى براى برقرارى مناسبات دوستانه در ونیز به سر میبرد (رجوع کنید به اروجبیگ، ص 320). سپس آنان در 1010، براى ملاقات با پاپ كلمنس هشتم، عازم رم شدند، اما در شهر سینا میان حسینعلیبیگ و آنتونى شرلى درگیرى بالا گرفت. ظاهراً هنگامى كه آنان در آرخانگلسك بودند، تعداد زیادى صندوق هدیه كه شاه عباس براى پادشاهان اروپایى فرستاده بود، به پیشنهاد شرلى و به بهانه سنگینى صندوقها، به ناخداى كشتى انگلیسى سپرده شده بود تا آنها را در رم تحویل دهد، اما این صندوقها هرگز به مقصد نرسیدند. گویا شرلى آنها را به ناخداى كشتى فروخته بود. با برملا شدن این ماجرا، حسینعلیبیگ كه پیشكش درخور توجهى براى پاپ نداشت، با آنتونى شرلى برخورد خصمانهاى كرد تا سرانجام، غائله با میانجیگرى كاردینالى كه نماینده پاپ بود، خاتمه پذیرفت و هیئت ایرانى به دربار پاپ رفت. چون هنوز دعواى حسینعلیبیگ و شرلى ادامه داشت، به دستور پاپ، محل اقامت آنان در دو محل جداگانه انتخاب شد (رجوع کنید به همان، ص 297ـ298، 322ـ323؛ راس، ص 46ـ47).
پاپ ابتدا آنتونى شرلى را به عنوان سفیر ایران پذیرفت و هنگامى كه نوبت به حسینعلیبیگ رسید، وى ادعا كرد كه سفیر اصلى اوست و شرلى فقط نقش راهنماى گروه را دارد؛ در حالى كه شرلى فرستاده مخصوص شاه نیز بود. حسینعلى بیگ در دربار پاپ نیز توفیقى به دست نیاورد و هنگامى كه پس از دو ماه اقامت در رم، میخواست عازم اسپانیا شود، فهمید كه آنتونى شرلى و همراهانش ناپدید شدهاند و بنیاد بیگ (دبیر سوم)، سلمانى و آشپز گروه نیز به مسیحیت گرویدهاند (اروجبیگ، ص 324ـ326؛ لاكهارت، ص 387؛ راس، ص51).
حسینعلى بیگ و همراهانش به هر نحوى بود به اسپانیا رفتند و در والیاذولیذ، محل اقامت فیلیپ سوم، پادشاه اسپانیا، به حضور وى رسیدند كه پذیرایى گرمى از آنان شد و پادشاه اسپانیا خشنودیاش را از اتحاد با ایران ابراز كرد و قرار شد شخصآ به شاه عباس اول پاسخ دهد. حسینعلیبیگ و همراهانش تا دو ماه در نزدیكى دربار اقامت داشتند و به تفریح و گردش پرداختند. هنگامى كه حسینعلیبیگ میخواست اسپانیا را به قصد لیسبون ترك كند، از مسیحى شدن علیقلى بیگ، برادرزادهاش، آگاه شد كه نگرانى خاطر بسیارى براى او فراهم آورد. از اینرو تصمیم گرفت از سفر به دیگر كشورهاى اروپایى صرفنظر كند. پادشاه اسپانیا هم هزینه بازگشت گروه به ایران را پذیرفت و قرار شد كه از راه دریایىِ جنوب افریقا و دماغه امیدنیك و خلیجفارس بازگردند. در مریذا (مارده) در نزدیكى لیسبون، شخصى، روحانى گروه را به قتل رساند. حسینعلیبیگ آشفته از این اوضاع، اروج بیگ را مأمور كرد تا براى دادخواهى نزد پادشاه اسپانیا برود (رجوع کنید به اروجبیگ، ص326ـ340؛ فلسفى، ج4، ص1484). اروجبیگ نیز در بازگشت به اسپانیا به مسیحیت گروید، اما به لیسبون بازگشت. وى در این پندار بود كه تغییر مذهبش پنهانى است و قصد داشت پس از بازگشت به ایران، با خانوادهاش به اسپانیا بازگردد، اما معلوم شد كه حسینعلیبیگ از این ماجرا اطلاع دارد و نقشه قتل اروجبیگ را كشیده است. با این حال، این كار عملى نشد و اروجبیگ خود را از مهلكه نجات داد و ناگزیر در اروپا ماند (رجوع کنید به اروجبیگ، ص 344ـ347).
حسینعلیبیگ در 1010 با كشتى از لیسبون راهى ایران شد (فلسفى، ج 4، ص 1485). تاریخ رسیدن او به ایران و سرنوشتش مشخص نیست. بنابر سفرنامه برادران شرلى (ص 114ـ115)، بدگویى حسینعلیبیگ از آنتونى شرلى و نیز گزارشهاى نادرست او از رویدادهاى سفر، موجب خشم شاهعباس شد و به دستور شاه، زبان حسینعلیبیگ را بریدند، اما این داستان از واقعیت به دور است. گرچه حسینعلیبیگ در مأموریتش توفیقى نداشت، اما این سفر در شناساندن دولت صفوى به اروپاییان بیتأثیر نبود.
منابع : (1) اروجبیگبنسلطانعلیبیگ، دون ژوان ایرانى، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران 1338ش؛ (2) سفرنامه برادران شرلى، ترجمه آوانس، چاپ على دهباشى، تهران: نگاه، 1362ش؛ (3) نصراللّه فلسفى، زندگانى شاهعباس اول، تهران 1364ش؛
(4) Laurence Lockhart, "European contact with Perisa: 1350-1736", in The Cambridge history of Iran, vol.6, ed. Peter Jackson and Laurence Lockhart, Cambridge 1986; (5) Edward Denison Ross, Sir Anthony Sherley and his Persian adventure, London [1933].